آياتي كه اصطلاحا به آيات احكام مشهور شده است بيشتر مدني هستند.
يعني تاريخ نزول اين آيات مربوط به پس از هجرت از مكه به مدينه
است. آيات مكي به خصوص آيات مربوط به سالهاي اول بعثت، همه آياتي
برانگيزاننده، دعوت كنند و نفي كنندهي سنتها و اصنام عرب است.
اين آيات مدام از دگرگونيهاي جدي و شالوده شكنيهاي اساسي حكايت
دارد. همچنين مهمترين شعار مسلمانان هم در آغاز بعثت با كلمهي
«نه»(لا) شروع مي شد و نفي باورها و اصنام عرب را در برمي گرفت. در
اين شرايط پر غوغا هنوز فرصتي براي تشريع و قانون جديد نهادن براي
جامعهاي مدني نبود.
از
سوي ديگر، پيامبر اسلام، بعثت خود را ادامهي رسالت همان پيامبران
سلسلهي ابراهيمي مي شمرد. بنيان گذار كعبه نيز ابراهيم و اسماعيل
دانسته ميشد كه اين خانه در زمان بعثت به خانهي اصنام تبديل شده
بود. مهمترين اديان زندهي ابراهيمي هم كه در آن روزگار مطرح بودند
و پيرواني داشتند و تازه مسلمانان هم آنان را ميديدند، پيروان
آيين موسي و عيسي بودند. از اين جهت دور نمي نمايد كه مسلمان
نخستين كه در برخي موارد و آداب زندگي ديني مانند نماز و روزه و
زكوه? و حجاب كه هنوز آيه اي و دستوري نداشتند موقتا همان آداب و
دستوري را عمل كنند كه مسيحيت و يهود به نقل از رسولان خود عمل مي
كردند.
به
عنوان نمونه مي توان از قبلهي مسلمانان ياد كرد كه تا سال دوم پس
از هجرت همان بيت المقدسي بود كه قبله ي يهوديان و مسيحيان هم بود.
سال دوم پس از هجرت هم يعني پانزده سال پس از بعثت. به تعبير ديگر
از بيست و سه سال نبوت پيامبر، سيزده سال در مكه گذشت با همان
رويكرد شالوده شكنانه، و ده سال در مدينه كه اندك اندك آيات احكام
نازل شد. بنا براين بيشتر آيات مربوط به احكام مربوط به دورهي
پاياني زندگي پيامبر است.
باز هم به عنوان نمونه ميتوان داستان روزه گرفتن مسلمانان در آغاز
ورود به مدينه را ياد آور شد كه در روز عاشورا روزه مي گرفتند. اين
روزه گرفتن در اين روز ويژهي يهوديان بود. توضيح اينكه: نام
عاشورا تا قبل از واقعهي كربلا ربطي به دهم ماه محرم نداشت و روز
دهم از ماه «تيشر» بود(دايره?المعارف مصاحب تحت نام عاشورا). ماه
تيشر هفتمين ماه در گاه شماري يهوديان به شمار مي رفت و يهوديان
اعتقاد داشتند كه در روز دهم اين ماه خداوند بني اسرائيل را از
اسارت مصر رهايي داده است به اين جهت اين روز را روز كفاره دانسته
و روزه مي گرفتند. در سال اول ورود مسلمانان به مدينه پيامبر علت
روزدار بودن يهوديان را جويا مي شود و در پاسخ مي گويند در اين روز
خداوند آل فرعون را غرق كرده و موسي و همراهان موسي را نجات داده
است و اين روزي مقدس است. در همين مورد در تاريخ طبري آمده است كه:
«
پيامبر فرمود: حق ما نسبت به موسي از آنها بيشتر است. و آن روز را
روزه داشت و گفت تا ديگران نيز روزه بدارند و چون [بعدا] روزهي
ماه رمضان مقرر شد نگفت كه به روز عاشورا روزه دار شوند و منع هم
نفرمود»(ترجمه ي تاريخ طبري، چاپ دوم، جلد سوم صفحه ???)
اما مسئله ي حجاب و روسري، نظر مي رسد در ميان اعراب حجاز تا قبل
از اسلام چنين رسمي وجود نداشته است اما نوعي از حجاب در ميان
يهوديان و مسيحيان مطرح بود به ويژه براي هنگامي كه زنان در مناسك
و عبادات شركت ميجستند و دور نمينمايد كه مسلمانان هم تا قبل از
نزول آيات مشهور به آيات حجاب، از همان نمونههايي كه در ميان يهود
و مسيحيت بود پيروي كرده باشند.
در
اين نمونهها، زنان در معبد خداوند و به هنگام نيايش ميبايست سر
خود را ميپوشانيدند و حضورشان بدون روسري ممنوع بود(تاريخ تمدن
ويل دورانت جلد سوم فصل بيست و هشتم). در نامههاي پولس به قرنتيان
محدوديت هاي بسيار شديدتري براي زنان بيان شده است از جمله اينكه:
«زنان در كليسا خاموش باشند، اگر ميخواهند چيزي بياموزند در خانه
از شوهران خود بپرسند، زيرا زنان را دركليسا حرف زدن قبيح است»
(رسالهي اول پولس به قرنتيان باب چهاردهم آيات ?? به بعد)
اين امور در ميان مسحيت آن روزگار سنت شده بود درحالي كه زنان و
مردان برخي از قبايل عرب در آن روزگار مناسك طواف كعبه را كاملا
عريان و بدون هيچ پوششي به جاي ميآوردند و در سال نهم هجرت بود
كه بنا به درخواست پيامبر اين رسم برداشته شد و قرار شد زن و مرد
داراي پوشش باشند .?
آيات سوره نور در مورد حجاب و انداختن پوشش روي سينهها نيز منحصر
به مناسك و حضور زنان در معابد و مساجد نميشود بلكه امري عام است
براي هرمكاني كه مردان بيگانه و نامحرمي حضور دارند.
از
بررسي موارد فوق ميتوان نتيجه گرفت كه احكام قرآن، از يكسو هم
محدود كردن آن عريانيهاي هنگام طواف بوده و هم محدود كردن بيبند
و باريها و خودنماييهاي زنان عرب. در عين حال در قرآن تساهل
بيشتري نسبت به آن سختگيريها و محدوديتهايي كه در آيين يهود و
مسيحيت رسم و سنت شده بوده است ديده مي شود.
اين تساهل و تعادل نسبي را در موارد ديگري نيز ميتوان نشان داد.
مثلا كشتن و سنگسار زناكار در تورات ذكر شده است و حتي مجازات در
آتش افكندن نيز براي زن زناكار هم آمده است(لاويان، باب?? آيات ??
به بعد). اما در قرآن حكم زناكار به تازيانه تقليل يافته است.
اينكه چرا و چگونه در مضامين فقهي گاهي نوعي بازگشت به مضامين
توراتي ديده ميشود و حكم سنسگار زناكار را جايز دانستهاند بحثي
ديگر است كه نياز به مقالهي مستقل ديگري دارد.
غير از واژهي خمار و قرار دادن آن روي گريبان، همچنين در سوره
احزاب از پوشش ديگري به نام «جلباب» ياد شده است (سوره سي و سوم
آيه ??). خود واژه جلباب و همچنين باز گشايي معناي اين آيه بسيار
مورد مناقشه است، چينش واژگان و تركيب جمله ها به گونه اي است كه
مي توان برداشت هاي گوناگون و حتي متناقض از آن نمود. واژه جلباب
از ريشه ي «جلب» است، جلب يعني كسي را از راهي كه مي رود باز داشتن
و به راه ديگري كشاندن. و شايد جلباب در اين جا تركيبي از لباس و
همچنين نوع رفتار زنان باشد به گونه اي كه نگاه بينند را از جاذبه
هاي زنانه و جنسيت باز بدارد. به تعبير ديگر، واژه «جلباب» صرفا به
پوششي از نوع مادي آن گفته نمي شود، مانند هنگامي كه مي گوييم
«لباس تقوي» در اين تركيب منظور از «لباس تقوي» انواع پيراهن و
ديگر پوشيدني ها نيست بلكه نوع رفتار و نگاه مطرح است مانند آنچه
در رساله ي پولس مي بينيم:
«زنان خويشتن را به لباس حيا و پرهيز بيارايند نه به زلف ها و و
طلا و رخت گران بها»(رساله اول پولس به تيموتائوس باب دوم آيه ?)
در
نهج الباغه هم آمده است: «سترني عنكم جلباب الدين» جلباب دين سبب
شد شما از من باز بمانيد، يا جلباب دين مرا از شما مستور كرد. اين
سخن احتمالا تعريضي است بر كساني كه به بوي مقام و ثروت از پيرامون
علي پراكنده شده و به سوي معاويه گرايش پيدا كرده بودند.
در
آيه اي كه از جلباب هم در آن ياد شده تاكيد بر اين است كه زنان و
دختران رسول و ديگر مومنان به گونه اي باشند كه شناخته شوند و مورد
آزار ديگران قرار نگيرند. مي توان گفت كه منظور از شناخته شدن،
تمايز يافتن ميان زناني است كه گرايش به رابطه ي جنسي آزاد با
هركسي دارند و زناني كه اين گرايش را محدود به شوهران خود مي كنند.
بديهي است كه تشخيص چنين گرايشي از سوي بيننده صرفا به لباس و پوشش
نيست بلكه بيشتر به نوع نگاه، گفتار و رفتار زنان مربوط مي شود.
اما آنچه در تاريخ ما به عنوان تاريخ اسلام بيشتر مي تواند مورد
تامل و نقد قرار گيرد تقسيم بندي زنان به دو بخش «كنيز» و «آزاد»
است كه بيشتر به لحاظ روابط جنسي مطرح بوده است. منظور از واژه
«آزاد» كه بيشتر در مضامين فقهي ما ديده مي شود اين نيست كه زنان
در هركاري و رابطه اي آزاد بوده باشند بلكه اين است كه از پدر و
مادر برده به دنيا نيامده باشند و داراي اصالت خانوادگي باشند و به
عنوان همسر به عقد ازدواج مردان در آيند. به همين جهت از آنان در
اصل به نام «محصنه» ياد شده است يعني زني يا زناني كه در حصار
زندگي زناشويي از هر نوع رابطه ي جنسي با مردان غير بازداشته مي
شوند. سخت گيري هاي حجاب و حدود از سوي مردان به اين گونه زنان
اعمال مي شده است در صورتيكه اين سخت گيري براي كنيزان كه بيشتر
همان بردگان جنسي بوده اند وجود نداشته است. نقد مورد نظر دقيقا
اين است كه تقسيم بندي زنان به لحاظ رواط جنسي بايد مبتني بر مومن
و غير مومن بوده باشد يا مبتني بر نژاد و تبار و خانواده؟ چرا
زناني كه از پدر و مادر برده بوده اند اگر مسلمان هم بشوند باز هم
منعي نبود كه به عنوان برده جنسي مورد بهرگيري قرار گيرند ؟
پي
نوشت:
?ـ
نگاه كنيد به كتاب سيرت رسولالله جلد دوم صفحه ????حكايت حج كردن
ابوبكر با مردم درسال نهم هجرت ومنع عرياني اعراب در حج . همچنين
تاريخ طبري جلد چهارم صفحه ????
سايت
آيين پژوهي و فرهنگ
|