تحقیق و پژوهشی در باب حجاب اسلامی و بررسی فواید آن و نقد بد حجابی و آفت
های آن در اجتماع
عنوان مقاله : حريم روابط زن و مرد
ذبيحالله اسماعيلي،
سخن آغاز را با يادآوري دو مطلب آغاز ميكنيم:
اول؛ تكامل اختياري
در نظام آفرينش، پديدهاي فراتر از انسان وجود ندارد. انسان داراي
ويژگيهايي است كه جامعيت هستي او را نشان ميدهد. عمده امتياز
آدمي، عقل تشخيصگر او است كه ملاك اختيار و انتخاب يا اراده و عمل
وي به شمار ميآيد. به همين دليل، انسان در مسير زندگي، قادر به
تغيير و تحوّل خود است؛ او ميتواند در راه يا بيراهه قدم گذارد، و
حال آنكه روند زندگي ساير موجودات همان گونه كه دست آفرينش رقم
زده است ـ بيآنكه با تغيير و ديگرگوني همراه شود ـ ، پيش ميرود
و پديدههاي ديگر همواره بر خصوصيات وجودي خود باقي ميمانند، و
فقط انسان ميتواند در خصلتهايش نوآوري و تغيير به وجود آورد و از
رذايل اخلاقي به فضايل بشري و به عكس بازگردد.([1])
قرآن كريم به نكوهش بسياري از دوزخيان پرداخته است كه با وجود
برخورداري از اسباب سعادت ـ عقل و فطرت، چشم و گوش ـ كارشان به
جايي ميرسد كه همسان چهارپايان شده و يا از آنها هم فروتر
ميگردند: وَلَقد ذرأنا لِجهنّم كثيراً مِّن الجِنّ والإنسِ لَهُم
قُلوبٌ لاَّيفقهُون بِها وَلَهُم أعيُنٌ لاَّيُبصِروُنَ بِهَا
وَلَهُم ءاذانٌ لاَّيَسمعونَ بِها أولئكَ كَالأنعامِ بَل هُم أضلُّ
أولئكَ هُمُ الغافِلُونَ.([2])
امير مؤمنان7 ضمن تبيين ويژگيهاي خلايق، انسان را به دليل
برخورداري از دو عنصر عقل و شهوت، موجودي ميداند كه در صورت حكومت
و فرمانروايي عقل و انديشه بر نفس او را از فرشته فراتر خواهد كرد
و همچنين كه اگر شهوات بر عقل و اراده چيره گردد؛ از حيوان هم
فروتر خواهد شد.([3]) مولانا در مثنوي خود به اين حديث چنين اشاره
كرده است:
در حـديـث آمـد كــه خـــلاق مـجيـد خـلق عالـم را سـه گونـه
آفـريــد
وين بشر هم، زامتحان قسمت شدند آدمي شكلند و سـه امّـت شدنـد
قـسم ديـگــر، بـا ... مـلحــق شـدنـــد خشم محض و شهوت مطلق
شدند([4])
سخن دوم؛ زندگي هدفمند
از يك سو انسان، داراي حياتي دامنهدار و هدفمند است، به اين معني
كه زندگي دنياي او معيار ارزيابي حيات آينده و آخرتش به شمار
ميرود؛ بنابراين نمي تواند نسبت به عاقبت ابدي خود بي تفاوت بماند
و بايد همواره بكوشد تا براي سامان و سعادت هر دو جهان تلاش كند.
از سوي ديگر بر همهي جهان هستي قوانيني دقيق و برنامههايي منظّم
و حكيمانه حكومت ميكند به گونهاي كه هيچ چيز نه بيهوده ميآيد، و
نه بينتيجه ميرود! در چنين موقعيتي وضعيت انسان كه منظور و مقصود
آفرينش است([5]) معلوم ميگردد، همچنان كه هدف از خلقت انسان را،
قرآن؛ عبوديت الهي مي داند: وَمَا خَلَقْتُ الجِنّ والإنسَ إلاّ
لِيَعبُدون.([6])
اينك با يادآوري اين دو مطلب ميتوان به تحليل روابط زن و مرد و
تعبير ظريف قرآني؛ لباس بودن زن و مرد براي يكديگر ...هُنّ لباسٌ
لّكم و أنتُم لِباسٌ لّهنَّ... ([7]) پرداخت:
فطرت يكسان، طبيعت متفاوت
يكي از شاهكارهاي حوزهي تكامل انسان، جاذبه و كشش مادي و معنوي
زن و مرد به يكديگر است كه در صورت شكلگيري صحيح آن، در سلامت و
سعادت انسانها نقش تعيين كنندهاي دارد. خاستگاه اين جاذبه
بيانگر نقش متقابل و يكسان زن و مرد است؛ يعني مرد به همان اندازه
در فراهم سازي كمالِ زن نقش دارد كه زن همين سهم را براي او بر جاي
ميگذارد. جاذبهي ياد شده اين نكته را نيز آشكار ميسازد كه تفاوت
بين زن و مرد يقيني است وگرنه در صورت يكساني آن دو، جاذبه و كشش
معنا پيدا نميكند. هرچند بنابر وجه مشترك آنها از نظر انسانيت،
سير كمالات انساني و راه معنويت به روي هر دو گشوده است و ملاك
حيات طيبه و سعادت ابدي ايمان و عقل صالح است: من عَمِلَ صالِحاً
مّن ذَكَرٍ أو أُنثي وَهُوَ مُؤمِنٌ فلَنُحْيِيَنَّهُ حَياة
طيّبَةَ وَلَنجزِينَّهُم أجرَهُم بِأحْسَنِ مَا كَانوا
يَعمَلُون([8]) هر كدام بايد در مدار خويش حركت كند تا نقش تكميلي
خود را نسبت به ديگري نشان دهد. اين نقش كه همان آرامش جسم و جان
است، بر پايه دوستي و دلسوزي و به تعبير قرآن كريم مودّت و رحمت
متقابل ميان زن و مرد شكل ميگيرد.([9])
پس نياز متقابل زن و مرد نمايانگر اين است كه نه زن ميتواند جاي
مرد را بگيرد و نه مرد جاي زن را و نه يكي بدون ديگري به كمال
مطلوب ميرسد. رفتارهاي زنانه و مردانه بازتاب عنصر وجودي هر يك از
آنها است كه حقوق، وظايف و مسؤوليتهاي دوگانهاي را پديد آورده
است. اين تفاوت ـ نه تبعيض ـ عامل بنيادي و سبب ريشهاي پيوند و
احساس نياز زن و مرد به يكديگر است.([10])
دو هدف اساسي ازدواج
در اين نياز دو هدف دنبال ميشود كه در طبيعت و فطرت بشر ريشه
دارد: يكي آرامش روح و روان فردي يا انسجام تكامل، و ديگري ادامه
نسل و حفظ نوع.
استاد مطهري1 تفاوتهاي زن و مرد را تناسب تلقي ميكند، نه نقص يا
كمال؛ زيرا هدف قانون خلقت از اين تفاوتها آن است كه ميان زن و
مرد براي زندگي مشترك تناسب بيشتري پيدا شود؛ چرا كه مجرد زيستن،
انحراف از قانون خلقت به شمار ميآيد.([11]) ايشان مينويسد:
اساساً اين مسأله تفاوت زن و مرد يكي از عجيبترين شاهكارهاي خلقت
است، درس توحيد و خداشناسي است... دستگاه عظيم خلقت براي اين كه به
هدف خود برسد و نوع را حفظ كند، جهاز عظيم توليد نسل را به وجود
آورده است... و در آنجا كه بقا و دوام نسل احتياج دارد به همكاري
و تعاون دو جنس، مخصوصاً در نوع انسان، براي اين كه اين دو را به
كمك يكديگر در اين كار وادارد؛ طرح وحدت و اتحاد آنها را ريخته
است. كاري كرده است كه خودخواهي و منفعت طلبي ـ كه لازمهي هر ذي
حياتي است ـ تبديل به خدمت و تعاون و گذشت و ايثار گردد، آنها را
طالب همزيستي با يكديگر قرار داده است و براي اين كه طرح كاملاً
عملي شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم پيوند دهد؛ تفاوتهاي
عجيب جسمي و روحي در ميان آنها قرار داده است، و همين تفاوتها
است كه آنها را بيشتر به يكديگر جذب ميكند، عاشق و خواهان يكديگر
قرار ميدهد.([12])
قانون آفرينش، مدار تأثير تكاملي
حال كه معلوم شد راز زن و مرد بودن و تفاوت وجودي آن دو در متن
نظام حكيمانهي آفرينش ريشه دارد، به اين نتيجهي مهم و اساسي
ميرسيم كه روابط زن و مرد هنگامي ميتواند تأثير تكاملي داشته
باشد كه مطابق با قوانين فطرت و حكمت نظام خلقت باشد.
تمثيل قرآن كريم به لباس از روابط زن و مرد، گوياي همين هماهنگي
فطري بر پايهي حكمت آفرينش است. اين تعبير ظريف ـ لباس ـ بيانگر
آن است كه وجود هر نوع رابطه ميان زن و مرد را نميتوان لباس كمال
تلقي كرد، همانگونه كه لباس تن نمايندهي نظم، اندازه، رنگ، زبري،
نرمي، سردي، گرمي، مدل، سليقه و مانند آن به شمار ميرود؛ مشابه آن
را در زن و مرد ميتوان سراغ گرفت. اخلاق، گذشت، صبر و بردباري،
احساس وظيفهي متقابل، تعاون و همكاري ميان زن و مرد از اصول
استحكام زندگي زناشويي و نمادهاي لباس خانوادگي به شمار ميآيد.
روشن است كه هر نوع رابطهي ديگر ميان زن و مرد كه با اين اصول
استوار نباشد، نتيجهاي جز زيان زندگي دو طرف در بر ندارد.
علامه طباطبايي1كلمهي لباس را در آيه به معناي پوشش براي بدن
گرفته و اين تعبير را استعارهاي ظريف ميداند كه كنايه از دو چيز
است:
اول آنكه: پيوند زن و مرد زوجين باعث ميشود كه هر يك ديگري را از
گرايش به فساد و اشاعه فجور در ميان افراد نوع بشر بازدارد، پس هر
يك از زن و مرد براي ديگري لباسي است كه او را از بديها
ميپوشاند.
دوم اين كه: همان گونه كه لباس، انسان را ميپوشاند، زن و مرد نيز
نسبت به يكديگر چنيناند؛ به اين معنا كه هر يك از زن و شوهر، لباس
يكديگر و به هم مرتبط هستند.([13])
به هر حال، تشبيه و تلقّي به لباس([14]) بيانگر حقيقتي آشكار از
عمق تأثيرگذاري پيوند زناشويي در فراهم سازي سعادت زن و مرد و نيز
بنيادي مطمئن براي تربيت نسل جديد به شمار ميآيد.
با يادكرد نكاتي از اين تعبير ميتوان به اعجاز كلام الهي پي برد.
نكتههاي آيه
1. اگر لباسِ تن، عيوب و عورت ظاهري انسان را پوشش ميدهد و از
خطرات و آسيبها او را مصون ميدارد؛ ازدواج نيز عيوب باطني و روحي
را مانع ميگردد، و از هرزگي، فساد اخلاقي و بحرانهاي دروني ديگر
پيشگيري ميكند.
2. لباس تن، همهي بدن را ميپوشاند و شخص را از لباس ديگر بينياز
ميكند؛ لباس ازدواج نيز كامل است و زن و مرد نياز جسمي و روحي
يكديگر را تأمين كرده و به فراتر از پيوند خانوادگي نيازي ندارند.
3. لباس تن، براساس قد و قوارهي افراد متفاوت است و هر نوع لباسي
برازندهي فرد نميباشد؛ همچنان كه هر زني براي هر مردي مناسب
نيست، بلكه كفو و همساني، تفاهم اخلاقي و اشتراك فرهنگ شرط ازدواج
است و هرنوع ارتباط براي مردان و زنان سودمند نيست.
4. لباس تن، با اندام انسان يگانگي و يكرنگي پيدا ميكند؛ پيوند
ازدواج نيز زن و شوهر را يك دل و يك سو ميسازد.
5 . لباسِ تن، آنگاه ارزشمند است كه همواره پاكيزه باشد. لباس
كهنه، كثيف و دست به دست گشته، خواهان ندارد و بيارزش تلقي
ميشود. لباس ازدواج نيز همين ويژگي را دارد. پس جلوهگري زن در
كوچه و خيابان و چشم چراني مرد در جامعه، كهنگي و كدورت را به جاي
طراوت و تازگي، و عقدهها را به جاي شادابي و شوقِ زندگي، نمودار
ميسازد و به تباهي هر دو ميانجامد.
6 . افراد براي تهيهي لباس تن حسن انتخاب، سليقه، هزينه و ... را
به كار ميگيرند؛ در لباس ازدواج نيز بايد آگاهي، انتخاب، تحقيق،
تشريفات خواستگاري و ... را در نظر گرفت.
7 . لباسِ تن، اندام آدمي را از سرما و گرما حفظ ميكند؛ لباسِ
ازدواج نيز از حريم عِفاف و اخلاق پاسداري ميكند.
8 . همان گونه كه لباس تن، را بايد هميشه پاكيزه داشت تا مرغوبيت
آن از ميان نرود، زن و شوهر ميبايست به گرمي روابط اهتمام داشته
باشند تا كانون خانوادگي رو به سردي نگرايد.
9. لباسِ بدن، از وسايل شخصي و خصوصي افراد به شمار ميرود وگرنه،
بهداشت فردي و اجتماعي آسيب ميبيند و امراض گوناگون پديد ميآيد.
لباس ازدواج نيز به پاكيزگي جسم و روح ميانجامد و چنانچه ارتباط
زن و مرد از مسير ازدواج خارج شود؛ بدون شك هرج و مرج اجتماعي و
پريشاني رواني و اخلاقي به بار ميآيد و همچون بيماريها و امراض
خانمانسوز ميگردد. به اعتقاد پژوهشگران علوم پزشكي و روانشناختي،
اگر بي درمان نباشد، خطرها و آسيبهاي جدّي به سامان زندگي وارد
خواهد نمود.
10. روابط سالم زن و مرد، لباسي است شبيه جسم و روح كه هر كدام نقش
خود را بر عهده ميگيرند، چرا كه روحِ با نشاط و آرام، جسم را
شاداب و تندرست ميكند و جسم سالم، روح را در تمركز و تسلط بر
زندگي ياري ميدهد؛ حال اگر روحي، ناتوان و پريشان گردد، جسم را
نيز پژمرده و فرسوده ميسازد و جسم سست و كم تحرّك، روح را در روند
تكاملش ناكام ميگذارد. داستان زن و مرد هم چنين تصويري دارد؛ اگر
روابط بين آنها بر پايهي اصل ازدواج، درك و دلسوزي و اعتماد
برابر پيريزي شود، راه اميد و امنيت خاطر و رشد و كمال براي هر دو
فراهم ميشود، اما اگر جز اين باشد، يعني زن و مرد به هر گونه
ارتباط و ارضايي تن داده و به هر نوع احساس و جاذبه جنسي آن هم در
هر كجا پاسخ دهند، افزون بر آن كه با هيچ تعهد و مسؤوليتي در برابر
يكديگر روبه رو نيستند، به اضطراب و تشويش و خستگي و ملال جسم و
جان مبتلا ميشوند. در نهايت، در وادي بيحاصلي خواهند افتاد كه به
جز رنج بينظمي در زندگي و بازماندگي از اركان مادي و معنوي حيات
را بر دوش نخواهند كشيد.
يگانگي برتر از جاذبهي جنسي
سخن نهايي دربارهي روابط طبيعي زن و مرد و انس و اتحاد فطري ميان
آن دو، اين است كه پيدايش اين پيوند امري فراتر از ميل و جاذبهي
جنسي است، هرچند مقدمهي آن همين غريزه است.([15]) از اين رو قرآن
كريم، ازدواج و پيوند ميان زن و مرد را مايهي سكونت و آرامش از يك
سو، و دوستي مودت و دلسوزي رحمت از سوي ديگر ارزيابي ميكند: وَ
مِن ءاياتِهِ أن خَلَقكُم مّن أنفُسِكُم أزواجاً لّتسْكُنُوا
إلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مّودّة وَرَحمةً إنّ في ذلك لأياتٍٍ
لّقومٍ يتفكّرون([16]) اصول سه گانهي سكونت، مودّت و رحمت در آيه
ناظر به همان مباني و مرزهايي است كه ميان عشق حقيقي با عشق سطحي و
كاذب يا هوس آلود وجود دارد.
انواع عشقها
مناسب است پيرامون نشانههاي دو عشق واقعي و سطحي توضيح داده شود.
توجه به اين نكته شايسته است كه اصل علاقه و عشق آدمي به همهي
زيباييها و كمالات مادي و معنوي، بديهي و فطري است وگرنه حركت
تكاملي معنا نمييافت، چنانكه ريشهي علاقهها و كمالات به كمال
مطلق و عشق به حقيقت توحيد بر ميگردد و انسان با عشقهاي زندگي در
جست و جوي كمال مطلق است، از اينرو تا به آن نقطه متصل نشود، آرام
نميگيرد.([17]) افزون بر اين؛ ميان گرايش به حقيقت مطلق و عشق
عيني به كمال مطلق، تفاوت فراوان وجود دارد؛ چرا كه اصل گرايش فطري
براي همه است، ولي تصديق علني و عملي و مرحلهي عرفان و شهود الهي
ميداني نيست كه هر كس امكان و استعداد ورود به آن را داشته باشد و
تنها براي كساني كه توفيق سير و سلوك در قلمرو معارف ناب و خالص
احمدي و علوي9 را به كف آورند، چنين عشقي ـ كه نامش عشق عالي است ـ
تجلّي خواهد كرد.
عشقهاي ديگري هم وجود دارد كه عبارت است از: الف. عشق نفساني عفيف
يا عشق عميق.([18]) ب. عشق حيواني يا سطحي و كاذب.
هر يك از اين دو عشق، با نشانهها و علل همراه است كه در بازشناسي
به ما كمك ميكند:
نشانههاي عشق واقعي؛ توأم با شناخت و آگاهي كافي، مشتاق مددجويي
از تجربه و توشهي ديگران، برخوردار از ارادهي استوار و تصميم
جدّي، همراه با عزت و احترام ـ حكمتِ خواستگاري و تشريفات اجتماعي
ـ ،([19]) براساس تعقل و انديشه و دقت و تدبير است.
نشانههاي عشق سطحي و دروغين؛ مسؤوليت ناپذيري، توأم با اضطراب و
پنهانكاري، غير واقعي، توأم با فريبكاري، ضعف اراده و ناتواني در
تصميمهاي جدي است. خوشي ساز است، ولي سعادت آور نيست، آينده
ندارد؛ چون از روي هوس است.
متغيّر بوده و غير قابل كنترل است. تضمين و تعهّد به همراه ندارد،
بلكه همواره تنوع طلب است و از سويي به سوي ديگر كشيده ميشود.
پراكنده است و از انسجام رواني و تمركز روحي برخوردار
نميباشد.([20])
عوامل و ريشههاي عشق سطحي و كاذب
عوامل پيدايش آن عبارت است از:
1. نگاه و نظر هواپرستانه كه با چشمچراني آغاز ميشود.
2. از روي اتفاق است و نه انتخاب، از اين رو خيلي زود به انفعال و
سردي ميگرايد، هرچند منجر به ازدواج شود بروز اختلافهاي خانوادگي
اين زوجها و بالا رفتن درخواست طلاق و جدايي حكايت از آن دارد.
3. اختلاط زن و مرد و دختر و پسر، از عوامل عمده رسوخ عشقهاي هوس
آلود است. بيماريهاي روحي و جسمي براثر همين اختلاطها پديد
ميآيد و التهابهاي رواني را افزايش ميدهد.
4. بدحجابي و بدلباسي برخي از زنان و دختران و بداخلاقي برخي از
مردان و پسران از ديگر عوامل عشقهاي دروغين و سطحي است. تأكيد
روانشناسانهي دين مقدّس اسلام بر حفظ حجاب و عفاف، تحريم نگاههاي
شهواني و روابط فراتر از مرز ازدواج و زناشويي شرعي ميان زنان و
مردان، براي جلوگيري از بروز همين عشقهاي نادرست است كه خطرهاي
خانمانسوز آن بر كسي پوشيده نيست.([21])
و از همين رو در فقه اسلامي، قرار گرفتن زن و مرد نامحرم در مكاني
كه امكان رفت و آمد ديگران نباشد، حرام است، چرا كه زمينه ساز
ارتباطي است كه قرآن كريم از نزديك شدن به آن هشدار ميدهد.
5 . از آنجا كه حيواني و شهواني است به ارتباط جنسي و جسمي كشانده
ميشود، و روابط انساني و اخلاقِ معنوي در آن ديده نميشود. بوعلي
سينا اين عشق را به كثيف و ناپاك در برابر عفيف و پاكيزه تعبير
نموده است كه ثمرهاي جز بي بند و باري اخلاقي و فساد ندارد.([22])
نتيجه
دستآورد ما از اين بررسي نشان ميدهد:
1. جهان هستي هدفمند و انسان ارزشمند است.
2. تكامل انسان در زندگي مشترك تداوم و تشكل مييابد. لباس زندگي،
لباس عشق به كمال است كه سهم زن و شوهر در آن تعيين كننده است.
تفاوتهاي زن و مرد براي ايجاد پيوندهاي عاشقانه و عاقلانه است تا
همراه رشد هر يك از آنها تربيت نسلِ سالم را نيز بر عهدهشان
بگذارد.
3. عشق زن و مرد به يكديگر هم طبيعي و فطري است و هم اساسي و مهم
كه ميبايست با ضوابط الهي و راهكارهاي ديني و انساني، به عينيت و
عمل درآيد، نشانهها و عوامل چنين عشقي؛ آگاهي، تعهد، تعاون، عميق
بودن و پاكيزگي در روابط زن و مرد است.
4. عشق و علاقهي سطحي و دروغين، كج راه بوده؛ با مسير فطرت و
موازين عقل و نقل ـ شريعت الهي ـ همخواني ندارد. عوامل و
نشانههاي چنين عشقي، هواپرستي، خودنمايي و هرزگي است و نتيجه آن:
بن بست زندگي، ويراني اخلاق و سرگردانيهاي مادي و معنوي است كه به
اين خطر اميرمؤمنان علي(ع)چنين گوشزد فرموده است: هر كس به چيزي
عشق نارو ورزد، نابينايش كند و قلبش را بيمار كند، با چشمي بيمار
مينگرد و با گوشي بيمار ميشنود، شهوات عقلش را پاره ساخته
ميسازد و دوستيِ دنيا دلش را ميميراند و او را شيفته و بندهي بي
اختيار دنيا درميآورد: ومَن عَشِقَ شيئاً أعشي? بصرَهُ، وأمرَضَ
قلبَهُ، فهو ينظُرُ بعينٍ غير صحيحةٍ، و يسمَعُ بأُذُنٍ غيرِ
سميعةٍ، قد خَرَقَت الشّهوات عقله، و أماتت الدّنيا قلبَهُ، وَ
وَلِهَت عليها نفسَهُ، فهو عبدٌلَه.([23])
5 . راه حل، براي به وجود آوردن فضايي مطلوب، از عشق و علاقه ميان
زن و مرد، دختر و پسر اين است كه اولاً به دستورهاي كارگشاي دين،
در تشويق به ازدواج و آسان سازي زندگي مشترك و خانوادگي، توجّه جدي
شود. در اين بين، حتي فقر و ناداري را نبايد مانع دانست و به تعبير
قرآن كريم نبايد از آن هراسي به دل راه داد؛ چرا كه فضل و لطف
خداوند راه بينيازي را ميگشايد: ... إن يَكوُنوُا فُقرآءَ
يُغنِهِم اللهُ مِن فَضلِهِ.... ([24]) همچنانكه نبايد به
بهانههاي واهي و غير عاقلانه، به روابط نامشروع پناه برد؛ چرا كه
قرآن كريم در اينباره ميفرمايد: ... وَليَستعْفف الّذينَ
لايَجدُونَ نِكاحاً حتّي يُغنيَهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ ....
([25]) ؛ آنان كه ـ به هر دليلي ـ نميتوانند ازدواج كنند، بايد
عفت و پاكدامني پيشه كنند تا خداوند از فضل و عنايت خويش راه
چارهاي را به روي ايشان بگشايد. دربارهي ارزش عفت و پاكدامني
حضرت علي(ع) ميفرمايد: ما المجاهدُ الشَهيدُ في سبيل الله بأعظم
أجراً ممّن قَدَرَ فعفّ، لكاد العفيفُ أن يكون ملكاً من الملائكة؛
انسان عفيف و پاكدامن، از مجاهد شهيد در راه خدا برتري دارد و تا
مرز فرشته شدن، پيش ميرود.([26])
روشن است كه همهي دستگاههاي نظام اسلامي و مسؤولان فرهنگي جامعه
بايد در انجام وظايف خود كه از آن جمله مبارزه با مظاهر فساد و
رواج دهندگان بازار بيبند و باري است، گامهاي عملي بردارند و با
ارايه راهكارهاي منطقي، معقول و اسلامي به پيشگيري بپردازند.
زنان و دختران هوشمند جامعه اسلامي نيز به درستي آگاهند كه
جلوههاي خودنمايي، عشوهگري، بدلباسي و بيحجابي، مظاهر فرهنگ غرب
و سوغات آن ديار است كه خطر خانمانسوز آن از جاهليت عصر بعثت اگر
بيشتر نباشد، كمتر نيست، اگر در جاهليت كهن دختر را زنده به گور
ميكردند در جاهليت كنوني و عصر پسامدرن شخصيت زن را به قبرستان
فراموشي ميسپارند و شخص او را تنها دستاويزي، براي مطامع و منافع
دنياپرستانهي خود قرار ميدهند.
ترديدي نيست كه اين پديدهي شوم ـ بدحجابي، برهنگي و تنّازي ـ ممكن
است زن را چند روزي، در سرچشمان هوسرانان، مطرح كند، ولي هرگز او
را مطلوب نخواهد كرد. مطلوبيت زن آنگاه است كه حيا، عفاف، حجاب و
متانت، اركان شخصيت او را شكل دهد؛ همان ويژگيهايي كه سرمايهي
عشقِ عفيف و عميق را به ارمغان ميآورد.
[1]. ر.ك؛ علامه طباطبايي1، تفسير الميزان، ج 8 ، ص 301 و مرتضي
مطهري1، انسان كامل، ص 29.
[2]. الأعراف 7 : 179.
[3]. تفسير صافي، ج 2، ص 254.
[4]. مثنوي، دفتر چهارم، ص 701.
[5] . قرآن كريم در آياتي گوناگون، جهان را مسخّر و براي انسان
دانسته است از جمله در آيه 13 سورهي جاثيه: وسَخّرَ لَكُم مّا في
السّموات وَما فِيالأرض جميعاً مّنهُ....
[6] . الذاريات 51 : 56 .
[7]. البقره 2 : 187.
[8] . النحل 16 : 97.
[9]. ر.ك؛ تفسير الميزان، ج 16، ص 166 و 167
[10]. ر.ك؛ مرتضي مطهري1، نظام حقوق زن در اسلام، ص 169.
[11]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 169.
[12]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 178 و 179.
[13]. ر.ك؛ تفسير الميزان، ج 2، ص 49 ـ 46.
[14]. كاربرد استعاره و تشبيه واژهي لباس وسيع است و منحصر به
زوجين نيست. قرآن كريم همين استعاره را درباره تقوا و عذاب الهي
نيز دارد. الأعراف 7 : 26 و النحل 16 : 112.
[15]. شهيد مطهري1 در توضيح همين نكته چنين ميگويد: قانون خلقت زن
و مرد را طالب و علاقهمند به يكديگر قرار داده است، اما نه از نوع
علاقهاي كه به اشيا دارد. علاقهاي كه انسان به اشيا دارد از
خودخواهي او ناشي ميشود؛ يعني انسان اشيا را براي خود ميخواهد و
به چشم ابزار به آنها نگاه ميكند... اما علاقه زوجيّت به اين شكل
است كه هر يك از آنها سعادت و آسايش ديگري را ميخواهد، از گذشت و
فداكاري دربارهي ديگري لذت ميبرد... عجيب است كه بعضي افراد
نميتوانند ميان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خيال كردهاند آن چيزي
كه زوجين را به يكديگر پيوند ميدهد، منحصراً طمع و شهوت است، حس
استخدام و بهرهبرداري است، ر.ك؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص 179 و
180.
[16]. الرّوم 30 : 21؛ علامه طباطبايي1 در توضيح آيه آورده است:
نياز زن و مرد به يكديگر آنان را مكمّل هم قرار داده است تا با
پيوندشان به آرامش برسند و با مودّت و رحمتي كه بينشان پديد
ميآيد، علاوه بر دوام و استواري زوجيت، زمينهي تربيت و حراست از
فرزندان فراهم شود. ر.ك؛ الميزان، ج 16، ص 166.
[17]. امام خميني(ره) در بيان همين نكته ـ عشق فطري ـ ميفرمايد:
فطرت عشق به كمال است كه در تمام افراد بشر در همه دورههاي
زندگاني وجود دارد هر چند كه در تشخيص كمال و اين كه كمال در چيست
و محبوب و معشوق در كجاست، مردم اختلاف را دارند. ايشان در ادامه
ميافزايد: تمام موجودات و عائلهي بشري با زبان فصيح و يكدل و يك
جهت گويند: ما عاشق كمال مطلق هستيم... ر.ك؛ اربعين حديث، ج 1، ص
182 ـ 180.
[18]. الإشارات، ج 3، ص 383 و مسألهي حجاب، ص 117.
[19]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 15.
[20]. البته حرص و طمع منحصر به غريزه جنسي نيست، بلكه در خصوصيّات
ديگر انساني، چون قدرت طلبي و ثروت خواهي نيز بروز ميكند.
[21]. غربيها كه خود پرچمدار برهنگيها و اختلاطها و مظهر
فسادهاي اخلاقي در جهان هستند از مخاطرات رو به گسترش، انحطاط
اخلاقي در جوامع خود، ابراز نگراني كردند.