تحقیق و پژوهشی در باب حجاب اسلامی و بررسی فواید آن و نقد بد حجابی و آفت های آن در اجتماع

  

          عنوان مقاله : 
 
هنرپيشگاني که «هنر حجاب» را برگزيدند
 

 


گفتگويي صريح و خواندني با آخرين هنرپيشگان مصري که کرامت حجاب را بر هنر مبتذل ترجيح دادند.

فريده سيف نصر

سهير رمزي

توضيح ما:


ترجمه يک گفتگو و يک گزارش، آخرين بخش از سلسله مطالبي را تشکيل مي‏دهد که خوانندگان گرامي، ضمن آن با پديده روي‏آوري هنرپيشگان زن مصري به حجاب اسلامي، آشنا شدند.

همان گونه که قبلاً يادآور شديم، اين پديده بيش از هر چيز محصول حضور و بروز اصالتهاي انديشه اسلامي و احکام قرآني است که سرانجام آنهايي را که به درستي مي‏انديشند به سوي خود فرا مي‏خواند. وجود کشمکشها و درگيريهاي دروني در وجود انسانها غير قابل انکار است و مهم نتيجه اين مبارزه است که آيا سرانجام، «وارستگي» بر «وحشت» پيروز خواهد شد؟ در خلال مصاحبه اين شماره از زبان يکي از اين هنرپيشگان خواهيد خواند که او در وجود خود دو شخصيت جداگانه را تصوير مي‏کند که يکي مظهر انسانيت، وارستگي و پاکي است و ديگري مظهر هنرپيشه‏اي که خود را در مقابل مردم عرضه مي‏کند و خود او اين شخصيت دوم را «فريده وحشت» مي‏نامد.

قسمت دوم نيز گزارشي کوتاه از «سهير رمزي» است که گناره‏گيري او به گونه‏اي است که حتي حاضر به انجام گفتگو نيز نشده است.

در نگاه ما، انعکاس اين موارد، در راه ارج‏گذاري به باورها و ارزشهاي اسلامي، مي‏تواند مفيد واقع شود، لذا پيام زن علاقه‏مند است در آينده نيز به انعکاس رويدادها و مواردي اين چنين اقدام کند. آخرين قسمت «هنرپيشگاني که هنر حجاب را برگزيدند» را با هم مي‏خوانيم.


4ـ فريده سيف نصر


سرانجام «فريده وارسته» بر فريده «وحشت»

پيروز شد

فريده قسم خورد که از هنرپيشگي کناره گرفته و اين کار در حالي انجام شده است که در خانه‏اش بيشتر از 140 «جُنَيه» [واحد پول مصري] پيدا نمي‏شود و کساني که گفته مي‏شود به ستارگان سينما پول مي‏دهند تا کناره‏گيري کنند و باحجاب شوند، ابدا وجود خارجي ندارند. او مي‏گويد اين حرف در مورد هنرپيشه‏هايي که باحجاب شده‏اند ظلم و افترا است و حرام مي‏باشد. او نامه‏اي از يک تهيه کننده را نشان داد که از وي، پيش‏پرداختي را که بابت بازي در يک فيلم دريافت کرده است، مطالبه کرده بود و پولي که فريده داشت براي بازپرداخت آن مبلغ کفايت نمي‏کرد.

ديدار و گفتگو با آخرين کسي که به هنر، شهرت، نورهاي رنگارنگ صحنه، ابراز احساسات و دست‏زدنهاي مردم، پشت کرده، در اتاق پذيرايي ساده آپارتمانش که به شيوه عربي زيبايي پرداخته شده است، صورت گرفت. اين ديدار براي گفتگو و پي بردن به دلايل و شناخت انگيزه‏هاي پنهاني که پشت سر اين تصميم ناگهاني قرار دارد، صورت گرفت، خصوصا اينکه او تا ساعاتي قبل از اتخاذ اين تصميم در برابر دوربينها مشغول نقش‏آفريني و تجسم شخصيتهاي دراماتيک بود، شخصيتهايي که فريده از ايفاي نقش آنها دست برنمي‏دارد و صرف نظر نمي‏کند. در خانه چيزي تغيير نکرده است و به همان صورت سابق باقي مانده، آنچه که تغيير کرده تنها صاحب خانه است.

فريده که براي اداي نماز ظهر رفته است، پس از مدتي طولاني باز مي‏گردد، مي‏نشيند و در دستش تسبيح سبز رنگي است. مرد ناشناسي صبح يک روز، در صحن مسجد امام حسين(ع) اين تسبيح را به او هديه کرده است، در آن لحظه دوست هنرمند و همشاگردي‏اش، سوسن بدر و مادرش نيز همراه او بودند، آنها براي اداي نماز عازم مسجدالحسين بودند، آن روز فريده از اينکه آن مرد، بين او و همراهانش تنها به سوي او آمده است تعجب کرد، خصوصا اينکه فريده حجاب نداشت، مرد گفت: «تعجب نکن، تو نيز بزودي حجاب در بر خواهي کرد، ان شاءاللّه‏ لباسي با رنگ زيباي سبز، مثل رنگ اين تسبيح» مرد اين سخنان را گفت و از نظر پنهان شد ... بعد از اينکه فريده باحجاب شد براي يافتن آن مردم اقدام به جستجو کرد، اما تا لحظه انجام اين گفتگو او را نيافته است و اينک از اعلام کناره‏گيري و حجاب فريده پنج روز گذشته است. با صراحت از او پرسيدم:


چندي پيش يکي از گويندگان زن تلويزيون

ادعا کرد، پيشنهاد حجاب و کناره‏گيري در مقابل دريافت مبلغ هنگفت يک ميليون دلار و ماهيانه/150 هزار دلار، به بعضي افراد عرضه مي‏شود. با توجه به اينکه تو آخرين هنرمندي هستي که با انتخاب حجاب، کناره‏گيري کرده‏اي، سؤالي که خود به خود مطرح مي‏شود اين است که آيا براي باحجاب شدنت، پولي به تو پرداخت شده است؟ و چقدر؟

همه اينها دروغ و افتراست. خداوند بزودي از کساني که دروغ گفته‏اند، به سختي حساب خواهد کشيد. به هيچ وجه کسي به من پولي پرداخت نکرده است. قصد من از حجاب رضايت خداوند متعال بوده است و تنها کساني که به من کمک مالي کرده‏اند، «شهيره» و «عفاف شعيب» بوده‏اند. آيا اين دو آن طرفهايي هستند که اين پولها را پرداخت مي‏کنند؟! و آيا اين دو نفر به آن خانم گوينده، پولي عرضه کرده‏اند؟! در اين مورد خيلي شک دارم. «شهيره» و «عفاف» به اين دليل به پرداخت اين کمکها اقدام کرده‏اند که از هر کس ديگر، بيشتر به اوضاع و احوال من آگاهي دارند و امروز شما آمده‏اي که به چشم خود همه چيز را ببيني. اينها نامه‏هايي از تهيه‏کنندگان است که در آن پيش‏پرداختهايي را که در مقابل ايفاي نقش براي فيلمهايشان پرداخت کرده‏اند، مطالبه نموده‏اند. از مدتي پيش قراردادهاي بزرگي را با دستمزدهاي کلان منعقد کردم که تا قبل از آن به يک چنين مبالغي دسترسي پيدا نکرده بودم. اين نقشها و کارها را مي‏پذيرفتم و جدا خوشحال بودم که اين کارهاي باارزش به سراغ من آمده است ولي سعادت و خوشبختي از نوع ديگر، ناگهان قلبم را فرا گرفت و در آن ساکن شد و آن سعادت، ايماني است که زيباترين سعادت است.

در دوره‏اي از زمان، وقتي که يک فيلمنامه خوب به دستم مي‏رسيد، جدا خوشحال مي‏شدم. روزي که کناره‏گيري کردم، تعدادي فيلمنامه براي من ارسال شده بود که يکي نقش اول در فيلمي به تهيه «حسن صيفي» بود ولي عذر خواستم و آن را برگرداندم، اين غير از کارهايي بود که براي انجام آن قرارداد بسته بودم و پيش‏پرداخت آن را هم دريافت کرده بودم و سپس از اجراي آنها عذر خواستم.


خوب، موقعي که قرارداد تمام بود و اوضاع

مالي هم که خوب نيست، پس چرا اين قراردادها را به انجام نرساندي و بعدش کناره‏گيري کني و باحجاب شوي؟ اينک بعضيها خواهند گفت: فريده جدا به ما ضرر وارد کرده است. با تندي حرف مرا رد کرد:

جريان کار من هم، دقيقا مثل جريان کار توست، من قصد داشتم نقشهاي اين فيلمها را بازي کنم و خودم را براي انجام آن، با خريد لباس و ترتيب کارها آماده کرده بودم، دنيا مثل شترمرغ مرا بازي مي‏داد. من در جلسات ديني شرکت نمي‏کردم تا گفته شود که براي اين کناره‏گيري از مدتي پيش آماده مي‏شدم در ذهنم به طور کلي هيچ فکري از حجاب و کناره‏گيري خطور نکرده بود، شما مي‏داني هنگامي که انسان، همه وجود و شخصيتش از جانب ديگران ربوده مي‏شود، آيا مي‏تواند مقاومت کند؟

و من ربوده شده بودم، با همه معنايي که اين کلمه مي‏رساند. به خداي بزرگ سوگند که جدي صحبت مي‏کنم و دليلش اينکه حتي تا روز پنج‏شنبه گذشته من مشغول خريد لباسهاي معمولي از دوستم خانم «فريال فرگلي» که همان روز از پاريس آمده بود، بودم و پي‏گير يک رژيم براي کاستن کمي از وزنم. وقتي که «اسماء» دختر مادام «فريال» را باحجاب ديدم، ماتم برد. از زمان مدرسه ملي او دوست و همکلاسي من بود، اما «اسماء فرگلي» در نهايت جديت بود و روزي که او را ترک کردم از اين تغيير ناگهاني او، متحير و مبهوت بودم، اين وضع ادامه داشت تا آنچه که اتفاق افتاد، پيش آمد.


آيا ممکن نبود که بين حجاب دروني و کار

هنري‏ات سازگاري بوجود بياوري؟

نه، نمي‏توانستم آن را انجام دهم، چرا که، ساده بگويم، من آدم يک رنگي هستم دروغ بلد نيستم، از زماني که فهميدم درست کجاست و خطا کجاست، ديگر برايم امکان ندارد که به هيچ وجه از راه صحيح برگردم، من در طول عمر هنري‏ام هرگز نزديک مشروب نشدم، اين گونه نبودم که در جلسات سخن‏چيني شرکت کنم، اين برتري نسبت به ديگران نبود ولي چيزي بود که از جانب خداوند سبحان به من عنايت شده بود. در طول عمرم، اين طوري بوده‏ام به حدي که يکي از تهيه‏کنندگان بزرگ وقتي مرا با اين خصوصيات ديده بود، شروع کرد به گفتن کنايه و سخنان گوشه‏دار به من.

هم‏اينک جلسات بدگويي از من شروع شده است و من به همه مي‏گويم که خبرها جزءبه‏جزء به من مي‏رسد و اگر بيش از اين ادامه بدهند، من نيز آتشي که ناشي از صداقت و حقايقي است که مي‏دانم بر سر و روي آنها فرو خواهم ريخت. من جز از خدا نمي‏ترسم، به طور کلي کاري را که باعث پشيماني من شده باشد انجام نداده‏ام و همان گونه که رسول خدا(ص) فرموده است: «مؤمن قوي بهتر از مؤمن ضعيف است.» ناگفته‏هاي فراواني نزد من است که امکان بازگو کردن آنها برايم فراهم است که اگر بدگويي از من را ادامه دهند، من آنها را خواهم گفت، مرا رها کنند تا به زندگي جديد و زيباي خود در آرامش بپردازم و به جاي گفتن سخنان گوشه‏دار و گزنده به يک زن مسلمان که باحجاب شده است کاري را انجام دهند که براي خودشان و بشريت نفعي داشته باشد.


شايد بعضيها ناراحت شده باشند، به خاطر

اينکه تو کناره‏گيري کرده‏اي و باحجاب شده‏اي و اين در حالي است که همچنان در ابتداي راه هنري‏ات قرار داري، خصوصا اينکه اخيرا نقشهاي خيلي خوبي براي اجرا به تو عرضه شد، پس چرا کناره‏گيري؟

اين ايمان است. زماني که در ذهن انسان به طور کلي هيچ چيزي وجود نداشته باشد و ناگهان مسأله‏اي اتفاق بيفتد، اين نشانه‏اي خواهد بود که يقينا يک نيروي عظيمي وجود داشته است که باعث ايجاد ناگهاني آن چيز شده است، مثل اينکه شخصي هنگام شنيدن خبر ناراحت کننده‏اي ناگهان فرياد بزند ... اي، چه خبري؟! ... ديروز با من بود ... چرا مرد؟! اين اراده خداوند سبحان است، در اين اراده چه چيزي نهفته است؟ بزرگان هنر امروز کجا رفته‏اند؟ ام‏کلثوم، عبدالوهاب و عبدالحليم، براي هيچ کس اين امکان وجود ندارد که مانند اين افراد، کار باشکوهي انجام دهد، امروز کجا رفتند؟ از دنيا بار سفر بستند.

بعضي امروز به من مي‏گويند، چرا فريده؟! تو زيبا هستي، يک هنرپيشه مورد درخواست. تو ستاره بزرگ سينما هستي ... خيلي خوب و بعد؟ بعضي مي‏گويند صبر کن تا به 50 سالگي برسي، بعد کناره‏گيري کن و باحجاب شو! اين حرف را مي‏شنوم و به شدت مي‏خندم، به خاطر اينکه هيچ کس، به طور کلي مالک عمر خود نيست، آيا چه چيزي تو را آگاه کرده است که عمر من يا عمر تو به 50 سالگي خواهد رسيد ... مايل هستم کسي دليلي برايم بياورد که يک سال نه، بلکه براي يک هفته امکان زندگي وجود دارد، اما کسي قادر بر آن نيست ... در وجود من يک کشمکش سخت و ناراحت کننده‏اي وجود داشت، از يک طرف «فريده» به عنوان يک انسان حقيقي و از طرف ديگر «فريده»، هنرمندي در مقابل مردم. اين درگيري بسيار رنجم مي‏داد و در حقيقت من دو نفر بودم و يکي نبودم و الحمدللّه‏ در حال حاضر فقط يکي شدم.


بله آنجا يک مبارزه وجود داشت، اما دقيقا اين

مبارزه پيرامون چه چيزي بود؟ آيا کلامي را بر زبان مي‏آوردي که خودت آن را قبول نداشتي؟ و آيا تو قبل از حجابت، متدين بودي؟ مي‏دانم که «شهيره» مطالعات ديني داشت و در جلسات مذهبي شرکت مي‏کرد و «عفاف شعيب» هم مانند او بود و هفت مرتبه عمره به جا آورد، تو قبل از حجابت چگونه بودي؟

نمي‏دانم دقيقا چه بگويم، چرا که شما درست مي‏گوييد، من در عمل تدين قوي نداشتم و لذا با مسأله حجاب و کناره‏گيري‏ام به طور ناگهاني روبه‏رو شدم، دقيقا مثل خيلي آدمهاي ديگر. حالتي برايم پيش آمد که وصف و بيان آن برايم ممکن نيست، تنها اين مطلب را مي‏توانم بگويم که، احساس کردم کسي دستش را دراز کرد و مرا به طرف خودش کشيد. ابدا از شهود و مکاشفه سخن نمي‏گويم، نه، من در نظر نداشتم که باحجاب شوم و يا اين گونه نبودم که نماز بخوانم يا به حج رفته باشم، نه چنين چيزي اتفاق نيفتاد، بلکه من تا آخرين لحظه هم مشغول خريد لباس معمولي بودم و در برابر من دو نمايش تلويزيوني و سه فيلم سينمايي قرار داشت و روزي که باحجاب شدم تهيه‏کنندگان و کارگردانان، سه فيلمنامه برايم فرستادند که افراد آنها در همين روزها با من تماس گرفته‏اند که آيا اين فيلمنامه‏ها رسيده يا نه؟ که منشي من در پاسخ مي‏گفت: خانم، محجبه شده است، آنها يکه مي‏خوردند و ناگهان مکالمه را قطع مي‏کردند. من خدا را مي‏شناختم اما نه به قوت الان، فقط در رمضان نماز مي‏خواندم و روزه مي‏گرفتم.


در رمضان فقط، فريده؟


بله، فقط رمضان، گاهي در ساير ماهها مواظبت مي‏کردم که نمازم را بخوانم، بعد سرگرميهاي دنيا مرا به خود مشغول مي‏ساخت، مشغول دنيا و کارهاي هنري‏ام مي‏شدم و از آخرت باز مي‏ماندم و ناگهان بيدار شدم و گفتم، آخرش چه؟ در پايان همه يکسان خواهند بود. اين فکر بود که گاهي مرا از دنيا جدا مي‏کرد، نماز مي‏خواندم، دوباره بازمي‏گشتم و دنيا يک بار ديگر مرا به خود مشغول مي‏ساخت و گاهي به تفکر در باره آفرينش آسمان و زمين مي‏پرداختم ولي دوباره به وضع قبلي برمي‏گشتم و خودم را در نوارهاي کاست پنهان مي‏ساختم و کار پايان مي‏پذيرفت. اما باز به تفکر باز مي‏گشتم و به اين گونه امور دقيق و جزيي فکر مي‏کردم. شبها به کارهايي کاملاً متفاوت مي‏پرداختم، شيطان در گوشم زمزمه مي‏کرد: چگونه مي‏توانم يک زن زيبا باشم؟ چگونه از ديگران پيشي بگيرم و خود را به نقطه اوج برسانم؟ نگاه و حرکتي که مردم را به تعجب و تحسين وا مي‏دارد چگونه است؟ چگونه مي‏توانم زيباترين باشم؟ همراهي با سليقه و خواست مردم هوش از سر من مي‏برد. بينابين اين لحظات فريده وارسته و بي‏آلايش ظهور مي‏کرد ولي دايما فريده وحشت بر او غلبه مي‏کرد، تا اينکه فريده وارسته، پيروز و در حال حاضر مسلط است.

در وراي پيروزي فريده، مسأله‏اي وجود داشت که از من و از هر کس ديگر بزرگتر بود، به حدي که من در مورد اينکه فردا چه خواهم کرد و اينکه پي‏آمدهاي اين اقدام چه خواهد بود؟ فکر نکردم من در حال همکاري و مشارکت با هنرمند بزرگ «محمود عبدالعزيز» براي بازي نقش اول يک نمايشنامه بودم که «وحيد حامد» آن را نوشته است، «محمود عبدالعزيز» به من گفت انتخاب نقش بزرگتر و اجرتي را که مي‏خواهي با توست ... اما او است که مقدر مي‏کند و سرنوشتها را مي‏خواهد ... الحمدللّه‏ ... اجرت من به 20 هزار جُنَيْه مي‏رسد.


ديروز هنرمند معروف «فريده سيف نصر»

بودي و امروز تو يک انسان هستي. فريده! ديروز عاشق هنر و به آن دلخوش بودي، امروز نظرت نسبت به آن چيست؟ آيا آن را حرام مي‏داني، همچنان که بعضيها مي‏گويند؟

با صراحت گفت:

در مورد حلال و حرام، اين مطلبي نيست که بتوانم در باره‏اش صحبت کنم، نه اينکه دليل بخصوصي داشته باشد، نه، الا اينکه با کسي در اين مورد، به صورت گسترده مناقشه و گفتگو نکردم براي من مقدور نيست که چيزي را حلال يا حرام کنم، چرا که من از علماء نيستم، خدا بهتر مي‏داند و من از کسي سؤال نکردم، اما از تجربه‏ام مي‏گويم با تأکيد بر اين نکته که من در طول عمرم بر مسير هدايت قرآن کريم حرکت نکردم. من پس از اينکه شناخت پيدا کردم، ترس وجودم را فرا گرفت، خاشع شدم و اشکهايم را ديدم که نمي‏خواهند متوقف شوند. اين سخن را که مي‏گويم، قلبم مي‏لرزد و ستون فقراتم به لرزه در مي‏آيد، همان گونه که شهر قاهره در روز بروز زلزله به لرزه در آمد. من اين کارها را کردم، رقصيدم و خواندم. در مورد من مي‏گفتند، هنرمند برتر فيلمهاي مهيج و چيزهايي از اين قبيل. من همه اين کارها را انجام مي‏دادم و خداي ما آمرزنده و بخشاينده است و امروز در راه ديگري هستم و تنها هدفم، رضايت خداوند متعال است در گذشته جاهل بودم و امروز مي‏فهمم، ناداني‏ام برطرف شده است و پرده‏ها از مقابل چشمم به کنار رفته‏اند.

امروز کلمات «مبارک است»، «خداوند قوت بدهد»، «الحمدللّه‏» و «خداوند تو را توفيق بدهد» را زياد مي‏شنوم، ولي بيشتر از آن، دوستان ديروز تماس مي‏گيرند و به من مي‏گويند: چه خسارتي! ... و اقليتي نيز به من مي‏گويند: «چه شانسي، خوشبخت شدي! ... براي ما دعا کن» ... و من در حال حاضر از خدا مي‏خواهم که دست همه را بگيرد.


5ـ سهير رمزي


يک مکالمه ... و بعد از آن «سهير رمزي» حجاب را برگزيد.

«سهير رمزي» کناره‏گيري کرد و مردم خبر کوتاه و ساده اين کناره‏گيري را خواندند. خبري که در صفحات داخلي روزنامه‏ها در همان وقتي منتشر شد که مردم اسامي جديدترين فيلمهاي او را در خيابانها و اطلاعيه‏هاي روزنامه‏ها مي‏خواندند. فيلمهايي که در سينماهاي قاهره و ساير استانها به نمايش در آمده بود.

مردم خبر اين کناره‏گيري ناگهاني را خواندند و دچار شگفتي شدند، آنها خبر کناره‏گيري «سهير رمزي» و عناوين فيلمهاي او مثل «رسوايي» را همزمان دريافت کردند.

اين در حالي بود که خود «سهير رمزي» و نيز مردم از کناره‏گيري و حجاب «فريده سيف نصر» به يک اندازه متعجب و شگفت‏زده شدند و «سهير» اين شگفتي را وقتي در دومين روز اعلام کناره‏گيري «فريده» صداي او را شنيد ابراز کرد. دلايل حيرت و شگفتي «سهير» بسيار بود و دلايل شگفتي و سرگشتگي مردم بيشتر. علت شگفتي «سهير» اين بود که «فريده» محجبه شده بود و «سهير» از پشت گوشي تلفن بر سرش فرياد زد که: چرا فريده؟ آيا تو خودت خبرداري که چه سابقه درخشان و پرباري داري؟ شکر خدا تو يک هنرمند خوب هستي و نمي‏داني که راه يک آينده موفق پيش روي تو باز است؟

«فريده» با استفاده از آيات قرآن، به او پاسخ داد. سخن آرام و فروتنانه «فريده»، «سهير» پرخاشگر و عصباني را به يک شنونده آرام تبديل کرد و ديگر عجيب نبود که «سهير» بعد از گفتگويي که به طول انجاميد، بگويد: «فريده، من مردد شدم، فاصله بين من و بين حجاب تنها به اندازه يک موي باريک است» و اين گفته «سهير» براي «فريده» چراغ سبزي بيش نبود، چرا که به محض اتمام گفتگو با «سهير»، «فريده» با دوستش «شهيره» تماس گرفت و به او گفت: «شهيره، سهير را درياب، الان او با من صحبت مي‏کرد، در حالت ترديد و دودلي است، بين او و بين حجاب و کناره‏گيري تنها يک قدم فاصله است.»

«شهيره» با «سهير» تماس گرفت و چون دوستي بين آن دو ممتد و قوي بود، گفتگو در زمينه‏هاي مختلف صورت گرفته به طول انجاميد و خداوند، راه هدايت «سهير» را براي «شهيره» گشود و «شهيره» او را به حال خود رها نکرد مگر بعد از اينکه قول قطعي «سهير» را براي پيوستن به راه هنرمنداني که حجاب را برگزيده‏اند، با خود داشت.

بعد از اين گفتگو، بهت و حيرتي که «سهير» را در برابر «فريده» قرار داده بود از بين رفت و يک تفکر عميق براي پيمودن راهي که در پيش بود جايگزين آن گرديد. اطمينان و آرامش به قلب او راه يافت و او وارد مرحله تنهايي و تفکر براي تصميم‏گيري مناسب گرديد. از دنياي هنر به طور کلي خود را جدا کرد، او ديگر مانند گذشته به تلفنها پاسخ نمي‏گفت و با هيچ يک از دست‏اندرکاران هنر ملاقات نمي‏کرد و در مجالس شب‏نشيني شرکت نمي‏نمود. تنها مراسمي که طي اين مدت، شخصا در آن شرکت کرد، مراسم جشن تولد دختر يکي از دوستانش بود که يک رابطه گرم و استوار از زمانهاي دور، او را به آنها مرتبط مي‏کرد. در اين مراسم او انسان ديگري بود، غير از سهيري که همه مي‏شناختند.

«حاجيه سهير» ـ آنچنان که اينک نزديکان او را صدا مي‏کنند ـ چند مرتبه به حج رفته است، فرايض را تماما در وقت خودش انجام مي‏دهد و نيروي بازدارنده ديني در وجود او هميشه قوي بوده است؛ تاکنون يک بار هم اتفاق نيفتاده است که در ماه رمضان براي ايفاي نقش، سر صحنه حاضر شود، تمامي ارتباطاتش را قبل از ماه رمضان قطع مي‏کند و يا آنها را تا پايان اين ماه به تأخير مي‏اندازد و در خانه مي‏ماند و يا براي اداي عمره مسافرت مي‏کند.

با اين چهره مذهبي «سهير رمزي» که همه را با تصميم ناگهاني‏اش مبهوت کرد، فقط نزديکانش آشنايي دارند، چرا که تصوير روشن و بارز «سهير» براي مردم، از زماني که بر پرده سينما درخشيده، چهره يک ستاره سينما بوده است، يک ستاره فيلمهاي پرشور، اين تنها چهره «سهير» بوده است که براي مردم عادي آشکار شده است اما آنچه که اخيرا اتفاق افتاد براي مردم غير منتظره بود، زيرا «سهير» با صلابتي عجيب، به مرحله حجاب و کناره‏گيري وارد گرديد، بي‏آنکه براي اين کار مقدمه‏چيني کند و يا اينجا و آنجا سخني بگويد و در خلال اين سخن گفتنها اعلام کند که از هنر بيزار شده و يا نقشها براي او کسل کننده و ملال‏آور شده است و يا چيزهايي از اين قبيل.

نزديکان که اين چهره مذهبي «سهير» را مي‏ديدند، يقين پيدا مي‏کردند بزودي، اتفاقي خواهد افتاد که همه چيز را به هم مي‏ريزد و در آن شب «سهير» يک بار ديگر «فريده» را ملاقات کرد و صحبت در مسايل ديني بين آن دو طول کشيد و تمام زمان مجلس شب‏نشيني را فرا گرفت، اين گفتگوي طولاني باعث تعجب افراد معدودي که در مجلس حاضر شده بودند، گرديد. به مجرد اتمام گفتگو، «سهير» برخاست، پالتوي شيک و سفيد بلندي را پوشيد، از همه اجازه خواست و رفت، بعد از اين مجلس سهير به طور کلي از ديده‏ها پنهان شد و از تلفن نيز فاصله گرفت، وحشت و سرگشتگي او پايان پذيرفت و ميل شديدي به حجاب و کناره‏گيري جايگزين آن گرديد.

«سهير رمزي» کناره‏گيري کرد. پس از مدت کوتاهي همراه با «شاديه»، «شهيره»، «ياسمين خيام» و «فريده سيف نصر» به محضر «شيخ شعراوي» که حجاب او را تبريک گفته بود، رفت. ملاقات آنها تا نيمه شب طول کشيد، «سهير» به خانه‏اش برگشت و يک تصميم جديد با خود به همراه آورد و آن تصميم عبارت بود از «سکوت». پس هيچ گفتگويي با مطبوعات در کار نخواهد بود، منشي او به تلفنها جواب مي‏دهد و مي‏گويد: «حاجيه سهير، اصلاً صحبت نخواهد کرد، الان در حالت اعتکاف است.» مادر «سهير» در کنار منشي مي‏نشيند، صداي او از دور شنيده مي‏شود که مي‏گويد: «او را به حال خودش وا گذاريد ... هر وقت که مايل به صحبت باشد، براي همه سخن خواهم گفت».

ترجمه: پيام زن