مكاتب بدون شعائر در
جامعه ها حضور ندارند و شعائر نيز بدون مكاتب،
حيات... شعائر به منزله شاخ و برگي هستند كه ريشه در
مكاتب دارند و به ميزان بهره مندي مكتبها از حقيقت،
آنها نيز برخوردار از حقيقت اند و پيروانشان در وهله
اول «توفيق در اعتقاد» و در وهله دوم «تكليف در
اجرا» را مي يابند.
ما در اين فرصت فراهم آمده بنابر ضرورتهايي كه در
متن بحث به آن خواهيم پرداخت به يكي از شعائر مكتب
اسلام، از ميان مجموعه شعائري همچون نماز ـ روزه ـ
حج ـ حجاب و خمس … خواهيم پرداخت، ابتدا به اين پرسش
مي پردازيم كه در بين شعائر و رفتارهاي ديني بر
شمرده، كدام شعار است كه مي تواند به صورت فوري و
فراگير، نه فقط انتخاب يك فرد را كه سمت و سوي خاص
يك نظام فرهنگي ـ سياسي را در جامعه نشان دهد؟ تصور
كنيد مثلاً جهانگردي، به كشور ما بيايد، آيا در بدو
ورود اين نماز و روزه و خمس و زكات است كه مي تواند
نوع نظام فرهنگي ـ سياسي حاكم را نشان دهد يا حجاب
زنان؟ پس زنان با نوع حضور و حجابشان هم منش حكومت
را نشان مي دهند و هم كنش اعتقادي و التزامي
شهروندان را، در واقع نوع پوشش و حضور اجتماعي زنان
به هر تازه واردي يك شناخت اجمالي مي دهد كه البته
اين شناخت اجمالي با ورود به لايه هاي فرهنگي و
اجتماعي و اقتصادي كشور مي تواند تصديق يا تكذيب
شود، حال كه نوع پوشش زنان به يك مؤلفة جامعه شناختي
تبديل شده است لازم مي نمايد كه تأمل خاص تري بر روي
آن داشته باشيم.
اگر چه حجاب از جمله شعائر اسلامي است كه در طي
سالها بيشترين حرف و سخن را آنهم نه در عرصة گفتگوي
عميق و روشنگرانه، كه در سطح حرف و طرح بخشنامه ها و
آئين نامه ها از آن خود نموده است و به يك مذكور
مهجور! تبديل شده است اما با اين حال تأمل در حجاب،
نمي تواند بدون طرحِ يك «پس زمينه در جهان» و «پيش
زمينه در ايران» كاري منصفانه و همه جانبه باشد لذا
در پرداختن به اين دو بخش بايد بگوييم كه: پس زمينه
جهاني، ساختن يك فضاي عمدي و سالها برنامهريزي شده
براي جدايي انداختن ميان زن و عفاف و حجاب بوده است.
فضايي كه با فريب، عفاف را يك رياضتِ بدون جهت و غير
عاقلانه نشان داد و حجاب را يك رعايتِ با زحمت و
غيرعادلانه معرفي كرد فضايي كه بي عفافي و بي حجابي
را نوعي آزادي دروني و بيروني برشمرد تا از گذر آن
مردان از تمتع آزادانه و از قدرت انتخاب بيشتر
برخوردار و زنان نيز اسير پاسخگويي به آنان باشند،
در پس زمينة جهاني، عصري را در برابر خود مي بينيم
كه وارث يك قرن يورش به نهادهاي ديني و نمادهاي دين
است يك قرن غارت با عصاي آبرومند و روندة علم، به
منظور فرود آوردن و به زير كشاندن آموزه ها و گزاره
هاي ديني نه از اريكه حقيقت و حقانيت كه اين شدني
نيست، بلكه از اريكه هنجارها و ارزشهاي ذهن و تاريخ
و جامعة بشري.
اين موضوع، يعني توان علم در فرو كشاندن حاكمان ذهني
و تاريخي بشر كه با بالا بردن استيلاي علمي بر طبيعت
همراه بود به خدمت «انانيت بشر» در آمد و عصري را
پديد آورد كه در بخشي وارث الحاد گذشته بود و در بخش
ديگر مي توانست والد الحاد آينده باشد، لذا قرن
بيستم هم محل ظهور نتيجة نهايي الحادهاي پيشين است و
هم خالق الحادهاي پسين، از يك سو وارث الحاد قرن
نوزدهم، كه الحاد سرمايه داري است و الحاد قرن
هجدهم، كه الحاد آكادمي است، مي باشد و طي آن
ميخواهد اولاً جهان را بدون خدا تبيين كند و دوماً
بدون خدا در جهان با رفاه و سعادت زندگي كند، البته
قرن بيستم با الحاد ديگري كه خاص اين قرن است يعني
«الحاد سياسي» در پي حكومت و ادارة حيات جمعي
انسانها آنهم بدون خدا شد، اين حجم از تاريكيهاي
هولناك است كه از عصر نوگرايي و مدرنيسم به سوي عصر
فرانوگرايي و پست مدرنيسم روانه ميشود و عصر ديگري
را بوجود مي آورد كه به لزوم غفلت از خدا! راضي نمي
شود و در پي لزوم غيبت خدا است اين عصر نه با مشخصة
سرپيچي از خدا كه با سركوبي خدا!! به پيش مي تازد! و
حاصل اين تهاجم تاريك پيدايش انديشه هاي قدرتمند
شده! در غرب و شرق عالم مي گردد. نظامات ملحد اين
عصر، در پي «گسترش گستاخانه» جدايي ايمان از عقل ـ
اخلاق از علم ـ دين از سياست - تعالي از هنر ـ
مسئوليت از آزادي و در نهايت انسانيت از انسان
هستند. در اين دنياي دَني شده كه آرمانشهر
«اومانيسم» است همانطور كه روز به روز بر شكوه بشري
افزوده ميگردد شِكوه انساني نيز فزوني مييابد در
اين عصر هرچقدر دستهاي كار كردن و پاهاي راه رفتن
تواناتر مي شود به عوض چشمهاي ديدن، لوچ تر و احول
تر مي گردد، دائماً «وهم» فربه و «فهم» لاغر مي شود،
اين طوفان تباه كننده، كه حامل مرگ ايمانها و
ارزشهاي راستين است، به نيرنگ، خود را نسيم روحبخش
مي نماياند و در درون همه چيز مي خزد و جاي مي
گيرد، با ورودش به عرصه فرهنگ، اباحه گري، به عرصة
اقتصاد، سرمايه داري، به عرصه اجتماع، لذت گرايي و
به عرصه سياست، دين زدايي را در پي دارد، در اين
چرخة آزاد، انسان همه چيز را مي تواند در «صحنه فكر
و نظر» انتخاب كند «حتي مذهب را» و در «صحنه رفتار و
عمل» همه چيز را مي تواند انتخاب كند «الا مذهب را»
و اين ستم هنجار شده كه علم با همة دانندگي و اقتصاد
با همة دارندگي اش به حمايت از آن برخاسته در هر
دوره داراي قربانيان بي شماري ست و چون مثل همة
نظامهاي باطل كه وقتي به زنها مي رسند، بيشترين ستم
را به آنها روا مي دارند در اين ستم مدرن نيز زنان
بيشترين آسيب و آفت را مي بينند وقتي براي رونق
اقتصادي كارگر ارزان و كم توقع مي خواهند زن را با
نام «آزادي از خانه!» به خيابانها مي كشانند وقتي
براي تأمين ديدگاه هاي هدونيستي و لذت گرا، زن همه
جاذبه هاي لازم را دارد پس باز او را با نام «آزادي
از پوشش» به كوي و برزن مي كشانند و اين سرنوشت غم
انگير زن امروز در غرب است اما پيش زمينه اين تراژدي
در ايران، اگر چه ظهور رگه هاي نخستين اش به دورة
قاجار و اولين سفر ناصرالدين شاه برميگردد اما
گسترش همه جانبه و جاسازي كردن آن در لايه هاي مختلف
فرهنگي ـ اجتماعي ـ سياسي به دورة پهلوي مي رسد و در
واقع به قول مخبر السلطنه رئيس الوزراي رضا شاه غرب
با لابراتورهايش كه مظهر سختكوشي و نظم و پژوهش است
به ايران وارد نمي شود اما به عَوض غرب با بلوارهايش
كه مظهر برهنگي و خوش باشي و كافه نشيني است وارد مي
شود و ماندگار مي گرديد كه اين نكته را نيز جلال آل
احمد به درستي در كتاب غرب زدگي اشاره مي كند كه: از
واجبات غرب زدگي يا مستلزمات آن، آزادي دادن به زنان
است ظاهراً لابد احساس كرده بوديم كه به قدرت كار
اين پنجاه درصد نيروي انساني مملكت نيازمنديم كه
گفتيم آب و جارو كنند و راه بندانها را بردارند تا
قافله نسوان برسد!! اما چه جور اينكار را كرديم؟… به
زن تنها اجازة تظاهر در اجتماع را داديم فقط تظاهر،
يعني خودنمايي، يعني زن را كه حافظ سنت و خانواده و
نسل و خون است را به ولنگاري كشيده ايم، به كوچه
آورده ايم و به خودنمايي و بي بند و باري واداشته
ايم كه سر و رو را صفا بدهد و هر روز ريخت يك مد
تازه را به خود ببندد و ول بگردد… ما در كار آزادي
صوري زنان، سالهاي سال پس از اين هيچ هدفي جز افزودن
به خيل مصرف كنندگان پودر و ماتيك ـ محصول صنايع غرب
ـ نداريم و ] اين[ صورت ديگري از غرب زدگي است…[1]
اگر چه موضوع زن در دوره ستمشاهي پهلوي يك قطعه از
كل پازل فرهنگي، سياسي، اقتصادي آن نظام را نشان
ميدهد كه چگونه رژيم نسبت به غرب در بعد فرهنگي
مجذوب، در بعد اقتصادي مرعوب و در بعد سياسي مأمور
است و در هر عرصه نوكري را با نام نوگرايي، به اتمام
رسانده است و چون نحوه حضور و پوشش زن سريعتر از هر
موضوع ديگر مي توانست همشكليهاي ظاهري را نسبت به
جامعه ايده آل غربي شان نشان دهد پس مهمترين مخاطب
جامعه زنان بودند و لذا بيشترين سرمايه گذاري را نيز
روي زنان انجام دادند در واقع به زن توجه كردند، اما
از همان توجهي كه صياد در همة فراخناي شكار، نسبت به
صيدش دارد! زن در دوره پهلوي با اين هدف به اجتماع
فراخوانده شد و در جاهايي هم كه زنانِ فراخوانده شده
بنابر شأن و منزلت شخصي و فردي خود، تن به ابتذال
شاهانه نمي دادند و در عرصهي بخصوص علم اندوزي و
علم آموزي تلاش مي كردند اينها مربوط به پارسايي و
پايداري فردي زنان بود كه مي بايست هزينه هاي سنگين
آن را نيز تقبل مي كردند. با اين وصف زنان فهيم
جامعه ما، با ورود آگاهانه خود به عرصه انقلاب و
قرار گرفتن در صف مبارزه اي به وسعت يك ملت، همه
نقشه هاي شيطان را نقش بر آب كردند و سرباز فداكار
عرصه هاي جديد «تحوّل و تحمّل» شدند، رشد چشمگير
زنان كه حتي در برابر ديدگان معاندين و مخالفين
انقلاب هم قابل انكار نيست، خود گواه مثبت حضور زنان
در مشاركتهاي سياسي و مشاغل اجتماعي و عرصه هاي علمي
و به ويژه در سنگرهاي پايداري و ايثار است به اين
ترتيب همه جا مشحون از حضور سرافرازانه زنان شد اما
نقاط چالش در موضوع حجاب و نحوه حضور به آنجا برمي
گردد كه پس از انقلاب اسلامي، عده اي با ايمان و
بدون آگاهي، عده اي با آگاهي و بدون ايمان و عده اي
نيز با ايمان و آگاهي، بسته به آنكه در كجاي درجات
تصميم گيري و يا حلقه هاي تصميم پذيري هستند، شروع
به كار نمودند، عده اي آگاه بي دين، مي دانستند راه
را چگونه بروند كه نه ردّي از جرم بماند و نه از
اهدافشان دور بمانند و چون مي دانستند بد دفاع كردن
هزاران بار مؤثرتر از خوب كوبيدن است با تقلب در
انديشه و تصلّب در عمل، دست به كار شدند و ظهور و
بروز آن در مدرسه و دانشگاه و خيابان و اداره به
رفتارهايي انجاميد كه توافق با اسلام نداشت پس نتيجه
اش هم نمي توانست افزايش مسلماني باشد! عده اي ديگر
ايمان بدون آگاهي داشتند، صادق جاهل بودند، نسبت به
ارزشها صادق بودند و نسبت به روشها جاهل، و چون به
گفتة امام جعفر صادق (ع) يكسان است نتيجة كاري كه به
جاهل و يا به خائن سپرده شود، لذا هر دو گروه اگر چه
انگيزه هاشان متفاوت بود ولي انگيخته هاشان يكي شد!
آن عدهي ديگر كه با ايمانِ آگاه بودند از هر دو طرف
برشمرده، تحت فشار بودند، آنها مي دانستند قلبها
ايمان پذيرند نه فرمان پذير، جسم تابع فرمان مي شود
و قلب تابع ايمان، پس بايد با دادن آگاهي و فرصت به
مخاطب و بكارگيري شيوة مناسب براي مفاهمه فكري و
مراودة قلبي در پي تربيت و هدايت بود والا با فرمان
و بخشنامه فقط مي توان به يك سلسله هم شكليهاي ظاهري
دست يافت بدون آنكه شاكلة شخصيتي و فهم قلبي و
ايماني در آنها ايجاد شده باشد در واقع اِعمال
روشهاي متصلّب و غيرمنطقي طرح منطقيِ آراء اسلام را
كه قدرت ايجاد انقلاب دروني در انسانها و اصلاح
بيروني در اجتماع را دارد مهجور مي كند اما حلقة غم
انگيز اين ماجرا وقتي رو مي شود كه ببينيم همانها كه
مهره ها و مدلهاي اصلي اين رَويه هاي نابخردانه
بودند بي آنكه ذره اي از سنگيني آثار عملكرد گذشته
را بر دوش داشته باشند، شاد و چالاك از آن طرف جوي
عملكردشان به اينطرف پريدند و به سرعت سراغ
تريبونهاي گفتگو رفتند، براي جوانها سخن سرايي
نمودند و براي آزاديهاي بر باد رفته شان دل
سوزاندند، آن روز كه مدير بودند نردبان معنويت
جوانان نشدند و البته امروز كه منتقد شدند جوانان
نردبان موقعيت ايشان شد و هيچكس هم در اين آشفته
بازار نبود كه برخيزد و برود منصفانه و محققانه از
متن جريده ها و روزنامه ها، مصاحبه ها و گزارشها و
گفته ها، شيوه هاي اعمال مديريتي شان را بيرون بكشد
كه چگونه ديروز، جوانان را از دينداري جدا كردند و
امروز هم با زبان و شيوه اي ديگر از دين و در اين
چرخه، ماجراي حضور و حجاب زن و نحوة برخورد با آن
از همه قابل تأمل تر و غير قابل تحمل تر است، زيرا
نه به كام تشنگانِ پاسخِ چرا حجاب؟ سبوي آگاهي و
معرفت رساندند ونه به جويندگان پاسخِ چگونه حجاب؟
طيفي از پوشش مقبول تا مطلوب را ارائه دادند تا آنها
خود بنابر ميزان «ايمان و امكان» پوششي را از طيف
مقبول تا مطلوب برگزينند، در واقع سَرِ خود مدرسه
ايي را ساختند كه هر كس نمرة ممتاز بودن را نمي گرفت
مردود مي شد، آنها كمتر از بيست را برنتابيدند و
حالا بايد ما در درياي صفر مبهوت و مغروق گرديم.
حجاب كه نماز نبود در روز چند نوبت اقامه شود و تمام
گردد، روزه نبود كه در سال يكبار و يكماه فريضه
گردد، خمس نبود كه چون تسويه شد ديگر وظيفه ايي ببار
نياورد، حجاب يك فريضة عبادي ـ عرفاني ـ حماسي بوده
و هست، عبادي است در تمام لحظات، زن محجب در حال
عبادت و فرمانبرداري خداوند است عرفاني است با عشق و
عرفان در آميخته است و همين درآميختگي اجراي آن را
آسان و آثار آن را ماندني ميكند. حماسي است، پرچم
حق سالاري و عدالت خواهي است، زن با حجاب خود فرصت
مردسالاري در حاكم شدن تمتعات و تمنيات را، نمي دهد،
حجاب لباس مشاركت و حضور اجتماعي است چه آنكه اگر زن
در فضاي خانه خود، بي هيچ ارتباطي با محيط اطراف خود
بود و تنها مصاحب و مرتبط با محارم، خود به خود حجاب
معني و ضرورت نمي يافت. طرح مؤكدانه آن از طرف مكتب
مترقي اسلام بيانگر آن است كه حضور زن را پذيرفته و
براي سلامت حضور، حجاب را مطرح مي نمايد پس مغز
حجاب، حضور مثبت و سازندة زن است و آنقدر اين حضورِ
شايسته نزد خداي متعال پسنديده است كه فريضة بي بديل
نماز را براي زنان، با لباس حضور اجتماعي قرين و
همراه خواسته، حجاب «حقّ زنان» است و «حدّ مردان»،
زنان با حجاب به حق خود مي رسند و مردان با حجاب حد
خود را مي يابند، حجاب از فطري ترين قوانيني است كه
كاملاً بر تكوين و طبيعت زن و با تكامل و تعالي او
توافق دارد و متأسفانه اين امر ملائم فطرت، در چرخة
«بد دفاع كردنِ دوستان» و «خوب كوبيدن دشمنان» قرار
گرفته بويژه در عدم پرداختن به سؤالات و شبهاتي كه
در ذهن جوانان سايه انداخته، رخ مي نماياند. اين بي
اعتنايي در محيطهاي علمي كه بيشترين مسئوليت را در
تبيين و تحكيم حجاب دارند، نشانگر آن است كه نه براي
تفهيم علمي و نه براي تمرين عملي بخصوص براي دختران
دانش آموز در محيط هاي تحصيل اقدامات درخور انجام
نشده است و برعكس كارهاي صادره از كج فهمي و بد
سليقگي مسئولين از عبور و مرور دادن زنان مجرم و
متهم با حجاب چادر تا ابلاغ بخشنامه هاي تكثير چادري
و نه تربيت آن، بويژه در محيطهاي علمي، همچنان جاري
و ساري است حال به اين چرخه اين را هم اضافه كنيد كه
عده اي هوشمندانه تفاوت و يا تضاد آنچه را كه اعلام
مي كنيم با آنچه را كه دنبال مي كنيم مي يابند و
زبان به اعتراض مي گشايند كه شما حفظ كرامت زن را كه
سخن راستي ست، به درستي دنبال نكرديد، زيرا وقتي از
حجاب و لزوم آن براي زن سخن گفتيد شأن زن را تا عرش
بالا برديد و حريم و حرمت اش را تعريف كرديد اما
وقتي همين زن با مشكل جدي حقوقي و اجتماعي مواجه مي
شود وقتي گذرش به قانون مي افتد بايد براي كمترين
احقاق حق، در دالان دادگاه و دوائر، نالان بماند،
زيان ببيند و زبان ببندد. اما با اين وصف زنان فهيم
و والاي ما مي دانند بدور از معايب و نواقص
درعملكردها، حجاب براي حفظ و رشد زن «حق» اوست و
براي حفظ و رشد ديگران «تكليف»، پس نبايد بگذارد به
هيچ ترفندي اين حق از او گرفته و يا با هيچ توطئه اي
اين تكليف در او سست گردد. او به درستي ميداند
دستاورد بي حجابي همچنانكه نتايج گسترده آن از اجراي
دقيق! در غرب مشهود است چيزي جز آسيب زدن به عفاف و
طهارت فردي و اجتماعي نيست مدافعان فرهنگ بي حجابي
خواهان آن هستند كه زن با جنبة زنانه اش در اجتماع
حضور يابد مي خواهند جنبة زنانگي زن در حضور اجتماعي
او بارزتر ـ خواستني تر ـ و در دسترس تر قرار گيرد و
برعكس جنبة انساني زن در حضور اجتماعي مغفول و مهجور
و بلكه منفور! بماند. دستاورد مهم حجاب به تعبير
زيباي قرآن «آن يعرفن فلا يؤذين» است. يعني زن
شناخته شود، هم فرصت شناخت خود را بيابد و هم جامعه
او را با جنبه انساني اش بشناسد و طلب كند، حجاب
براي ناشناختگي و مغفول ماندن نيست، كه زن در مكتب
حجاب ميآموزد با جنبة انساني اش با جامعه در يك
تعامل همه جانبه و سازنده و خردمندانه باشد و او
ميآموزد كه جنبة زنانگي زن براي محيط گرم و صميمي
خانه و تربيت و توليد نسل سازنده بماند و حاصل اين
شناخت و عمل «فلا يؤذين» است يعني اذيت نديدن و به
رنج نيافتادن و احساس امنيت كردن كه در فرازي
روشنگرانه، رهبر فرزانه انقلاب در موضوع حجاب اين
مطلب را تصريح ميفرمايد كه: «اسلام براي زن حجاب
را معين كرده است خود اين حجاب يكي از وسايل امنيت
است با حجاب زن مسلمان هم خود زن مسلمان امنيت پيدا
مي كند و هم مردان مسلمان امنيت پيدا مي كنند آن
جايي كه حجاب را از زنان دور مي كنند آن جايي كه زن
را به عرياني و برهنگي نزديك مي كنند در درجة اول
امنيت از خود زن و در درجة بعد از مردان و جوانان
گرفته خواهد شد براي اينكه محيط سالم و داراي امنيت
باشد زن بتواند كار خود را در جامعه انجام بدهد مرد
هم بتواند مسئوليتهاي خود را انجام بدهد اسلام حجاب
را معين كرده است كه اين حجاب، يكي از احكام برجستة
اسلام است». اما مع الاسف بايد ديد كه چرا با همه
ضرورت و حرمتي كه حجاب دارد و توافق فطري و باطني كه
با روح زن و جامعه زنان، وضعيت حجاب و عفاف و ميزان
وفاداري به آن به وضعيت امروز رسيده، وضعيتي كه هيچ
انسانِ مسلمانِ انقلابيِ مكتب امام فهميده را قانع و
راضي نمي كند، واقعاً سهم دشمن در وضعيت پيش آمده
چقدر است و سهم ما چقدر؟ دشمن كه پيداست بايد دشمني
كند كه ميكند، دشمن از روزي كه از اشغال مرزها
نتيجه نگرفت به اغفال مغزها طمع نمود و براي آن همه
جانبه وارد شد و از ارائه الگوهاي متكثر و پرجاذبه
براي نسل جوان تا توليد انبوه و توزيع سازمان يافته
فرآورده هاي ضد فرهنگي دست بكار شد اما سهم ما چقدر
است؟ در زمينه سازي براي گسترش آنچه دشمن ميخواهد و
ميكند و در سكوت سحر آميز امروز كه با چشمانمان
نظاره ميكنيم تاراج آنچه را كه با پاهاي عزم و
دستان همت ميتوان جلوي اش را گرفت، در وضعيت پيش
آمده صحبت از آن بدحجابي هاي ناآگاهانة غير معاند
نيست بلكه به طرز مرموزي جنود عصيان و ابتذال و
اعتياد از حاشيه جامعه به سمت اشغال متن جامعه به
پيش مي تازند و عدم مشاهده يك حركت ملي فراگير مستمر
براي پايان بخشيدن به اين وضعيت اسفبار، نسلِ جوانِ
مسئولِ آگاه را كه به خوبي جوهرة ايمان و انقلاب را
از پدران و مادرانشان كه جوانان ديروز انقلاب اسلامي
بودند، دريافته و او را به طرح پرسشهاي اساسي
واميدارد كه:
آيا اين هجوم پذيرفته، صبغة ديانت حكومت را كمرنگ
نمي كند؟
آيا ارادة مسئولان را در تطهير جامعه از تباهي ها به
زير سؤال نمي برد؟
آيا انبوه اين تيرگيهاي ناخواسته و تحميلي توهم
توافق مسئولين را بر ادامه حيات اين روند، تشديد نمي
كند؟
آيا در سال عزت حسيني، اين همه سهولت و آساني براي
آنها كه مي خواهند يزيدي زندگي كردن در جامعه شايع
شود، بر مي تابد؟
آيا رسانه ها به ويژه راديو و تلويزيون و مطبوعات،
تماميت رسالت و توانايي و خردشان در دفاع فرهنگي،
همين است كه به تماشا گذاشته اند؟
آيا نيروهاي امنيتي و انتظامي و مردمي كه در برابر
«جنگ تحميلي» ايستادند در برابر فساد و «ننگ تحميلي»
آرام مي نشينند؟
آيا دانشگاههاي ما رسالت علمي و ايماني خود را در
طرح پرسشهاي عميق و پاسخهاي همه جانبه انجام مي
دهند؟
و
دهها آيا و چرا و پرسش ديگر كه همه را وامي گذاريم و
سراغ امام علي (ع) را در نهجالبلاغه ميگيريم كه
فرمودند: «ادعاهايتان كوهها و صخره ها را مي شكند
اما عملهايتان دشمن را اميدوار ميكند».
بي ترديد يگانه راه نجات و بقا و بهروزي راه عزتي
است كه امام حسين(ع) در اصلاح جامعه نشان داد بايد
آهنگ يك بازگشت عمومي، «توبوا الي الله جميعاً» به
ارزشها و اصالتها در جامعه طنين انداز شود بايد براي
نابودي قاطع و قهرآميز فساد و فحشا و اعتياد، عزم و
ارادة ملي بكار گرفته شود تا اعتماد و اعتقاد آحاد
ملت به خدمت صادقانه مسئولان دوباره بازگردد و زمينة
هدايت اسلامي و عدالت اجتماعي محقق گردد.