تحقیق و پژوهشی در باب حجاب اسلامی و بررسی فواید آن و نقد بد حجابی و آفت
های آن در اجتماع
عنوان مقاله :
هرم عفاف از حيا تا حجاب
ناهيد طيبي
مقدمه:
انسان موجودي متفکر در چرخه هستي است که نظام فکري متناسب با اهداف
آفرينش و جهانبيني خود را دارد و رفتارها و ديدگاههاي او برگرفته
از نوع نگرش اوست. جامعه انساني نيز شکلگرفته از انسانهاي هدفمند
است که در سايه باورها و دانستههاي خويش گامهايي جهت رسيدن به
هدف و مطلوب خود برميدارند. نگرش چه مثبت باشد و چه منفي، هدايتگر
منش و روش انسان است. در نتيجه افرادي که نگرش مثبت و جهانبيني
استوار بر معارف الهي دارند، به سوي رشد و تکامل گام برميدارند
اما آنان که گرفتار نگرشهاي الحادي و غير الهي هستند، براساس نگرش
خود، در پرتگاه گمراهي سقوط خواهند کرد.
قانونگذار الهي جهت ايجاد جامعه سالم انساني و هماهنگي با نظام
هستي، شاخصههايي را براي رفتارها و روحيات بشر بيان کرده، آنها را
به سوي مؤلفهها دعوت ميکند. حيا، پاکدامني، حفظ حدود و حريمها و
ديگر رفتارهاي تعريف شده انساني از جمله شاخصهها هستند که در
نوشتار حاضر به بيان آنها ميپردازيم.
نکته قابل توجه ارتباط ژرف و تنگاتنگ اين مقولهها با يکديگر است
به گونهاي که قابل تفکيک نيستند و جداسازي هر يک از اين حلقهها
موجب گسست از مباني و اصول ميشود.
شايد بتوان گفت سخن عمدهاي که در مقاله حاضر در ارتباط با عفاف و
پاکدامني گفته ميشود، تبيين و تفسير روابط بين لايههاي پيدا و
ناپيداي عفاف است و اين نوآوري در ارائه طرح «هرم عفاف» است که
برگرفته از روايات معصومان(ع) نيز تجربيات عيني و ملموس نگارنده ميباشد.
پرسشهاي اصلي پژوهش
حقيقت عفاف چيست؟ ريشه و ثمره آن کدام است و چگونه ميتوان فرهنگ
عفاف را در جامعه ترويج کرد؟ آيا ميتوان طراحي مناسبي براي «عفاف»
داشت؟
ضرورت بحث عفاف در جوامع انساني
از آنجا که آدمي موجودي اجتماعي بوده، از نظر رواني و اجتماعي
نيازمند ايجاد روابط انساني با همنوعان خود است، مبحث کيفيت ارتباط
و چارچوبها مطرح ميشود. مسلّم است ارتباطات انساني به ويژه در
جوامع متمدن امروز، منحصر در روابط جنسهاي موافق با يکديگر نميشود،
اگر چه حتي در صورتي که چنين بود، باز به بحث «عفاف» در کيفيت و پسزمينه
روابط نيازمند بوديم.
گسترش جوامع انساني با ابعاد گوناگون فرهنگي، اجتماعي و سياسي،
گستره روابط بشر را وسعت بخشيده، چون ميزان آسيبپذيري در چنين
جوامعي بيشتر ميشود، بايد اصول و قواعدي جهت حفظ و سلامت اين گونه
روابط در نظر گرفت.
معمولاً در محيط کار و بيرون از کانون خانواده، حتي گاه درون خانه،
نمونههايي از روابط دو جنس مخالف چه از گروه محرمها و چه از گروه
نامحرمان ديده ميشود که بايد تعريف شده، متناسب با موازين و اصول
شرعي و عرفي باشد، در غير اين صورت موجب بروز مفسده و ناامني رواني
و اجتماعي ميگردد.
بنابراين لزوم ارتباطات انساني به ويژه در گستره روابط دو جنس
مخالف، اعم از محرم و غير محرم، و ضرورت وجود امنيت رواني فردي و
اجتماعي و ايجاد جامعهاي سالم در سايه بهداشت رواني، بحث در مورد
عفاف، ريشهها و پيشينههاي آن را ضروري مينمايد و نيازمند طراحي
و مهندسي صحيح معرفتي در زمينه بهينهسازي روابط است.
مفهومشناسي اصطلاحات
در روند تحقيق و پژوهش، به اصطلاحات و واژگان کليدي برميخوريم که
درک و دريافت مفهوم آنها به صورت عملياتي، راهگشاي ما در فهم عميقتر
مسئله خواهد بود. اصطلاحات کليدي در اين نوشتار عبارتند از:
لزوم ارتباطات انساني به ويژه در گستره روابط دو جنس مخالف،
اعم از محرم و غير محرم، و ضرورت وجود امنيت رواني فردي و اجتماعي
و ايجاد جامعهاي سالم در سايه بهداشت رواني، بحث در مورد عفاف،
ريشهها و پيشينههاي آن را ضروري مينمايد و نيازمند طراحي و
مهندسي صحيح معرفتي
در زمينه بهينهسازي روابط است.
عفت (عفاف):
حالتي نفساني (دروني) است که از چيرگي شهوت بر افراد جلوگيري ميکند.
راغب اصفهاني مينويسد: «العفّة حصول حالة للنفس تمنعها عن غلبة
الشهوة.»
اين واژه در قرآن کريم به معناي عفت و خودنگهداري آمده است: «وَ
أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ» و يا «الذين لا يجدون نکاحا
...»،
خودنگهداري هم در مورد نُمودهاي شهواني است مانند آنچه در آيات
مذکور آمده، هم در مورد مال حرام يا شبههناک مانند:
«وَ مَن کانَ غنيّا فَلْيَسْتَعْفِفْ؛ آن کس که توانگر است از
خوردن مال يتيمي که تحت سرپرستي اوست خودداري ورزد.»
براي عفت معاني ديگري مانند «ترک شهوت و پاکي خوي و جسم» و «نگاهداشت
از ارتکاب حرام و درخواست از مردم»، ذکر شده است که به نوعي هم
معناي قناعت در آن نهفته است و هم معناي تقوا و خودنگهداري. از
مجموع مطالب پيشگفته ميتوان دريافت که عفاف، نوعي حالت دروني است
که انسان را از گناه باز ميدارد و سکاندار هدايت رفتارهاي بيروني
است. حجاب، پاکي نگاه و خيال و تفکر و ... از مصاديق بيروني و نماد
عفاف هستند.
از تعريف راغب اصفهاني چند نکته مهم دريافت ميشود:
1ـ عفاف اکتسابي است و اين مطلب از «حصول حالت» فهميده ميشود،
يعني تحصيلي (اکتسابي) است، نه ذاتي که در اين وصف با حيا مشترک
است.
2ـ نوعي بازدارندگي و نگاهداشت در آن نسبت به تمام انواع شهوات
وجود دارد و در اين تعريف «غلبه شهوت» مطرح است که ظاهرا چيرگي آن
بر عقل منظور است.
3ـ عفاف حالتي است که به «نفس» آدمي برميگردد، پس نر و ماده در آن
راه ندارد (چون نفس فراتر از جنسيت است) و اختصاص به زنان ندارد.
صفت و حالت عفاف بايد در وجود مرد و زن نهادينه شود.
حيا
حيا ملکهاي است که انسان را از گناه و ارتکاب حرام دور ميکند.
حيا نيز از امور اکتسابي است زيرا با انجام معاصي، فرد از حيا جدا
ميشود. ملکه صفتي است که در نفس راسخ و استوار شده باشد و يا
استعدادي است که در پرتو آن ميتوان کاري را با مهارت و ذوق انجام
داد مانند استعداد رياضيات. بنابراين ملکه حيا در نفس انسان راسخ
ميشود و در پي آن مهارت زيست پاک و دور از گناه به وجود ميآيد.
در روايات، حيا از فرشتههاي خدا مطرح شده است.
عفاف، نوعي حالت دروني است که انسان را از گناه باز ميدارد و
سکاندار هدايت رفتارهاي بيروني است. حجاب، پاکي نگاه و خيال و تفکر
و ... از مصاديق بيروني و نماد عفاف هستند.
حد
در لغت به معناي مرز بين دو چيز است که آنها را از هم مشخص و جدا
ميکند.
حريم
حريم به معناي چيزي است که تماس با آن حرام بوده و به آن نزديک نميشوند.
«الحريم: الذي حَرُم مَسّه فلا يُدني منه».
حجاب
در لغت به معناي «المنع من الوصول، ممانعت از رسيدن به چيزي» است.
گفته شده که حُجْب و حجاب هر دو مصدر و به معناي پنهان کردن و منع
از داخل شدن است. آيه شريفه «وَ مِن بَيْننِا وَ بَيْنِکَ حِجابٌ»
شاهد بر اين مدعا است. اگر چه در ادبيات عرب و زبان دين (آيات و
روايات) براي بحث پوشش زنان از واژه «ستر» استفاده شده و کمتر به
حجاب اشاره شده اما در کتب لغت به واژگان «امرأة محجوبة» به معناي
زني که خود را با نوعي پوشش پوشانده است، برميخوريم. در مجموع ميتوان
گفت حجاب ثمره عفاف دروني است که تظاهر و نُمود بيروني يافته است و
به نوع پوشش در ظهور اجتماعي افراد و در رويارويي با نامحرم گفته
ميشود.
«مستورات» به معني زناني است که داراي پوشش و ستر هستند و «محجوبات»
به معناي زناني که حفظ حريم ميکنند و جدا از مردان هستند.
«ملکه» در لغت به معناي صفتي است که در نفس راسخ و استوار شده است،
به گونهاي که از آن جدا نميشود. گاهي از «خُلق» و گاه از «سجيه»
به ملکه تعبير ميشود.
مروري بر انواع روابط انساني
در بحث ضرورت بيان شد که لزوم ارتباطات انساني و نياز رواني و
اجتماعي (حس تعلق) موجب ضرورت مبحث عفاف ميشود. از اينرو پيش از
ورود به بحث اصلي بايد به انواع ارتباطات انساني پرداخته، جايگاه
عفاف و حيا و ديگر مقولههاي مورد نظر را در اين مجموعه روابط
يافت.
در يک نگاه کلي مجموعه روابط انسانها در سه حوزه و حيطه شکل
ميگيرد: ارتباط با خود که در مقوله عرفان و کشف و شهود راه
مييابد؛ ارتباط با خدا که در بخش عبادات و نيايشها تجلي مييابد.
اگر چه گستره اين بخش بقيه موارد را نيز در بر ميگيرد؛ و ارتباط
با همنوعان در هر صنف و گروه که در مقوله علم اخلاق و ارتباطات به
معناي اصطلاحي امروزي وارد ميشود.
جدايي اين سه حوزه و بحث روي هر يک بدون در نظر گرفتن حوزه ديگر
کاري، غير عالمانه و بيثمر خواهد بود زيرا همواره اين سه حوزه
ارتباطي روي هم تأثير گذاشته و از هم اثر ميپذيرند.
بدون توجه به بُعد اوّل يعني ارتباط با خود که مستلزم خودشناسي
است، نميتوان ارتباط با خدا را تبيين نمود چرا که «مَن عرف نفسَه
فقدْ عرف ربَّه» شناخت خود به شناخت خدا منتهي ميشود. ارتباط با
خدا در قالبهاي تفکر و خلوت با خود و بازنگري در امور زندگي
(خودتحليلي، خوداصلاحي و خودشکوفايي) رابطه فرد را در ارتباط با
خداوند يکتا تقويت ميکند و چگونگي ارتباط با خدا را شکل ميدهد؛
همان گونه که ارتباط با خود و خدا شکلدهنده ارتباط با همنوعان
است. ارتباطات انساني ما برخاسته از نوع نگرش و تحليل ما از مجموعه
نظام هستي و جهانبيني ما است. انسانهاي يکتاپرست و خدامحور در
ارتباط با مجموعه همنوعان خود در هر صنف و جايگاه که باشند، به
حدود و حقوق الهي و انساني افراد توجه دارند و از آن تجاوز
نميکنند زيرا ميدانند، برايند حاصل تعدي از حدود خدا و ظلم به
نفس است.
بنابراين مثلث ارتباطي و شناختي افراد (که از سه ضلع خود، خدا و
همنوعان تشکيل شده است) نوع جهانبيني و چگونگي روابط انسانها با
يکديگر و رفتارهاي اجتماعي آنان را مشخص ميکند، چنان که عفاف و
حيا روابط و رفتارها را نظاممند و متناسب با حدود ميکند. هنگامي
که افراد جامعه حياوارانه زندگي کنند، عفيفانه با يکديگر برخورد
ميکنند و حدود و حريمها را حفظ ميکنند. در سايه انجام تکاليف و
وظايف الهي و انساني، به نشاط دروني و بيروني نايل ميشوند و حجاب
آنها محصول سطوح زيرين است.
عفاف، نيرويي دروني با نمود بيروني
در بخش مفهومشناسي به اختصار در مورد مفهوم عفاف بحث شد اما در
اين بخش به گونه گسترده و کامل، عفاف را از ديدگاه روايات بررسي
ميکنيم.
گفته شد که عفاف به دست آوردن حالتي نفساني است که از غلبه شهوت بر
[عقل[ انسانها جلوگيري ميکند. اين صفت از آنجا که وصف عارض بر
نفس است، براي نوع انسان مطرح ميشود، نه فقط براي جنس خاصي مثل
زنان.
در روايات بين انسانهاي عاقل و عفيف، رابطه مستقيمي ذکر شده است؛
حضرت علي(ع) ميفرمايد: «من عقل عَفّ». رابطه عقل و عفاف را از اين
نکته نيز ميتوان دريافت که عفت نوعي اعتدال در امور است و عقل نيز
اين معنا را در خود دارد. علماي اخلاق در تعريف عفت مينويسند:
«العفة هو انقياد قوة الشهوة للعقل في الاْءقدام علي ما يأمرها به
من المآکل و المنکح و ...؛
عفت عبارت است از پيروي و تبعيت قوه شهوت از عقل در انجام اموري که
به شهوت برميگردد از جمله در خوردن و زناشويي و ... .
بنابراين عفت به معناي سرکوبي شهوت نيست که به اصطلاح علم اخلاق
«خمود» است. «شره» و شهوتراني به معناي زيادهروي در امور جنسي يا
هر چيز ديگر است و خمودي به معناي خاموش کردن آن و عفت حد اعتدال
بين شهوتراني و خمود است.
«غزالي» بدن انسان را به کشوري تشبيه کرده است که زمامداري به نام
«عقل» دارد و مأموري به نام «شهوت» که اگر عقل شهوت را کنترل نکند،
اين مأمور خطرناک، عرصه را بر افراد مملکت کاملاً تنگ کرده و آنان
را به فقر و تباهي ميکشد.
با توجه به اين تشبيه عالمانه، ميتوان به حقيقت و عظمت فرهنگ عفاف
در جوامع پي برد. هنگامي که نيروي دروني عفاف در نفس افراد جامعه
ايجاد شود، زمام شهوت در فضاي کلي اجتماعي به دست عقل افتاده، در
جايگاه خود اجازه ظهور و بروز مييابد و ميزان بزهکاريها،
بيعفتيها، بيغيرتيها و بيبند و باريهاي جامعه به حداقل
ميرسد.
عفاف نسخهاي است تجويز شده توسط شارع براي دارا و ندار که
احتمالاً در بخش دوم معناي قناعت منظور است و در بخش اوّل به مفهوم
خودنگهداري از ارتکاب حرام است.
از يک سو در قرآن کريم آمده است: «وَ مَن کانَ غَنيا
فَلْيَسْتَعْفِفْ» و از سوي ديگر ميخوانيم: «وَ لْيَسْتَعْفِفِ
الَّذينَ لا يَجِدوا نِکاحا حَتّي يُغْنِيَهُمُ اللّهُ مِن
فَضْلِهِ ...»
مهار نفس و وجود يک نيروي بازدارنده به هنگام يکهتازي هواي نفس و
خواهشها و شهوات، از اموري است که انديشوران بزرگ دنيا با هر نوع
اعتقاد و مليت و مسلک آن را پذيرفتهاند. زکرياي رازي که در بسياري
از علوم به ويژه در حکمت و طب تبحر زيادي داشته، او را «بقراط عرب»
لقب داده بودند، در کتاب «الطب الروحاني» ابتدا به شناخت اين نيروي
بازدارنده توصيه کرده، پس از بيان نظريههاي سقراط و افلاطون در
مورد حفظ نفس مينويسد:
عفاف حالتي است که به «نفس» آدمي برميگردد، پس نر و ماده در آن
راه ندارد و اختصاص به زنان ندارد. صفت و حالت عفاف بايد در وجود
مرد و زن نهادينه شود.
«از اين بيانات نتيجه ميگيريم که هيچ نظريه مادي نيست که مهار
اميال را تا اندازهاي لازم نداند و سهلانگاري و هرج و مرج را روا
دارد.»
نقش عفاف در مهار اميال و سپردن زمام شهوات به دست عقل (با توجه به
سخنان حکيمانه بزرگان) بيش از پيش نمادين ميشود و اين هدايت دروني
و نيروي نهاني براي بشر نعمتي بس عظيم است.
اصول و پايههاي عفاف و حجاب
شناسايي ماهيت هر پديدهاي (با توجه به اصول و پايههاي آن) در
ژرفنگري مؤثر است. هر فرآيندي داراي اصول و مبانياي است که موجب
استواري آن در برابر تندباد شبهها و يورشها ميشود و عفاف از اين
فرآيند مستثنا نيست.
در يک نگاه کلي اصول زير را ميتوان به عنوان پايههاي اساسي در
فرهنگ عفاف و حجاب برشمرد:
أ) حجاب و به طريق اَوْلي عفاف (که مقدمه حجاب است) از مصاديق حق
اللّه به شمار ميرود و اداي اين حق از واجبات است. بايد به زن
توجه داد که حجاب تنها مربوط به خود او نيست تا بگويد از حق خودم
صرف نظر کردم. حق همسر او هم نيست تا بگويد من راضيام، بلکه حقي
است الهي، از اينرو اگر زن همسرداري آلوده شد، اگر خودش و شوهرش
راضي باشند، پرونده مختومه نميشود بلکه بايد اجراي حد شود و کيفر
گردد، زيرا به حق اللّه تجاوز شده است.
در رساله حقوق امام سجاد(ع) حق خدا بر بندگانش با تعبير «و اکبر
حقوق اللّه عليک ...» آورده شده، اداي حق خدا اصل حقوق شناخته شده
که ديگر موارد از آن جدا ميشود.
ب) عفاف و حجاب، حق نفس انسان بر او هم هست، پيش از آنکه تکليفي
شرعي و اجتماعي باشد. اين مطلب را از رساله حقوق امام سجاد(ع) نيز
ميتوان برداشت کرد: «و اما حق نفسک عليک فإن تستوفيها في طاعة
اللّه؛ حق نفست بر تو اين است که آن را تمام در راه طاعت خداوند
قرار دهي.»
قرار دادن نفس ـ با تمام شئون آن ـ براي پيروي از خدا به جز در
سايه عفاف و نيرويي دروني که انسان را از گناه و حرام دور کند،
حاصل نخواهد شد. ميتوان از سخن معصوم اين نتيجه را گرفت که حق نفس
انسان بر او حرکت براساس عفاف و حيا در زندگي است.
پ) پديده حجاب تنها يک پوشش نيست بلکه نماد باورها و گرايشهاي
افراد است، حتي گاه نمادي براي معرفي مليت و فرهنگ بومي ميباشد.
پس ميتوان گفت حجاب، ثمره حيا و عفاف، افزون بر حفظ تن و روان
فرد، نماد هويت ديني و ملي است.
ت) حجاب مانع حضور اجتماعي زنان نميشود بلکه حکم حجاب و طرح آن در
موارد متعددي در قرآن کريم نوعي امضاي حضور اجتماعي زن است زيرا
اگر بنا باشد زنان در خانه بنشينند و با نامحرم روبهرو نشوند،
نيازي به حکم حجاب نخواهد بود.
ث) حجاب و عفاف موجب خودارزشمندي افراد و در نتيجه استواري شخصيت
آنان ميگردد و سطح عزت نفس را بالا ميبرد؛ البته در صورتي که
براي اين رفتار، دلايل محکمي آورده شود و آگاهانه گزينش گردد.
ج) عفاف و در پي آن حجاب براساس روايات مانع افسردگي و فرسودگي
روحي و رواني ميشود. حضرت علي(ع) فرمود: «... و ثمرتها قلة
الاحزان؛ ثمره و محصول عفاف کم شدن اندوهها است.» بنابراين افراد
عفيف داراي نشاط خواهند بود. شايد اين نشاط (که امري دروني و باطني
است و نمود ظاهري آن به صورت لبخند و تبسم ديده ميشود) به علت
پاکي دروني يعني عفاف باشد.
«هرم عفاف» و بهداشت رواني فرد و جامعه
معمولاً به هنگام سخن گفتن از حجاب آنچه بيدرنگ در اذهان متصور
ميشود، پوشش و نوع آن است و کمتر به حقيقت حجاب، ريشهها و مراحل
شکوفايي آن پرداخته شده است.
به نظر ميرسد اگر لايههاي زيرين اين قضيه براي جوانان (به ويژه
آنان که کمالطلب و حقيقتجو و اهل استدلال هستند) تشريح و بيان
شود، در پذيرش حکم حجاب و عمل به آن با مشکلي روبهرو نخواهند شد.
نگارنده جهت رسيدن به يک تعريف عملياتي و ارائه طرحي ساده (که
مبتني بر معارف ديني بوده و براي جوان امروز هم جاذبه داشته و هم
از دليل منطقي برخوردار باشد) تلاش پيگير داشته، با بررسي روايات
مربوط به حيا، حجاب، عفاف و حدود، حريم و کنار هم قرار دادن قطعات
و برشهاي روايي، طرحي با عنوان «هرم عفاف» را ارائه ميدهد. بديهي
است طرح تا رسيدن به مرحله مطلوب، راه زيادي در پيش دارد اما
ميتواند پايهاي جهت تحقيقات بعدي باشد.
جهت بررسي حقيقت عفاف و ارائه راهکارهاي مناسب و عملياتي در جامعه
به ويژه جامعه ديني ابتدا بايد به جايگاه آن در مجموعه معارف و
پديدهها پرداخت. هرگز نميتوان پذيرفت که يک حالت و يا صفت مانا
(ملکه) بدون آنکه پيشينه و يا ثمرهاي داشته باشد، قابل تعريف
باشد؛ عفاف چنين ويژگي دارد.
در اين بخش از نوشتار هرم هندسي را تصور ميکنيم که سطوح متفاوت آن
براساس روايات چيده شده است. سطح اوّل را، حيا تشکيل ميشود و در
رأس و قله آن حجاب قرار دارد و سطوح مياني عبارتند از: عفاف،
قناعت، صيانت و نشاط با آرامش دروني.
بديهي است تا زماني که اين سطوح مياني و واسطهها شناسانده نشوند،
نيز نقش و تصوير ذهني و بيروني هر يک ترسيم نگردد، نهادينهسازي
فرهنگ عفاف در جامعه ميسر نخواهد شد. تا زماني که نگاه جامعه به
حجاب به عنوان يک تکليف (که به خودي خود مشقت و زحمت دارد) و حتي
با نگاهي بدبينانهتر يک «تحميل بدون استدلال»(!) تلقي شود، نيز
ريشهها و پيشينههاي آن مشخص نشود، نميتوان در زمينه ايجاد
جامعهاي عفيف و باحجاب، موفقيتهايي به دست آورد.
استدلال در سطوح هرم به شرح زير است:
حجاب ثمره عفاف دروني است که تظاهر و نُمود بيروني يافته است و به
نوع پوشش در ظهور اجتماعي افراد و در رويارويي با نامحرم گفته
ميشود.
سطح اوّل، حيا
در رواياتي به عبارت «سبب العفة الحياء» برميخوريم که ريشه عفت،
حيا دانسته شده است. نيز روايت ديگر خاستگاه مروت را حيا ذکر نموده
و ثمره آن را عفت (اصل المروة الحياء و ثمرته العفة). در روايت
ديگر ميزان عفت را به تناسب ميزان حيا بيان کرده و ميفرمايد: «علي
قدر الحياء تکون العفّة.»
بنا بر آنچه در بخش مفهومشناسي در مورد حيا گفته شد، حيا ملکهاي
است که انسان را از گناه دور ميکند و از اين جهت در قلب فرد راسخ
و استوار است. اينکه در برخي روايات «تعفّف» (عفتورزي) پس از
باحيا بودن مطرح ميشود، به نظر ميرسد اين تقدم رتبي نشانگر تقدم
در متخلّق و آراسته شدن به آن هم باشد. پيامبر اکرم ميفرمايد: «ان
اللّه يحب الحيي المتعفف؛ خداوند افراد باحياي عفيف را دوست
دارد.»
بنابراين در اولين سطح (هرم عفاف)، حيا قرار ميگيرد. حيا موجب جمع
و نظامبخشي خصال ايماني ميشود. شريف رضي عبارت «الحياء نظام
الايمان» را استعاره دانسته و منظور را پر کردن خلل و شکافهاي
ايمان توسط حيا ذکر ميکند. به نظر او حيا مانند نخي که مرواريدها
را در کنار يکديگر تنظيم ميکند، ايمان را نظم ميدهد زيرا فرد
باحيا از معاصي دور ميشود اما وقتي حيا از بين رفت ايمان مشکل
مييابد.
سطح دوم، عفاف
اين سطح را نيز با استفاده از روايت «سبب العفة الحياء» ميتوان
برداشت کرد. به وسيله عفت که حالت دروني است، افراد جامعه سايه عقل
را بر شهوات خود مياندازند و از لجامگسيختگي شهوتها جلوگيري
ميکنند. اين امر اکتسابي است و بايد با مراقبت و تمرين به دست
آيد. البته لازمه اين مراقبه، شناخت عميق نسبت به شهوات و تعاريف و
انواع آنها و نيز چگونگي مهار آنها است. در اين مرحله بايد
آگاهيبخشي به طور گستردهاي ايجاد شود، به ويژه از دوره تحصيلات
ابتدايي و متوسطه.
«غزالي» بدن انسان را به کشوري تشبيه کرده است که زمامداري به نام
«عقل» دارد
و مأموري به نام «شهوت» که اگر عقل شهوت را کنترل نکند، اين مأمور
خطرناک،
عرصه را بر افراد مملکت کاملاً تنگ کرده و آنان را به فقر و تباهي
ميکشد.
سطح سوم، صيانت
در اين طرح، از صيانت با تعبير «حفظ حريم» هم ياد ميشود. اين
مرحله به حفظ نفس از هر گونه شر و پليدي و تجاوز و هنجارشکني اشاره
دارد. در روايت آمده است: «ثمرة العفة الصيانة؛ محصول و برآيند عفت
صيانت است.» اگر چه در ظاهر صيانت و قناعت در يک درجه قرار
ميگيرند اما با توجه به معناي ظريف صيانت ميتوان دريافت که پس از
نهادينهسازي صيانت، به قناعت ميتوان رسيد.
حفظ حريم، نزديکترين مرحله به حجاب حقيقي است زيرا پوشش بدون توجه
به حريمها و دوري از اختلاط و آميختگيها نميتواند مفهوم حقيقي
حجاب را برساند.
از امام رضا(ع) در مورد قناعت پرسيده ميشود و حضرت ميفرمايد:
«القناعة تجتمع الي صيانة النفس و عزّ القدر ...؛ قناعت مجموع
صيانت (حفظ) خويش و عزت نفس و ... است.»
سطح چهارم؛ قناعت
اين سطح با توجه به رواياتي که قناعت را ثمره عفت ذکر کردهاند
تنظيم ميشود.
حضرت علي(ع) ميفرمايد: «ثمرة العفة القناعة؛ قناعت برآيند و محصول
عفت است.» پيش از اين بيان شد که برخي مفسران کلمه عفت در بعضي
آيات را «قناعت» معنا کردهاند، که احتمالاً سبب آن به علت نزديکي
معناي اين دو است: نه اينکه مترادف باشند. از قناعت با تعبير «حفظ
حدود» نيز ميتوان ياد کرد زيرا معمولاً افرادي که ملکه قناعت در
وجود آنها شکل گرفته باشد، به حد خود، راضي و قانع بوده، به حدود
ديگران تجاوز نميکنند.
در طرح مذکور اين صفت چنين تبيين ميشود که فرد باحيا در نگاه به
پيرامون خود عفيفانه برخورد ميکند و مانع از چيرگي شهوت ميشود و
به آنچه خداوند در اختيار او قرار داده، قناعت ميکند و حدود
ديگران را مراعات ميکند. او در نگاه، سخن گفتن، جلب توجه و ...
روي يک خط و مرز مشخص حرکت ميکند، با حالت «قناعت». اين ويژگي
محصول صيانت است چنان که پيش از اين بيان شد. گفته شده است: «علي
قدر العفة تکون القناعة؛ ميزان قناعت بستگي به عفت دارد.»
رأس هرم؛ حجاب
هنگامي که ملکه حيا در جامعهاي و در قالب مردم رسوخ کرد، در نتيجه
عفاف و خودنگهداري دروني ايجاد شد، سپس ثمرههاي عفاف يعني صيانت
(حفظ حريمها) و قناعت (حفظ حدود) آشکارا گرديد، ميتوان شاهد
فرهنگ حجاب و پوشش صحيح بود.
هنگامي ميتوان حجاب حقيقي و مطلوب و در عين حال محبوب را در جامعه
مشاهده نمود که مراحل پيشين آن ايجاد شده باشد. چنين جامعهاي هرگز
با هجمههاي فرهنگي آن سوي مرزها و يا القائات برخاسته از تفکرات
دشمنان داخلي، لرزان نخواهد شد و از اين باور گرانقدر خويش دست بر
نخواهد داشت.
ويژگيهاي «هرم عفاف»
پس از تبيين «هرم عفاف» و آشنايي با اجزا و سطوح آن از نقطه
بالاتري به اين هرم مينگريم تا روابط اجزاي آن را بهتر دريابيم و
با نگاهي بيرون از محدوده آن، طرح را بررسي ميکنيم. ويژگيهاي اين
طرح عبارتند از:
أ) ارتباط بين اجزا و سطوح در اين هرم متوالي است نه متوازي. يعني
هر سطح ـ از پايين به بالا ـ پيشنياز و مقدمه ايجاد سطح بعدي است.
همين نکته در عمل موجب
پديده حجاب تنها يک پوشش نيست
بلکه نماد باورها و گرايشهاي افراد است، حتي گاه نمادي
براي معرفي مليت و فرهنگ بومي ميباشد. پس ميتوان گفت
حجاب، ثمره حيا و عفاف، افزون بر حفظ تن و روان فرد،
نماد هويت ديني و ملي است.
حجاب مانع حضور اجتماعي زنان نميشود بلکه حکم حجاب
و طرح آن در موارد متعددي در قرآن کريم
نوعي امضاي حضور اجتماعي زن است زيرا اگر بنا باشد
زنان در خانه بنشينند و با نامحرم روبهرو نشوند،
نيازي به حکم حجاب نخواهد بود.
دشواري بسترسازي فرهنگي در اين زمينه شده است، زيرا زمانبر شده و
به برنامهريزي دقيق و گستردهتري نياز دارد.
به عبارتي جهت ايجاد فرهنگ حجاب و پوشش صحيح در جامعه بايد ابتدا
فرهنگ حيا را ايجاد نمود، سپس براي عفاف برنامهريزي کرد، در پي آن
جهت حفظ حريمها و جداسازي جوامع مختلط تلاش کرد، بعد که فرهنگ
قناعت به عنوان نزديکترين مرحله به حجاب ايجاد شد، به تبيين اصل
حجاب و آثار آن و ضرورت اين حکم در شريعت مقدس اسلام پرداخت.
ب) اجزاي اين سطوح هر چه به رأس و قله هرم نزديکتر ميشوند،
عينيتر و ملموستر ميگردند. به عبارت ديگر، حيا امري کاملاً
دروني است که از نمادها و تظاهرات بيروني شناخته ميشود و مستقيما
قابل تشخيص نيست. شايد به همين جهت در قرآن کريم حياي دختران شعيب
را در شيوه راه رفتن آنها ترسيم ميکند و ميفرمايد: «فَجائَتْهُ
إِحداهُما تَمْشي عَلي اسْتِحْياءٍ؛ پس يکي از آن دو دختر نزد
[موسي] آمد در حالي که باحيا راه ميرفت و به آزرم (حيا) گام
برميداشت ...» .
عفاف نيز حالتي نفساني است در رفتارهاي افراد تا اينکه به حجاب
ميرسيم
که ظهور و بروز کامل و تمام حالتهاي پيشين در اين مرحله است.
پ) هر چه به قله هرم ميرسيم ميزان زمان لازم جهت فرهنگسازي کمتر
خواهد بود. اگر ريشهاي و علمي کار شود و جامعه عفيف و باحيا تربيت
شوند، براي باحجاب کردن آنها به زمان زيادي نيازمند نخواهيم بود.
بنابراين فرهنگسازي در زمينه حيا زمان طولانيتري نسبت به ايجاد
فرهنگ عفاف ميبرد. فرهنگ عفاف نيز نسبت به نهادينهسازي حالت
صيانت در افراد، به زمان بيشتري نياز دارد و قناعت پس از ايجاد
فرهنگ سه مرحله اوّل زمان کمتري خواهد برد و فاصله زماني قناعت و
حجاب بسيار محدودتر خواهد بود.
حجاب
قناعت (حفظ حدود)
صيانت (پاسداشت حريم)
عفاف (حالت نفساني مانع از چيرگي شهوت)
حيا (ملکه دروني جهت دوري از گناه)
ت) از آنجا که اجزاي اين طرح ارتباط نزديک و غير قابل انکاري با
يکديگر دارند، جهت اجراي آن ميتوان از ابزار آموزشي، پرورشي و
کمکآموزشي مشترک بهره برد و از هزينههاي اضافي جلوگيري کرد. در
واقع ميتوان گفت با تنظيم و تدوين جزوهها و کتابهاي جذاب در
زمينه حيا، بخشي از مرحله ايجاد فرهنگ عفاف را سپري کرد.
آسيبشناسي جامعه بدون عفاف
پرسش اصلي در اين بخش از نوشتار اين است: چرا جامعههايي به سمت
بيعفافي و در نتيجه بيحجابي کشيده ميشوند؟
بديهي است عوامل متعددي در اين مسئله دخالت دارند که به طور کلي
عبارتند از:
أ) عوامل فردي؛ ضعف تربيت ديني و معنوي و ترجيح امور ظاهري و مادي
بر امور معنوي و روحاني. در واقع نداشتن جهانبيني صحيح و تعريف
مناسبي از هدف خلقت، به ويژه آفرينش انسان، گسست از هويت فرهنگي و
ملي، احساس ناامني رواني، بريدگي و گسست از محيط خانواده، انتخاب
دوستان ناصالح، جوّزدگي و برخورد منفعلانه نسبت به فرهنگ بيگانه،
عدم عزت نفس و ارضاي حس نياز به توجه.
ب) عوامل آسيبزا در خانواده؛ تربيت غير ديني فرزندان و يا
کمتوجهي به تربيت ديني، بروز رفتارهاي مخالف با نظام حيا و عفاف
توسط والدين و ديگر اعضاي خانواده (برادران، خواهران و ...)،
بيتوجهي خانواده به رسانههاي فرهنگي (و گاه ضد فرهنگي) در محيط
خانه و عدم کنترل وروديهاي فرهنگي، ارتباط خانوادگي با دوستاني که
زمينه گسترش بيعفتي و بيحيايي را براي فرزندان ايجاد ميکنند،
عدم حضور فيزيکي و عاطفي والدين در کنار فرزندان که آنها را به
چالش رواني ميکشاند.
نکته: اگر چه گفته شد حيا امري اکتسابي است و عفاف در اثر تلاش،
حاصل ميشود اما توجه خانواده به انتخاب همسر شايسته، لقمه حلال،
توجه به زمان انعقاد نطفه، حالات روحي و رواني به هنگام بارداري،
از اموري است که سرزمين وجود فرد را جهت پذيرش حق و امور معنوي
آماده ميکند و در زمينه ايجاد حيا، عفاف و حکم حجاب، زمان کمتري
را از برنامهسازان ميگيرد.
پ) عوامل آسيبزاي اجتماعي؛ عدم سلامت رواني در جامعه بر فرد تأثير
ميگذارد زيرا فرد و جامعه همواره در حال تأثيرگذاري و اثرپذيري
هستند. از شمار عوامل آسيبزا: بيتوجهي برنامهسازان فرهنگي به
امور معنوي، بيتوجهي مسئولان جامعه به وروديها و خروجيهاي
فرهنگي، نبودن امکانات جهت تفريحات سالم و پر کردن اوقات فراغت،
عدم استفاده از فرصتهاي طلايي جهت تربيت ديني و معنوي توسط
رسانههاي ملي و جمعي، بيتوجهي به اختلاط دو جنس مخالف در مواردي
که ضرورت ايجاب نميکند و نوعي رهاشدگي فرهنگي در سالهاي اخير.
راهکارهاي گسترش حيا، عفاف و حجاب در جامعه
1ـ آگاهيبخشي به شيوههاي جذاب و متناسب با ادبيات نسل جوان.
2ـ ارتقاي سطح اخلاق و معنويات در جامعه با استفاده از ابزار
تشويقي و توسعه فرهنگ کتابخواني در زمينه اخلاق و معنويت.
3ـ مبارزه با مظاهر فساد و بيحرمتي و توجه به وروديهاي فرهنگي از
طريق ماهواره، اينترنت و ... .
4ـ جايگزين کردن برنامههايي که متناسب با فرهنگ غني ديني و ملي
بوده و در عين حال از جذابيت کافي برخوردار باشد.
5ـ توجه ويژه به دانشآموزان دبستاني و راهنمايي و آموزش کارآمد و
اصولي مفاهيم معنوي.
6ـ استفاده از رسانه ملي به عنوان زبان دين و نفوذ باورهاي ديني و
مفاهيمي چون حيا، عفاف و ... در مجموعههاي داستاني و فيلمهاي
سينمايي.
7ـ ارائه الگوهاي مناسب حجاب با توجه به اوضاع زماني و موفقيتهاي
اجتماعي افراد (قالبسازي و شکلدهي، همخوان با محيط).
منابع: ــــــــــــــــــــــــــ
1ـ عبد خدايي، محمدهادي، اخلاق پزشکي، تهران، نشر سازمان تبليغات
اسلامي، چ اوّل 1371.
2ـ الطوسي، محمد بنالحسن، الامالي، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه،
قم، دار الثقافه، چ اوّل، 1414.
3ـ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، لبنان، مؤسسه الوفاء، چ دوم،
1403.
4ـ الرازي، محمد بنزکريا، بهداشت رواني (الطب الروحاني)، ترجمه
جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه الزهرا(س)، سازمان انجمن اوليا و
مربيان، چ دوم، 1379.
15ـ الراغب الاصفهاني، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الکتاب،
چ اوّل، 1404.
16ـ الشريف الرضي، مجازات النبويه، تحقيق طه محمد الزيني، قم،
مکتبه بصيرتي، بيتا.
17ـ عادل، محمود، مجمع البحرين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ دوم،
1408.
18ـ ابنالاثير، النهاية في غريب الحديث، تحقيق طاهر احمدالزادي،
قم، مؤسسه اسماعيليان، چ چهارم، 1364.
پينوشتها: ــــــــــــــــــــــــــ
جهت ايجاد فرهنگ حجاب و پوشش صحيح در جامعه بايد ابتدا فرهنگ حيا
را ايجاد نمود، سپس براي عفاف برنامهريزي کرد، در پي آن جهت حفظ
حريمها و جداسازي جوامع مختلط تلاش کرد، بعد که فرهنگ قناعت به
عنوان نزديکترين مرحله به حجاب ايجاد شد، به تبيين اصل حجاب و
آثار آن و ضرورت اين حکم در شريعت مقدس اسلام پرداخت.