تحلیل و
بررسی مسائل مربوط به ازدواج و خانواده
عنوان مقاله :
يك انتخاب صحيح ، يك عمر آرامش
خانواده كوچكترين، مهم ترين و مقدس ترين نهاد اجتماعي و بخش بزرگي
از دنياي اجتماعي كودك است و از پيوند بين يك دخترو يك پسر تشكيل
مي شود و فرزندان ثمره و مكمل آن هستند و در صورتي كه اين پيوند و
سرمايه گذاري درست و اصولي انجام شود، اين شراكت سوددهي خواهد داشت
؛ يعني فرزندان صالح و با آينده روشن تربيت مي شوند و اگر زن و
شوهر بدون علاقه و صرفاً بر اساس جنبه هاي مادي و يا رفع تكليف
اقدام به ازدواج نمايند ، اين شراكت زيان مي دهد و فرزندان حاصل از
اين ازدواج آينده مبهم و تاريكي درانتظارشان است.
ازدواج
مردم به دلايل گوناگون ازدواج مي كنند : عاطفي ( كه اغلب در سنين
پايين انجام مي شود) ، مذهبي ( كه براساس اشتراك عقيده و ايدئولوژي
انجام مي شود) ، اقتصادي ( كه صرفاً براساس ثروت يكي از طرفين
انجام مي شود) و اجتماعي ( كه شايعترين فرم بوده و براساس سنت ها و
عمدتاً به صورت خواستگاري انجام مي شود).
تجربه نشان داده است كه ازدواج هاي عاطفي ( كه بر اساس علاقه ي فرد
نسبت به هم است ) و اجتماعي موفق تر از انواع ديگر مي باشند.
شروط اصلي ازدواج
1- بلوغ جسمي، رواني و اجتماعي : بلوغ جسمي براساس شرايط جغرافيايي،
تغذيه اي و نژادي تفاوت مي كند ولي به طور متوسط براي پسران 13 –
15 سالگي و در مورد دختران 11-13 سالگي است.
بلوغ رواني 2-4 سال پس از بلوغ جسمي و بلوغ اجتماعي حدوداً 2 سال
پس از بلوغ رواني صورت مي پذيرد متاسفانه هنوز در بعضي خانواده ها
به محض ايجاد علائم بلوغ جسمي ، اقدام و يا تشويق به ازدواج نوجوان
مي نمايند و يا براي فرزندان عقب مانده ي ذهني خود عليرغم بلوغ
بدني و عدم رشد و بلوغ رواني و اجتماعي، همسر تعيين مي نمايند.
2- داشتن انگيزه : بايستي دختر و پسر جوان انگيزه اي واقعي براي
ايجاد پيوند زناشويي با فرد مورد نظر داشته باشند و خواست و علاقه
والدين و يا آشنايي و تاييد آنها دليل درست بودن اين پيوند نمي
باشد . چه بسا جواناني كه بدون انگيزه ، ازدواج و مدت كمي پس از
مراسم ازدواج اقدام به جدايي و طلاق مي كنند.
3- داشتن اطلاعات : فرد متقاضي ازدواج بايستي اطلاعات كامل در مورد
ازدواج و نيازهاي رواني و اجتماعي طرف مقابل خود و هم چنين خصوصيات
روانشناختي زن و مرد داشته باشد و ياد بگيرد كه ازدواج يك پيوند
مقدس الهي است و صرفاً به عنوان روشي براي ارضاء غرايز نيست.
معيارهاي انتخاب همسر
1- تشابهات شخصيتي
2- تشابه فرهنگي و اجتماعي ( زوجين در يك طبقه باشند.)
3- از نظر ديدگاه هاي فكري وعاطفي قرابت ( نزديكي ) داشته باشند.
4- اختلاف سن ، ترجيحاً 2-7 سال و مرد بزرگتر باشد.
5- ترجيحاً ميزان تحصيلات و درآمد مرد بيشتر از زن باشد.
6- بهتر است دختر و پسر مورد نظر مدتي قبل از ازدواج با يكديگر
آشنا بوده و در حضور خانواده ها با ديدگاه هاي فكري و اجتماعي و
دلايل و برنامه ريزي هاي يكديگر در زندگي مشترك آشنا بشوند.
پس از حصول اطمينان از توافق اخلاقي ، مراسم خواستگاري با كمترين
تشريفات انجام شود و بهتر است خانواده ها در مورد مهريه و جهيزيه
دخالتي ننموده و آن را به عهده ي زوج جوان بگذارند.
متأسفانه در شرايط فعلي ، ازدواج ها بيشتر به صورت چشم وهم چشمي و
رقابتي انجام مي شود و اغلب ، انگيزه هاي مادي وجود دارد و روز به
روز مراسم عروسي پرهزينه تر و تشريفاتي تر مي شود و تأمين جهيزيه
كابوسي براي خانواده ها شده است . به همين دليل انگيزه براي ازدواج
و انجام اين سنت الهي كاهش يافته و در بسياري از خانواده ها دختر و
يا پسر در سنين 30 – 40 سالگي و مجرد زندگي مي كنند.
كمال مطلوب اين است كه در مورد فاصله ي سني بين فرزندان نيز بين زن
و شوهر توافق قبلي صورت گيرد.
گاه فرزنداني كه متولد مي شوند ناخواسته اند كه يا به علت عدم
آمادگي و توافق زن و مرد براي بچه دار شدن بوده است و يا اين كه
نسبت به جنسيت فرزند متولد شده علاقه و توافق ندارد . به هر دليل
فرزندي كه ناخواسته به دنيا بيايد هيچگاه مهر و محبت واقعي را از
والدين نخواهد ديد و در بزرگسالي كانديد ابتلا به اختلال افسردگي و
اضطراب است. رفتار كودكان با شيوه هاي رفتاري والدينشان همبستگي
زيادي دارد و كودكان ناموفق معمولاً محصول روابط ناسالم و نامطلوب
والدين بوده و از توجه و محبت آنها محروم هستند.
تجربه نشان داده است والديني كه خود از محبت پدر و مادر محروم بوده
اند، اغلب نسبت به فرزندان خود بي مهر هستند و نمي توانند والدين
موفقي باشند.
والدين با به كارگيري تشويق و تنبيه و نمونه قرار دادن خود و روش
هاي تربيتي و سنتي خود در گذشته به رفتار فرزندان خود شكل مي دهند.
بهتر است اجازه دهيم فرزندان نيز همانند ما پيراهن هايي را پاره و
از اين راه تجربه كسب كنند.
همه والدين خواهان سلامتي و نيكبختي ، رفاه وامنيت فرزندانشان
هستند ولي روشهاي غلط آنها در تربيت اطفال موجب رشد رفتارهاي سازش
ناپذيري در كودكان مي شود. پدران و مادران كودكان خود را به دليل
خطاها و اختلالات رفتاري و ناسازگاري هايشان محكوم و تنبيه مي كنند،
درصورتي كه ندانم كاري ها و اشتباهات خودشان موجب بروز مشكلات آنها
مي باشد.
مشاجرات بين والدين و تبعيض قائل شدن بين فرزندان از علل اختلال
رفتار كودكان است. اختلافات خانوادگي ، تشنجات و توهين ها، محيطي
نا امن براي طفل به وجود آورده واو را وادار به نافرماني مي كند.
خانه براي كودك مكاني است كه او تجربه اجتماعي روزانه ي خود را با
شتاب به درونش مي آورد تا آن را مورد ارزيابي قرار دهد و به خاطر
آن ستايش و تحسين شود.
در صورتي كه انتظارات والدين از كودك زيادتر از حد توانايي و
امكانات كودك باشد، موجب شكست و ايجاد نگرش منفي نسبت به خود مي
شود. كودكي كه بيش از اندازه مورد توجه والدين باشد، نازپرورده بار
آمده و نمي تواند اعتماد به نفس كافي داشته باشد و توانايي مقابله
با مشكلات زندگي، تضادها و محروميت ها را نخواهد داشت و قادر به
پذيرش مسئوليت هاي اجتماعي نيز نخواهد بود. حمايت و محبت بيش از
اندازه، كودك را خودخواه ، ترسو، خجالتي و بي تفاوت و پرخاشگر بار
مي آورد. كودك ناز پرورده در طول زندگي خود نياز به روابط عاطفي
شديد و بيش از حدي دارد كه بتواند آنها را جايگزين روابط عاطفي
دوران كودكي خود كند. وي دمدمي مزاج ، تحريك پذير، پر توقع تراز
معمول و تا حدود زيادي بي نظم است.
طرد كودك موجب احساس ناامني ، ترس ، بي اعتمادي، حسادت ، كينه جويي
و ناتواني در ابراز محبت و قبول آن مي شود.