تحلیل و  بررسی مسائل مربوط به ازدواج و خانواده

         
عنوان مقاله
محبت در زندگى     ( سيدمهدى موسوى )
 

 

 
 

يكى از ويژگيهاى مهم انسان, برخوردارى از عطوفت و احساس ترحم نسبت به هموطنان خود است.

دگردوستى و محبت, در ساير حيوانات, در شعاعى بسيار محدود و تنها بين مادر و فرزند و در برخى موارد نيز پدر, جريان دارد آن هم در مدت كوتاه اول زندگى و براساس غريزه. اگر در برخى از حيوانات, همچون مورچگان و موريانه ها و زنبور عسل, نمونه هايى از تعاون و همكارى, يافت شود, باز براساس غريزه و ساختار وجودى آنهاست, نه برگرفته از خواسته هاى درونى و احساسات پاك نوع دوستى و دلسوزى و عواطف.

طبيعت اولى حيوان و انسان

طبيعت اولى برخى از حيوانات, تنها به خوردن, آشاميدن و لذت جنسى محدود مى شود. اين طبيعت, همان خصيصه ((بهيميت)) آنهاست. بسيارى ديگر از حيوانات, علاوه براين, داراى خوى درندگى نيز هستند كه از آن به عنوان ((سبعيت)) ياد مى شود و حتى در برخى از آنها بر بهيميت نيز غلبه دارد, چنان كه در باره پلنگ و گرگ, مشهور است كه اگر به گله گوسفندى حمله كند, تا آنجا كه بتواند, گوسفندان را از پاى درمىآورد,درصورتى كه فقط يك گوسفند براى سيرشدن او كافى است.

برخلاف حيوانات, طبيعت و فطرت اولى انسان, بر ((الفت و عواطف)) استوار است, تا آنجا كه برخى معتقدند, واژه انسان از ((انس)) گرفته شده است, يعنى انسان موجودى است كه براساس طبيعت اولى خود, با ديگران مى جوشد و با آنان مإنوس مى گردد و بدين وسيله پايه هاى زندگى خود را برپا نگه مى دارد.(1) بنابراين, اگر شخصى بر اثر اخلاق تند, بدخويى, قساوت قلب و كورىدل, از محبت كردن به ديگران و جذب مردم و همنوعان خويش عاجز باشد, از طبيعت انسانى خود خارج شده است.

امام صادق عليه السلام از نبى اكرم(ص) چنين نقل كرده است:

((با فضيلت ترين شما, خوش خوترين شما است. آنها كه خوش برخورد و مهمان دوست هستند, با ديگران مى جوشند و مردم نيز با آنان چنين هستند و آغوش گرمشان فرش آنهاست.))(2)

همچنين آن حضرت از اميرالمومنين على(ع) اين گونه نقل كرده است:

اخلاق مومن جاذب و نرم است كه ديگران را به سوى خود مى كشاند. سپس فرمود: در آن كس كه نه با ديگران انس مى گيرد و نه ديگران مى توانند با او بجوشند, خيرى نيست. (3)

در روايات اسلامى, چنين تعبيرى, معمولا در مواردى به كار مى رود كه چيزى طبيعت و اقتضاى اولى خود را از دست بدهد و رنگ ببازد. به عنوان مثال, حضرت على(ع) مى فرمايد:

((... الا لاخير فى عباده ليس فيها تفكر))

عبادتى كه از روى تفكر نباشد, خيرى در آن نيست.(4)

عبادت وقتى كه با آگاهى و تفكر همراه نباشد, از طبيعت نخستين خود كه تربيت و سازندگى است, فاصله مى گيرد و در اين حال, جز صورتى براى آن باقى نمى ماند.

و نيز امام صادق(ع) درباره تربيت و مراقبت از فرزند پس از 21 سال, فرمود:

((فان فلح والا فلاخير فيه))

اگر آن همه اعمال نظارت و تربيت نتيجه اى داد و به بار نشست كه خوب والا, در او خيرى نيست.(5)

عدم تإثير تربيت در اين مدت طولانى, نشانگر آن است كه چنين فرزندى, تربيت پذيرى ندارد و طبيعت اولى خويش را از دست داده است.

براين اساس, انسانى كه از دايره ((انس)) بيرون رود و نتواند با ديگران رابطه گرم و صميمى برقرار كند, از فطرت اصلى خود خارج شده و به بيراهه رفته است.

محبت به ديگران و حب ذات

((بهيميت)) و ((سبعيت)), از لوازم حب ذات و خودخواهى محسوب مى شود و صفت كمال, براى حيوان است و رشد آن نيز براى او هيچ نقصى به دنبال ندارد, درحالى كه وجود حب ذات در انسان, گرچه در اصل و در حد اعتدال لازم است ـ تا او را به مراقبت و محافظت جان خود از خطرها وادارد ـ ولى چنانچه از مرز خود تجاوز كند, خود بزرگترين نقص محسوب شده و منشإ صدها آفت, براى نوع انسانى خواهد بود. برعكس, آنچه مايه رشد و تعالى اوست, حس دگردوستى و شدت عطوفت نسبت به ديگران است.

اميرالمومنين على(ع) فرمود: عاجزترين مردم كسى است كه نسبت به جذب دوست ناتوان باشد و عاجزتر از او كسى است كه دوستان خود را با برخوردهاى نادرست از دست بدهد.(6)

روشن است كه شرط اول دوستى و محبت و ايجاد سازگارى با محيط, پرهيز جدى از خودخواهى و حب نفس است. مردم, شخص ازخودراضى را نمى توانند تحمل كنند و از او متنفر و گريزانند. از اين رو, ما نبايد همه چيز را براى خود بخواهيم و به خاطر سود خود, حقوق ديگران را زيرپا بگذاريم و در عين حال, توقع داشته باشيم كه آنان به سوى ما جذب شوند و نسبت به ما علاقه مند و وفادار باشند. انسان ازخودراضى, بتدريج دوستان خود را از كف مى دهد و خود به خود منزوى مى شود.

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: شديدترين وحشتها, عجب و خودخواهى است.(7)

سر اين حقيقت آن است كه هنگام بروز ناملايمات و پيشامدهاى ناگوار كه انسان دچار وحشت و اضطراب مى شود, دوستان و آشنايان و اطرافيان دلسوز و علاقه مند او به كمكش مى شتابند و به وى تسلى و آرامش خاطر مى دهند و چنانچه بر اثر عوامل بيرونى, مانند ظلم ظالم, پيرى, مريضى و غيره به تنهايى و انزوا مبتلا شده و از حضور در صحنه هاى مختلف اجتماع محروم گردد, محبت و دوستى و همدردى آنان, روح او را نوازش مى دهد, ولى آن كس كه بر اثر گرفتاريهاى درونى و بيماريهاى روحى همچون عجب و خودخواهى, منزوى شده است, نه تنها از جسم و تن مردم بهره مند نيست, بلكه از محبتها و احساسات دوستانه آنان نيز محروم است, و نه تنها دلهاى مردم را با خود به همراه ندارد كه كينه هاى آنها را بر اثر رفتارهاى ناهنجار خود بر ضرر خويش, تحريك كرده است. به عبارت ديگر, چنين شخصى هم از نظر جسمى تنهاست و هم از نظر معنوى, از اين رو, دچار بدترين نوع وحشتهاست.

محبت به ديگران رمز موفقيت

انسان با محبت و عشق به ديگران بالندگى مى يابد, از خود مى برد و به اجتماع و خداى اجتماع مى پيوندد; در اين صورت, خداوند نيز دلها و محبتهاى مردم را به سوى او جلب مى كند و وى را از دست آنان برخوردار مى سازد.

خدمت صادقانه و به دور از ملاحظات شخصى و خودخواهانه, اعتماد سايرين را جلب كرده و آنها را به سوى انسان جذب مى كند. رمز موفقيت انسانهاى بزرگ در اصلاحات اجتماعى و ايجاد تحولات در عرصه هاى مختلف آن, برخوردارى آنها از عواطف مثبت و احساسات قوى و ظريف بوده است.

رسول خدا(ص) از تمامى صفات برجسته و كمالات انسانى در عالى ترين سطح آن برخوردار بود, با اين حال, قرآن كريم از ميان اين اوصاف, خلق نيكوى آن حضرت را با عنوان ((خلق عظيم)) ياد كرده(8)و وجود آن را رمز اساسى موفقيت پيامبر(ص) در گسترش هدفهاى الهى اش مى داند و عدم آن را وسيله اى براى پراكندگى ياران و مومنان از پيرامون آن حضرت معرفى مى كند.(9) اين درحالى است كه علاوه بر خوش اخلاقى, دل رحمى ايشان نيز يكى از اسباب مهم گرايش مردم به سوى آن حضرت بود.

رسول خدا صلى الله عليه وآله نسبت به مومنان داراى قلبى رووف و مهربان(10) و نسبت به كافران مإمور به شدت عمل بود.(11) قرآن كريم نيز جامعه اى را جامعه ((محمدى)) مى داند كه در اين جهت به آن حضرت اقتدا كرده باشد:

((محمدرسول الله والذين معه إشدإ على الكفار رحمإ بينهم))(12)

محمد(ص) فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفار, سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند.

و اين بزرگترين مشخصه اسلام ناب محمدىصلى الله عليه وآله است. باز هم در اين باره خواهيم نوشت.


پى‏نوشت‏ها:

1 ـ مفردات, راغب اصفهانى, ص28.
2 ـ اصول كافى, ج2, ص102, حديث 16.
3 ـ همان, حديث 17.
4 ـ همان, ج1, ص36, حديث 3.
5 ـ مكارم الاخلاق (يك جلدى), طبرسى ص222, موسسه الاعلمى للمطبوعات, بيروت.
6 ـ نهج البلاغه, حكمت 12.
7 ـ همان, حكمت 38.
8 ـ قلم, آيه 4.
9 ـ آل عمران, آيه 159.
10 ـ توبه, آيه 128.
11 ـ توبه, آيه 73.
12 ـ فتح, آيه 29.
 

ماهنامه پيام زن ـ شماره 39 ـ خرداد 74
 


 منبع مقاله :