اين مقاله در اجلاس «حقوق بشر از ديدگاه اسلام و قوانين بينالمللي»
که از سوي آکادمي علوم اجتماعي نايف در رياض برگزار گرديد، ارائه
شد.
قوانين رسمي در قرن
گذشته، اهتمام زيادي به زن داشتند تا جايي که باعث گرديد او به
حقوق بسياري در حيطه کارهاي اداري، مشاغل عمومي و مشارکت سياسي، چه
در کانديداتوري، چه در انتخاب و... دست يابد. ناگفته نماند که اين
قوانين، در مسير خود براي احقاق حق زن از جاده تعادل خارج شد و بين
پايمال کردن حق وي و کم درجهتر دانستن او از مرد در اوايل قرن
گذشته، و آزادي بيقيد و شرط زن در اواخر همان قرن، در نوسان بود.
اين در حالي است که دين اسلام طي قرنها، موضعي متعادل درباره حقوق
زنان داشته که همساز با فطرت و هماهنگ با نقش و هدف آنها در زندگي
است.
کنوانسيون رفع
کليه اشکال تبعيض عليه زنان
شايد آخرين تحول و
پيشرفت در مسئله حقوق زنان در کنوانسيون رفع کليه اشکال تبعيض عليه
زنان (سيداو) نمايان شود. ( Elimination of all forms of
discrimination AgainstWomen Convention)
اولين نشانههاي اين
کنوانسيون، در معاهده حقوق سياسي زنان به چشم خورد که کميسارياي
مرکز زنانِ سازمان ملل متحد آن را تهيه کرد و مجمع عمومي سازمان
ملل متحد آن را پذيرفت. سپس بيانيه جداگانهاي براي رفع تبعيض عليه
زنان تهيه کرد که در سال 1967 م. تصويب شد. اين بيانيه، خواستار
تغيير مفاهيم، الغاي قوانين ظالمانه و رسوم رايج شده بود که بين زن
و مرد تفاوت ميگذارد؛ البته با اذعان به اين نکته که فقط سازمانهاي
غيردولتي زنان ميتوانند اين تغيير را ايجاد کنند.
بعد از تصويب اين بيانيه،
کميسارياي زنان سازمان ملل متحد در سال 1973 م. شروع به تهيه
کنوانسيون رفع همه انواع تبعيض عليه زنان کرد که در تاريخ
28/12/1979 م. از سوي سازمان ملل به تصويب رسيد و پس از امضاي آن
توسط پنجاه دولت در 3/12/1981 م. به اجرا گذاشته شد.
خلاصه کنوانسيون
1. اين کنوانسيون بر
تساوي مطلق و همانندي تام زن و مرد در قانون، مسائل سياسي، اقتصادي،
اجتماعي، فرهنگي، آموزشي، شغل، ارث، فعاليتهاي تفريحي و ورزشي،
آزاديهاي عمومي، قوانين خانواده، قوانين اعطاي تابعيت، حق انتخاب
محل سکونت و اقامت و صلاحيت قانوني، اصرار دارد.
2. ماده اول کنوانسيون،
معناي تبعيض عليه زنان را شرح ميدهد و بر همانند تام زن و مرد، با
چشم پوشي از وضعيت زناشويي، تصريح دارد.
3. ماده دوم، اقدامات
خواسته شده از کشورهاي هم پيمان را براي رفع تبعيض عليه زنان بيان
کرده است که شامل هفت بند است؛ از جمله: الغاي همه احکام، لايحهها
و رسومي که بين زن و مرد تبعيض قائل ميشود و جايگزين کردن قوانيني
که بر رفع تبعيض عليه زنان تأکيد دارد.
4. ماده سوم، به تدابيري
ميپردازد که کشورهاي هم پيمان ميتوانند براي پيشرفت زنان تا
رسيدن به تساوي با مردان، اتخاذ کنند.
5 . ماده چهارم، وضع هر
نوع حکم، قانون و معيارِ مختص زنان را منع ميکند، بلکه بر ضرورت
يکسان بودن قوانين براي زن و مرد به طور مساوي اصرار دارد. البته
وضع قوانين موقت را براي تسريع روند تساوي بين زن و مرد اجازه ميدهد
که پس از تحقق مساوات، اين قوانين موقت ملغي ميشود.
6. ماده پنجم، کشورهاي
هم پيمان را ملزم به بارز کردن تساوي زن و مرد در قانون اساسي و
ديگر قوانين کشورشان ملزم ميکند. ضمن اينکه بر اتخاذ تدابير
قانوني و تصويب حمايت بر ضد تبعيض و تغيير قوانين و رسومي که
تبعيضي را عليه زنان شکل ميدهد، ملزم ميدارد و دولتها را به
تغيير روال رفتار اجتماعي و فرهنگي زن و مرد با هدف محو آداب عرفي
که براي يک جنس آماده است و براي جنس ديگر نيست و نيز اقدامات
ديگري که بر پايه تفکرِ برتري يک جنس بر جنس ديگر است، تشويق ميکند؛
چنانکه از مسئوليت مشترک هر يک از زنان و مردان در تربيت فرزندان
سخن ميگويد.
7. ماده شش، به وضع
قوانين مناسب براي مبارزه با انواع تجارت زنان و بهرهکشي از آنان
در فساد و فحشا، ميپردازد.
8 . ماده هفتم، مساوات
بين زن و مرد را در حيطه اعمال سياسي، چه در نامزدي و چه در حق
انتخاب، اشتغال به کار و مناصب دولتي، تهيه و اعلام سياستها و
مشارکت در کارهاي داوطلبانه، بيان ميکند.
9. ماده هشتم، تساوي دو
جنس را در نمايندگي دولتها در سطح بينالمللي و شرکت در فعاليتهاي
سازمانهاي بينالمللي، بيان ميکند.
10. ماده نهم، تساوي دو
جنس را در دريافت تابعيت يا نگهداري آن بيان ميکند و ميگويد:
وقتي شوهر تابعيت خود را تغيير داد، لازم نيست زن نيز تابعيت خود
را تغيير دهد. و نيز اين چنين است در مورد کودکان.
11. ماده دهم، به بيان
تساوي زن و مرد در شيوههاي آموزش، تمرين، فراگيري حرفه، ترغيب
آموزش مختلط، محو مفاهيم مرسوم از نقش زن و مرد در خانواده، فعاليت
ورزشي و اضافه کردن اطلاعاتي درباره تنظيم خانواده در لابلاي دروس
ميپردازد.
12. ماده يازدهم، مربوط
به تأمين حقوق زنان در انتخاب شغل، تأمين فرصتهاي کار و در آمد
مساوي با مردان و نيز تأمين اجتماعي و پيشگيري بهداشتي است. اين
ماده، منع جدايي يا مرخصي زن را از کار به سبب حاملگي نيز خواهان
است و ايجاد اماکن نگهداري و رشد کودکان را توصيه ميکند.
13. ماده دوازدهم، اتخاذ
تدابير مناسب را براي رفع تبعيض عليه زنان در عرصه بهداشت خواستار
است.
14. ماده سيزدهم،
کشورهاي هم پيمان را به رفع تبعيض مسير زنان در مسائل اقتصادي (دسترسي
به قرض، وام و ديگر انواع اعتبارهاي مالي و اجتماعي) و مشارکت در
فعاليتهاي تفريحي و بازيهاي ورزشي و تمام جوانب فرهنگي، فرا ميخواند.
15. ماده چهاردهم، مساوي
قرار دادن حقوق زنان روستايي را با مردان در طرح شيوههاي رشد و
اجراي آن، استفاده از برنامههاي تامين اجتماعي، ايجاد تعاونيها،
شرکت در فعاليتهاي اجتماعي، ايجاد امکانات سکونت، برق، آب، نقل و
انتقال و نيز خدمات و آگاهيهاي تنظيم خانواده، خواستار است.
16. ماده پانزدهم، براي
زنان صلاحيت قانوني همانند مردان در تمام مراحل قضايي قائل است و
خواهان لغو قوانيني است که صلاحيت قانوني آنان را محدود ميکند.
ضمن اينکه تساوي در قوانين سفر و انتخاب محل سکونت را براي زنان
خواستار است.
17. ماده شانزدهم،
خواهان تساوي بين زن و مرد در عقد ازدواج، پس از آن و هنگام نسخ
است. اين ماده همچنين بر مساوات در انتخاب همسر، سرپرستي خانواده،
قواميت، سرپرستي فرزندان، حق انتخاب نام خانوادگي خانواده، اختيار
شغل، تصرف مايملک خود، تعداد فرزندان و تعيين کمترين حدّ سن ازدواج،
تأکيد دارد.
18. ماده هفدهم، راهکار
تشکيل کميتهاي را براي اجراي کنوانسيون بيان ميکند. اين کميته
داراي 23 عضو است که از کشورهاي هم پيمان انتخاب ميشوند. اين
افراد بايد کساني باشند که به کنوانسيون علاقه دارند و براي اجراي
آن به عنوان يک شخصيت و نه نماينده کشور متبوع خود، عمل ميکنند.
19. ماده هجدهم، از
کشورهاي هم پيمان ميخواهد در طي يک سال پس از امضاي کنوانسيون،
گزارشي از اقدامات قانوني، قضايي، اداري و... انجام شده را براي
اجراي مواد کنوانسيون به دبير کل سازمان ملل ارائه کنند. و نيز هر
چهار سال يک بار گزارش ديگري را شامل ساختار قانوني و سياسي وضعيت
زنان در دولتها و سازمانهاي مربوط و اقدامات انجام شده براي
اجراي دقيق هر ماده از کنوانسيون، ارائه نمايند.
20. ماده نوزدهم،
کنوانسيون به آيين نامههاي داخلي در راستاي تنظيم روال عملکرد
کنوانسيون (CEDAW) اختصاص دارد.
ماده بيستم نيز به جلسات
و گردهماييهاي اين کنوانسيون پرداخته است. به موجب ماده 21 اين
کنوانسيون، گزارش سالانهاي از طريق کميسيون اقتصادي و اجتماعي به
مجمع عمومي سازمان ملل ارائه ميشود که ميتواند شامل پيشنهادها و
توصيههاي کلي باشد. سپس دبير کل، اين گزارشها را براي اعلام به
کميته زنان سازمان ملل ميفرستند.
ماده 22 به اين
کنوانسيون اجازه ميدهد تا بتواند از آژانسها و مؤسسات تخصصي
سازمان ملل متحد دعوت کند در گردهماييهاي آنان که مربوط به فعاليت
اين مؤسسات است، شرکت کنند؛ چنانکه به خود اجازه ميدهد از اين
مؤسسات گزارشهايي درباره اجراي کنوانسيون در زمينههاي تخصصي
بخواهد.
21. ماده 23 صراحت دارد
که احکام اين کنوانسيون با احکام آسانتر براي تحقق مساوات بين دو
جنس تضاد ندارد، که در قوانين کشورهاي هم پيمان يا در معاهدات بينالمللي
به اجرا گذاشته شده است.
ماده 24 کشورهاي هم
پيمان را به تعهد براي اتخاذ تدابير لازم ـ در سطح کشوري ـ براي
تحقق کامل حقوق مذکور در کنوانسيون فرا ميخواند.
ماده 25 ميگويد: امکان
امضاي اين سند براي همه کشورها وجود دارد؛ چنانکه ماده 26 راه را
براي طلب تجديد نظر در کنوانسيون از طريق اطلاع کتبي به دبير کل
سازمان ملل باز ميگذارد.
22. ماده 27 کنوانسيون،
آغاز به اجرا گذاشتن آن را مشخص ميکند؛ چنانکه ماده 29 اختصاص به
قيد و شرطهايي دارد که کشورها هنگام تصويب يا پيوستن به کنوانسيون
قرار ميدهند. اين ماده هر قيد و شرطي را که با موضوع کنوانسيون
منافات داشته باشد، ممنوع کرده است؛ چنانکه بر داشتن اين قيد و
شرطها را در هر زمان با اطلاع کتبي دبير کل سازمان ملل اجازه داده
است.
23. ماده 29 چگونگي حل
اختلاف در تفسير کنوانسيون يا اجراي آن بين دو کشور هم پيمان را
بيان ميکند؛ ابتدا از راه مذاکره، سپس از طريق محاکم بينالمللي ـ
در صورت در خواست يکي از دو کشور ـ و پس از آن ديوان عالي بينالمللي.
ماده سي ام اعلام ميکند
که هم متون اين کنوانسيون به زبانهاي ششگانه مورد اتفاق سازمان
ملل، حجيت يکسان دارد.
اشکالات
کنوانسيون CEDAW از نگاه اسلام
1. آغاز و انجام و عمق
کنوانسيون، تساوي مطلق و همانندي تامّ زن و مرد در همه امور سياسي،
اقتصادي، اجتماعي، ورزشي، قانوني و... است اين ديدگاه به چند دليل
نادرست است.
الف) مخالفت با نصّ آيه
قرآن: «و ليس الذکر کالانثي؛[2] آل عمران (3)، آيه 36. و پسر چون
دختر نيست.»
ب) مخالفت با روايات:
پيامبر اکرم9 ميفرمايند: «انما النساء شقائق الرجال؛ همانا زنان،
شق و نيمه ديگر مردانند»
شق، نيمه تکميل کننده را
گويند نه نيمه همانند را که هيچ تفاوتي با نيمه اول ندارد.
ج) مخالفت با عقل سليم:
زيرا تفاوت در بعضي از امور فيزيولوژي بين زن و مرد، نياز به بيان
ندارد و اين تفاوت، اقتضاي ـ عقلي ـ وجود تفاوتهايي در مسئوليتهاي
ـ نقشهاي حياتي ـ زن و مرد دارد.
2. کنوانسيون، مملوّ از
فضاي دشمني بين زن و مرد است و تصور ميکند رابطه زن و مرد همانند
يک ظلم تاريخي است و ميخواهد حدّ و مرزي براي آن قرار دهد و لازم
ميداند زندگي را به تساوي بين زن و مرد تقسيم کند. اگر مرد سهم
بيشتري برداشت کرد، به همان اندازه از سهم زن کم ميشود؛ در صورتي
که زندگي اين قدر تنگ نيست، بلکه گستره وسيعي است که هر دو جنس را
در بر ميگيرد و براي هر يک نقش و وظيفهاي در عين و هماهنگي و
انسجام براي بارور کردن زندگي و تحقق مودت و رحمت و حفظ نوع بشري،
دارد.
«يا ايها الناس انا
خلقنا کم من ذکر وانثي و جعلنا کم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان
اکرمکم عنداللَّه اتقاکم؛[3] حجرات (49)، آيه 13. اي مردم! ما شما
را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم
تا يکديگر را بشناسيد؛ همانا گراميترين شما نزد خداوند، با
تقواترين شماست.»
«و من آياته أن خلق لکم
من انفسکم ازواجا لتسکنوا اليها و جعل بينکم موده و رحمه ان في ذلک
لايات لقوم يتفکرون؛[4] روم (30)، آيه 21. و از نشانههاي او اينکه
همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد تا در کنار آنان آرامش يابيد،
و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در اين، نشانههايي است براي
گروهي که تفکر ميکنند.»
3. کنوانسيون، زن را به
عنوان يک فرد مستقل مينگرد، نه عضوي در خانواده که در آن، مرد و
کودک نيز وجود دارند.
4. کنوانسيون ميخواهد
همه انواع تبعيض عليه زنان را رفع کند و اين امري نيست که از حيث
عقلي، منطقي، وجداني قابل قبول باشد، زيرا تبعيض با هر معياري، خوب
و بد و زشت و زيبا دارد و اگر اسم کنوانسيون به اسم ديگري مانند
کنوانسيون رفع همه انواع ظلم بر زنان تغيير ميکرد، قابل قبول بود.
5 . کنوانسيون، ناقص است،
زيرا از حقوق زن سخن ميگويد؛ ولي از بيان وظايف او غافل مانده است
و حتي يک بند وجود ندارد که زنان را موظف به چيزي کند؛ در حاليکه
بايد در برابر هر حقي وظيفهاي باشد تا تعادل مطلوب در جوامع به
وجود آيد.
6. ماده دوم کنوانسيون،
با دين اسلام مخالفت دارد، زيرا تلاش مينمايد همه انواع تبعيض
عليه زن را بردارد؛ ولي دين اسلام، تبعيض مثبت را تأييد ميکند که
به نفع زن است نه عليه او. البته مساوات زن و مرد را در کرامت
انساني، مسئوليت، تحمل بار امانت الهي، اجر و جزاي دنيوي و اخروي،
و مساوات زوجين را در استحقاق حق خود و برپا داشتن شعاير دين و
گرويدن به اديان و رشد اخلاقي، قبول دارد؛ در عين حال در بعضي از
مسئوليتهاي فيزيولوژي زن و مرد، تفاوت مثبت قائل است؛ به عنوان
مثال زن هنگام عادت زنانگي، نماز و روزه ندارد، ولي در شکسته بودن
نماز در سفر و بيماري، با مرد مساوي است. اسلام تفاوت مثبت را
تأييد ميکند؛ هنگامي که مسئوليت نفقه خانواده را بر عهده مرد ميگذارد
که اگر از آن ابا يا کوتاهي کند، مؤاخذه ميشود و در برابر آن، در
بعضي حالات، زن مساوي مرد ارث نميبرد.
حتي در مسئله ارث در
اسلام نيز ظلمي بر زن نميشود، زيرا او گاهي به اندازه مرد ارث ميبرد؛
مثل وقتي که مادري فرزندش بميرد: «ولابويه لکل واحد منهما السدس
مما ترک ان کان له ولد؛[5] نساء (4)، آيه 11. و براي هر يک از پدر
و مادر او يک ششم ميراث است اگر ميت فرزندي داشته باشد.» همچنين
است در مورد برادران و خواهران مادري: «و ان کان رجل يورث کلاله او
امرأه وله اخ اواخت فلکل واحد منهما السدس؛[6] همان. اگر مردي بوده
باشد که کلاله [= خواهر يا برادر] از او ارث ميبرد، يا زني که
برادر يا خواهري دارد، سهم هر کدام، يک ششم است (اگر برادران و
خواهران مادري باشند).»
بررسي نسبت حالات ارث زن
و مرد نشان ميدهد که فقط در 33/13% حالات، زن نصف مرد ارث ميبرد
و در 67/86% باقي، يا همانند مرد ارث ميبرد، يا بيشتر. گذشته از
آنکه ارث مرد در بيشتر اوقات بستگي به مقدار ارثي دارد که از
صاحبان فرض[7] ارث مشخص و معين را «فرض» گويند. اضافه ميآيد و زن
در 90% اوقات سهم خود را از روي (فرض) ميگيرد.
فراموش نشود که زن در
اسلام، محفوظ و با کرامت است و وليّ او (پدر يا شوهر) مجبور به
تأمين نفقه او و فرزندانش است و وي مجبور به خرج کردن يک دينار
نيست، مگر از روي رضايت؛ اگر چه ثروتمند باشد. زن در صلاحيت مالي
مانند مرد است ـ چنانکه گذشت ـ و در اين مورد تحت اختيار هيچ کس
نيست، چه پدر باشد چه شوهر، و زن ميتواند به خريد و فروش، فسخ
معامله، استفاده از خيار در معاملات، بيع سلم و صرف، شفعه، اجاره،
رهن، قسمت، اقرار، کفالت، صلح و ديگر عقود اقدام کند.
7. ماده سوم، به
اقداماتي مربوط است که به زن اجازه پيگيري حقوق و آزاديهاي اساسي
خود را بنابر مساوات با مرد ميدهد، اما ماده فوق اين حقوق و آزاديها
را روشن نکرده و نيز توضيحي درباره حقوق جنسي نداده است که در
سندهاي جهاني «زن» و «جمعيت» آمده است.
8 . ماده چهارم، با فطرت
انساني و طبيعت بشري بين دو جنس، مخالف است و تفاوتهاي فيزيولوژي
را ناديده ميانگارد؛ هنگامي که وضع قوانينِ مختص زنان را منع ميکند،
مگر وضع قوانين موقت را براي تسريع در تحقق مساوات.
9. ماده پنجم، همه نقشهاي
سنتي زن را محو ميکند که همان نقش مادر در تربيت فرزندان است بدون
اشتغال به امور ديگر. اين ماده، تضاد آشکار با بنياد خانواده و
مخالف قرآن است: «بما فضل اللَّه بعضهم علي بعض و بما انفقوا من
اموالهم؛[8] نساء (4)، آيه 34. به دليل برتريهايي که خداوند (از
نظر نظام اجتماع) براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است، و به
دليل انفاقهايي که از اموالشان (در مورد زنان) ميکنند.»
چنانکه تفسير سازمان
ملل متحد از اين ماده، وضع نظام «حضانت پدران» براي رسيدگي به
کودکان و ايجاد شبکههاي نگهداري آنان است چنانکه ماده پنجم،
مسئوليت زن را يک مسئوليت اجتماعي توصيف ميکند که هر کس ميتواند
آن را بر عهده بگيرد و اين ماده با مفاهيم برگرفته از دين تعارض
دارد، زيرا تلاش ميکند نظام خانواده را از هم بگسلد و نسلي عقدهاي
به وجود آورد که خالي از عطوفت و مهرباني اي است که از مادر به
فرزند با شير خوردن يا حضانت و... ميرسد.
10. ماده هفتم که به
حقوق سياسي اشاره دارد، با دين اسلام منافات ندارد، مگر آنجا که
مربوط به رهبري ميشود که بسياري از فقها آن را اجازه ندادهاند.
11. نمايندگي زن براي
دولتش در محافل بينالمللي که ماده هشت خواستار آن است، از نظر
اسلام ارتباطي با جنسيت ندارد؛ بلکه بستگي به توانايي، امانتداري و
کفايت دارد.
12. ماده نهم، مربوط به
شناسنامه و حق تابعيت زن است و حقي مساوي با حق مرد در نام
خانوادگي فرزندان به او ميدهد: اين ماده، مخالف اسلام ميباشد،
زيرا در قرآن آمده است: «ادعوهم لابائهم هو اقسط عنداللَّه؛[9]
احزاب (33)، آيه 5. آنها را به نام پدرانشان بخوانيد که اين کار
نزد خدا عادلانهتر است». اين مسئله، تابع سياست شرعي، مصلحت کودک
و مسائلي نظير حضانت و تربيت او است.
13. تساوي مطلق در شيوهها
و روشهاي آموزشي در تعيين و آموزش مهارتها که مواد ده و يازده به
آن اشاره کرده و تأکيد بر آموزش مختلط، با فطرت انساني و پايههاي
شريعت اسلام مخالفت دارد و تفاوتهاي فيزيولوژي که به آن اشاره شد،
اختلاف شيوههاي آموزش را در مسائلي که مربوط به تفاوتهاي
فيزيولوژيک است، ميطلبد؛ مانند کارهاي شاق براي زنان. اما آموزش
مختلط براي بالغان حرام است، زيرا به مخالفتهاي شرعي و مشکلات
اجتماعي ميانجامد.
همچنين شرع مقدس، تساوي
مطلق بين زن و مرد را در فعاليتهاي ورزشي تأييد نميکند، زيرا
طبيعت بعضي از اين فعاليتها با ساختار جسمي زن، تناسب ندارد.
14. از نظر اسلام، تساوي
در خدمات بهداشتي بين زن و مرد که ماده دوازده از آن سخن ميگويد،
اشکالي ندارد، به جز فراهم آوردن امکانات جلوگيري از بارداري براي
زنان به صورت عمومي و بدون محدوديت، زيرا اين امر، باعث فساد و
اشاعه آن ميشود که اسلام آن را نميپذيرد.
15. تساوي در حقوق
خانوادگي از جمله ارث که ماده سيزدهم خواستار آن است، با اسلام
منافات دارد و باعث ظلم به زن ميشود. توضيح اين مطلب به تفصيل
گذشت که چگونه اسلام جانب انصاف را در ارث زن رعايت کرده است.
16. ماده چهاردهم، به
حقوق زنان روستايي و کار کردن آنها در خارج از خانه با دريافت مزد
اشاره دارد، بدون اينکه به نقش مادري و همسري آنها توجه کند.
فعاليتهاي اجتماعي که در متن اين ماده آمده، مبهم است و نياز به
توضيح دارد؛ مانند فراهم آوردن خدمات تنظيم خانواده در روستا که
خطرناکتر از فراهم آوردن اين خدمات در شهر است، زيرا پيگيريهاي
بهداشتي در روستا ضعيف است.
17. ماده پانزدهم، به زن
صلاحيت قانوني مساوي با سوم ميدهد و خواهان لغو کليه احکام و
قوانيني است که صلاحيت قانوني او را محدود ميکند؛ چنانکه بند سوم
ماده پانزده با اسلام تعارض دارد که شهادت مرد را مساوي شهادت دو
زن قرار ميدهد و نيز مخالف نظر اکثر فقها در عدم قبول شهادت زن در
مسائل حدود و قصاص است. اين تفاوت، ناشي از تفاوتهاي فيزيولوژيکي
است که به آن اشاره کرديم که مرد در مسائل مالي دقيقتر از زن است،
که دور بودن زن از موقعيتهاي جرم و قتل و از بين بردن اموال و نيز
عدم دقت او به دليل عواطف زنانه که بيشتر اوقات منجر به جيغ کشيدن
و غش کردن و بستن چشمها و از اين قبيل مسائل ميشود، باعث ميشود
شهادتش نزد اکثر علما قبول نباشد. البته برخي فقها شهادت زن را در
حدود و قصاص قبول کردهاند و برخي ديگر گفتهاند: تا وقتي که زن
هوشيار و با دقت باشد، شهادتش قبول است.
شهادت زن در امور مربوط
به زنان، همانند شهادت مرد است. قرآن کريم درباره مردي که همسرش را
لعان ميکند و شاهدي بر آنچه ميگويد ندارد، ميفرمايد: «و الذين
يرمون ازواجهم و لم يکن شهداء الا انفسهم فشهاده احدهم اربع شهادات
باللَّه شهادات باللَّه انه لمن الکاذبين * و الخامسه ان غضب
اللَّه عليها ان کان من الصادقين؛[10] نور (24، آيات 6 ـ 9. و
کساني که همسران خود را (به عمل منافي عفت) متهم ميکنند و گواهاني
جز خودشان ندارند، هر يک از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت
دهد که از راستگويان است و پنجمين بار بگويد: لعنت خدا بر او باد
اگر از دروغگويان باشد. آن زن نيز ميتواند کيفر (زنا) را از خود
دور کند، به اين طريق که چهار بار خدا را به شهادت بطلبد که آن مرد
(در اين نسبتي که به او ميدهد) از دروغگويان است و بار پنجم
بگويد: غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد.»
اما بند چهارم از ماده
پانزده که آزادي نقل و انتقال و سکونت زن را اجازه ميدهد، با
مبناي قوّاميت مرد و لزوم اجازه گرفتن از وليّ براي خروج از منزل و
سفر، منافات دارد. قوّاميت مرد، مسئلهاي است که عقل آن را ميپذيرد.
خانواده، مؤسسهاي است که بايد رهبر داشته باشد که پس از مشورت با
اعضا، تصميماتي را اتخاذ کند؛ اين رهبر همان مرد است. متأسفانه جوّ
نفرت و دشمني که فضاي کنوانسيون را آکنده کرده، به چيزي جز
پراکندگي و پاشيدن خانواده نميانجامد.
18. ماده شانزده، خواهان
تساوي مرد و زن در عقد ازدواج، اثناي ازدواج و هنگام فسخ است و نيز
خواهان حق انتخاب شوهر، سرپرستي و قوّاميت، ولايت بر فرزندان و
انتخاب نام خانواده است. اين مرد با اسلام مخالفت دارد، زيرا اسلام
نقشها و وظايف را در خانواده بين مرد و زن تقسيم کرده و آن را
مساوي و يکسان قرار نداده است و هر کس بايد به وظايف خود عمل کند و
حقوق ديگري را رعايت نمايد.
در اسلام، هنگام عقد
ازدواج، رضايت زن لازم است؛ چنانکه بايد وليّ زن و دو شاهد عادل
نيز حضور داشته باشند. همچنين بايد مهريهاي قرار داده شود که شوهر
به زن تقديم ميکند.
اما در اثناي
ازدواج، حقوق زوجين عبارت است از:
1. تساوي: «و لهن مثل
الذي عليهن بالمعروف[11] بقره (2)، آيه 228.؛ و براي زنان همانند
وظايفي که بر دوش آنهاست، حقوق شايسته قرار داده شده است»؛ يعني
براي زن در برابر هر حقي، وظيفهاي نيز بر دوش او نهاده شده است و
همچنين است در مورد مرد که در برابر هر حقي، وظيفهاي بر عهدهاش
گذاشته شده است.
2. عهدهداري: عهده داري
به معناي بر عهده گرفتن امور خانواده، رياست و حمايت از افراد
خانواده است، زيرا مرد موظف به پرداخت نفقه خانواده و فراهم آوري
نيازهاي آن مانند: مسکن، لباس و... است.
3. مشورت درباره مسائل
خانواده که حتي بعد از طلاق نيز در مورد امور فرزندان ادامه مييابد.
4. خوش برخوردي و رفتار
نيکو: در قرآن کريم آمده است: «و اتمروا بينکم بالمعروف؛[12] طلاق
(65)، آيه 6. و [درباره فرزندان، کار را] با مشاوره به وجهي نيکو
انجام دهيد». در جايي ديگر ميفرمايد: «و عاشروهن بالمعروف؛[13]
نساء (4)، آيه 19. و با آنان بهطور شايسته رفتار کنيد.»
5 . نگهداري کودکان در
سالهاي اوليه، مديريت داخل منزل و پيروي شايسته از شوهر، وظيفه زن
است.
6. زوجين بايد در تربيت
فرزندان همکاري داشته باشند. پيامبر اکرم9 ميفرمايند: «کلکم راع
و کلکم مسؤول عن رعيته؛[14] صيحح مسلم، ج 3، ص 1459. همه شما نگهدارندهايد
و در برابر فرزندانتان مسئول هستيد.»
7. مرد به پيروي از رسول
خدا9 بايد همسرش را در کارهاي منزل ياري کند.
در مورد فسخ ازدواج بايد
گفت: حق طلاق به دست مرد است، مگر اينکه زوجه هنگام عقد شرط کرده
باشد که زمام حق طلاق به دست او باشد و مرد نيز پذيرفته باشد.
اما در صورتي که شرط
نکرده باشد و بخواهد عقد را فسخ کند، از اين طريق ممکن است:
الف: اگر از ازدواج ضرر
ببيند، ميتواند از قاضي درخواست طلاق کند؛
ب: جدايي از شوهر به
طريق طلاق خلع که طلاق در برابر مال است.
نکته ديگر راجع به تعيين
نام خانوادگي است؛ در اسلام، اين حق نه به زن داده شده و نه به مرد،
بلکه به ارث ميرسد و انتخابي نيست. نَسَب هم از طرف پدر است و نسب
زن را به شوهر دادن ظلمي است که نه اسلام و نه سنتهاي عربي آن را
نميپذيرد، بلکه بايد زن به پدرش نسبت داده شود.
از نظر اسلام، خواستگاري
و عقد کودک، صحيح است؛ ولي تنفيذ آن متوقف بر بلوغ است. تنظيم
خانواده و تعداد فرزندان نيز در اسلام، بعد از مشورت زوجين با
يکديگر و رضايت هر دو جايز است.
مواد 17 تا 28 کنوانسيون،
مواد اجرايي است که بحث سياستگذاري و يافتن راه کارهاي اجرايي آن
را مورد اهتمام قرار ميدهد. قابل توجه آنکه اين مواد همه براي
ايجاد يک ساختار جديد درون کنوانسيون يا ايجاد دولتي درون يک دولت
است؛ چنانکه اين مواد به کميته نظارت بر اجراي کنوانسيون که در
ماده هفده آمده است، حق تفسير کنوانسيون و ارائه گزارش و پيشنهاد
داده است.
خلاصه
موضوع زن از موضوعاتي
است که شايسته است اصلاحگران با توجه و اهتمام ويژه، آن را بر عهده
بگيرند. بايد گفت: مسلمانان هيچگاه صدمه نديدند، مگر زماني که
زنان آسيب ديدند و کمر شکسته و پر و بال ريخته نتوانستند وظايف خود
را ايفا کنند و مسئوليتي بپذيرند و نيز نتوانستند مرداني را به
جامعه تحويل دهند: اين وظيفهاي بزرگ بر عهده اصلاحگران است که در
برابر مسئله زن، موضعي عادلانه و منصفانه بگيرند و پيامدهاي جاهليت
را از آن بزدايند و بدون افراط و تفريط از او حمايت کنند.
|