مقدمه
رويكرد اساسى مخالفان انقلاب اسلامى از فاز مبارزه سياسى به
مبارزه فرهنگى، تابع قواعد و منطق رفتارى، سياسى و امنيتى مختص به
خود مىباشد. بىشك به بنبست رسيدن انواع اقدامات در تقابل با
انقلاب، تثبيت پايههاى نظام، ماهيت دينى و فرهنگى نظام و همچنين
با توجه به اينكه محيط فرهنگى جامعه، احتمالاً عميقترين، پردامنهترين
و بلندمدتترين تأثير را بر رفتار اكثر اعضاى جامعه مىگذارد،
مخالفان را ناگزير به اين رويكرد نموده است.
انواع تهديدات فرهنگى
تهديدات فرهنگى دشمن به دو گرايش يا بخش تقسيم مىشوند:
1- بخشى همانند ابتذال اخلاقى، ماهواره، قالبهاى نوشتارى و ...
جنبه صورى و ظاهرى دارند و عمدتاً به صورت تظاهرات ضد اخلاقى و
فرهنگى ظهور مىنمايند.
2- بخش ديگر همانند ترديدفكنى در مبانى دينى و ارزشى، تخطئه
آئين و سنت دينى، ليبراليزه كردن دين و ... جنبه محتوايى و فكرى
دارد. از آنجايى كه اين نوع تهديد ديرياب، نامحسوس و پيچيده و مخرب
مىباشد، ضرورت و اولويت بيشترى براى بررسى و مطالعه پيدا مىكنند.
بنابراين، شناخت جريانات رايج فكرى و مكاتب علمى و فلسفى غرب و
تأثير آنها بر فرهنگ خودى از نقطه نظر بررسى تهديدات فرهنگى يك
ضرورت اجتنابناپذير امنيتى محسوب مىگردد.
بر اساس چنين ضرورتى طرح سلسله مباحثى تحت عنوان «مسئلهشناسى
فرهنگى» بايستى در دستور فعاليتهاى فرهنگى و اطلاعرسانى قرار
گيرد. هدف از بررسى مسائلى نظير: «تساهل دينى»، «پلوراليسيم دينى»،
«سكولاريسم»، «تهاجم از طريق ترجمه»، «همگرايى تئورىهاى جديد
جهانى»، «بررسى
جريانات روشنفكرى»، و ... صرفاً در باب مفهومشناسى نيست، بلكه
غرض اين است كه پايگاهها و خاستگاههاى فكرى جريانهاى تهديدكننده
را مورد تحليل و بررسى قرار داده تا تبعات و تأثيرات مخرب آن بر
فرهنگ خودى، بازنمايى گردد.
در اين راستا «فمينيسم» نيز، از سلسله مباحث مسئلهشناسى فرهنگى
است كه در اين نوشتار به آن پرداخته مىشود. اما چرا زنگرايى به
اين مرحله افراطى رسيده است، به مرحلهاى كه در كشورهاى خارجى به
صورت جنبشهاى مبارزاتى در برابر ساختار اجتماعى و سياسى انسجام
يافته است و در داخل نيز هر از چندگاه، در محافل مختلف مطرح مىگردد،
سؤالى است كه پاسخ آن را همان طور كه مقام معظم رهبرى فرمودند بايد
در طول تاريخ جستجو نمود و قطعاً راه حل منطقى و اسلامى براى آن
وجود دارد.
تعاريف فمينيسم
فمينيسم (Feminism) در معناى لغوى، به طرفدارى از حقوق سياسى -
اجتماعى زن اطلاق مىشود. «روزالينودلمار» يكى از نظريهپردازان
فمينيست مىگويد:
«دستكم مىتوان گفت فمينيست كسى است كه معتقد باشد زنان به
دليل جنسيت، گرفتار تبعيض هستند و نيازهايى مشخص دارند كه ناديده و
ارضانشده مىماند و لازمه ارضاى اين نيازها تغيير اساسى در نظام
اجتماعى، اقتصادى و سياسى است.»
پايه اين عقيده در غرب نهاده شد و سپس به ساير نقاط جهان گسترش
يافته است. البته امروزه داراى رهيافتهاى مختلفى است و انديشههاى
غربى آن با جهان سوم متفاوت مىباشد.
پيشينه تاريخى فمينيسم
ريشههاى فمينيسم به عنوان يك جنبش اجتماعى سياسى را مىتوان به
اواسط قرن نوزدهم و ايجاد باشگاههاى زنان پس از انقلاب فرانسه
بازگردانيد. در همايش زنانه سنكافالز كه در ژوئيه 1848 در آمريكا
برگزار شد، اعلاميهاى صادر شد كه در بند اول آن كه تكميل اعلاميه
حقوق بشر فرانسه به حساب مىآيد، به اين مسئله توجه مىداد كه تمام
مردان و زنان مساوى خلق شدهاند.(1)
تقريباً در همين اوان بود كه واژه فرانسوى فمينيسم(2) براى
اشاره به طرفداران برابرى حق زن و مرد به كار رفت. از آن پس،
افرادى چون «آگوست كنت» (1875 - 1798م) و نيز «جان استوارت ميل»
(1873 - 1806م) در كتاب «كنيزك كردن زنان»(3) ديدگاههاى تساوىطلبانه
خود را در چارچوب تفكر اومانيسم مطرح كردند و از موقعيت زنستيزى
جامعه و متفكران همعصر خود انتقاد كردند. كتاب «ميل» تأثير بسزايى
در شكلگيرى نگرش و خواست فمينيستهاى ليبرال در اواخر قرن نوزدهم
داشت.
پيشينه فكرى فمينيسم
فمينيسم در متن نحلههاى فكرى، ليبراليسم، سوسياليسم و ماركسيسم،
متولد گرديد و فمينيستها به عنوان نمايندگان تفكر جديد و راديكال
با مقدمات اساسى و بنيادى ايسمهاى موجود همراه شدند و عمده تفاوت
و جدايى فمينيستها از يكديگر نيز ناشى از انتخاب يكى از ايدئولوژىهاى
مرسوم است.
مراحل تكاملى جريان فمينيستى
از نظر تاريخى، تكامل جريان فمينيستى به دو مرحله اصلى تقسيم مىشود.
مرحله اول از اوايل قرن نوزدهم تا اندكى پس از جنگ جهانى اول يعنى
تا سال 1920 است.(4) ويژگى موج اول توجه به دستيابى زنان به حقوق
مدنى و سياسى برابر، به ويژه برخوردارى از حق رأى است. پس از اين
زمان، جنبشهاى زنانه رو به افول گذاشت و تا پس از جنگ جهانى دوم،
تحرك قابل توجهى صورت نگرفت. در طول جنگ جهانى دوم اين نظريه كه
جنگهاى بينالمللى محصول خشونت و روحيات مردانه است و جهان
نيازمند روحيات لطيف و انعطافپذيرى است كه زنان از آن برخوردارند،
ذهن بسيارى از زنان را به خود معطوف داشت و زمينهاى فراهم كرد تا
جنبشهاى زنانه زمينه مناسبترى پيدا كند.
با تأسيس سازمان ملل متحد در سال 1945، تدوين اعلاميه جهانى كه
تمامى آحاد بشريت را مخاطب قرار مىداد، در دستور كار قرار گرفت و
در سال 1948 اعلاميه جهانى حقوق بشر كه ملهم از قانون حقوق بشر
فرانسه بود، به تصويب اعضا رسيد. در اين اعلاميه، تساوى حقوق زن و
مرد با صراحت بيان شده است اما از آنجا كه اين اعلاميه فاقد ضمانت
اجرايى و اعتبار حقوقى بود، معاهدات بينالمللى كه جنبه حقوقى داشت
و به طور جزيى و مشخص به مباحث زنان مىپرداخت، در دستور كار قرار
گرفت؛ از جمله اين معاهدات مىتوان به «كنوانسيون حقوق سياسى زنان»
(1952) و «كنوانسيون رضايت براى ازدواج» (1962) اشاره كرد.
موج دوم جريانهاى فمينيستى از دهه 60 آغاز شد. رهبرى اين جريان
را فمينيستهاى انسانگرا ( FeminismHumanistic) به رهبرى «سيمون
دوبوار» (1908م) در دست داشتند كه با انتشار كتاب جنس دوم (1949م)
زمينهساز شكلگيرى گرايشهاى تند (راديكال) در جريانهاى فمينيستى
شد. فمينيستهاى موج دوم، بر خلاف موج اولىها كه خواهان برخوردارى
از فرصتهاى برابر بودند، با طرح شعار برابرى كامل زن و مرد در
تمامى حوزههاى اجتماعى، روانى و فرهنگى، خواهان انقلابى اساسى در
تمامى زواياى زندگى فردى و اجتماعى شدند. از نظر آنها، فرهنگ با
تعريف زنان به عنوان مادر، همسر و موجوداتى زينتى، جنس مؤنث را در
محدوديت تاريخى قرار مىدهد و بايد براى آرمان برابرى و مقابله با
ستمهاى جنسى در تمامى زواياى پيدا و پنهان جامعه مبارزه كرد. آنان
علاوه بر طرح شعار برابرى مطلق، بر آزادى مطلق زنان پاى مىفشردند.
اين دوره زمان بازسازى و موفقيت سريع جريانهاى فمينيستى است.
البته از ديدگاه فمينيستها موفقيتهاى بسيارى در اين تحولات بيست
ساله به دست آمده است كه نقد و تحليل اين موفقيتهاى ادعايى، مجالى
ديگر مىطلبد.(5)
نقاط عطف جريان فمينيسم
اما آنچه نقطه عطف فمينيسم به شمار مىآيد، خصوصيات مذكر برتر و
مؤنث فروتر است و بيشتر برنامهها و تلاشهاى اين نحله جديد، باز
كردن اين دوگانگىهاست و لذا مشخصاً داراى روح برهم زننده هستند و
بر اين اساس بعضى از فمينيستها، استراتژى مذكّرمدارانه (تشويق
زنان به گزينش صفاتى كه جامعه به مردان نسبت داده است) و بعضى ديگر
استراتژى مؤنّثمدارانه (صفاتى كه جامعه به زنان منتسب كرده) را
اتخاذ كردهاند و دامنه پراكندگى اين استراتژىها تا حد بسيار
زيادى تحت تأثير اهميت فمينيستها به جنسيت و جنس در معانى جسمى و
فرهنگى است.
اهداف شناخت جريان فمينيسم
هدف از شناخت مسئله فمينيسم به عنوان يك مسئله فرهنگى امنيتى
احساس خطر افراطىگرى، اين پديده نوظهور در جامعه اسلامى و همچنين،
ترويج راه حلهاى غربى در رهايى زن از ستم و تعدى كه بر آنها شده
است، مىباشد.
اميد است كه اين مباحث در نقد و نظر بتواند در تبيين و بازنمايى
انديشههاى معاند، اغواگر و شبههبرانگيز و نيز اتخاذ اقدامات مؤثر،
رهگشا باشد.
بنابراين در تضارب افكار در حوزه تفكرات مذهبى - ملى ايران حضور
زن در عرصه سياست، اجتماع، اقتصاد و ... يكى از جدىترين مباحث
اجتماعى، سياسى و مبارزاتى بوده است و نظرات و ديدگاههاى متفاوتى
را نيز به دنبال داشته است.
در برخوردهاى ايدئولوژيكى در قلمرو مذهب در طول تاريخ ايران،
حضور و غياب و كتمان زن به گونهاى افراط و تفريط متجلى شده است و
در اين راستا افكار متضادى با ضربآهنگهاى شديد و ضعيف ظهور نمودهاند.
تاريخ اجتماعى زن در رژيم شاهنشاهى
حضور زن در جامعه سياه ستمشاهى، حضورى از نوع غربى و شرقى (ليبراليسم
و ماركسيسم) است كه همواره مقصد نهايى رهايى او در بعد جاذبههاى
جنسى مطرح بوده و توجهى به ابعاد سياسى - اجتماعى و فكرى زن نشده
است، لذا الگويى آمريكايى در فرا روى زن ايران قرار داشت و نيز
غيبت تفريطى زن در جامعه كتمان مطلق و اسارت اوست و همواره تلاش بر
اين بوده است كه اسارت زن در نظام مردسالارى را كه در ستيز با ارزشهاى
اسلامى است، مطابق با ضوابط و معيارهاى اسلامى نشان دهند و نمونه
اين تلاش را در حاكميت طالبان بر زنان افغان نظارهگر بوديم. در
حالى كه در همين زمان انديشمندان و فرزانگانى در جامعه اسلامى حضور
دارند كه در پى بيان جايگاه واقعى زن در جامعه اسلامى هستند و حوزه
تفكرات خود را به سوى فقدان و عدم حضور شخصيت اجتماعى و سياسى،
علمى زن رهنمود مىنمايند. اين انديشمندان معتقدند كه زنان از
موقعيت يكسانى با مردان در نظام آفرينش برخوردارند و انجام زمينههاى
اجتماعى، اقتصادى، سياسى، فرهنگى و علمى در جامعه اسلامى براى آنها
مهيا مىباشد. انديشمندانى چون حضرت امام خمينى(قدسسره)، همواره
در اين زمينه رهنمودهايى داشتهاند.
واقعيت اين است كه فمينيسم به معناى «رهايى زنان از اسارت و ظلم»
مورد قبول اسلام است و آنجا كه نظام مردسالارى از لابهلاى خرافات
و موهومات و سنتهاى جاهليت سر برمىآورد با تحجر و مقدسمآبى، سعى
در محدود كردن زنان مىكند، اسلام به مبارزه با آن مىپردازد و
اساس برترى را بر تقوا مىگذارد.
امروزه پيامدهاى ناگوار يكسانسازى را در غرب مىتوان به خوبى
مشاهده كرد. سياستهاى بينالمللى با طرح شعار تساوى، زن را از
محيط خانه به اجتماع كشانده و او را در موقعيت به ظاهر برابر در
محيط كار و دانش صنعت قرار داده است، بىآنكه خانواده و نقش مادرى
و همسرى زن مورد توجه قرار گيرد. زنان با نام آزادى، در گرداب فساد
و ستم جنسى، استفاده ابزارى و شىءوارگى گرفتار آمده و زنانگى و
نقش اصيل و معنوى خويش را به فراموشى سپردهاند. اين وضعيت اسفبار
زنان در دنياى مدرن را بهحق، بايد بردگى مدرن ناميد.
توجه به اين پيامدها روشن مىكند كه هر چند در بندهايى نظير
كنوانسيون محو تبعيض عليه زنان نگاهى به نقش مادرى و خانواده شده
است، اما جهتگيرى سياستهاى محورى كنوانسيون، مسيرى را مىپيمايد
كه به تزلزل بنيان خانواده و نقش همسرى و مادرى و برهم زدن تناسبات
ساختارى ويژه زن و مرد در خانواده منجر خواهد شد.
آزادىهاى جنسى، گسترش فساد و فحشا، تلاش خانوادهها، تكزيستى،
خودكشى زنان، تجارت سكس،
همجنسگرايى، سقط جنين، فرزندان نامشروع، مشكلات روحى و روانى
و ... از جمله پيامدهاى مهم تفكر اومانيستى و ليبراليستى حاكم بر
غرب و فضاى كنوانسيونها و اسناد بينالمللى است.
در مقابل، فرهنگ اسلامى، كه انسان را جز در مسير بندگى خداوند
نمىبيند، بر اساس مصلح نظام بشرى، نقشهاى متنوع و گوناگون را
براى هر يك از زن و مرد تعريف نموده است.
همچنين در نظام حقوقى دينى با در نظر گرفتن تفاوتهاى طبيعى زن
و مرد و كاركردهاى ويژه هر يك، وظايف و مسئوليتهاى آنها تقسيم و
توزيع مىشود. در اين نگاه، ارزش واقعى انسانها به در كسب فرصتهاى
برابر اجتماعى و خانوادگى، كه در پيمودن راه قرب و بندگى و رسيدن
به كمال مطلوب است. از اين ديدگاه، زن و مرد نه در رقابتى خصمانه،
بلكه در فرآيندى مكمل، به ايفاى نقش مىپردازند. بنابراين، اصل
تساوى در نظام دينى نه به معناى تشابه و همانندى بلكه به معناى
تناسب و تعادل به كار مىرود.(6)
نقاط اختلاف و تمايز اسلام و فمينيسم
مهمترين وجه تمايز اسلام و فمينيسم، در ارائه راه حلهاى رهايى
و نجات زن است. آنچه فمينيسم غربى تجويز مىكند اساساً مبتنى بر
تقسيم ارزشها بر زنانه و مردانه است. در نظر فمينيسم، زن موجودى
ستمديده و ضعيف است و لذا آنچه ارائه مىدهد نوع ديگر از ستمپذيرى
زن است.
تبعات منفى فمينيسم غربى
قدر مسلم، ترويج ديدگاههاى فمينيستى با راه حلهاى منتج از مشى
غربى آن در جامعه ايران كه بستر و زمينه اين جريانسازى را نيز
برخى از قوانين و عدم تعريف مشخصى از حضور زن در عرصههاى سياسى،
اجتماعى، فكرى و سازماندهى نيروى عظيم او در جامعه اسلامى ايجاد
كرده است. تنها زنهاى جامعه را به سمت نوع ديگرى از ستم و از دست
دادن حقوق آنها سوق مىدهد و با ترويج اين جريان منجر به بىبند و
بارى، آزادى مطلق، گسستن نظام خانواده، تهى شدن نقش مقدس مادرى و
همسرى و در يك عبارت، نفوذ و جايگزين شدن فرهنگ غرب مىگردد. اين
در حالى است كه علىرغم شعارهاى پرزرق و برق، جهان غرب، امروزه
وضعيت زنان غربزمين، اسفبار گزارش مىشود. به عنوان مثال: پيام
يونسكو در شماره 230 (جولاى 1986) از اضمحلال و نابودى بنيان
خانواده هستهاى در كشورهاى صنعتى خبر مىدهد. به گفته آندره ميشل،
خانواده هستهاى در جوامع غربى رفته رفته شكل مىبازد و به نفع
خانوادههاى آزاد، شاد و خارج از چارچوب ازدواج، صحنه را خالى مىكند.(7)
«شمار فزايندهاى از مردان و زنان در پى زندگى مشتركى هستند
بيرون از مدار ازدواج قراردادى ... مردان و زنان اروپا ديگر حاضر
نيستند ازدواج ناشاد را تحمل كنند. در سراسر اروپا، افزايش شمار
وصلتهاى غير رسمى [نامشروع]، كاهش در ميزان ازدواج را ترسيم مىكند.
تنها در فرانسه، كه در اين زمينه بسيار عقبتر از كشورهاى
اسكانديناوى است، ده درصد از زوجها (يعنى بايد گفت حدود يك ميليون
زوج) در دايره اين وصلتهاى آزاد با هم زندگى مىكنند. يكى از
پيامدهاى اين تغيير، افزايش تعداد خانوادههاى تكوالدينى بوده است.
خانوادههايى كه در آنها فرزندان تنها با يكى از والدين خود - در
اكثر موارد با زن (90% در فرانسه، 93% در دانمارك) - زندگى مىكنند.
از ديدگاه پارلمان اروپا، خانواده تكوالدينى را بايد «واحد
خانواده» انگاشت و نبايد در مورد آن هيچ گونه تميز و تبعيضى قائل
شد. با افزايش وصلتهاى غير رسمى، بر تعداد كودكانى هم كه بيرون از
مدار زناشويى زاده مىشوند، مشخصاً افزوده شده است. در سال 1980،
40% كودكان سوئدى از مادران بىشوهر زاده شدند و اين وضع از نظر
افكار عمومى كشورى كه اصلاحات اجتماعى در آن به سود خانواده تكوالدينى
و فرزند او به انجام رسيده، بيش و كم پذيرفتنى است. در فرانسه،
ميان سالهاى 1986 و 1982 شمار كودكانى كه در چنين موقعيتى بودند
تا 50% افزايش يافت و مجموعاً به 000/171 تن - يعنى 22% تعداد همه
نوزادان - رسيد.»
در كنار افزايش نرخ خانوادههاى تكوالدينى، نكته تأملبرانگيز
- چنان كه ميشل به آن اشاره كرد - زندگى فرزندان نامشروع در بيش از
90% موارد با مادران است. اين گونه مادران كه تقريباً از سوى جامعه،
به ويژه والدين و آشنايان خود طرد مىشوند، براى گذران زندگى با
مشكلات شديد اقتصادى، فقر و فلاكت مواجهند. روزنامه، ايدرزدايجست
كه در سپتامبر سال 1996 به ارائه گزارشى از وضعيت فلاكتبار معيشتى
اين گونه خانوارهاى رو به تزايد پرداخت، در مورد يكى از اين
خانوادهها نوشت:
«مادر اين بچه - كه مادام بهانه پدر مىكند - براى تأمين
نيازهاى مادى خود و فرزندانش ناچار است كه در دو شيفت كامل كار كند
كه در نتيجه، فرزند وى در مقايسه با مادران ديگر، زمان كمترى را با
او سپرى مىكند. اين فرزند غير قانونى در حقيقت، هم از نعمت پدر و
هم از نعمت مادر محروم است. اين مادر نوجوان با تأسف و تأثر مىگويد:
من با اين حاملگى نامشروع براى تمام عمر، دخترم را از نعمت پدر
محروم كردم و بايد تسلىبخش اندوه فراوان اين طفل باشم.»
اين نشريه در پايان مىنويسد:
«اندوه، پشيمانى، آوارگى، جرم و خيانت، فروپاشى خانواده و عجز و
ناتوانى در آيندهنگرى، از نتايج عام سكس در جامعه ايالات متحده
آمريكاست.»(8)
به گزارش خبرگزارى فرانسه، يك سوم زنان در نروژ، آمريكا، هلند و
زلاندنو مورد سوء استفاده جنسى قرار مىگيرند. و در آمريكا در هر 8
ثانيه، يك زن مورد بدرفتارى قرار مىگيرد و در هر 6 دقيقه به يك زن
تجاوز مىشود.
بر اساس تحقيقى كه توسط وزارت دادگسترى آمريكا صورت گرفته، هر
سال حدود 310 هزار مورد تجاوز يا تلاش براى تجاوز به زنان در
آمريكا صورت مىگيرد كه اين رقم بيش از دو برابر آمارى است كه به
وسيله پليس فدرال آمريكا منتشر شده است.
در دهه اخير، بسيارى از نشريات آمريكايى از نيويورك تايمز گرفته
تا نشريات داخلى مرتباً عليه جنبشهاى زنان، مقاله ارائه دادهاند.
آنها معتقدند كه بسيارى از مشكلات موجود جامعه از جمله مسائل روحى
زنان، خودكشى دختران جوان، خشونت عليه زنان، سقط جنين و غيره ناشى
از حركتهاى فمينيستى بوده است.
حدود 000/300 دختر كمتر از 18 سال در ايالات متحده آمريكا درگير
روسپيگرى هستند و معضل سوء استفاده از بچهها در روسپيگرى و مجلات
فاسد، يكى از بزرگترين مشكلات امروز آمريكا، اروپا و روسيه است.
شبكههاى جهانى عديدهاى در رابطه با ربودن يا خريد و فروش كودكان
و سوء استفادههاى جنسى از آنان وجود دارد و همچنين حربههايى از
جمله آلوده كردن آنها به مواد مخدر، انتقال آنها به كشورهاى ديگر و
منزوى كردن آنها به لحاظ نداشتن زبان و غير قانونى بودن حضور آنها
در آن كشورها به اعمال خشونت به منظور وادار نمودن آنان به
روسپيگرى، به كار گرفته مىشود.
كشورهاى در حال توسعه بخصوص خاور دور شديداً درگير معضلات ناشى
از سوء استفادههاى جنسى جهان غرب از بچههاى آنان مىباشند، به
طورى كه طبق آخرين تحقيق به عمل آمده در تايلند در خصوص ايدز، يك
سوم بچههاى درگير روسپيگرى داراى HIV مثبت مىباشند.
توسعه صنعت توريسم در اين كشورها، تهاجم فرهنگى و فراتر از آن،
گسترش خوى حيوانيت و حقارت را به ارمغان آورده است. در يك مطالعه
كه وضعيت 160 نفر دستگير شده در آسيا را در رابطه با سوء استفادههاى
جنسى از بچهها در خلال سالهاى 1994 تا 1992 بررسى نمودند، 25%
اين افراد آمريكايى، 18 درصد آلمانى، 14 درصد استراليايى، 12%
انگليسى و 6 درصد فرانسوى بودهاند.
طبق آمارهاى ارائهشده در آمريكا در سال 1985، حدود 000/100
مورد تجاوز به كودكان توسط محارم آنان گزارش شده است. همچنين در
سال 1986، 1500 كودك به دليل ضرب و شتم در خانه جان خود را از دست
دادند. اين آمار، گوياى عدم امنيت خانوادگى و اجتماعى براى زنان و
كودكان در جهان غرب است. وقتى حتى كودكان در كانون خانواده كه هسته
اصلى اجتماع را تشكيل مىدهد همواره در معرض خطر باشند چگونه مىتوان
چنين جامعهاى را از الگوى رشد و توسعه اجتماعى قرار داد؟(9)
به گزارش خبرگزارى فرانسه از واشنگتن، بر اساس يك تحقيق، هر سال
حدود نيم ميليون مورد تهاجم جنسى عليه زنان در آمريكا صورت مىگيرد.
تنها در آمريكا به علت روابط گسترده جنسى در چارچوبهاى خارج از
ازدواج، آمار مواليد نامشروع به شدت افزايش يافته است. به ادعاى يك
پزشك آمريكايى كه در يكى از زايشگاههاى اين كشور مشغول بوده و در
مورد مشكلات محل كار خود مقالهاى نوشته است، در حدود 47% از
زايمانهاى تحت نظر وى مربوط به مواليد نامشروع بوده است. به ادعاى
وى، اكثر مواليد مربوط به زنان پايينتر از 20 سال، مربوط به
فرزندان نامشروع بوده است ( D. 2991Copeland) افزايش نرخ مواليد
نامشروع در كشورهاى صنعتى در دهههاى اخير به قدرى بوده است كه
رفته رفته به پديدهاى بهنجار تبديل شده است. برخى تحقيقات نشانگر
آن هستند كه از اوايل دهه 1970 به بعد، نگرش مردم آمريكا نسبت به
مواليد نامشروع در حال تغيير بوده و در سال 1989 تقريباً 43% از
مردمى كه در مورد مواليد نامشروع، مورد سؤال قرار گرفتهاند،
موافقت خود را با قانونى شدن آن اعلام كردهاند. (RR.3991Rind)(10)
سرنوشت شومى كه براى مواليد نامشروع در كشورهاى غربى رقم مىخورد،
حقيقت تلخ و نگونبار ديگرى است. آنها نوعاً محكوم هستند كه در
كنار مادر (خانوارهاى تكوالدينى) يا اقوام و بستگان مادر يا در
پرورشگاهها زندگى سخت و پرمشقتى را سپرى كنند. اما از اين بدتر،
عنوان شكننده و تحقيرآميز «بچههاى نامشروع و سرراهى» است.
ناگفته نماند كه مواليد نامشروع به سهم خود، عامل بسيارى از
بحرانها، ناامنىها و انحرافات در جوامع غربى هستند كه فرصت و
مجال بررسى آن در اين مختصر نيست. دكتر شريعتى در كتاب زن(11) مىنويسد:
«بچههايى كه از اين باهمبودنهاى طبيعى و جفتهاى سازگار و به
هم وفادار واقعى - يعنى كنكوبيناژها - پديد مىآيند، حرامزاده مىباشند
و در نظر جامعه مذهبى، بد و مجرم و خيانتكار تلقى مىشوند. اينها
كه از محبت جامعه و پاكى خانواده، بىنصيب ماندهاند و جامعه
همواره به چشم فرزندانِ گناه نگاهشان كرده است. در وجودشان عقدههايى
پديد آمده است كه با جنايات شگفتانگيز و غير قابل تصور، از جامعه
انتقام مىگيرند. اين همه جناياتى كه در همه اروپا و بخصوص آمريكا
به وجود مىآيد و در جامعهاى عقبمانده و غير متمدن شبيهاش نيست،
به اين دليل است كه در جامعهاى اين چنين با اينكه تمدن هست، فرهنگ
هست، اخلاق و پرورش ذهن و فكر و آزادى فردى و اجتماعى هست؛ چيزى
نيز هست كه وجود نسل جديد را از عقده پر كند و وادارش كند كه به
بدترين شكل از جامعه انتقام بگيرد.
جوانى انگليسى چيزى ساخته بود شبيه تيركمان بسيار كوچك كه زير
تختهاى كه در آن سيگار چيده بود و بر روى دست گرفته مىفروخت، نصب
كرده بود و در ازدحام خيابانها و سينماها تيرهاى نازك سوزنمانندش
را ميان جمعيت پرتاب مىكرد كه مواد زهرآگين آن كسانى را كور مىكرد
و يا مىكشت. پليس قاتل را نمىتوانست بيابد چون در پى دشمنان
مقتول يا مقتولين بود اما قاتل هيچ رابطه و دشمنى با مقتولين نداشت.
مىكشت فقط به اين دليل كه مقتول، عضو جامعه است و او - قاتل -
مطرود جامعه.»(12)
بنابراين با توجه به حركتهاى آغازين زنان در كشور جهت دستيابى،
به قدرت بيشتر در عرصههاى مختلف جامعه اجتماعى، سياسى، فرهنگى،
اقتصادى و ... كه به مرور زمان انسجام بيشترى مىيابد و تبديل به
جنبش اجتماعى مىشود، لازم است ضمن تعريف مشخصى از پايگاه اجتماعى
و نقش يا نقشهايى كه زنان در جامعه اسلامى مىتوانند ايفا نمايند
به تنظيم روابط بين زن و مرد بر اساس عدالت و شريعت اهتمام ورزيد و
جنبش احقاق حقوق زنان در كشور با كمترين لطمه، ضمن رسيدن به اهداف
دينى و انسانى خود بيشترين فرصت را جهت تحكيم و انجام و ثبات امنيت
ملى كشور فراهم آورد.
پىنوشتها:
1) يان مكنزى و ديگران، مقدمهاى بر ايدئولوژىهاى سياسى،
ص352.
2) Feminism؛ اين واژه كه با اندكى تغيير در تلفظ، در زبانهاى
انگليسى، فرانسوى و آلمانى به يك معنا به كار مىرود، از ريشه [=Feminin
Feminine در فرانسوى و آلمانى] گرفته شده است. خود كلمه Feminin
به معناى زن يا جنس مؤنث است كه در اصل از ريشه لاتينى Feminaاخذ
شده است.
فمينيسم در انگليسى دو معناى مختلف دارد: نخست، به معناى حضور صفات
زنانه در مردان است؛ و دوم، كه در اينجا مقصود است، «به نظريهاى
گفته مىشود كه معتقد به برابرى زنان با مردان از جنبههاى سياسى،
اقتصادى و اجتماعى است.» از اينرو، فمينيسم را در معناى اخير، در
عربى به «نِسويّه» و در فارسى به «زنگرايى»، «زنباورى»، «زنورى»
يا «زنانهنگرى» ترجمه كردهاند. البته در همين معناى اخير،
فمينيسم را گاه به «فعاليتهاى سازمانيافته براى احقاق حقوق زنان
كه در قرن 19 و 20 ميلادى شكل گرفت» اطلاق كردهاند. در اين گونه
موارد، اين واژه را بايد به «نهضت زنان» يا «نهضت آزادى زنان»
ترجمه كرد. ما در اين نوشتار به دلايلى از همان واژه اصلى استفاده
كردهايم. ر.ك: فرهنگ نشر نو، ص421؛ فرهنگ اصطلاحات معاصر، ص597؛
نيمه ديگر، ش16 - 15؛ و نيز ر.ك:
INTERNATIONAL DICTONARY.WEBSTER,S THIRD NEW
3) اين كتاب توسط خسروبيگى به فارسى برگردانده شده و از سوى نشر
بانو منتشر شده است.
4) يان مكنزى» و ديگران مقدمهاى بر ايدئولوژىهاى سياسى، ص351.
5) درآمدى بر شخصيت زن در اسلام، صص98 - 97.
6) مجموعه مقالات دفاع از حقوق زنان، ما و نظام بينالمللى، دفتر
مطالعات و تحقيقات زنان، ص7، 1365.
7) ميشل از نظريهپردازان برجسته فمينيستى است كه «مديريت مركز ملى
تحقيقات علمى فرانسه» را در كارنامه اجرايى خود دارد. وى در اين
مركز يك گروه مطالعاتى در زمينه نقش جنسيت، پيدايش خانواده و انسان
بنيان كرد. از جمله آثار بسيارى كه از او منتشر شده است مىتوان از
جامعهشناسى خانواده و ازدواج، انتشارات دانشگاهى فرانسه 1986 و
فمينيسم (PUF، 1986) ياد كرد.
8) دفاع از حقوق زنان، ما و نظام و بينالملل، صص69 - 68.
9) كتاب نقد، ش12، پاييز 78، حقوق زن، صص73 - 72.
10) براى اطلاعات بيشتر ر.ك: سيماى زن در جهان - آمريكا، ص40 -
34.
11) دكتر على شريعتى، زن، صص56 - 55.
12) دفاع از حقوق زنان، ما و نظام بينالملل، صص67 - 66.
|