اشاره اى مجدد:
نوشتيم آنچه در طى اين مقاله مى خوانيد, ارزيابى نه چندان كاملى
از پديده ((زن ورى)) و ((زن گرايى)) در شكل افراطى آن است و يادآور
شديم دفاع از جايگاه والا و شخصيت انسانى زن و تلاش براى دستيابى
به حقوق او, وظيفه اى انسانى, اسلامى است كه جوامع انسانى راهى جز
پذيرش آن نخواهند داشت ولى مقابله با انديشه ها و حركتهايى كه به
چيزى فراتر از اصول انسانى و خارج از فطرت, نياز و جايگاه صحيح زن
فرا مى خواند نيز تكليفى است كه بى توجهى به آن مى تواند آن حركت
صحيح را نيز خدشه دار سازد. در قسمت قبل پس از ذكر نكاتى مقدماتى
به پيشينه فمينيسم اشاره شد. آن گاه با توضيح درباره ماهيت آن به
مبانى و اصول فمينيسم پرداخته شد. از پنج اصل ذكر شده فرصت ارزيابى
يك اصل به دست داد. اينك در ادامه به شرح و ارزيابى اصول ديگر مى
پردازيم. با اين درخواست كه علاقمنديم از نظرات خوانندگان عزيز در
اين زمينه آگاه شويم. ان شاالله.
اصل دوم: استقلال
((مارگارت فولر)) گفته بود: ((زن بايد براى دستيابى به يك خود
مستقل, مبارزه كند زيرا تمكين محض در برابر مرد, عشق را سرد مى كند,
ازدواج را به انحطاط مى كشاند و مانع از آن مى شود كه هر دو جنس به
چيزى دست يابند كه از نظر خودشان بايد باشند)).(1)
فمينيستهاى اروپايى عقيده دارند: ((نقش دوگانه بايد بين زوجين
تقسيم شود و حقوق زن در حيطه اختيار بر جسمش غير قابل انتقال است و
نبايد تابع ملاحظات جمعيت شناختى باشد)).(2)
((آندره ميشل)) يكى از توفيقهاى فمينيستها را چنين گزارش مى دهد:
((در قلمرو ازدواج نخستين موفقيت در سال 1932 ([ (1300گويا در
فرانسه] به دست آمد و آن عبارت از به رسميت شناختن حق حفظ مليت
براى زنى بود كه با فردى خارجى ازدواج مى كرد)).(3)
در مقاله ((سوزان فالودى)) ترجمه ((زهره زاهدى)) اصول فمينيسم
چنين بيان مى گردد: ((دستور كار فمينيسم مبتنى بر اين اصول است:
زنها نبايد ناچار شوند ميان ((داورى اجتماع)) و ((رضايت فردى)) يكى
را انتخاب كنند. زنها بايد در تعريف خود آزاد باشند)).(4)
از اين سخنان نتيجه مى گيريم: استقلال يعنى آزادى زنان در تعريف
خود بدون هيچ گونه وابستگى, حق انتخاب مليت و هويت جداى از شوهر. و
اينكه زن نبايد تابع سياستهاى جمعيت شناختى[ و يا هر سياستى ديگر]
قرار داشته باشد به گونه اى كه اراده او را ناديده بگيرد. او در
حيطه اقتدار بر جسم خود آزاد است. تمكين محض زنان از مردان با خود
مستقل زنان, سازگار نيست.
بنابراين, استقلال زنان يك معناى گسترده مى يابد. اين معنا از
پنج ايده فمينيستى تشكيل شده كه عبارتند از:
يك ايده فرهنگى كه خواهان تجديدنظر در تمامى تعاريف موجود مى
باشد.
چهار ايده جنسى و زناشويى
الف ـ خواسته هويت و تابعيت جداى از شوهر
ب ـ آزادى اراده در فرزندآورى و كنترل آن و تقسيم وظايف خانه و
خانواده ميان زن و مرد
ج ـ آزادى اراده در استفاده از لذتهاى جنسى (يعنى تجاوز به عنف,
فاحشگى, خشونت جنسى توسط شوهر را چون بدون اراده زن است محكوم مى
كنند)
د ـ از نظر فمينيستها اطاعت از شوهر و تسليم خواسته هاى او بودن,
دل سپردن به او و عشق و علاقه فطرى و عاطفى نسبت به او محكوم است.
اين خواسته ها را به طور جداگانه و به عبارتهاى ديگرى مكرر گفته
و نوشته اند.
زن غربى با توجه به محيط پرورش و فلسفه هاى مادى موجود و
رويگردانى از دين, اگر غير از اينها, حرفى داشته باشد مايه تعجب
است. زنان مغرب زمين بايد چنين خواستهايى را تكرار مى كردند. زيرا
خطمشيى كه براى آنان درنظر گرفته شده بود, جز اين مقصدى نداشت. زن
غربى هنوز باور ندارد كه در بيان اين خواسته ها از خود استقلالى
ندارد هرچه مى گويد زاييده قهرى و مولود نامشروع شرايط و فرهنگ
ازپيش ساخته مردان است.
اما از ديدگاه ما كه در يك كشور شرقى اسلامى زندگى مى كنيم
اظهار قسمتى از اين خواسته ها بسيار شرمآور و ننگين و دور از
انسانيت است. پاره اى ديگر از خواستها را تكرار نمى كنيم زيرا به
آنها نيازى نداريم.
اسلام حق تابعيت و هويت مستقل از شوهر را براى زنان پذيرفته,
زنان را تابع سياستهاى جمعيت شناختى قرار نمى دهد; در مساله كنترل
جمعيت نيز در فقه براى آنان اختياراتى منظور شده است. تحميل هر يك
از دو خواسته يادشده, مردود است. اقتدار زن بر جسم خود مورد قبول
دين قرار دارد و سواستفاده از آن به همه انواع آن ممنوع و محكوم و
كيفر دارد.
از سوى ديگر, تن دادن به فساد و فحشا به رضايت زن محكوم است و
مجازات آن تا حد مرگ پيش مى رود. اظهار علاقه و مودت به شوهر از
عبادات شمرده شده و لازمه زندگى مشترك محسوب مى شود. اطاعت و پيروى
از شوهر, نه بطور مطلق, بلكه فقط در چند مورد بسيار محدود, لازم
است.
با اين وصف زن شرقى مسلمان, تمام نقاط مثبت خواسته هاى
فمينيستها را به دست دارد و از انحطاط و ذلت دور است. دين اسلام
هرچه با كرامت و انسانيت او در تضاد است از عهده او برداشته و او
را از آن برحذر داشته است.
اصل سوم: نفى نقص و انكار جنس دوم
اين سخن از سيمون دوبووار فرانسوى است (كتاب جنس دوم, سال 1947
(1315) ) كه گفته:
((اين طبيعت نيست كه محدوديت نقشهاى زنان را موجب شده است بلكه
اين نقشها زاييده مجموعه اى از پيشداوريها, سنتها و قوانين كهنى
بوده است كه زنان نيز كم و بيش در پيدايش آنها شريك و سهيم بوده
اند))(5)
اما اين فكر در فرانسه قرن چهاردهم توسط ((كريستين دوپيزا)) و
در انگلستان در قرن هفدهم توسط ((مارى آستل)) و در قرن هجدهم توسط
((مارى ول استون ـ كرافت)) بيان شده بود.(6)
فمينيسم از دنيا مى خواهد كه در درازمدت باور كنند زنها اشياى
تزئينى نيستند, گلدانهاى قيمتى نيستند, اعضاى گروهى با منافع خاص
نيستند.(7)
تئورى ايجاد صفات دوگانه
يكى از شاخه هاى آن اصل, تئورى ايجاد صفات دوگانه (مردانه +
زنانه) است. همان چيزى كه فمينيستها آن را ((آندرو ژنيسم))(8) مى
نامند.
شايد عده اى بگويند فردى كه به دنبال چنين خواسته اى مى رود يك
خنثى است ولى فمينيستهاى نظريه پرداز مثل ((آنفرگوسن)) محقق
آمريكايى مى گويند:
((او فردى است كه نه مثل مذكر است و نه مونث بلكه صرفا يك انسان
است.))(9)
براساس گفته ها و نوشته هاى فمينيستها, چون عامل اصلى و يگانه
اى كه موجب بروز صفات دوگانه مى شود, محيطهاى پرورشى و آموزشى است
و محدوديت نقش زنان از پيشداورى, سنت و قوانين كهن برمى خيزد بايد
براى زنان فرصتها و امكانات آموزشى را به گونه اى فراهم آورد كه
زنان بتوانند مثل مردان داراى صفات برابرى باشند.
به عقيده آنان اگر اوضاع اجتماعى و فرهنگى دگرگون شود صفاتى را
كه ما اكنون زنانه مى دانيم و نقشهايى را كه زنانه مى انگاريم به
صفات مردانه و نقشهاى مردانه مبدل خواهد شد, زيرا اين صفات و در
نتيجه اين نقشها از طبيعت مذكر و مونث برنمىآيد.
ايراد مهم اين ديدگاه آن است كه نقش طبيعت را بطور كلى ناديده
مى گيرد. روانشناسان بزرگ جوامع غربى و حتى روانشناسانى با گرايش
فمينيستى چنين بديهه اى را انكار نمى كنند.
در يك همه پرسى كه سيزده هزار دختر و پسر آمريكايى در آن شركت
داشتند سوال شده آيا زنان شوهردار بايد (بيرون از منزل) به كارى
اشتغال داشته باشند؟
64 درصد پسران و 66 درصد دختران جواب داده اند: زن نبايد به
كارى مشغول شود مگر اينكه واقعا ضرورى باشد.(10)
همچنين زنان شاغلى كه شوهر كرده بودند, اغلب انتظار داشتند بعد
از شوهر رفتن كار خود را رها كنند و سراغ تربيت كودك بروند.(11)
اين نتيجه گيرى نشان مى دهد تئورى الگوى تقسيم كار, يك نظريه
واقع بينانه و موافق ميل فطرى زنان است. با اين وصف, انكار صفات
زنانه و نفى غريزى بودن آنها, به منزله انكار حقايق مسلم و عينى مى
باشد. و اجبار و الزام زنان به چيزى كه خواسته آنان نيست, عقب
نشينى توام با سرافكندگى را به دنبال خواهد آورد.
از نظر روانشناسى وجود صفات دوگانه زنانه و مردانه از بديهيات و
مسلمات است. تنها نكته مثبتى كه مى توان به سود فيمينيستها دانست
اين است كه موضوع وجود صفات دوگانه, انسان است. اين انسان گاهى به
طرز فراگير مردانه و گاهى به زندگى سازشى زنانه رو مى كند.(12) ولى
خارج از اين بحث علمى, اين جنس مونث است كه زندگى سازشى دارد.
هيجان پذيرى او بيشتر و از علايق جنسى فراترى برخوردار است. گذشت,
احتياط, صداقت, خودنمايى, ثبات قدم, پشتكار, روح تعاون و فرمانبرى
در زنان بيشتر است.(13)
تئورى ايجاد صفات دوگانه از نظر متون دينى
در بينش اسلامى, هرگونه تغيير و تبديلى كه برخلاف جنسيت افراد
باشد محكوم و ممنوع است.
زنان حق ندارند صفاتى را در خود ايجاد كنند (و يا به وجود آن
تظاهر نمايند) كه در خور كرامت و شان آنان نيست و يا در وضعيت
فيزيكى آنان وجود ندارد. چنان كه در مردان نيز چنين است.
در نهج البلاغه سه صفت خوب زنان جزو صفات بد مردان شمرده شده
است. اين صفات براى زنان مطلوب ولى براى مردان نامطلوب است. حضرت
على(ع) فرموده است:
خيار خصال النسا شرار خصال الرجال: الزهو و الجين و البخل فاذا
كانت المراه مزهوه لم تمكن من نفسها, و اذا كانت بخيله حفظت مالها
و مال بعلها, و اسذا كانت جبانه فرقت من كل شى تعرض لها.(14)
[اين] صفات نيك زنان, صفات بد مردان است: تكبر, ترس, بخل. پس
هرگاه زن متكبر باشد از جسم خود بهره (نامشروع) نمى دهد, و هرگاه
بخيل باشد مال خود و مال شوهرش را حفظ مى كند و هرگاه ترسو باشد از
هر چيز (خطرآفرينى) كه به او متوجه گردد, دور مى شود (و جان به
سلامت مى برد))).
غيرت خانوادگى در مردان از نظر روايات امرى پسنديده و لازم
بشمار رفته است درحالى كه همين روحيه يعنى عدم پذيرش همسرى ديگر
براى شوهر اجمالا مورد مذمت قرار گرفته است.(15)
بلند گذاشتن ناخنها و رنگين كردن آن براى زنان يك صفت خوب و
براى مردان كوتاه كردن آن توصيه شده است.(16)
چنان كه در خصوص رنگ كردن ناخنها هرچند با حناگذارى تاكيد شده
است.(17)
در روايات ديگرى صفات زنانه و مردانه بسيارى ذكر شده كه در اين
مجال شمارش همه آنها مقدور نمى باشد.(18)
به استناد اين روايات, تغيير صفات زنانه به صفات مردانه جايز
نيست پس زنان مسلمان نمى توانند, تئورى مذكور را به گونه اى مطلق و
فراگير بپذيرند.
علاوه بر آنچه ياد شد برخى روايات, براى زنان, صفات و غرايزى
ياد مى كنند كه از نقطه نظر كاوشگران مى تواند قابل توجه باشد.(19)
تمايز زن و مرد در صفاتى همانند صفات يادشده از امورى است كه
قابل انكار نيست, از اين رو زنان مسلمان نمى توانند تئورى يادشده
را قبول كنند.
اصل چهارم: انحصار تفسير در دست زنان
((زنها بايد در تعريف خود آزاد باشند نه اينكه جنسيت, زبان,
فرهنگ و مردان آنها را تعريف كنند)). اينها در مقاله سوزان فالودى
كه توسط خانم زهره زاهدى ترجمه شده از اصول فمينيسم شمرده شده.(20)
از اين اصل دو ديدگاه عمده برمىآيد, يكى اصلاح فرهنگ گذشته و
تجديدنظر درباره تفاسيرى كه مردان به دست داده اند. ديگر حذف
نمادهاى جنسى از فرهنگ, خصوصا فرهنگ رسانه ها.
تئورى تجديدنظر در داده ها
فمينيستها مى گويند داده هاى فرهنگى و مانده هاى دوگانه
نابرابرى, كه از فرهنگ گذشته به دست ما رسيده بايد متحول شود. و
براساس بينش و اصول فمينيسم مورد تجديدنظر قرار بگيرد. سنتها,
قوانين, آداب و رسوم, دانشها و فنون و حتى دين از چارچوب اين
نونگرى بيرون نيست.
به تعبير سوزان فالودى ((فمينيسم از دنيا مى خواهد در درازمدت
باور كنند, زنها اشياى تزئينى نيستند.))(21)
انكار و طرد علوم اقتصادى مردان توسط فمينيستها كه كاملا توليد
غير تجارى را پنهان مى داشت, سبب شد كه فمينيستها مجموعه علوم
انسانى و علوم اجتماعى را مورد بررسى نقادانه قرار دهند))(22)
از ديدگاه فمينيستها علت نقد و تجديدنظر حتى در علوم, از آن جهت
بود كه اين علوم با زبانى به ظاهر عالمانه دربردارنده پيشداوريهاى
بسيار قديمى نسبت به زنان است.(23)
در ايالات متحده, كتابهاى درسى را بازنويسى مى كنند; تقريبا در
همه جا, كتابهاى مصور براى كودكان منتشر مى شوند تا سيماى نقشهاى
دو جنس را تغيير دهند.(24)
در همه جا زنان موسسات انتشاراتى ايجاد مى كنند كه آرا
فمينيستها را منتشر كند ... زنان توليد كننده با هوشيارى و طنز
بسيار, نقشهاى سنتى مربوط به زنان و مردان را مورد سوال قرار مى
دهند.(25)
چنانكه ياد شد, روند اصلاح طلبى و بازنگرى در همه زمينه ها تند
و تيز ادامه مى يابد و حتى ارزشهاى دينى و واقعيت دار عينى را نيز
دربر مى گيرد.
اين نگرش كه چون مردان و يا زنان پيرو آنان, ارزشهايى را به
جامعه قبولانده اند و يا آنكه چون پيامبران مرد بوده اند, پس بايد
زنان خودشان درباره ارزشها و مسايل دينى نظر بدهند, يك نگرش غلط
است. زيرا درستى و نادرستى سنتها, ارزشها و تئوريهاى برجامانده از
گذشته تابع افراد نيست. سخن خوب و منطق خوب از زبان و قلم هركه
برآمده باشد خوب است و به همه انسانها تعلق دارد. يك متفكر ارزش
گذار به عنوان يك انسان براى همه انسانها ارزش معين مى كند.
پيامبران به عنوان انسانهاى برگزيده براى همه بشريت پيام مىآورند.
ذكوريت آنان نقشى در هدف و پيامشان ندارد. كه اصولا آنان براى
هدايت و رفع ستم به ميان مردم آمده اند. آنان براى اصلاح و هدايت
آمده اند و اگر قرار باشد مذكربودن در افكار و داده هاى آنان نقشى
داشته باشد, از حالت مصلح بودن و ارزش گذاربودن خارج مى شوند.
از ديدگاه انديشه دينى
تئورى يادشده از نقطه نظر انديشه دينى به جهات مختلفى مردود است,
زيرا در منطق دين ارزش از آن سخن يا نوشته و منطق حق است و حق گو
هيچ نقشى در حقانيت دادن به حقايق ندارد, بلكه صرفا او يك واسطه و
يك گزارش گر است.
حضرت على(ع) فرموده است: لاتنظر الى من قال وانظر الى ما قال ((منگر
گوينده كيست. بنگر گفته چيست.))(26)
و حضرت محمد(ص) فرموده اند: الحكمه ضاله المومن ياخذها حيث
وجدها ((حكمت گمشده مومن است. هرجا آن را بيابد مى گيرد.))(27)
تحصيل سخن حق, دانش و بينش درست, هرجا كه باشد, از هر كسى كه
باشد پذيرفته مى شود. مرد باشد يا زن, مسلمان يا كافر, سياه يا
سفيد هيچ تفاوتى ندارد. نه نژاد, نه رنگ, نه دين و نه سرزمين هيچ
عاملى در تحصيل و به كار بستن آن نقش ندارد. بنابراين منطق
فمينيستها كه مى گويند چون مردان سنتها ... را ايجاد كرده اند,
بايد زنان خودشان يا تجديدنظر كنند و يا از آنها دست بكشند, سخنى
باطل است. بازنگرى در سنتها, علوم و فنون, دين و فرهنگ به صرف آنكه
از زبان و منطق مردان برآمده و بدون توجه به اينكه حق است يا ناحق,
نوعى اهانت به پديدآورندگان آنها محسوب مى گردد. چنين نگرشى درخصوص
دين به معناى كفر و ارتداد است.
تئورى شبيه سازى
فرضيه ديگرى كه بر اين اصل مبتنى مى باشد, تئورى شبيه سازى يا
حذف نمادهاى ظاهرى جنس مونث است. طبق اين نظريه, زنان بايد ظاهر
خود را مثل مردان بيارايند. لباس, طرز راه رفتن, آرايش مو, كفش و
كيف شبيه مردان خواهد بود.
((هاريت هاند)) يكى از نظريه پردازان فمينيست آمريكايى (اوايل
سده 20 ميلادى) گفته است:
اين دامنهاى بلندى كه بر زمين مى سايد و اين كتهاى رنگين, مانع
مى شود كه زن به كار و فعاليت بپردازد و مادام كه زن از چنين
لباسهاى دست و پاگيرى استفاده مى كند, وابسته و فقير باقى خواهد
ماند.(28)
اين تئورى باعث شد, زنان بسيارى در مغرب و مشرق, ظاهرى مردانه
به خود گيرند, آرايش نكنند و از كيف و كفش و لباس مردانه يا شبيه
به مردان استفاده كنند.
موج گسترده اين اقدام ناشيانه, پس از سالها اكنون در كشورهايى
از جهان سوم ديده مى شود و على رغم رويگردانى و پشيمانى پيشقراولان
اين حركت, باز هم از رونق نيفتاده است.
تئورى تشبيه از ديدگاه اسلامى
همانندشدن زنان به مردان و مردان به زنان از نظر روايات مردود
است. ابن عباس از پيامبر(ص) روايت مى كند كه ايشان مردان و زنان
همانندساز (و همانندنگر) را لعنت فرموده است: ((لعن رسول الله(ص)
المتشبهين من الرجال بالنسا والمتشبهات من النسا بالرجال)). اين
حديث توسط بخارى, ابوداود, ترمذى, نسايى, ابن ماجه و طبرانى نقل
شده است.(29)
چنانكه پيامبر(ص) مردى كه لباس زن و زنى كه لباس مرد را بپوشد
لعنت كرده است.(30)
در جاى ديگراز زبان پيامبر(ص) آمده است كه: ((از ما نيست زنى كه
خود را شبيه مردان سازد و نه مردى كه خود را همانند زنان نمايد.))(31)
به جز اينها روايات ديگرى در مذمت همانندسازى در منابع حديثى
وجود دارد.(32)
ادامه دارد.
پىنوشتها:
1 ـ جنبش اجتماعى, ص90.
2 ـ همان, ص5 ـ 134.
3 ـ همان, ص105.
4 ـ مجله زنان, شماره 13, ص17.
5 ـ جنبش اجتماعى, ص116 ـ 115.
6 ـ همان, ص99.
7 ـ مجله زنان, شماره 13, ص17.
8 ـ پروراندن صفات دوگانه زنانه و مردانه در خود, از دو واژه
يونانى آند روس به معناى مرد و زن, تركيب شده.
9 ـ مجله زن روز, چاپ تهران, از سلسله نشريات كيهان, شماره 1345,
ص25, مقاله خانم محبوبه امى.
10 ـ رونشناسى اختلافى زن و مرد, ترجمه دكتر محمدحسين سرورى, چاپ
تهران, جانزاده, ص66.
11 ـ همان.
12 ـ همان, ص30 و ص7 ـ 6.
13 ـ همان, تلخيصى از صفحه 83 تا 89, 30.
14 ـ نهج البلاغه, تصحيح و تحشيه دكتر صبحى صالح, حكمت 234.
15 ـ وسائل الشيعه, چاپ اسلاميه, ش25299 و نيز روايات 25282 و
25292 و 25294 و 25287.
16 ـ بحارالانوار, چاپ بيروت, داراحياالتراث العربى, ج73, ص125.
17 ـ وسائل الشيعه, شماره 25473.
18 ـ از جمله مى توان رجوع كرد به وسائل الشيعه, شماره هاى 24942,
24957, 25095, 25094 مستدرك الوسائل, محدث نورى, چاپ قم, آل
البيت(ع), ج15, شماره 16390 و 16482.
19 ـ وسائل الشيعه, شماره هاى 25046 ـ 25041 مرآه النسا فى ما حسن
منهن وسا, محمدكمال الدين ادهمى, چاپ مصر, 1353 قمرى (1974), ص40,
معجم حكمه العرب امل شلق, چاپ بيروت دارالكتب العلميه, ص369 شرح
نهج البلاغه ابن ابى الحديد, حكمت 228.
20 ـ مجله زنان, شماره 13, ص17.
21 ـ همان.
22 ـ جنبش اجتماعى, ص125.
23 ـ همان, ص126.
24 ـ همان, ص127.
25 ـ همان, 7 ـ 126.
26 ـ غررالحكم, ترجمه محمدعلى انصارى, ص801.
27 ـ عوالى اللئالى, چاپ قم, ج4, ص81.
28 ـ زن روز, شماره 1345, ص25.
29 ـ حسن الاسوه.
30 ـ همان.
31 ـ همان.
32 ـ نگاه كنيد: بحار, ج73, ص341. مهذب الروضه, ص380, 304, حياه
الصحابيات, ج اول, ص258, 329 تا 331 (درين كتاب حديث مذكور از
منابع اهل سنت استخراج شده) وسائل الشيعه, شماره 25765.
|