چکیده:
لویس لامیا الفاروقى در این مقاله، موانع رواج جنبش فمینیسم
را در جهان اسلام بررسى مىکند و چهار مانع عمده را
برمىشمارد . از نظر وى جنبش دفاع از حقوق زنان در جهان
اسلام، تنها در صورتى موفق خواهد بود که بتواند نیازهاى
واقعى زنان جهان اسلام را درک کند و نخواهد همان الگوى غربى
را تحمیل نماید . همچنین این جنبش باید بداند که در جهان
اسلام تنها با تکیه بر مذهب، و نه با نفى آن، مىتواند
توفیقى کسب کند .
زنان مسلمان در شرق میانه،
آفریقا، آسیاى مرکزى، پاکستان، آسیاى جنوب شرقى یا اروپا و
آمریکا، تمایل دارند که به جنبش طرفدارى از تساوى حقوق زن و
مرد، با نگرانى و تشویش بنگرند .
یکى از سنتهاى اسلامى که بر واکنش زنان مسلمان به ایدههاى
فمینیستى تاثیر مىگذارد، طرفدارى از خانواده گسترده، بهجاى
نظام خانوادگى هستهاى (1) است .
سنتهاى اسلامى ما مشارکتبیشتر خانواده را در عقد ازدواج و
نگهدارى آن توصیه مىکند . درحالىکه فمنیستهاى غربى، از
مشارکتخانوادگى یا ازدواج سنتى، به دلیل محدودیتهاى ظاهرى
آن در آزادىهاى فردى و از مسئولیت، به عنوان یک تاثیر منفى
انتقاد مىکنند . ما به عنوان مسلمان استدلال مىکنیم که
چنین مشارکتى هم براى اشخاص و هم براى گروههاى مختلف
اجتماعى مفید است . این مشارکت، نه تنها ازدواجها را بر
اساس اصول منطقىتر و معقولتر از جذابیتهاى جسمى و شیفتگى
جنسى تضمین مىکند، بلکه مصونیتهاى دیگرى نیز براى ادامه
موفق ازدواج فراهم مىآورد .
یک طرف ازدواج (زن یا مرد) نمىتواند روشى غیرمتعارف در
مقابل همسرش در پیشگیرد; زیرا چنین رفتارى مخالفت گروه
بزرگتر (یعنى خانواده) را برمىانگیزد . درگیرىهاى
خانوادگى، ویرانگر پیوند ازدواج نیستند; زیرا اعضاى بزرگتر
خانواده، به عنوان میانجى عمل مىکنند و پس از دعواها و
بگومگوها، جاىگزینى براى دوستى و پند و اندرز مىباشند .
همچنین مشکلات تربیت فرزند و ناسازگارى نسلها هم کاهش
مىیابد . در خانوادههاى گسترده والدینى که کار مىکنند، در
نگهدارى بچههایشان که تک و تنها و بدون مراقبت رها باشند و
به اندازه کافى دوست داشته نشوند یا اجتماعى بار نیایند، هیچ
نگرانى ندارند; زیرا در خانوادههاى گسترده، خانه هرگز خالى
نیست .
فرار از همبستگى که در گذشته، خانوادههاى غربى از آن لذت
مىبردند، افزایش نظامهاى خانوادگى کوچکتر و گسترش
فردگرایى که بسیارى از فمینیستها از آن دفاع یا دستکم آن
را تمرین مىکنند، با سنتها و رسوم عمیقا ریشهدار اسلامى
در تضادند . اگر فمینیسم بخواهد در دنیاى اسلام از الگوهاى
خانوادگى غربى حمایت کند، باید به یقین با گروههاى زنان
مسلمان و جامعه اسلامى به مثابه یک کل، درگیر چالش جدى گردد
.
فردگرایى در مقابل نهادهاى بزرگتر
اسلام و زنان مسلمان، اغلب از شکلگیرى اهداف و منافع
شخصىاى حمایت مىکنند که با آسایش و رفاه گروه بزرگتر و
اعضاى آن مطابق باشد . اسلام بهجاى عقیده به اهداف اشخاص
برتر، به پیروان خود القا مىکند که موقعیتخود را در
خانواده و به عنوان کسى که در برابر آن گروه مسئول است، در
نظر بگیرند . این امر در نظر مسلمانان به عنوان سرکوب فردیت
تلقى نمىشود .
تمایز نقشهاى جنسى
سومین سنت اسلامى که در آینده هر جنبش فمینیستى در محیطهاى
اسلامى تاثیرگذار است، تمایز نقشهاى زن و مرد مىباشد که
مسئولیتهاى اجتماعى آنها را مشخص مىکند . فمینیسم -
آنگونه که در جامعه غربى ارائه گردد - بهطور کلى، هرگونه
تمایز میان زن و مرد را رد کرده، حرکتبه سمتیک جامعه
تکجنسى را به منظور دستیابى به حقوق برابر براى زنان،
درخواست مىکند . در باره فمینیسم غربى اهداف والاتر
آنهایىاند که بهطور سنتى از گذشتههاى دور، مردان جامعه آن
را انجام مىدادهاند . نقشهاى تامین حمایت مالى، موفقیت در
شغل و تصمیمگیرى، نقشهایى بودند که احترام و توجه زیادى به
آنها مىشده است و نقشهایى که در رابطه بامسائل خانه،
نگهدارى از بچهها، مسائل زیبایىشناختى و طراوت روانى و
روابط متقابل اجتماعى بودند، ارزشى نداشتند و حتى مورد تنفر
بودند.
این نوع جدید از تعصب جنسى مردانه است که سنتهاى اسلامى
نمىتواند از آن پیروى کند و با آن سازگار گردد . اسلام،
برعکس، معتقد است هر دو سنخ از نقشها بهطور مساوى شایسته
تعقیب و احتراماند و وقتى با عدالت و انصافى که دین توصیه
مىکند همراه شوند، تقسیم کار براساس جنس، بهطور کلى به نفع
همه افراد جامعه است .
ممکن است فمینیست، این ایده را به مثابه گشودن بابى به سوى
تبعیض تلقى کند، ولى ما به عنوان مسلمان، سنتهاى اسلامى را
به عنوان پایگاهى که بهوضوح و با صراحت از برابرى میان زن و
مرد حمایت مىکند، در نظر مىگیریم . در قرآن، هیچگونه
تفاوتى از نظر خداوند میان دو جنس گذاشته نشده است . تنها در
رابطه با یکدیگر و جامعه است که تفاوت شکل مىگیرد; آن هم
تفاوت میان نقشها و وظایف . حقوق و وظایف زن با حقوق و
وظایف مرد برابر است، اما حقوق و وظایف آنها ضرورتا یکسان و
کاملا شبیه هم نیست . سنتهاى اسلامى بر این عقیده استوارند
که برابرى و همسانى دو چیز متفاوتاند; اولى مطلوب است و
دومى نه . بنابراین زنان و مردان باید در یک نهاد چندبعدى
مکمل هم باشند، نه اینکه در یک جامعه تکبعدى، با هم به
رقابتبپردازند .
از آنجا که مسلمانان در بیشتر موارد، تفاوت میان نقشهاى
جنسى را طبیعى و مطلوب و ضرورى در نظر مىگیرند، مسئولیتهاى
اقتصادى زنان و مردان تفاوت دارند تا توازنى میان تفاوتهاى
فیزیکى و جسمى میان آنها برقرار گردد و نیز توازنى با
مسئولیتهاى بزرگتر زنان در فعالیتهاى بچهدارشدن و تربیت
و رفاه و سلامت جامعه بهوجود آید .
آیا این به این معناست که سنتهاى اسلامى ضرورتا وضع موجود
در جوامع اسلامى را توصیه مىکنند . جواب مسلما منفى است .
برخى از متفکران مسلمان - هم مردان و هم زنان - موافقاند که
در جوامع آنها ایدئالها و سنتهاى اسلامى آنگونه که در
قرآن آمده است و پیامبر اسلام [حضرت] محمد صلى الله علیه و
آله وسلم با رهنمودها و سیره خود آن را استحکام بخشیده است،
اجرا نمىگردد . آنگونه که از قرآن معلوم مىشود و تاریخ
نشان مىدهد، زنان نه تنها عقایدشان را آزادانه نزد پیامبر
بیان مىکردند، بلکه در بحثهاى جدى با پیامبر و رهبران وقت
در آن زمان، بحث و مناظره مىکردند . حتى برخى از زنان
مسلمان در مقابل بعضى از سلیقهها ایستادند که بعدها
استدلالات منطقى آنها پذیرفته شد . یک نمونه از این امر در
زمان خلیفه عمر بن خطاب رخ داد . قرآن کسانى را که معتقد
بودند زنان در رتبه پایینترى از مردان قرار دارند، سرزنش
مىکند (نحل: 57 - 59) و، همواره توصیه مىکند که باید با
زنان و مردان یکسان برخورد شود .
موقعیتحقوقى مستقل براى زنان
چهارمین سنت اسلامى که آینده فمینیسم را در جوامع اسلامى تحت
تاثیر قرار مىدهد، موقعیتحقوقى مستقل براى زنان است که در
قرآن و شریعتبه آن توصیه شده است . این شخصیتحقوقى مستقل،
براى هر زنى حق معامله و حق عقد قرارداد تجارى براى بهدست
آوردن پول و حق مالکیتسرمایه مىدهد . و ازدواج بر
موقعیتحقوقى زن، دارایى او و درآمدهایش - یا حتى بر نامش -
هیچ تاثیرى ندارد .
بنابراین ادعاى فمینیستها در مورد موقعیت قانونى مستقل براى
زنان همان است که سنتهاى اسلامى از آن حمایت کردهاند .
سنت اسلامى به مرد اجازه مىدهد با بیش از یک زن، در یک زمان
واحد ازدواج کند . این ارفاق حتى در قرآن هم آمده است (نساء:
3) . اما کاربرد و درک این سنت از آن برداشتهاى کلیشهاى که
هالیود بهکار مىبرد، بسیار متفاوت است . اسلام بهطور مشخص
چندزنى را تحمیل نمىکند و یک آموزه همگانى نیست . این امر
به عنوان استثنایى براى هنجار تکهمسرى در نظر گرفته مىشود
و انجام آن بهشدت با فشارهاى اجتماعى تحت کنترل است . زنان
مسلمان بهطور عموم، به این کار به عنوان تهدید نمىنگرند .
تلاشهاى جنبش فمینیستبه منظور ریشهکن کردن این عرف تحت
عنوان بهبود شرایط زنان از سوى زنان مسلمان استقبال مىشود .
رهنمودهایى براى جنبش فمینیسم در یک محیط اسلامى
به نظر مىرسد نخستین و مهمترین اصل این باشد که بسیارى از
اهداف فمینیسم آنگونه که در جامعه غربى موردقبول است،
ضرورتا در همه مرزهاى فرهنگى، قابل طرح و صدور نیست .
از آنجا که تاریخ و میراث مسلمانان، به شدت با تاریخ اروپاى
غربى و آمریکا متفاوت بوده است، فمینیستى که بهکار زنان
مسلمان و جامعه آنها بیاید، باید عموما به همین نسبت متفاوت
باشد . این حقوق قانونى که زنان غربى در قانون عرفى انگلیس،
در پى اصلاح و تغییر آن بودند، تقریبا مسائل مبتلابه زنان
مسلمان در قرن هفتم بود . بنابراین چنین مبارزاتى براى زنان
مسلمان چندان جالب نیست . به علاوه، بیهوده است که بکوشیم
مسلمانان را به ایدهها و اصلاحاتى علاقهمندکنیم که بهکلى
با سنتهایى که بخش مهمى از میراث فرهنگى - مذهبى آنها را
شکل مىدهد، مخالف است .
جنبش فمینیسم باید چه شکلى داشته باشد که موقعیتش (در یک
محیط اسلامى) تضمین شده باشد؟
پیش از هر چیز، جنبش باید بداند درحالىکه در غرب، خط فکرى
رایج در جنبش زنان، مذهب را به عنوان دشمن عمده خود در راه
پیشرفت و رفاه خود مىداند، زنان مسلمان به آموزههاى اسلام
به عنوان بهترین دوست و حامى خویش مىنگرند و توصیهها و
رهنمودهایى را که در قرآن و احادیث پیامبر اسلام صلى الله
علیه و آله وسلم آمده است، به عنوان ایدئالهایى مىدانند که
زنان معاصر مىتوانند به آن رجوع کنند . تا جایى که به زنان
مسلمان مربوط مىشود، ریشه مشکلات موجود، اسلام و سنتهاى آن
نیست، بلکه منشا این مشکلات، نفوذهاى ایدئولوژى بیگانه در
جوامع اسلامى است که سبب ناآشنایى با اسلام اصیل و نیز تحریف
آن شده است و اشخاصى در جامعه از آن بهرهبردارى مىکنند .
دوم اینکه هر جنبش فمینیستى که بخواهد در یک محیط اسلامى
موفق شود، نباید با تعصب صرف، به نفع زنان کار کند . سنتهاى
اسلامى حکم مىکنند که پیشرفت زنان همزمان با مبارزه
گستردهتر به نفع همه افراد جامعه به دست مىآید .
سوم اینکه اسلام، ایدئولوژىاى است که تاثیرش فراتر از این
است که تنها در زندگى عبادى افراد تاثیر بگذارد . اسلام
بهطور یکسان بر زندگى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، روانشناختى
و زیبایىشناختى انسانها تاثیر مىگذارد .
امروزه بسیارى از مسلمانان، اسلام و سنتهاى اسلامى را به
عنوان عامل اصلى انسجام و یکپارچگى براى محققکرد نیک هویت و
ثبات تلقى مىکنند که مىتواند با تاثیرگذارىهاى تحمیلى
بیگانه مواجه گردد و زمینه همکارى لازم را براى حل مشکلات
بىشمارشان در زمان معاصر فراهم آورد . توجه نداشتن به این
حقیقت و کوتاهى در پىبردن به اهمیت این مسئله براى مسلمانان
- چه زنان و چه مردان - باعث مىشود هر جنبشى که از بهبود
موقعیت زنان در سرزمینهاى اسلامى دفاع مىکند، با شکست
مواجه گردد .
اشاره
1 . نویسنده که نوعى همدلى با جنبش فمینیسم دارد، با دیدى
منصفانه به فرهنگ مسلمانان مىنگرد و با آشنایى خوبى که از
تاریخ و سنت اسلامى دارد، توانسته است تحلیلى نزدیک به واقع
از علل ناکامى جنبش دفاع از حقوق زنان در جهان اسلام ارائه
کند . هرچند به کاربردن عنوان ناکامى درباره این مقوله چندان
زیبنده نیست; زیرا مهمترین علت ناکامى، حاصل بودن اهداف است
و با وجود حاصلبودن پارهاى اهداف این جنبش در جهان اسلام،
سخن گفتن از کامیابى یا ناکامى درست نیست .
2 . با وجود حاصلبودن اهداف اساسى جنبش فمینیسم در جهان
اسلام، هیچ لزومى ندارد که به تقلید از فرهنگ غرب، جنبشى به
نام فمینیسم در جهان اسلام دنبال شود; زیرا این جنبش در
اروپا و آمریکا علیه تبعیضهایى پدید آمد که در جهان اسلام
یافت نمىشود . زن در فرهنگ غرب جنس دوم محسوب مىشد; هویتى
مستقل نداشت و به تبع مرد بود . تا حدى که حتى نام مستقلى از
خود نداشت و باید به تبع شوهرش، نام خود را نیز تغییر دهد .
پدیدهاى که هنوز هم در جوامع اروپایى و آمریکایى مشاهده
مىشود .
3 . جنبش فمینیستى در بخشى از حرکتخود، به نفى هرگونه تفاوت
در حقوق و ارزشها مىپرداخت و بر این عقیده بود که زن و مرد
باید در هر جهتى مشابه باشند . حتى برخى از فمینیستهاى
افراطى بر آن شدند تا تفاوتهاى فیزیولوژیک را نیز به کلى
انکار کنند و امورى مانند بارورى و مادرى را نیز از خود دور
نمایند و در پى راهى براى - به گفته خودشان - رهایى از این
اسارت بودند . برخى نظریهها نیز به بارورى مردان نظر
مىدادند .
اما گرایشهاى دیگر جنبش فمینیسم، و نیز همان گرایشهاى
افراطى در این روزگار به نتایجى دیگر رسیدهاند . امروز دیگر
سخن از نفى تفاوتها نیست، بلکه از تاکید بر تفاوتهاست .
امروز پارهاى گرایشهاى فمینیستى به حدى افراط مىکنند که
معتقدند به دلایلى همچون تفاوتهاى فیزیولوژیک زن و مرد،
تفاوت احساس و نگرش زن و مرد، تفاوت خواستهها و امیال زن و
مرد و ... باید با نگاهى زنانه به تفسیر همهچیز از جمله
رشتههاى گوناگون علمى پرداخت . امروز از الاهیات زنانهنگر،
اخلاق زنانهنگر، فلسفه زنانهنگر، معرفتشناسى زنانهنگر و
حتى تاریخ زنانهنگر سخن مىرود . کافى است مقالات و
کتابهایى که با پسوند فمینیستى به رشته تحریر درآمدهاند،
بررسى گردند .
این افراط و تفریط، نشان از سردرگمى شدیدى دارد که جهان غرب
را دربرگرفته است، و هشدارى به مسلمانان است که از پیروى
کورکورانه غرب بپرهیزند و در فکر آوردن مکتبهاى غربى به
جوامع خویش نباشند . اعتدال و میانهروى اسلامى، که با تکیه
بر فرهنگ الاهى قرآن پدید آمده است، بهترین راه تامین نیازها
و حقوق و تعیین تکالیف هر قشر است .
پىنوشت:
1. nuclear family.
بینش سبز، ش 12