هژموني زنان در چالش دستامدهاي فمينيسم / مهري سويزي 

 

امروزه موضوع زنان در سطح جهاني به يك هژموني غيرقابل انكار تبديل شده است، به طوري كه ديگر مجالي براي كشورها باقي نمي‌ماند تا به دور از نقد، در حاشيه امن «عدم وارسي وضعيت زنان» قرار گيرند. اگرچه هر موضوعي وقتي با مولفه‌هاي قدرت مواجه مي‌شود، نمي‌تواند از تأثير كاهنده يا فزاينده قدرت و سياست‌هاي مربوط به آن در امان بماند؛ چنانكه در همين موضوع زنان مردم دنيا بارها شاهد برخورد دوگانه قدرت‌ها با موضوع واحد بوده‌اند؛ براي مثال در كشوري همانند عربستان سعودي هرگز فضاي غيرحقوق بشري زنان آن جامعه نقد نمي‌شود و در نتيجه، شرايط بسته زنان به بركت شيرهاي باز نفت، مورد طرح و طعن قرار نمي‌گيرد و ديده‌بان‌هاي معذور و معزول! آژانس‌هاي بين‌المللي از مشاهدات آزاردهنده، متاثر نمي‌گردند تا جايي‌كه در گزارش‌هاي آنان از اعتراض بديهي زنان سعودي كه بايد به جاي رانندگي، راننده‌داري كنند- يعني غير از هزينه فردي و اجتماعي كه بالغ بر دوازده ميليارد دلار در سال است، بايد با تبعات فرهنگي آزاردهنده‌اي مثل ساعت‌ها تنها بودن با راننده‌هاي خود در انجام امور شخصي همراه باشند- خبري شنيده نمي‌شود، به هر حال سياست يك بام و دو هواي غرب بسيار فراتر از اين گونه حقوق پايمال شده است.

در هر حال ما در كشور خود بنابر باورهاي پيش‌برنده و بالنده‌اي كه در حوزه زنان مبني بر تحقق عدالت داريم بايد بر آن باشيم كه در درجه اول نسبت به زنان يك نگاه انساني- فردي- شهروندي، بدون هيچ نسبتي با نقش‌هاي ايشان داشته باشيم. به زنان به عنوان يك انسان، يك نفر از آحاد جامعه بنگريم و بدانيم آن‌قدر اين بعد انساني حائز اهميت است كه براي بزرگتر كردن‌اش لازم نيست مثلاً بگوئيم كه زنان چون سازنده نيمه ديگر جامعه هستند، پس خيلي مهم‌اند يا لازم نيست بگوييم كه زنان چون نسل فرداي جامعه را مي‌سازند، پس داراي اهميت‌اند يا زنان چون شيران نر‌ مي‌زايند و مردان ميدان مي‌پرورانند، پس چنين و چنان‌اند يا هر مرد موفقي را ديديد، چون در كنارش يك زن موثر بوده پس اين دليل اهميت زنان است... و در نهايت با طرح اين‌گونه مطالب معلوم كنيم كه «زن» موضوع قابل پرداختي! است. اما قصد ما در ضرورت پرداختن به زن، بيان نسبت‌ها و ورود به آن‌ها نيست. ما اعتقاد نداريم كه زن را با نسبت‌ها بزرگ نمائيم تا توجه جامعه و ترحم دانه درشت‌هاي آن را برانگيزانيم، زيرا به مدد آموزه‌هاي مكتب اسلام يادگرفته‌ايم كه حيثيت زن و قابليت انساني او، عين اهميت و عظمت است و اين موضوع چيز كمي نيست كه از جايي ديگر برايش از قِبَلِ نسبت‌هاي عاريه‌اي[1] بزرگي قرض نماييم؛ بلكه معتقديم اگر بزرگي‌هايي در آن نسبت‌ها هست، كه هست، منشاء آنها همان حيثيت انساني و قابليت زن بودن است. چنانكه در عالي‌ترين وجه اين ماجرا، يعني تحت كساء كريمانه پيامبر (ص) همه با يك زن تعريف مي‌شوند؛ همه با نسبتي كه با يك زن مي‌يابند بازخواني مي‌شوند. در آنجا «مُعِّرف» زن است و «مُعَّرف» مردان و كيست كه نداند معِّرف از معَّرف اجلّ و اعرف و شناساتر است؛ فلذا مي‌خواهيم از زن نه با هيچ نسبتي كه دخترِ كيست؟ مادر چه كساني است و همسر چه كسي؟ بلكه فقط با نگاه به حيثيت انساني خودش به عنوان يك زن سخن بگوييم و در اين رصد موضوع ما زن بما هو زن، است و موضع ما جستجوي عدالت، تحقق اين موضع براي آن موضوع؛ يعني برون رفت از همه مشكلات و اشكالاتي كه بر سر راه زنان ريخته است؛ يعني كاربست آموزه‌هاي ديني براي اداره دنيايي كه در آن مي‌زي‌ايم؛ يعني روي آورد علمي وعملي به فرهنگ ديني و دروني جامعه خود تا بتوانيم خستگي و دلزدگي از شعارهاي گوش‌نواز و دل‌خراش فمينيست‌ها كه انواع بدليجات فرهنگي مدرنيته را با مارك دفاع از زن، عرضه مي‌نمايند، بيان كنيم تا بتوانيم در اين جستجو آمار گزنده و آثار گدازنده آن را از پريشاني خانواده‌ها تا رنج و خستگي زنان و سرگرداني بچه‌ها بيان كنيم. مي‌خواهيم روح مرد محورانه شعارهاي فمينيستي را كه در پي متقاعدسازي زنان براي ترك عمدي حيثيت زن بودن است، آشكار نماييم. مي‌خواهيم جامعه زنان - بر اثر رشد نه ربايش تبليغاتي- بداند و ببيند كه كدام يك از برخورداري‌هاي مردان، ناشي از بعد انساني كه مشترك بين زن و مرد است، مي‌‌باشد كه در اين صورت بايد اين برخورداري‌ها به طور مساوي شامل حال زنان هم بشود؛ زيرا كليه حقوقي كه منشأ آن اتحاد انساني زن و مرد است، مولّد «حق مساوي بودن» است؛ مثل حق حيات، حق عقيده، حق آموزش، حق انتخاب، حق مالكيت، حق سلامت، حق رشد و...؛ همچنين مي خواهيم جامعه زنان بداند و ببيند كه كدام يك از برخورداري‌هاي مردان، ناشي از بعد جنسيتي كه متفاوت بين زن و مرد است، مي‌‌باشد كه در اين صورت بايد برخورداري‌هاي زنان، متفاوت از مردان باشد؛ زيرا كليه حقوقي كه منشأ آن تفاوت‌هاي جنس و جنسيتي است، مولّد «حق متفاوت بودن» است؛ مثل حق مادري و همسري و زنانگي كه لازم است «حق متفاوت بودن» در تمام حقوق فردي، اجتماعي، اقتصادي و... كه به اين حوزه برمي‌گردد، حفظ شود و حتي در تمام مقررات استخدامي، ارزشيابي و ارتقاء شغلي، مرخصي‌، بازنشستگي، تأمين بهداشت و سلامت و همچنين تأمين آينده اجتماعي و اقتصادي زنان غيرشاغل و تأمين نياز زنان در بيماري‌هاي صعب العلاج و ساير مشكلات چون طلاق، بي‌سرپرستي، بد سرپرستي و... جاري و ساري گردد.

ما بايد در جامعه خودمان براي دستيابي زنان به حقي كه آرمان‌ها و اعتقادات ديني‌شان براي آنها رقم زده، به دور از تنگ نظري علمي و تن‌آسايي عملي، سخت‌كوشي نماييم و بدانيم كمترين كوتاهي در اين حوزه، زمينة افراط و تفريط را فراهم مي‌آورد؛ چنان‌كه مي‌بينيم گاه افراط در حضور اجتماعي به گونه‌اي جريان مي‌يابد كه فراموشي خود و فروپاشي خانواده عايد مي‌شود و گاه نيز ‌چنان در خانواده محوري تفريط مي‌شود كه فقط توجه به زن با عنوان خانواده مشروعيت پيدا مي‌كند و حضور اجتماعي كاملاً ناديده گرفته مي‌شود، صد البته هر دو وجه اين ماجرا جاهلانه است كه امام علي (ع) فرمود: «نديدم جاهل را مگر آن‌كه يا در حال افراط است يا در حال تفريط» و آشكارا پيداست كه تداوم اين رويه‌ها، حاصلي جز تنومند كردن جريان‌هاي فمينيستي ندارد؛ در حالي كه در نگاه «اصولي - اعتدالي»، نگاه مبتني بر دكترين حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب است كه هم به حضور اجتماعي زنان حساس و علاقه‌مند است و هم به حفظ كيان خانواده و نقش‌آفريني طراز زنان، در اين نگاه حضور زنان بايد در اجتماع «جدي و كارآمد» باشد، بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت- نه حمايت- داشته باشد و همچنين همزمان به بنيان‌ها و حفظ كيان خانواده متوجه و حساس باشد. در نگاه اصولي- اعتدالي، خانواده عالي‌ترين نهاد طبيعي، انساني و الهي‌ست؛ در اين سه وجه، وجهه طبيعي بودنش در انطباق با تكوين و انساني بودنش در انطباق با فطرت و الهي بودنش در انطباق با شريعت است.

در پرتو چنين نگاهي‌ است كه مي‌توان با انديشه‌ورزي، گفتگو و مفاهمه َاشكال افكار يكديگر را ديد و اِشكال وارد بر آن را اصلاح نمود، تا همگرايي نظري و همكاري عملي نزديك و نزديك‌تر شد. ولي متأسفانه بايد گفت كه امروز نظريه‌پردازي در حوزه زنان به دلايل مختلفي مثل تنگ‌نظري علمي و تن‌آسايي عملي و فقدان يك انديش‌وارگي نظامند، بسيار كم و كال است. ما براي نظريه‌پردازي نيازمندِ استخراج بايسته‌هاي اصولي- اعتدالي در حوزه زنان هستيم؛ خاصّه آنكه مباني اين نظريه‌پردازي در قرآن و سنت و سيره وجود دارد و علاوه بر آن با لحاظ دو عنصر مهم در اجتهاد يعني زمان و مكان، كاري شدني، لازم و با بركت است.

ما علاوه بر پاسخ‌گويي به نياز امروز جامعه، نسبت به نياز فرداهاي جامعه كه از نسل اول و دوم و بلكه سوم انقلاب، دور افتاده‌اند، نيز مسئوليم و اگر همين نظريه‌پردازي‌هاي اصولي- اعتدالي تبيين و تقرير يابد، آيندگان را هم در موضوع زنان، راهبري خواهد نمود و خطوط مسطور، حقيقت مستور را بازگشايي خواهد كرد و پرداختن به اين ضرورت‌ها تا كريمة «ن و القلم و ما يسطرون» شان يافته و مورد سوگند الهي قرار گرفته است. به هر حال در روزگار ما كه بسامد متوالي آراء و افكار در حوزه زنان است، موضوع نظريه‌پردازي در اين حوزه به طوري كه براساس آن بتوان به سوالات، ابهامات، شبهات و مشكلات پاسخ داد و راه‌حل‌هايي ارائه نمود، اگر چه يك موضوع جديد نيست اما، لزوم ورود به آن بسيار جدي است. چنانچه نگارنده نيز در شمارة پيشين فصلنامه، نظريه خود را تحت عنوان «كنوانسيون رفع كلية اشكال ظلم عليه زنان، يك ضرورت» و تفاوت‌ آن را با «كنوانسيون رفع كلية اشكال تبعيض عليه زنان» تحرير نمودم، به اميد آنكه فرهيختگان و دلسوختگان جهان اسلام، مبتني بر بايسته‌هاي روشني كه اين جهان‌بيني دارد، بتوانند. نظام «عدالت فراجنسيتي» را در حوزة «حق مساوي بودن» و نظام «عدالت جنسيتي» را در حوزه «حق متفاوت بودن» طراحي نمايند.

اين اتفاق مبارك، در فضايي كه فمينيست‌ها مشغول عقب‌نشيني تئوريك و مسئول ناكامي پراتيك آموزه‌هاي خود هستند، بسيار مغتنم و اثر‌بخش است، اگرچه فمينيست‌ها از اين جزر و مدهاي تئوريكي و پراتيكي، به عنوان يك امتياز كه حاكي از قابليت انعطاف براي ماندگاري است، ياد مي‌كنند. همچنان كه از چسبندگي تئوريك فمينيسم به نظام‌هاي فكري كه خبر از عدم نظام فكري و فقدان انديشوارگي مي‌دهد، به عنوان يك امتياز ياد مي‌كنند؛ زيرا امكان معيّت و همراهي با انواع ديدگاه‌هاي مختلف از چپ راديكال تا راست ليبرال را فراهم نموده است. همچنان‌كه از آزمون‌ها و خطاهاي متعدد در ارائه نسخه‌ها به عنوان «بازتعريف و نوزايي» ياد مي‌كنند و باز همچنان‌كه از سكوت و حمايت‌هاي معني‌دار خود از نظام سرمايه‌داري، عليرغم انبوه اجحاف‌هايي كه بر زنان رواداشته‌اند، با نام آزادي و پاسداشت آن ياد مي‌كنند يا از ستيز بي‌پايان با مردان در لايه‌هاي ظاهري گفتمان فمينيسم و علاقمندي شديد به مرد شدن، در لايه‌هاي باطني آن، با عنوان مبارزه با تبعيض ياد مي‌كنند و در نهايت هم از افول خانواده و افت كاركرد آن، به عنوان عوارض قطعي دورة گذار از سنت به مدرنيته ياد مي‌كنند و حتي در همين رابطه از بچه‌ها، كه هديه‌هاي الهي براي خوشي والدين‌اند، به عنوان مزاحم خوشي والدين ياد مي‌كنند، همه اينها مباحث مهمي است كه مي‌بايست همراه با طرح مباني پنجگانه فمينيسم اعم از آزادي، برابري، تجربه‌گرايي، فردمحوري و عمل‌گرايي، در قالب تحليل و تطبيق و ارائه راهكار، واكاوي شود تا در حوزه نظري «حجم اشكالات» و در حوزه عملي «هجوم مشكلات» نمايانده شود.

به همين دليل است كه ما گردانندگان كتاب زنان بر آن شديم تا فصلنامه «كتاب زنان» را آن‌هم طي پنج شماره با محوريت فمينيسم، تهيه و توليد نمائيم در اين پنج شماره سوالات، تعارضات و شبهات بسياري را در سه عرصه مباني و معارف، فقه و حقوق و سياسي و اجتماعي مورد بررسي قرار داديم و تلاش نموديم تا در فضاي تطبيقي ـ تحليلي ضمن بررسي نظرگاه‌هاي فمينيستي به كاركردهاي موجود آن نيز در جوامع غربي پرداخته و با زبان آمار و آثار، ابعاد آن را تبيين نماييم تا خواننده دانشور كتاب زنان كه علاقمند به روي‌آورد علمي در موضوعات مختلف است، خود دريابد كه فمينيست‌ها چرا و چگونه تبليغ مي‌كنند كه نياز مرد به زن، مثل نياز ماهي به آب است و نياز زن به مرد مثل نياز ماهي به دوچرخه! اما چرا در عمل با ارزان و آسان نمودن، انواع لذت‌ها و معيت‌هاي نامشروع، عملاً زنان را سيّاره نموده تا بر مدار نياز مردان آن‌هم با ابتذال تمام، بگردند! و به صاحبان سود و سرمايه چراغ سبز نشان مي‌دهند تا آنها بدون هيچ مزاحمتي به ناديده گرفتن حرمت زن و لهيده كردن حيثيت او مشغول شوند.

فمينيست‌ها چرا و چگونه خانواده را كه يك جامعه كوچك با پيوندهاي بزرگ است به اجتماعي وامي‌نهند كه يك خانواده بزرگ با پيوندهاي كوچك است.

فمينيست‌ها چرا و گونه به زنان القا مي‌كنند كه حسرت‌زده به مردان نگاه كنند تا جائي‌كه حاضر شوند حيثيت زن بودن خود را زير پا بگذارند و حتي اين حسرت‌ها را به نقش‌هاي طبيعي‌شان هم بكشانند.

فمينيست‌ها چرا و چگونه زمينه برپايي طوفان اجتماعي را با شايع كردن روح تفرّد و فردگرايي و احمقانه دانستن‌گذشت و فداكاري، در برابر نهاد خانواده فراهم مي‌كنند.

فمينيسمت‌ها چرا و چگونه به يك دسته از مادران مي‌قبولانند كه به هر نحوي كه شده بچه‌هايشان را رها كنند تا دسته ديگري از زنان كه آنها هم بچه‌هايشان را رها كرده‌اند اين بار با نام اشتغال، بيايند و به اين‌ها خدمت كنند!

فمينيست‌ها چرا و چگونه خانواده‌ها را متقاعد مي‌كنند تا تربيت فرزندان را كه بر اساس «عاطفه و مسئوليت» بر عهده‌شان مي‌‌باشد به شركت‌هاي تجاري و چندرسانه‌اي بسپارند تا بر اساس «قرارداد و منفعت» ذهن و رفتار فرزندان را مديريت كنند.

بدون شك امروز تناقضات و تعارضات آشكاري در نظر و عمل فمينيست‌ها وجود دارد كه سبب شده، منتقدان بسياري در جهان در برابر ايشان برانگيخته، شود كه اين نيز خود از جمله چالش‌هاي جدي فراروي فمينيست‌ها مي‌باشد كه در كنار چالش كاركردها و نتايج، با آن مواجه‌ و بلكه در آن گرفتارند؛ اما با اين حال بايد بگوييم كه ما با طرح ناكامي‌ها و ناكارآمدي‌ فمينيست‌ها در پي آن نبوده و نيستيم كه مشكلات زنان جامعه خود را نبينيم و براي رديابي خطاهاي خود كاري نكنيم ما معتقديم كه حقيقتاً بايد به دور از «تنگ‌نظري علمي و تن‌آسايي عملي» به نقد و تحليل وضع موجود زن در جامعه خود بپردازيم و با ترسيم وضع مطلوب كه به يقين وضع منطبق بر آموزه‌هاي ديني و آرمان‌هاي انقلاب است، اعتراض خود را بر سر «ظلم‌ها و ضعف‌ها» نه نجواگرانه كه با فرياد و روشني صلابت مطرح نمائيم تا با ايجاد روح همدلي در جامعه زنان، به ويژه در قشر نخبه و اليت جامعه، كمك كنيم تا به قوت و بصيرت بيشتر دست يابند؛ زيرا معتقديم اگرچه تشكيلات زنان در جامعه‌ ما، «ضعيف» نيستند اما «مستضعف» هستند، يعني گرفتار عواملي هستند كه نمي‌گذارند قوُت و قوّت يابند و بايد كمك كرد اين عوامل بازدارنده و كاهنده كه عبارتند از:

الف: عدم ملاك قراردادن دكترين رهبري انقلاب در حوزة زنان؛ ب: عدم باور توانمندي‌ها و كارآمدي زنان در حوزه‌هاي مختلف؛ ج: عدم شجاعت لازم كه ناشي از كاستي بصيرت و اخلاص مي‌باشد؛ د: تحميل سليقه‌هاي افراطي و تفريطي بر روند مديريت فكري زنان؛ هـ : عدم همگرايي لازم در مجامع و متوليان زنان. همه اين‌ها در مجموع باعث استضعاف تشكيلات زنان مي‌گردد كه مي‌بايست با رفع چالش‌هاي برشمرده، راه پيشرفت زنان را بدون اتكا به پرسش‌هاي تحميلي غرب و پاسخ‌‌هاي وارداتي آنان، بر اساس باورها و ارزش‌هاي ملي و ديني جامعه‌اي كه مفتخر به شش هزار سال تاريخ و تمدن توحيدي و هزار و چهارصد سال تمدن درخشان اسلامي است، فراهم نمائيم. بايد راه پيشرفت و ترقي زنان را تا رسيدن به ايران سند چشم‌انداز، كه ايران آباد، آزاد، دانامحور، ارزش مدار و مستقل است، با شتاب هر چه تمام‌تر و با مشي هر چه صحيح‌تر، طي نمائيم.

ان ‌شاء الله


* - مديرمسئول فصلنامه كتاب زنان soveizi@iranwomen.org

[1] - در عاريه بودن نسبت‌ها همين بس كه به تعبير قرآن فرو ريختن نسبت‌ها از ويژگي‌هاي روز قيامت است؛ آن‌جا كه فرمود: «فَلا انسابَ بينكم» يعني حالا ديگر همه نسبت‌ها فرو مي‌ريزد و هر كس حقيقت خودش است، همراه با عمل‌هايش و بلكه عين عمل‌هايش.