افراط و تفريط در مسـائل زنـان / مهري سويزي
يكي از مهمترين آفات حوزههاي فرهنگي- اجتماعي در بسياري از جوامع و از جمله در جامعه ما گرفتاري در دامان افراط و تفريطهاست. در اين ميان موضوع زنان بيش از هر موضوع دستخوش اين آفت شده است. لذا جامعه زنان بيش از همه، از بودن در كشاكش افراط و تفريط آسيب ميبينند. افراط و تفريط مَعبرِ حضور و محلّ عبور جاهلان است و بيدليل نيست كه امام علي(ع) ميفرمايد: «نديدم جاهل را مگر آنكه در حال افراط است و يا در حال تفريط».[1] در حقيقت افراطكارها جاهلند و جاهلها افراطكار؛ اينان چون در كاري كه بدان مشغول شدهاند، ورود علمي و تجربي ندارند و جامعيت موضوع را نميشناسند و در چيستي و كران آن ناواردند، لذا در ميدان ناآگاهي آنها، نطفه افراطها و تفريطها بسته ميشود. اگر چه تدبير شود به مدد انواع امدادها و با مكانيزم انواع كاتاليزورها اين عدم آگاهي به آگاهي تبديل شود. دليل اين موضوع هم ناگفته پيدا است؛ زيرا قلب هر سازمان و تشكيلاتي «مديريت» است و قلب هر مديريت «تصميمگيري» و قلب هر تصميمگيري «روشنبيني»ست و روشنبيني خود از پنج مجرا، پرورش كه بينشآور است، آموزش كه دانشآور است؛ تجربه كه مهارتآور است؛ تزكيه كه شهودآور است و مشاوره كه تواناييآور است، بدست ميآيد و بديهيست فقدان دو مجراي مهم «آموزش و تجربه» اختلالي در ساحت روشنبيني ايجاد ميكند كه آغاز بسياري از خبطها و خطاهاست. اگرچه عاملان آن در تمام لحظاتِ عمل، نيتي غير از خدمتهاي بزرگ! نداشته باشند، چه آنكه امام صادق(ع) فرمود: جاهل آن ميكند كه مغرض؛ جاهل و مغرض يقيناً در نيّتشان يكسان نيستند؛ زيرا يكي نيّت ترميم و بهبودي دارد و ديگري نيّت تخريب و نابودي... پس در نيّت متفاوتاند؛ اما در نتيجه عمل يكياند و دلواپسي جامعه زنان «به ويژه نخبگان» آن همواره اين است كه سررشته مسائل زنان به دست مغرض بيفتد يا به دست جاهل؛ زيرا مغرضان با خوب كوبيدن، راه را خراب ميكنند و جاهلان با بد دفاع كردن، رهرو را خسته و از هر دو، اهل باطل سود ميبرند و ما در مجال پيش آمده به موضوع آسيبشناسي افراط و تفريط ميپردازيم و آن را مورد واكاوي قرار ميدهيم تا با طرح يك «ضرورت تازه» به اين «درد كهنه» بپردازيم.
گمان نگارنده بر اين است كه در موضوع زنان ما در حوزه جهاني با يك افراط و تفريط مبنايي و موضوعي و در حوزه داخلي و با يك افراط و تفريط روشي و موضعي مواجهيم.
افراط و تفريط در جامعه جهاني از نگاه به انسان و جهاني كه در آن ميزييَد به دست ميآيد. اين افراط و تفريط حاصل آن است كه يا حقيقت را پيدا نميكنند يا اگر پيدا كردند، اعلام نميكنند يا اگر اعلام كردند، دنبال نميكنند؛ فلذا به ميزان فروماندگي از حق به فرومايگي در باطل ميپردازند. در جامعه جهاني، انسانمحوري و نه انسانيت محوري كه اگر اين ميبود فوقالعاده بود، بلكه انسانمحور آن هم نه انسانِ «نوع محور»، كه «خودمحور» پيجويي ميشود. فلذا اين تفرّدِ بر محور خود، تفرعني به بار ميآورد كه موساي همه ارزشها بايد براي بقاي فرعون قرباني شوند. انسانِ اومانيسم در اثر همين تفرّد چنان تنها ميشود كه عاطفه با هم بودن، اين نياز جوشيده از درون، در بيرون از او تا حدّ همجواري دائم با حيوانات و بلكه همسري! با آنها پائين ميآيد و پاسخ خود را در اين تنزل ميجويد كه خود فصل غمانگيزي از عصر ما و گفتمان غالب آن است و صد البته بيشترين تَبَعات حاكميت اين گفتمان اومانيستي در حوزه علوم انساني و اجتماعيست؛ يعني حوزه همان علومي كه براي چگونه زيستن انسان نسخه ميدهد واِلّا ساير علوم طبيعي و تجربي و رياضي به خاطر اصول مستحكمي كه بر آنها حكمفرماست، مجال قبض و بسطهاي تئوريك را به هيچ تئوريسين و نظريهپردازي نميدهد و بر اساس قوانين حاكم بر خود، بدون هيچ زاويه و زوالي جاري و ساري شده و با زبان قوانين با هستي تعامل ميكنند و در اين تعامل هم، ذرهاي نه تخلف ميكنند و نه تخلّف را ميپذيرند؛ زيرا به گفته الكسيس كارل: قوانين طبيعت سرد و ساكت و خاموشاند اما به متخلّفين از آن، مجازات سنگين ميدهند (انسان موجودي ناشناخته، الكسيس كارل).
پس حوزه اصلي اثرگذاري اومانيسم، حوزه علوم انساني و اجتماعي است و چون در اين حوزه، فمينيسم يك گزاره افراطي اومانيسم براي برون رفت از مشكلات زنانيست كه در طول تاريخ گرفتار تفريط و ناديده انگاشتن شده بودند، لذا دستاوردش نه تعطيل ظلم كه تغيير ظلم از شكلي به شكل ديگر است. شمارش دوازده محور نگرانكننده براي زنان جهان بر اين مبنا و فراموشي عمدي نگرانيهاي جدي ديگر، خود دلالت بسيار بر وجود افراط و تفريط در اين نگاه و در جامعه جهاني نسبت به مسئله زنان ميكند. نگرانيهاي جدي اما فراموش شدهاي چون: ضرورت حفظ كرامت انساني زن؛ ضرورت حفظ كيان خانواده؛ ضرورت حق متفاوت بودن و نگاهداشت هويت زن؛ ضرورت توسعه عواطف انساني و مهرورزي با حفظ نقش ويژه مادري؛ ضرورت حفظ عفاف و پاكي و صيانت از خود ... اينها حقوق جدي اما فراموش شدهاي است كه در نگاه افراط و تفريطي حاكم بر تاريخ ديروز و جغرافياي امروز جامعه جهاني، مغفول مانده است. فمينيستها اگرچه يك واگويه زنپسندانه از فمينيسم ارائه ميدهند، اما حقيقت اين است كه فمينيسم يك دفاع زنگرايانه از مرد است! و در ذاتِ خود اين انديشه را كه مردان بهترند و ما زنان براي بهتر شدن، چارهاي جز مرد شدن! نداريم را تعقيب ميكند. جريان افراط و تفريط، گذشته از حضور و حاكميت در جامعه جهاني، در جامعهي ما نيز سايهها و طنينهاي گوناگوني دارد و بدون شك هركجا خلأ روشنگري و خلأ اصول حقيقي باشد، يقيناً همانجا جاييست كه افراط و تفريط نه تنها لانه ميگزيند، بلكه فراتر از آن به طور موجّه! مطرح ميشود و امروز چون هميشه نيازمنديم كه با نگاه مكتب كه دو ويژگي «جامعيت و خاتميت» آن، هم كمال را ميرساند و هم شمول را، به طرح اصولي- اعتدالي جايگاه زنان و مسائلشان بپردازيم و صراط مستقيمي را هم كه شارع مقدس به ما آموخته در شبانه روز ده بار آن را از خداوند طلب كنيم، خود حكايت از همين مبارزه دائم، همراه با آگاهي و هوشمندي و ايمان، براي پرهيز از افراط و تفريط و بودن بر صراط مستقيم ميكند.
صراط مستقيم در حوزه زنان، راه روشن و رشدآفريني است كه در دوران پس از انقلاب به مدد نگاه اصولي- اعتدالي حضرت امام رحمة الله عليه طراحي شد و مبتني بر نابگرايي در ارزشها و نوگرايي در روشها، فصل تازهاي را پيش روي زنان ما گشود. اين نگاه پس از ارتحال امام در آراء و نظرات رهبر انقلاب نيز تداوم يافت تا جائي كه به جهت «صلابت و سهولت» ميتوان با نام «دكترين رهبري انقلاب» از آن ياد كرد كه چگونه در حوزههاي وظايف انساني؛ نقشهاي خانوادگي و ضرورتهاي اجتماعي، به روشنگري ميپردازد تا به مدد آن «آرمانها» تبيين و «كاركردها» تصحيح گردد.
در محور اول؛ نگاه حضرت امام نگاه به انسانيت و فارغ از نقشهاي زن و مرد است كه متضمّن يك نگاه «تساويگرايانه» است اين نگاه از همريشگي و همساني و همبستگي روحي زن و مرد نشأت ميگيرد لذا در گزارههاي دكترين رهبري انقلاب از آغاز تا كنون چنين ميخوانيم:
انسان داراي روحي است و جسمي. آنكه انسان به او انسان است، روح انسان است نه جسم انسان، لُبِّ انسان روح انسان است. (صحيفه نور، ج5، ص 118)
از حقوق انساني، تفاوتي بين زن و مرد نيست، زيرا كه هر دو انسانند (صحيفه نور، ج3، ص49).
زن انسان است آن هم يك انسان بزرگ (صحيفه نور، ج7، ص339).
براي اسلام زن و مرد هيچ فرقي ندارد، براي اسلام جنس زن يا جنس مرد مطرح نيست، تكامل انساني مطرح است. (زن ريحانه آفرينش، ص96)
در محور دوم؛ نگاه دكترين رهبري انقلاب نگاه به جنسيت است نگاه به موضوعاتيست كه به اختلاف جسمي و جنسي زن و مرد برميگردد كه متضمّن يك نگاه «تناسبگرايانه» است كه بر اساس آن به نقشهاي مادري، همسري و زن بودن در خانواده و كاركرد و آثار بيبديل آن در حفظ كيان خانواده ميپردازد. تأمل در آنچه ذيلاً ميآيد، اهميت اين مهم را بهتر روشن ميسازد.
اسلام براي زنان احكام خاص دارد همچنانكه براي مردان... يك احكام، خاصِّ به مرد است كه مناسب با مرد است، يك احكام، خاصِّ به زن است كه مناسب با زن است (صحيفه نور، ج4، صص 60-59).
بچههايي كه از دامن مادر جدا شدهاند و در پرورشگاهها رفتند، اينها چون پيش اجنبي هستند و محبت نديدهاند عقده پيدا ميكنند، اين عقدهها منشأ مفاسد است (صحيفه نور، ج 8، ص241).
شما بايد ببينيد زن به جهت زن بودن چه تكاليفي دارد و براي تحمل اين تكاليف احتياج به چه هدايتهايي دارد، چه توصيههايي بايد به زنان شود و چه قوانيني لازم است. (زن ريحانه آفرينش، ص35)
در خانواده حقوقي وجود دارد و اين حقوق كاملاً عادلانه و متوازن ترتيب داده شده است.
زن نبايد تحت ستم باشد و مرد خود را حاكم بر زن بداند.
در محور سوم كه آخرين بخش، دكترين رهبري انقلاب است نگاه به جايگاه زن در عرصه ضرورتهاي اجتماعيست. اين عرصه از جمله عرصههايي است كه به شدت گرفتار افراط و تفريط است و تأمل در جملات رهبري انقلاب از آغاز تاكنون، بيش از هر چيز تبيينگر ضرورت، سهم، آثار و نحوه حضور اجتماعي زنان است. اين جايگاه مبتني بر نگاه «عدالت گرايانه» است كه در جايي تحقق تساوي، عين عدالت است مثل بهرهمندي از حقوق شهروندي ـ آموزشي ـ بهداشتي و ... و در جايي ديگر تحقق تناسب، عين عدالت است، مثل اشتغال كه ميبايست در نحوه و بكارگيري زنان به «حق متفاوت بودن» ايشان توجه كرد و مشاغل زيانآور سخت را به بهانه تساوي، بر آنان تحميل نكرد، توجه به دكترين رهبري انقلاب در اين موضوع بسيار كارگشاست و ما را از افراط و تفريط مصون ميدارد.
زنان بايد در مقدّرات اساسي مملكت دخالت داشته باشند.
چرا با درس خواندن زن مخالف باشيم، چرا با كاركردن او مخالف باشيم، چرا زن نتواند كارهاي دولتي انجام دهد زن چون مرد در تمام اينها آزاد است (صحيفه نور، ج4، ص104).
شما خيال ميكنيد اعلاميههاي من و يا سخنرانيهاي شما شاه را بيرون كرد همين زنها شاه را بيرون كردند، با آنها به احترام رفتار كنيد (صحيفه نور، ج؟، ص؟).
خانمها حق دارند در سياست دخالت بكنند، تكليفشان اين است (صحيفه نور، ج9، ص136).
زنها هم بايد در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي همدوش مردها باشند، البته با حفظ آن چيزي كه اسلام فرموده است كه بحمدالله امروز در ايران جاري است (صحيفه نور، ج 18، ص263).
خيال ميكنند اسلام آمده است كه فقط زنها را خانهنشين كند، چرا با درس خواندن زن مخالف باشيم؟ چرا با كار كردن مخالف باشيم؟ چرا زن نتواند كارهاي دولتي انجام دهد؟ (صحيفه نور، ج 4، ص103).
اسلام زن را تا حدي ارتقاء ميدهد كه او بتواند مقام انساني خود را در جامعه بازيابد و از حد شئ بودن بيرون بيايد و متناسب با چنين رشدي ميتواند در ساختمان حكومت اسلامي مسئوليتهايي به عهده بگيرد (صحيفه نور، ج3، ص101).
در هر ميداني كه بانوان مسئولانه در آن ميدان وارد بشوند، پيشرفت در آن ميدان چند برابر خواهد شد.
وقتي در اين نوع موارد مي خواهند بررسي كنند و كساني را به عنوان اصلح انتخاب نمايند زنان را هم در كنار مردان و بين اين مجموعه ببينند و بدون هيچگونه تعصّب اصلح را انتخاب كنند (زن ريحانه آفرينش، ص35).
حركت در جهت احقاق حقوق زنان در جامعه، حتماً بايد انجام بگيرد، منتها بر مبناي اسلامي و با هدف اسلامي.
آنچه در پايان اين نگارش، براي تبيين نگرش «اصولي ـ اعتدالي» در حوزه زنان، باز هم طرح دوباره آن لازم مينمايد، اين است كه يك روز نوك پيكان همه «افراد و افكار و ابزار» به سمت پر رنگ كردن، ضروري نمودن، اصليتر كردن مشاركت و حضور اجتماعي زنان بود و عايدي از اين مشاركت و تمركز افراطگرايانه، غيبت حضور اثرگذار! و انبوه حضورهاي هياهويي در كوچهها و خيابانها شد و در همين دوره شاهد بوديم كه رشد مديريتي و اثرگذار و تصميمگير زنان از 4/3 درصد به 7/2 درصد تنزّل پيدا كرد و در دوره ديگر كه اكنون در آن هستيم نوك پيكان همه «افراد و افكار و ابزار» به سمت پر رنگ كردن و ضروري نمودن و حتمي كردن خانواده ميرود و هنگامي كه عمق اين موضوع را بررسي ميكني و غور مينمايي، ميبيني برخي از موجِ وجيهِ توجهِ به خانواده، ميخواهند تابلو زيبا، منطقي و ارزندهاي درست كنند تا آنچه را نميتوانند بگويند! ولي ميخواهند محقق شود! اينها همه كساني هستند كه «ممنوع» ميانديشند، «مجاز» حرف مي زنند و «مرموز» عمل ميكنند فلذا در پَسِ اين تابلوهاي موجّه انتهاي حرفشان در خانواده محوري، خانهمحوري است و منظورشان هم از خانهمحوري، خانهنشيني! است و حال آنكه حفظ كيان خانواده در يك نگاه «اصولي ـ اعتدالي» لوازم و ابزاري دارد كه بايد براي بقاي آن از نهاد قانونگذار تا نهاد اجرا و از نهاد فرهنگسازِ رسانه تا قشر فرزانه و نخبه جامعه همه و همه ... براي حمايت و دفاع و تقويت خانواده به صحنه بيايند، خانواده محوري مفهوماش حذف زنان از جامعه نيست، بلكه مفهوماش اثربخشي، عمقبخشي، آگاهيبخشي و تسهيلگري به حضور فرهنگي و تربيتي زنان در حفظ خانواده است؛ آن هم براي بهبود كاركرد خانواده و حفظ مباني آن براي تربيت نسلهاي شريف و عفيف و خلّاق، نه آنكه توهم شود حفظ، تحكيم و توسعه خانواده يك معادلهاي است كه حفظ آن با پشت كردن به جامعه به دست ميآيد، تحكيماش با زن محقق ميشود و توسعهاش با مرد! اين همان قصه افراط و تفريطيست كه مقوله زنان همواره از آن آسيبديده است؛ لذا بايد عالمِ دلسوز، رسانه متعهّد، نخبگان فرهمند با مسئوليت روشنگري به منظور تبيين نگاه «اصولي ـ اعتدالي» كه تنها راه پيشرفت، ترقي و تعالي زن است به صحنه بيايند و به ابهام و ايهام و ابرام بر سليقههاي شخصي پايان بخشند و با طرح نگاه «اصولي ـ اعتدالي» در حوزه زنان كه در ذات خود عدالت، اعتدال، ترقي و تعالي را ميجويد به اين مهم بپردازند كه اين رسالت تاريخي ما در اين برهه از زمانيست كه خداوند به الطاف عيني و غيبي خود، فصل تازهاي را براي خدمتگزاري بر محور مهر و عدالت براي مردم فراهم نموده و اگر اين اتفاق مبارك در حوزه زنان در اين فضاي مبارك رخ ندهد. اين ميدان تازه، فرصت تازهتري براي همه آنها خواهد بود كه يا استحاله در افكار فمينيستي را ناجي ميدانند يا التقاطي از آن افكار را، از اين روي، مسئوليت نخبگان متدين و متعهد و اصولي جامعه زنان و مسئولين مراكز و متوليان امور زنان، دوچندان ميشود؛ زيرا رهبري انديشهورزي و برنامهريزي در امور زنان را بر عهده دارند و ما اميد آن داريم كه بر محور نگاه «اصولي ـ اعتدالي» چنان حركت كنند كه فضاي جامعه در موضوع زنان، آكنده از عدالت، ترقي و تعالي شود و يك تعامل خردمندانه، به دور از هرگونه افراط و تفريط، بين وظايف انساني، نقشهاي خانوادگي و ضرورتهاي اجتماعي، محقق شود و اين مهم تنها با وفاداري به اصولِ دكترين رهبري انقلاب در حوزه زنان، ممكن و ميسور است ولاغير... .
پي نوشتها
[1] - نهجالبلاغه،كلمات قصار، كلمه .........