معرفی ، نقد و بررسی
اندیشه های افراطی و مکاتب فمنیستی جهان
عنوان :
نقد فیلم، تهمینه میلانی / آتش بس، فمنیسم یا
ایدئولوژی پنهان( احمد میر احسان، )
فیلم آتش بس، از دیدگاههای مختلف قابل تحلیل است و پیش از هر چیز،
به عنوان یک فیلم سینمایی، تحت مباحث ساختاری میگنجد و میتوان
میزان موفقیت فیلمساز را در اجرای فرمی که برگزیده و قرادادهایی که
بنا نهاده بررسی کرد. از زاویه روابط بینامتنی نیز فیلم آتش بس، با
دیگر آثار کارگردان، یعنی فیلمهایی چون دو زن، نیمه پنهان، زن
زیادی و واکنش پنجم قابل بررسی است. از سوی دیگر، فیلم حاضر، دارای
ژرف ساختی روانشناسانه است که از کار لوچیاکا پاکیونه، نویسنده
کتاب «شفای کودک درون» (یا کودک شبهای درون) تأثیر گرفته است. پس
طبیعتا میتوان پیروزی نویسنده را از این دیدگاه بررسی کرد.
هم چنین میتوان نسبت فیلم تهمینه میلانی را با گرایش فمنیسمیاش
سنجید. به ظاهر آتش بس به عنوان آتش بسی در دفاع فمنیسمی از زن و
رویکردی به روابط عقلانی بین زن و مرد، در مسیر اعتلای خانواده و
نه گسست و فروپاشی رقابت آلود جنسی، معرفی شده است و آن را گامی در
اعتدال بخشی و رهایی از دگمهای زنانه فیلساز دانستهاند. در پایان،
فیلم مدعی است که اثری آموزشی برای بالا بردن سطح فکر افراد جامعه
است.
از نظر ساختاری، فیلم آتش بس، کاری به ظاهر مدرن است. اما موشکافی
درونه فیلم نشان میدهد که در پس آن، ساختارهای فیلمهای آموزشی
ایدئولوژیک دوران استالین، فیلمهای دوران انقلاب فرهنگی چین، گروه
چهار نفره و آثار آموزشی انقلابهای چپ خفته است و این بار در خدمت
شعارهای لیبرالیستی، مدرن و پر ایدئولوژی پنهان فیلم درآمده است.
ویژگی این ساختار، رها کردن گریبان روایت از ظرایف شخصیتپردازی و
داستان گویی کلاسیک، رهایی از کشمکشها، تعلیق و پردازش عمیق روابط
و مناسبات جزئی است؛ البته لیستمهای غیر روایی در سینمای مدرن نیز،
با استفاده از فاصلهگذاری و ایدههای پسادراماتیک، خویش را از قید
و بند روش قدیمی داستان سرایی رهانیدهاند و افقهای جدیدی را در
روایت غیر کلاسیک تجربه کردهاند؛ اما مشخصه سینمای تبلیغی بلوک
شرق، با آثار هنری مدرن یا پست مدرن، و سطحی نگری و ساده انگاری
تبلیغی آن است. در واقع، تنها در این فرم یک یا چند ایده تبلیغی بر
بستر ایدئولوژی مورد دفاع دارید و با گزینش موضع یک دانای کل و
صدای همه چیز دان، قطعی و یقین آلوده میکوشید. با خطابه، سخنرانیهای
یک طرفه، مونولوگ ذهنی، تأکیدهای تصویری، صحنه چینی سرد است در
خدمت تبلیغ، و انواع شگردها و ساختارهای سادهانگارانه و یک جانبه
ما را نسبت به احکامتان قانع سازند؛ ما را هدایت کنید؛ به ما
آموزش بدهید و ما را به راه آورید آتش بس درست چنین اثری است. از
این نظر، شیوه کار خانم میلانی را به فیلمفارسی شبیه دانستهاند.
عدهای این شباهت را چون دلیلی برای ابتذال ساختاری فیلمهای
تبلیغی ایدئولوژیکی ساده انگار فیم میلانی ذکر کردهاند و عدهای
هم آن را یک هوشمندی نیت دار، در خدمت انتخاب آگاهانه و ارادی
ساختن گونه فیلمهای تأثیر گذار آموزشی برای ارتقای آگاهی مخاطبان
ارزیابی کردهاند. به عقیده من، هر چند شباهتی میان آثار خانم
میلانی با ساختارهای فیلمفارسی پیش از انقلاب وجود دارد؛ ولی
فیلمسفارسی دارای عناصر سرگرم کننده و روایتهای عاطفی ویژه خود
بود و فیلمی چون آتش بس، هرگز به آن گرما و تأثیر خوبی که اکشن، زد
و خورد، بزن و بکوب، ساز و ضرب، درسهای اخلاقی و پایان خوش را
چنان با هم میآمیخت که اشک به چشمان تماشاگر ساده لوح میآورد،
دست نیافته است. و از این نظر، گاهی عقبتر از نمونههای لذتانگیز
فیلمفارسی سرهم بندی شده، قرار دارد. تهمینه میلانی بیتردید تحت
تأثیر شخصیتپردازی یکسویه و کشمکشهای ملو دراماتیک با پس زمینهای
اجتماعی است؛ لیکن خامه دستی او در همه این زمینهها، کاملاً قابل
اشاره است نابهجا بودن رفتار آدمها، غیر منطقی بودن شخصیتها،
کسب و کار، منش اخلاقی و باورها و نیز تناقضآمیز بودن موقعیت و
منشأ طبقاتی و فرهنگ قهرمانهای فیلم، نکتهای نیست که از چشمها
پنهان بماند.
نکته دیگری که میلانی به سبک خود افزوده، حالت آموزشی است؛ چیزی که
در برنامههای تلویزیونی برای زوجهای جوان، با حضور روانشناسان
مبرز، بسیار جذابتر از آنچه در آتش بس وجود دارد، سر و سامان مییابد؛
برای مثال این مسئله در برنامه هزار راه نرفته جذابتر به نمایش در
آمده است؛ علاوه بر آنکه در این گونه برنامههای تلویزیونی،
کارشناس روانشناسی، آدمی عالم و واقعی، و نه آتیلا پسیانی است که
نقش او مضحکه یک روانشناس واقعی است، زیرا روانشناس ماهر، پیش از
هر چیز، نسبت به واژه خود موضعی جانبدارانه دارد و میان جنس مرد و
زن فرقی قائل نیست؛ اما آتیلا پسیانی در نقش روانشناس، برابر مرد
موضعی کاملاً محکوم کننده و برابر زن، حالتی تأیید گر دارد و تنها
از شیرین کاریهای قهرمان زن تعجب میکند؛ شیرین کاریهایی که در
نقاط مختلف فیلم، کاملاً قابل محکوم کردن و نفی است! در ویژهنامههای
تبلیغی آتش بس آمده است:
«لوچیا کاپاکیونه» از نویسندگان و روان شناسان معروف آمریکایی است
که هم روانشناسی را در دانشگاههای معتبر آمریکا تدریس میکند و هم
به کار روان درمانی میپردازد. وی در هالیورد مشاور والت دیسنی
بوده است. مهمترین کتاب او شفای کودک درون است که به زبانهای
مختلف دنیا ترجمه شده و در ایران نیز «گیتی خوشدل» آن را به فارسی
برگردانده است. میلانی میگوید: چندی پیش در سفری که به خارج کشور
داشت، هنرمندی موضوع این فیلم را نه به صورتی که در فیلم وجود دارد،
برای او مطرح میکند و به او میگوید. فکر میکند که این موضوع،
سوژه خوبی برای زوجهای جوان باشد. میلانی پس از این، از طریق همین
هنرمند، با زنی ایتالیایی با نام کاپاکیونه آشنا میشود که کتابی
با عنوان کودک شبهای درون نوشته و میلانی تصمیم میگیرد، بر اساس
این کتاب، فیلمی با موضوع طنز بسازد.
به اعتقاد میلانی، در آتش بس، این موضوع فیلم بود که به او نشان
داد، قالب فیلم باید چگونه باشد؛ مانند فیلم دیگه چه خبر؟ که
درباره سنت و مدرنیته بود. میلانی میگوید: «در فیلم آتش بس، صرفا
قصد خنداندن تماشاگر را نداریم و هدف ما پول درآوردن و بیزنس نیست،
بلکه بالا بردن سطح فکر افراد جامعه است».
حال آیا آتش بس، اثری است که سطوح فکر افراد جامعه را بالا میبرد؟
در حقیقت نقد فیلم را از همین آخرین جمله کارگردان درباره فیلم میآغازیم.
آتش بس چه میگوید که طرز فکر افراد جامعه باید با آن بالا برود؟
این ارتقای فکر، به چه صورت و به وسیله چه نیروی بالا برندهای
تحقق مییابد؟ به وسیله فیلمنامه و حرفهایی که از زبان شخصیت
بیرون میآید یا با قدرت تأثیر یک اثر هنری و ساختار مستحکم و مؤثر،
و فرم خاص آن؟ آیا اساسا فیلمها قدرت بالا بردن سطح فکر افراد
جامعه را دارند؟
بدیهی است که مواد آموزشی، در صورت جذب و عمل، جامعه را بیدارتر و
آگاهتر میکنند آیا آتش بس فیلمی آموزشی است یا اثری سینمایی که
هدف آن، طنز، تفریح، لذت و سرگرمی است؟ فیلم آتش بس، با مراجعه یک
زن جوان به روانشناس و شرح ماجرای خود و همسر کارخانهدار جوان و
امروزیاش و بحرانهای زندگی زناشویی آن دو آغاز میشود. در جای
جای فیلم، گفتوگوی این دو، شرح رویدادها و عدم آگاهی کودک درون،
اجازه دادن به سرکشیهای کودکانه، نظیر لجبازی، پنهان کاری،
زورگویی و کنترل آنها، موجب وقوع بحران شده است. آنان میخواهند
خود را بر دیگری تحمیل کنند و بالاخره مرد و زن در پی مشورت با
روانشناس، دورهای از تنها ماندن موقت را تجربه میکنند تا با کودک
درون خود آشتی کنند و ضمنا افراد بالغ، حقوق طرف مقابل را به رسمیت
بشاسند.
در سکانس پایانی، لحظهای در حضور روانشناس آنان، نوع اخطار و
مکالمه قبلی را تکرار میکنند؛ اما این بار همه چیز یک شوخی است.
آنها بالغ شدهاند و فیم به خوبی و خوشی پایان مییابد.
به ظاهر این فیلم شایسته تصوری است که کارگردان درباره آن تبلیغ
کرده است و میتواند با سیمای آموزشی خود، طرز فکر زوجهای جوان را
ارتقاء دهد. افراد میانسالی را به فکر وادارد و به افراد سالخورده
اطمینان ببخشد که اشتباهات آنان تکرار نخواهد شد. اما به نظر من،
تا زمانی که خود کارگردان، از علم (روانشناسی) به عنوان ابزاری در
خدمت نگاه ایدئولوژیک خود سود میجوید و به مدعای خود، در این فیلم
بررسی علمی و بیطرفانه بحران یک زوج مدرن، بدون پیشداوری وفادار
نیست، باید گفت که ضروری است ایشان نخست سطح فکر خود را بالا ببرند
و از بهرهجویی ابزاری از علم، به دلخواه خود چشم بپوشند و سپس
منادی رجوع به متخصص و ارج نهادن به امدادهای علمی برای نجات زندگیهایی
شوند که بحرانهای آن زاده خود جهان مدرن است. دلایل من برای ضرورت
تغییر طرز فکر همراه با پیشداوری خانم میلانی، تا جایی که به فیلمهای
او بستگی دارد، گوناگون است.
دوستداران سینمای ایران به یاد دارند که تهمینه میلانی، مهمترین
بخش شهرت خود را مدیون برداشتهای فمنیسمیاش است که در فیلمهای
خود، به تبلیغ آنها میپردازد. وقتی او دو زن، نیمه پنهان، زن
زیادی، واکنش پنجم و... را میساخت، بسیاری از منتقدان، به دلیل
شعارهای روشنفکرانه قهرمانان آثار او، چشم بر ضعفهای بنیادین میبستند.
میلانی از همان فیلمها، با پند از تأثیر در افکار مخاطبان، و به
ویژه قشر متوسط مدرن، شروع به تبلیغ فمنیسم کرد و آن را پنهان هم
نکرد. بالاخره انسان آزاد است که اندیشههای مختلف را تجربه و
باوری را حمل کند که با همه شعور، تأمل و تفکرش، به درستیاش معترف
میشود.
نقد اندیشه و درستی و نادرستی تفکر یک فیلم، نکته دیگری است. هدف
من در اینجا این است که تهمینه میلانی چیزی را آموزش میداد که خود
به صحت آن پایبند نبود و حقیقتی را عَلَم میکرد که ناگریز، همه جا
باید کم و کاست و ضعف آن را با جعل و تحریف پر کند. بدتر اینکه
برای اثبات حقانیت برداشت زنانه از جهان، به افراد جاهلی متوسل
گردد و فراموش کند که جاهل با زنی درست همان سیمای مبتذل زندگی
مردانه است که مردان متفکر، خود از آن تبری میجویند. سویه
فیلمفارسی وار آثار میلانی، با این اَکشن انطباق دارد.
اما بیباوری به آنچه میلانی، خود مدعی آموزش آن است از آنجا رخ مینمایاند
که او با تحریف وضع مردان برابر زنان، با ارائه چهرهای یکسویه،
سیاه، مطلقا ستمگر و بیماروار از مردان و چشم فرو بستن به زندگی و
انواع مشکلات مردان، آثارش را به تبلیغ تفکری دگم بدل میسازد. بیتردید
سلطه، خشونت و جبر مردان و عدم تساوی در حقوق انسانی، به اندازه
عدم توجه به تفاوت زنان و مردان، مذموم و فاجعهآمیز است؛ نه در
ایران، بلکه در همه جهان، ما به دلیل جاهلیت و عدم اجرای فرامین
آسمانی، با ستم بر زنان که برخاسته از جهل، خرافه و زورگویی جنس
مذکر است. چیزی که طی قرنهای متمادی، تفکر فئوداری و ارباب و
رعیتی پروده شده و به سختی از اذهان قبیلهای زدوده میشود. نخستین
مبشر ضرورت زدودن این تفکر جاهلی مردان، اسلام و پیامبر آن حضرت
محمد9 بوده که با ارتقای زن به یکی از وجوه هستی، نشاندنش در کنار
نماز، با برترین معنا، فرم، زبان و کلام، زن را فرا برده است. حال
خانم میلانی که تازه به میدان دفاع از زنان گام نهاده، به شیوهای
دل مشغول دفاع است که در اصل تحقیر زن است. ساختن چهرهای مردانه
از زن و نیاز دفاع او به تحریف واقعیت همه مردان، حقارت بار است،
زیرا او نشان میدهد که با واقعگرایی، عقل، منطق و استدلال، نمیتوان
از زن دفاع کرد و باید به جعل پرداخت؛ در حالی که ستم بر زنان و
دیدن انواع فشارها بر مردان، آن قدر در جهان ما وسعت دارد که نیازی
به تصویر یک جانبه و ساختگی نداریم.
در فیلم آتش بس نیز این مشکل وجود دارد. شخصیتپردازیها به گونهای
است که از تماشای برابر و بیطرفانه موقعیت مرد و زن جلوگیری میکند.
روانشناسی در این فیلم، یک مجسمه تأیید زن و تکذیب مرد است. او
برابر کنشهای خطا آلود زن، تنها تعجب میکند؛ اما به مرد مدام
اندرزهای ریز و درشت، دال بر ضرورت تغییر میدهد. از قرار این فیلم،
ساخته شده تا مردان خود را تغییر دهند؛ چه تغییری بر این که اگر
همسرشان را یا مرد غریبهای در اتومبیل شخصیاش دیدند و مرد سرگرم
تماشای عاشقانه زن و زن در حال لبخند دلفریب بود و بعد زن همه
ماجرا را پنهان کرد و با آرتیست بازی فیلمهای ارزان بهاء سر شوهرش
کلاه گذاشت و به بلاهت بارترین وجه، با رختشویی او را فریب داد.
مرد «غیرت» کهنه را کنار بگذارد؛ چشم بر هم نهد و اگر تا آخر عمر
در ذهنش پرسشی هولناک داشت، آن را ندیده بگیرد. این راه حل خانم
میلانی برای بالا بردن طرز فکر زنان است. بدیهی است همه این فضای
جعلی امری پوچ است. مردان هزاران بار، همسرانشان را در اتومبیلهایی
میبینند که خانمها را به مقصد میرسانند و هرگز آنها را مورد
بازجویی قرار نمیدهند که چرا اتوبوس سوار نشده و سواری سوار شده؛
مردان به همسرانشان که شریفاند و برای گرداندن چرخ زندگی به جان
میزنند، اعتماد دارند و زنان هم در برابر پرسش مردان، با صداقت
حرف راست را میگویند، زیرا کاسهای زیر نیم کاسه ندارند. این
واقعیت با واقعیت جعلی فیلم آتش بس، زمین تا آسمان فرق دارد. مهمتر
از این تناقض فیلم است. پسر جوان امروزی فیلم، هرگز رفتارهایی
ندارد که کارگردان برای او در نظر گرفته است؛ در نتیجه روانشناسی
فیلم، نه علم که یک جعل در خدمت ایدئولوژی فمنیسمی است. خانم
میلانی خود نیازمند آموزش و واقع بینی است.