گرچه
امروز حركت سياستمداران تمدن بشرى در جهتى است كه انسان را از
باورهاى طبيعى و ناب خويش خلع نمايند و او را هر چه بيشتر به وادى
ناباورىهاى مخالف فطرت و حقيقت بكشانند و هر لحظه بر حيرت و تزلزل
او بيفزايند، ليكن سنت آفرينش بر اين است كه حق را آشكار و باطل را
به زوال رساند، اينجاست كه فرقان حق و باطل به مدد انسان غافل آمده
و او را به هشيارى دعوت و به سوى بندگى پروردگار هدايت و حقايق
هستى را براى او آشكار مىسازد.
آيه
مذكور در طليعه كلام حامل پيامى راستين و حقيقتى دلنشين براى بشريت
سرگشته امروز است كه پرده از واقعيتى شگرف و سنتى زيبا برمىدارد،
و آن حاكميت اصل زوجيت و تداوم حيات بر اساس تكامل دوجنس و مؤانست
و رفق و مداراى آن دو در كنار يكديگر بنا بر تدوين قانون خلقت است،
كه اين سنت اختصاص به نوع بشر ندارد و عرصه شمول آن به گستره همه
موجودات عالم است.
آنچه
در گستره يك تحليل اجتماعى و تحقيق بنيادى براى اهل نظر و انديشه
ظهور دارد، اين است كه گرايشها، نمودى راستين از نگرشها، و نگرشها
آينهاى صادق از بينشهاى آدمى است، بر اين اساس رويكرد هر ملتى
نسبت به پديدههاى اجتماعى، سياسى، اخلاقى، حقوقى و ميزان انعطاف،
موافقت و مخالفت او بر همين معنا شكل مىگيرد و در حقيقت مسايل
روبنايى در هر جامعه ريشه در مبانى فكرى و عقيدتى آن دارد.
با
كنكاشى درست در فرهنگها مىتوان مبانى آنها را دريافت و به اين
حقيقت رسيد كه هر چه شاكله اعتقادى و اصول فكرى در يك جامعه به
حقايق موجود در طبيعت و مستور در فطرت عالم نزديكتر باشد و بين
باورها و واقعيات در دايره هستى توازن و همگونى شايستهترى برقرار
گردد، اميد به ثبات و نجات و استحكام و استقلال در آن بيشتر و
سامان پذيرى نهايى براى آن ولو در دراز مدت قطعىتر است، گرچه بروز
مشكلات، فتنهها و مبارزه با دسايس و وساوس در راستاى رسيدن به
اهداف اصولى در آن جامعه حتمى است.
از سوى
ديگر در يك نظام اجتماعى هرچه بين مردم و حكومت همدلى و وحدت نظرى
و عملى بيشترى باشد ميزان موفقيت در آن چشمگيرتر و لباس استقلال و
برومندى بر قامت آن زيباتر است، اينجاست كه در يك نظام الهى -
مردمى، همبستگى و پيوند مردم و حكومت بهترين پشتوانه محسوب مىشود
و ميزان مقبوليت يك نظام سياسى در هر كشورى بر همين پايه شكل
مىگيرد.
انقلاب
اسلامى ايران كه در عصر حاضر نسبت به اين دو امر در عرصه جهانى
نمودى سمبليك و آشكار داشته و اساس توانمنديهايش را مبانى فكرى
سالم با هويت اسلامى و همچنين يكپارچگى بين ملت و متوليان حكومت
تشكيل مىداده است، لذا از سوى دشمنان خويش پيوسته از اين دو حوزه
مورد هجمه و حمله قرار گرفته است. و محور اهداف و آرمانهاى آنان
را، ايجاد شكاف و اختلاف بين مردم و حكومت و ديگر ترويج فرهنگ
جدايى دين از سياست تشكيل مىدهد.
از اين
رو آنها تمام تلاش خود را بر اين مىگمارند كه اولاً مسلمين را از
درك عميق مبانى فكرى و سياسى اسلام بازدارند و دين را محدود به يك
دسته از احكام فردى و محصور در افعال عبادى، آن هم به صورتى بيروح
نمايند و ثانيا با ناقص جلوه دادن احكام اسلامى و ناكارآمدى آن
براى اداره امور زندگى دنيوى به سلب هويت فرهنگى و توسعه سلطه و
فرهنگ بيگانه بيشتر بپردازند و با تمسك به القائاتى چون «نظم نوين
جهانى» و «كنوانسيونهاى حقوقى» روز به روز بر بسط قدرت شيطانى خود
بيفزايند.
به
دنبال اين اهداف حتى طرح ترويج رفرميسم مذهبى كه جوهر آن پشت كردن
و عدول از اصول اصيل اسلام ناب است مطرح و در پشت اين تجددطلبى و
دگرانديشى مذهبى و نيز ارائه تئوريهاى به ظاهر اسلامى، ديدگاههاى
ليبراليسمى و يا اومانيسمى را كه به توسعه فرهنگ و سلطه خود مقرون
است، گسترش مىدهند.
رئيس
جمهور اسبق آمريكا «نيكسون» توصيهاش راجع به نفوذ و مبارزه با
فرهنگ اسلامى در كشورهاى مسلمان خصوصا ايران اين است كه بايستى
آرمانهاى غرب را با فرهنگ و معيارهاى امت اسلامى تركيب و در نتيجه
منافع و سلطهگرى خود را تضمين نمائيم. او مىگويد: «ما بايد تجدد
طلبان را در جهان اسلام پشتيبانى كنيم، اين هم به سود ماست و هم به
سود آنها!!!»(1)
نشريه
«اكونوميست» در سالهاى اخير در يك ويژهنامهاى تحت عنوان «اسلام و
غرب» با سينهاى مالامال از كينه مىنويسد: «مهمترين مانع مهار
پديده اصولگرايى اسلامى، روحانيون و علما هستند، زيرا علما با سلاح
عمده خود يعنى اجتهاد مانع از تحقق اهداف غرب مىباشند.»
امثال
اين نگرشها و گزارشها كه در طول عمر انقلاب ما پيوسته در رسانههاى
غربى به گوش مىرسد، حاكى از تلاش مستمرى است كه دشمنان انقلاب و
اسلام در راه استحاله فرهنگى ملت ما بكار مىگيرند و براى رسيدن به
اين اهداف پليد تاكتيكها و راهكارهاى متفاوتى دارند كه از
عمدهترين آنها استفاده از وجود زنان براى تحقق اهداف خود است.
لذا در
كنار ناكارا جلوه دادن قوانين اسلامى به ترويج جريان فمينيسم و يا
زنمدارى پرداخته و با اين دسيسه شوم هم سلب هويت فرهنگى و ملى و
دينى مىكنند و هم براى استفاده ابزارى از زن، همه سعى خود را در
سلب ارزشها و خلاقيّتها و توانمنديهاى او بكار مىگيرند.
در اين
گونه تبليغات، تلاش دشمن تا حدى است كه نه تنها او را با واقعيات
ملموس در طبيعت و مشهود در خلقت، به مبارزه كشانده، بلكه با مطالب
و كاوشهاى علمى كه از جانب خود ايشان به اثبات رسيده و در اين
تحقيقات، تفاوتهاى جسمى و روانى بين زن و مرد بر اساس يافتههاى
علمى - تجربى قطعى گرديده و كرارا در مطبوعات خود، آنها را منعكس
كردهاند، به مقابله پرداخته و دائما از برابرى و تساوى سخن
مىگويند و با ناديدهانگارى واقعيات و حيلهگرى داعيه رفع تبعيض و
تفاوت دارند؛ و به همسانسازىِ فراگير و نامعقول در دو جنس زن و
مرد مىپردازند تا بتوانند از هر دوى آنان سلب هويت نمايند و ايشان
را دستخوش مطامع خود قرار داده و با به مقابله و مبارزه كشاندن هر
يك در برابر ديگرى آرامش هر دو را برهم زنند.
اينجاست كه مىبينيم حتى كار به جايى مىرسد كه دفاع از حقوق مدنى
در برخى از جوامع غربى نه تنها مخالف با دريافتهاى فطرى و طبيعى
است بلكه مقابله با آموزههاى علمى و تجربى است.
آيا
نقش جنسيت كه نه تنها در شكل ظاهرى زن و مرد، بلكه در سراسر هستى
آندو تأثيرگذار است را مىتوان نفى نمود؟ آيا تفاوتهاى افتخارآفرين
و غرورانگيزى كه به تناسب رسالت زن و مرد، در آنان به وديعت نهاده
شده، تا هر يك در نظام احسن به مسئوليت احسن خويش بپردازند، قابل
ناديدهانگارى است؟ گيرم كه زن را به بهانه دفاع از تساوى حقوق به
مقابله با مردان بخوانيم، آيا مىتوانيم او را به مقابله با خويشتن
خود هم وادار كنيم؟ و حتى اگر جنبههاى ظاهرى و بيرونى، همچنين
تفاوتهاى فيزيولوژيك از قبيل تفاوت در اندازه، وزن، مغز و ساير
اعضاء را ناديده بگيريم، آيا از نظر روانى و درونى مىتوان او را
با نيازهاى ذاتى خود به ستيزه وادار ساخت؟
يا
اينكه بايستى اذعان داشت كه تفاوتهاى ظاهرى، خود رمزى است از
تفاوتهاى درونى ،چنانچه در علوم روانشناسى از ظواهر اشخاص، حالات
درونى آنان را مىيابند.
«ترمن»
در كتاب «انسان موجود ناشناخته» گفته است: «هر سلول بدن انسان حامل
علامت جنس خود مىباشد...» «... يكايك سلولهاى بدنش همچنين
دستگاههاى عضوى و مخصوصا سلسله عصبى نشانه جنس او را بر روى خود
دارد.»(2)
نحوه
رشد، يا قدرت بدنى و كار ظاهرى، توانمنديهاى احساسى و عاطفى، تفاوت
در وضعيت غدد جنسى و امثال اين تفاوتها چيزى است كه براى بشر پذيرش
آن قطعى است و اين تفاوتها نه تنها دلالتى بر تبعيض ندارد كه خود
مظهر زيبايى در خلقت است. پس چون تفاوت در تكوين لازمه خلقت است،
تفاوت در نظام حقوقى و شريعت هم در راستاى همين تفاوت طبيعى است.
پس
همانگونه كه تفاوتهاى ظاهرى دليل رجحان و برترى نيست، وجود بعضى از
تفاوتهاى حقوقى در شريعت هم، نه دليل تبعيض است و نه موجب رجحان و
اولويت جنسى بر جنس ديگر و طبيعت، ظرف شريعت راستين و شريعت عامل
رشد و كمال در طبيعت براى آدميست بلكه وجود اين تفاوتها در دين
براى پاسخگويى درست به نيازهاى موجود در نهاد آدمى است و كارگردان
نظام عالم همانگونه كه بناى هستى را بر عدالت نهاده، در دين مبينش
هم مبناى قوانين را بر قسط و عدل گذارده و افراط و تفريط بندگان
دليل نقص قانون او نيست. خصوصا اينكه بعضا سنتهاى دينى در گرايشات
مردمى با بعضى از سنتهاى قومى و يا غيردينى به هم تنيده و ما به
خطا آن را نمود مذهب مىشماريم.
گفتار
گذشته در زمينه حقوق خانواده به بحث پيرامون رياست مرد و نحوه تحقق
آن از ديدگاه قرآن و نيز گستره وظايف زن و نقش او در حفاظت از
ارزشها و صلاحيتهاى ايمانى و اخلاقى و حسن تدبير نسبت به امور
خانواده در ذيل آيه 34 از سوره نساء منتهى گشت.
اين
بار ادامه آيه مباركه را در زمينه حكم نشوز و نحوه تحقق آن از سوى
زن پىمىگيريم «وَالّلاتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ
اهْجُرُوهُنَّ في المِضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ»
از
جمله اتهاماتى كه از سوى غرضورزان مخالف دين و نگرشهاى منفى در
افكار برون دينى مطرح مىگردد و در بعضى از انديشههاى درون دينى
هم بر آن دامن مىزنند، طرح مسأله خشونت عليه زنان از سوى اسلام بر
مبناى آيه مذكور است كه تمسك به بدرفتارى و ضرب و خشونت را امرى
مباح از سوى دين معرفى مىكنند و ما در اين بخش از گفتارمان طى بحث
مبسوطى به طرح و تبيين آن خواهيم پرداخت.
آنچه
كه در برداشت از آيات و روايات در استنباط احكام و استخراج قوانين
از متون اسلامى در سيره فقها و اهل نظر و تحقيق در علوم اسلامى
برمىآيد و نيز با توجه به موضوعات و بخشهايى كه در اصول فقه ما در
نحوه جمع بين ادله مطرح است چون اطلاق و تقييد، عام و خاص، حكومت و
ورود، تشخيص نص، از ظاهر، اظهر و ديگر مباحثى چون تعادل و تراجيح
بيانگر اين حقيقت است كه اولاً در روشهاى استنباط دقايق و ظرايفى
منطقى و اصولى و عقلايى مطرح است كه رسيدن به آن سالها ممارست لازم
دارد و هر از راه رسيده نا آشنا به فقه و بيگانه با مبانى
خردمندانه و اصيل استنباط بر آن ورودى ندارد و ثانيا اينكه برداشت
يك حكم فقهى بر اساس استناد به يك آيه و ناديدهانگارى ساير احكام
و قوانين، روشى كاملاً غير منطقى و مردود است.
در
مورد اين آيه هم بايد روشن شود كه آيا ما در باب روابط خانواده
همين يك آيه را داريم؟ ثانيا اين آيه خود چه مراحلى را در بر دارد؟
ثالثا موضوعيت آن كجاست؟ و آيا در سيره بزرگان دين، اين امر به
عنوان يك راهكار عملى در زندگى خانوادگى مورد توجه بوده يا خير؟
مضافا
اينكه آيا ملاك احكام شرعى ارضاى مطامع نفسانى و دفع حب و بغضهاى
ذاتى نسبت به افراد است يا غرض رجوع به حكم خدا و انقياد در برابر
او و تمسك به بهترين روشها براى تحقق قوانين الهى؟
براى
جواب به اين ابهامات، ابتداءً ما به آياتى كه در زمينه نحوه رفتار
مردان با همسران در قرآن كريم آمده مىپردازيم.
رسالت
زن و مرد در زندگى مشترك
دسته
اول آياتى است كه به خمير مايه و گوهره خلقت مرد و زن اشاره دارد و
از يكى بودن حقيقت انسانى خلقت آن دو سخن به ميان مىآورد و رسالت
مشترك هر دو را به نسبت حفظ ارزشها و كمالات در زندگى طرح مىسازد،
سپس به بيان اصل زوجيت مىپردازد و دو جنسى بودن انسان را از جهت
برقرارى علقه و روابط بر پايه صفا و صميميت و سيطره رحمت و مودت بر
زندگى بشر لازم مىشمارد و در كانون گرم زندگى، رسالت طمأنينه و
آرامش اعضاى خانه را به دوش جنس اناث وامىگذارد و بعنوان
كارگردانى توانمند او را مبدأ تحولات در سرشت و سرنوشت افراد خانه
مىشمارد. اين آيات مانند:
الف -
«يا اَيَّها النّاسُ اتَقوُ رَبَّكُم الذّى خَلَقَكُم مِن نَفسٌ
واحِدةٍ و جَعَلَ منها زَوجَها» (3)
ب - وَ
مِنْ آياته اَنْ خلق لَكُمْ مِنْ اَنفُْسَكُم اَزْواجاً لِتَسكُنُو
اِلَيِها وَ جَعَلَ بينكم مودة و رحمة.(4)
ج -
«نِساءُكُمْ حَرْثٌ لَكُم»(5) و «وَ البَلَدُ الطَيِبُ
يَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذن رَبِّهِ وَ الّذى خَبُتَ لا يَخْرُجُ
اِلاّ نكدا»(6)
د ـ
«يآ ايّها الناسُ اِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذكرٍ وَ اُنثى وَ
جَعَلْناكُم شُعُوباً وَ قَبائلَ لِتعارَفُو اِنَّ اَكْرَمَكُمْ
عِنْدَاللّهِ اَتقيكُمْ»(7)
چنانچه
مشاهده مىكنيد در اينگونه آيات نه تنها بناى جوامع انسانى را بر
مبناى استوارى ارزشها، ارتباط مسالمتآميز، شناخت و درك متقابل
انسانها و جوامع از يكديگر معرفى مىنمايد، بلكه محيط خانواده را
حريم امن انسانها معرفى مىكند و آن را كانون گرمى بر پايه مودت و
رحمت متقابل مىشمارد، كه لازمه بر پايى چنين خانواده و جامعهاى،
دورى از خشونت و غضب و تمايلات فردى و خواستههاى انسانى صرف است.
خصوصا اينكه مبدأ رشد و تكامل شخصيت انسانى و ارائه ثمره مفيد براى
زندگى بشر را دامن زن معرفى مىكند و تمثيل «نساءكم حرث لكم» تبيين
حقيقتى است گويا، مبنى بر اينكه شكوفههاى شاخسار حيات انسانى،
زمينى شايسته مىخواهد، كه حامل اين ارزش دامان مادر است.
نقش
زوجين در استقرار اصل معروف در خانواده
دسته
دوّم: آياتى است كه استقرار اصل معروف را بعنوان وظيفهاى در روابط
بين زوجين مطرح مىسازد و در دوازده مورد به نهادينه كردن اين اصل
در خانواده مىپردازد، كه غالب اين آيات در خطاب به مردان در رعايت
تعادل رفتارى در برقرارى روابط انسانى و اخلاقى با همسر است، كه در
اينجا بعض آنها ذكر مىگردد.
«وَ
عاشِرُوهنَّ بالمعروف»(8) با همسران خود به شايستگى و
معروف رفتار نمائيد.
در
باره معروف مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان مىفرمايد:
«معروف همان چيزى است كه متضمن هدايت عقل و حكم شرع و فضيلت و
محاسن خلق نيكو و سنتهاى حسنه در آداب است»(9)
آيه
ديگر «وَ أَتَمِرُو بَيْنَكُمْ بِالْمَعْروف»(10) در
باره «ائتمروا» سه معنا آمده:
اول:
مشاوره كردن است؛
دوم:
هر يك ديگرى را به نيكويى فراخواندن؛
سوم:
پذيرش گفته و امر يكديگر آنگاه كه گفته و دستورى نيكو باشد.
كه اگر
هر يك از سه معنا را لحاظ كنيم حاكى از دعوت اسلام به انعطاف و بر
خورد معقول و منطقى و صميمى زن و شوهر است، مؤيد اين نكته، آيه
«هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ و اَنتم لِباس لِهنَّ»(11) است كه
هر يك از زن و شوهر را محافظ و مدافع و حامى يكديگر معرفى مىكند و
هر كدام را مأمن و پناهگاه ديگرى مىداند.
آيه
ديگر «وَلَهُنَّ مِثلُ الّذي عَلَيْهِنَ بِالمَعْرُوف»(12)
از براى زنان حقوق شايستهاى است مطابق وظايفى كه ايشان نسبت به
همسران بر عهده دارند، در اينجا هم اصل معروف را بنيان روابط
متقابل زن و مرد در استقرار حق و تكليف، قرار مىدهد.
حتى
نسبت به زنان مطلقه مىفرمايد: «فَاَمْسِكُوهنَّ بالمعروف اَوْ
سَرِحوهُنَّ بمعروف و لا تُمْسكوهُنَّ ضرارا لِتَعْتَدُوا»(13)
اشاره به اينكه يا با صميميت و رفتار شايسته و ملاطفت همسران را
نگه داريد و زندگى زناشويى را بر اساس معروف ادامه دهيد و اگر
هيچگونه زمينه سازش و آرامش بين شما نيست با رفتارى منطقى و معقول
و به دور از هر گونه اذيت و آزار و انتقامجويى از يكديگر جدا شويد،
سپس در خطاب به مردان مىفرمايد: مبادا به قصد ضرر رساندن و يا
تعدى به حقوق و آبروى آنان ايشان را نگه داريد و در ادامه آيه
مىفرمايد: «وَ مَنْ يَفعل ذَلك فَقَد ظَلَم نَفْسَه وَ لا
تَتَّخِذوا آياتِ اللّهِ هُزُوا» اشاره به اينكه گمان مبريد كه
اگر زن را در تنگنا قرار داديد و ظلم كرديد، از عملكرد ناشايسته
خود درامانيد، بلكه دود جهنمى كه به دست خود برپا مىكنيد شما را
هم مىسوزاند و ظلم به همسر دامنگير خودتان هم مىشود و سپس در
مقام هشدار مىفرمايد: «هرگز آيات خدا را مورد استهزاء و ملعبه و
بىاعتنايى قرار ندهيد و با بىعدالتى خويش نسبت به همسر به مقابله
با آيات حق برنخيزيد.»
منع
زوج از تعدى به مال و حيثيت بانو
دسته
سوم: آياتى كه مرد را از هر گونه تعرض و تجاوز به اموال و حقوق
مالى و نيز تعدى به عرض و آبروى زن شديدا منع مىنمايد «ولا يَّحلُ
لَكُمْ اَن تأخُذُوا مِمّا آتَيْتُمُوهُنَّ شيئا اِلاّ اَن يَخافا
اَلاّ يقيما حُدُود اللّه»(14) مىفرمايد: و براى شما
حلال نيست آنچه به ايشان دادهايد (چه به عنوان مهريه و چه به
عنوان غير آن) از آنان پس بگيريد، مگر اينكه زن و يا شوهر خوف
رعايت نشدن حدود الهى را داشته باشند كه در اين آيه تأكيد بر اين
است كه زن و مرد همه تلاش خود را بايستى در برقرارى و اجرا و اقامه
وظايف و حدود الهى بكار گيرند.
لازم
به ذكر است كه اصل در مهريه به عنوان يك دين بر عهده مرد است كه به
زن بپردازد. چنانچه مىفرمايد: «وآتُوا النّساءَ صَدُقاتِهِنَّ
نِحلَة»(15) مهريه زنان را به طور كامل به عنوان يك
بدهى (ويا يك عطيه) بر شماست كه به آنها بپردازيد. و اين مال به
عنوان بخشى از پشتوانه اقتصادى است كه به واسطه پذيرش همسرى و به
سبب صداقت زن بر او تعلق مىگيرد، و اگر امروز سنتهاى حاكم بر
جامعه باعث مىشود تا مادامى كه زن در زندگى مشترك خويش است، از
مهريهاش بهرهاى نبرد، اين يك سنت تحميلى غير الهى است و حاصلش
همين است كه اولاً مرد نسبت به مهريه به عنوان يك دين نمىنگرد و
ثانيا مقدار مهريه روز به روز به گونهاى تقليدى و سرسامآور رو به
ازدياد مىگذارد، ليكن در مرحله پرداخت براى غالب مردان توانمندى
در اداى آن نيست.
آيه
ديگر در اين موضوع «يا اَيُّهَا الذين آمنوا لا يَحِلُّ لِكُمْ
اَنْ تَرِثوا النساءَ كَرْها وَ لا تَعْضُلُوهُنَ لِتَذهبوا
بِبَعْضِ ما آتيتُمُوهن»(16) اى كسانى كه ايمان
آوردهايد بر شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه ارث ببريد،
آنها را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آنچه را به آنها
پرداختهايد تمليك كنيد.
مرحوم
طبرسى در مجمع از امام باقر عليهالسلام نقل مىكند كه اين آيه
درباره كسانى نازل گرديد كه همسران خود را بدون اينكه همچون يك
همسر با آنها رفتار كنند، نگه مىداشتند، به انتظار اينكه آنها
بميرند و اموالشان را تملك كنند.
و
متأسفانه در سنتهاى حاكم بر جوامع فعلى هم شاهد اين قضيه هستيم كه
بعضى از مردان به خاطر اموال پدر همسر و بهرهمندى از ارث و مايملك
زن با او ازدواج مىكنند و يا پيوسته از همسر خود مىخواهند كه
بهرهمنديهاى مالى خويش را در اختيار شوهر قرار دهد و اينها
معضلاتى است كه بايستى براى آن چارهاى انديشيد.
آيه
ديگر: «واِنْ اَردتم اسْتبيدالَ زَوجٍ مَكان زَوجٍ وَ آتَيْتُم
اِحديهن قِنطارا فَلا تَأخُذُوا مِنْهُ شَيئا اَتأخُذُونَهُ
بُهْتانا و اِثما مبينا»(17) اين آيه مورد اتهام قرار
دادن و به بهانههاى واهى متعرّض آبرو و حيثيت همسر شدن و براى
گذشتن از حقوق مالى، او را در تنگنا قرار دادن را شديدا نفى مىكند
و مىفرمايد: شما به واسطه ازدواج پيوند محكمى بستهايد كه اين
پيوند و ميثاق با اين نوع از رفتار موافقت ندارد. لذا در آيه بعد
در قالب استفهام توبيخى مىفرمايد: چگونه حقوق زنان را رعايت
نمىكنيد و اموال آنان را مىگيريد؟!! در حالى كه همسر به عهد خود
وفاى كامل نموده و بر سر پيمان خود با شما وفادار بوده است، ولى
شما بر خلاف پيمان خود به او بىمهرى مىكنيد و بر عهد خويش در
زندگى مشترك پايدارى نمىورزيد.(18)
اينجاست كه قرآن كريم هر گونه رفتار غير معروف و ناعادلانه و
برخاسته از تمايلات و غضب و خشونت را عليه زنان شديدا نفى مىكند،
و غور و تفحص در آيات قرآنى اين مطلب را اثبات مىكند كه: اولاً
توصيههاى قرآن كريم به مردان نسبت به زنان در رعايت حقوق و احوال
آنها به مراتب بيشتر از خطابات به زنان است و اين خود مبين حمايت
اسلام از حقوق زن است و ثانيا مىفرمايد حتى در صورت كراهت از
ايشان اگر به مصالح والاى زندگى بينديشيد و كانون خانواده را گرم و
خانواده را به آشوب و انحلال نكشانيد، خداوند در عوض به شما خير
كثير عنايت مىكند.»(19)
در جاى
ديگر مىفرمايد: «والصُلْحُ خَيرٌ وَ اُحْضِرَت الاَنْفُسُ الشَحّ»(20)
اگر سايه صلح و آرامش بر خانه سايه افكند بهتر است لذا زن و مرد
نبايد براى منافع شخصى خود متوسل به بخل و صفات ناشايست و خشن
شوند.
اصل
گذشت در زندگى مشترك
يا
مىفرمايد: «لاتَنْسَوُا الفُضلْ بَيْنَكُم»(21) گذشت
را هرگز در زندگى مشترك به فراموشى نسپاريد.
بر اين
اساس روش قانونگذارى در اسلام به گونهاى است كه از سويى تأكيد بر
فضايل اخلاقى و ترويج روشهاى پسنديده و مطلوب انسانى مىكند، و از
طرف ديگر در قالب نهى و نفى، دست مرد را از اعمال هر نوع بىعدالتى
و وارد ساختن ضررو ضيق و مشقت مىبندد و رياست او را همراه با
عدالت جستجو مىكند و با آياتى چون «لا تُضارُّوهُنَّ لِتُضَيّقوا
عَلَيْهن»(22) حمايت همه جانبه خود را از جايگاه ارزشى
و حقوق انسانى زن اعلام مىدارد.
اكنون
با توجه به سياق اينگونه آيات و تأكيدى كه مكتب وحى بر استحكام
روابط خانواده بر مبناى محاسن اخلاقى و سجاياى انسانى دارد باز هم
سزاوار است كه عدهاى اسلام را به خشونت متهم، و يا به ناديده
گرفتن حقوق زنان محكوم نمايند؟!
روايات و منشهاى شايسته رفتارى نسبت به زنان
با
نگرش به روايات در زمينه خانواده و روابط زوجين انسان به اين نكته
مىرسد كه در تعاليم اسلامى يك نوع جانبدارى اصولى و خاصى نسبت به
زنان و دختران شده كه بسيار ارزشمندتر و بالاتر از رعايت تساوى
حقوق صرف است. به گونهاى كه هم در رفتار بزرگان دين و هم در
توصيههاى آنان توجهى بىبديل و زيبا به نحوه رفتار يا جنس اناث
شده است.
از آن
جمله در سخنى از رسول خداست كه: «مَنْ دَخَل السُّوقَ فَاشْترى
تُحْفةً فَحَمَلها اِلى عياله ... ولَيَبْدُ بالاناث»(23)
وقتى مردى به قصد خريد تحفهاى وارد بازار مىشود و ارمغانى را
براى خانواده فراهم مىسازد بايستى در تقسيم آن از دختران آغاز
كند.
اشاره
به اينكه در روشهاى رفتارى ملاطفت و شفقت را نسبت به جنس اناث
بيشتر بكار گيريد.
در
روايت ديگرى از رسول خدا كه: «خداوند تبارك و تعالى نسبت به اناث
مهربانتر و رقيقتر است تا به ذكور» و اين دقت را به خوبى در
دستورات و قوانين اسلامى مىيابيم.
چنانچه
در وسايل الشيعه كه از عمدهترين كتب روايى ماست و مرحوم حر عاملى
آن را بر اساس ذخاير كتب اربعه شيعه تدوين نموده، بابى را تحت
عنوان «باب استحباب زيادةالرقةِ على الاناثِ» اختصاص مىدهد.
و حتى
در رعايت حقوق والدين، براى مادر اولويتهايى را قايل مىشود كه
براى پدر نيست لذا در روايتى از رسول خداست كه فرمود: «اِذا كنتَ
فِى صلاةِ التّطوع فَاِن دَعاك والِدُك فلا تَقْطعها وَ اِنْ
دَعَتْكَ والِدَتك فَاقْطَعها»(24) «اگر در نماز نافله
هستى و پدر تو را صدا كرد نماز را بر هم نزن اما اگر مادر ترا صدا
زد آن را بر هم زن»
و
روايات متعددى كه در توصيه به رعايت حقوق و احترام، پيوسته مادر را
مقدم مىدارد. و نسبت به او نه تنها رعايت تساوى نمىشود كه رحجان
و تقدمى خاص براى او قايل است كه از جهت اختصار بدان نمىپردازيم.
در
روايت ديگرى رسول خدا فرمود: «مازالَ يُوصيني بِالمَرئَةِ حتّى
ظَنَنْتُ أنَّه لا يَنْبغى طلاقُها اِلاّ مِن فاحِشةٍ مبينةٌ»(25)
كلمه «مازالَ» معنايش روشن است و بيان واقعيتى را مىكند كه
جانبدارى بيش از حقوق را بيان مىنمايد، اشاره به اينكه پيوسته و
هرگاه كه فرشته وحى مىآورد، نسبت به زنان سفارش مىكرد و به
پيامبر خدا اين موضوع مهم را تذكر مىداد تا بدانجا كه مىفرمايد
گمانم رفت به اينكه زن از آنچنان جايگاهى برخوردار است كه اصلاً
طلاق و جداساختن او سزاوار نيست مگر اينكه عمل زشت آشكارى كه منافى
حقوق زناشويى شوهر است از او سرزند.
روايت
ديگر: «اَحْسَنُ الناسِ ايمانا اَلْطَفَهُم بِاَهْله وَ اَنا
اَلطَفكُمُ باهلى»(26) بهترين مردم در دريافت حقيقت
ايمان كسى است كه نسبت به همسر و اهل خويش مهربانتر باشد و من
«رسول خدا» نسبت به خانوادهام از همه شما مهربانترم. در جاى ديگرى
مىفرمايد «خياركم خياركم لِنسائِهمْ»(27) شايستهترين
شما خوش رفتارترين شما با زنانشان هستند.
در
كلام ديگرى از اميرمؤمنان است كه در خطبهاى به بعضى از
ناهنجاريهاى گفتارى و رفتارى بعضى از زنان اشاره مىفرمايد، سپس در
بيان راهكار تغيير رفتارى در آنان مىفرمايد: «... فَدارُوهُنَ
عَلى كلّ حالٍ وَ اَحْسِنُوا لَهَنَّ المَقالَ، لَعَلهُّن يَحسُنُ
الفعال»(28) اشاره به اينكه در روشهاى رفتارى - تربيتى
خود پيوسته و در تمامى حالات برخوردى همراه با مدارا و سازش با
ايشان داشته باشيد و با گفتارى نيكو و پسنديده با زنان گفتگو كنيد،
كه از اين روش رفتارى و گفتارى شما براى ايشان پند و عبرت حاصل آيد
و سرانجام به تغيير در رفتار آنان انجامد و كردارشان شايسته گردد.
در نقل
ديگرى از امام حسين عليهالسلام است كه وقتى گروهى به منزل ايشان
مىآيند و خانه و نحوه آراستن آن و بكارگيرى ابزارى چون فرش و پشتى
را مشاهده مىكنند كه با منش سادهگزينى حضرت سازگارى ندارد، در
اينجا آنان لب به اعتراض مىگشايند و مىگويند «نرى فى منزلِكَ
اشياءً نكرِهُها» حضرت در جواب مىگويند: «اِنَّنا نَتَزوَّجُ
النّساءَ فَنُعْطيهنَّ مُهُورَهُنَّ فَيَشْتَرينَ ما شِئْنَ لَيس
لنا منه شىءٌ»(29) ما وقتى ازدواج مىكنيم با زنان پس
مهريه آنان را مىپردازيم و آنان با كابين خود (بر اساس سليقه
خويش) آنچه را كه دوست دارند مىخرند و ما در اين مسأله دخالتى
نداريم.
در
روايت ديگرى از امام صادق عليهالسلام است كه مىفرمايد: «مَنِ
اتَخَذَ اِمْراةً فَلْيُكْرِمها فَاِنّما امرَاةُ اَحدِكم لُعبةٌ
فَمَنِ اتَخَذَها فَلا يُضَيعُها»(30) كسى كه زنى را به
عنوان همسرى برمىگزيند بايستى او را گرامى بدارد، كه همانا همسر
هر يك از شما به منزله گوهرى است كه بعد از گرفتن آن: ضايع ساختن
آن شايسته نيست.
همانگونه كه مشاهده مىكنيد آنچه كه از روش عملى و توصيههاى
معصومين به دست مىآيد حاكى از اين است كه در خانه و خانواده با
هيچ بهانهاى نمىتوان به خشونت متوسل شد و فضاى زندگى خانوادگى را
با صفا و صميميت و حاكميت مودت و عطوفت بايستى نگه داشت و از سويى
چون قرآن كريم اقتداى به سيره نبوى را براى امت لازم مىداند
مىفرمايد: «لقد كان فى رسولِ اللّه اُسوةٌ حَسَنة»(31)
و در سيره رسول خدا چه از طريق عامه و چه خاصه توسل به ناراحتى و
ضرب اصلاً به چشم نمىخورد بلكه در جانب مخالف آن مطالب متعددى در
روايت مىيابيم و حضرتش توسل به ضرب را در افراد ديگر هم به شدت
منع مىنمايد. به عنوان نمونه حضرت فرمود: اَيَضْرَبُ اَحَدَكم
اِمرَاَتُه كُما يضرب العبد ثُمَيجامَعُها فى آخر اليوم»(32)
آيا از شما كسى است كه همسرش را كتك مىزند چنانچه بنده خود را
مورد تأديب قرار مىدهد؟ و سپس در آخر وقت با او مجامعت مىنمايد؟
كه در
اين بيان اولاً جايگاه بلند و متفاوتى كه همسر انسان با بنده و
برده او دارد مشخص مىكند. اينجاست كه تبليغات دشمنان اسلام كه زن
را بمثابه اسير و برده مرد مىدانند، كاملاً نفى مىشود و ثانيا
اينكه اعمال و رفتار خشونتآميز با روابط عاطفى و صميمى كه بايستى
بين زوجين باشد منافات دارد، و اين دو با هم قابل جمع نيست. در
بيان ديگرى رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «لا تَضْربُوهُنَّ
و لا تَقْبَحُوهُنَّ»(33) در روشهاى رفتارى خود با
همسران، نه ايشان را به واسطه ضرب مورد اذيت قرار دهيد و نه با
زشتى و رفتار قبيح با آنان برخورد نماييد.
در
كلامى ديگر حضرتش مىفرمايد: «اِنّى اَتَعَجَّبُ مِمَنْ يَضْربُ
اِمراتَهُ و هُوَ بالضربِ اَوْلى»(34) در تعجبم از كسى
كه همسر خود را مىزند در حالى كه خود براى كتك خوردن سزاوارتر
است. در ادامه اين روايت بيان ديگرى دارند كه بسيار قابل توجه است،
مىفرمايد: «لا تَضْربونَ نساءكم بالخَشَبْ فَاِنَ فيه القِصاصَ وَ
لكن اضْرِبوهُنَّ بالجوعِ والعَرى حَتى تُريحُوا فى الدنيا
والاخرة»
هرگز
با چوب همسرتان را نزنيد كه اينگونه ضرب داراى قصاص است، بلكه در
تخلفات و تنبيه همسرانتان از روشهاى ديگرى چون منع از تغذيه يا
لباس استفاده كنيد (و با ندادن نفقه آنان را مورد مؤاخذه قرار
دهيد) كه اين روش موجب راحتى در دنيا و آخرت است.
اينجاست كه مىتوان دريافت شايد مراد از ضرب در قرآن كريم بكارگيرى
روشى باشد كه زن را به اصلاح برگرداند و در انقياد نسبت به مسايل
زناشويى او را به تمكين كشاند.
اكنون
با اين توضيحات و تمهيدات به سراغ آيه مربوط به نشوز زن مىرويم كه
مىفرمايد: «الّتى تَخافون نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ
وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبوهُنَّ فَاِن
اَطَعْنَكُم فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سبيلاً»(35) و
زنانى را كه علايم و امارات عدم تمكين نسبت به امر زناشويى در آنها
آشكار گرديد و نشانه تمرد و گريز از وظيفه همسرى در ايشان يافت
گرديد، بنابر رعايت مراتب امر به معروف و اعتدال در بازگرداندن و
رجوع به صلاح و فلاح در اولين انعكاس رفتارى ايشان را پند و موعظه
نيكو نمائيد و از راه مؤانست و رفق و تذكر او را از ادامه روش
مذموم در رفتارش بازداريد، كه اين پند و اندرز فقط در قالب كلام
نمىگنجد، بلكه رفتار و روش عملى بايد به گونهاى باشد كه طرف
مقابل را به تسليم و انقياد كشاند زيرا تحقق پند و اندرز بدون
راهكارهاى عملى و شايستگىهاى رفتارى ممكن نيست و اين مرحله
مؤثرترين و كاراترين اثر را با توجه به روحيات و احساسات زن دارد.
لذا
اميرمومنان به محمد بن حنيفه مىنويسد «با بانوى خود خوش صحبت باش،
[و] خود را همراه خوبى چه در گفتار و چه در كردار بر او قرار ده،
تا عيش و زندگى بر خالص شود»(36) و اگر مرد در رفتارش
متوسل به خشونت و كج خلقى نشود قطعا پند و موعظه او مؤثر است و
نيازى به مراحل ديگر نيست. چنانچه در گفتار ديگرى هم كه از
اميرمؤمنان قبلاً بدان شاره كرديم فرمود: مداراى شايسته شما در همه
احوال و گفتار نيكوى شما، ايشان را به رفتار شايسته مىكشاند.
(37)
«وَاهْجُروهُنَّ فِى المَضاجِعِ» مرحله دوم و راهكار ديگرى را كه
در به انقياد كشاندن همسر، قرآن معرفى مىكند اين است كه اگر پند و
اندرز رفتارى و گفتارى مؤثر نشد، ايشان را در خوابگاه آنان ترك
كنيد كه در معناى «وَاهْجُرُوهُنَّ فى المِضاجِعِ» ديدگاههاى
مختلفى ارائه شده:
1- با
او همخوبى نداشته باشد و ترك رختخواب او را نمايد.
2-
كلام و سخن گفتن را با آنها ترك كند (قول ابنعباس، ضحاك، سدى)
3-
آميزش را ترك كند.
4- در
رختخواب پشتش را به همسر كند.
در
مقام ارزيابى بايستى گفت قول سوم بعيد است زيرا وقتى تمكين خاص از
سوى زن محقق نشود ترك آميزش امرى است قهرى. مادر گفتار قبل به اهم
وظايف زن و موارد تمكين او اشاره نموديم و گفته شد: چون هدف ازدواج
يكى شدن و به وحدت رسيدن زوجين و ايجاد انس و الفت و حفظ و بقاء
نسل است در دايره ترسيم وظايف طرفين آنچه كه مخلّ به اينگونه موارد
باشد، موجب نشوز مىشود؛ و در بررسى روايات مشروحا به بيان وظايف
الزامى و غير الزامى زن و موارد تخلف خواهيم پرداخت.
و قول
دوم هم اخص از معناى «هجر» است زيرا مفهوم هجر به معناى ترك هست،
ولى ترك سخن گفتن از آيه بر نمىآيد و قول اول هم با ظاهر آيه
چندان همسويى ندارد.
آنچه
كه ظاهر آيه مذكور بر آن بيشتر دلالت دارد اين است كه مرد از
رختخواب بيرون نرود و در خوابگاه هميشگى، حالت هجر داشته باشد.
چناچه عدهاى از فقها گفتهاند كه: در رختخواب پشتش را به بانو كند
و اين معنا هم با سياق آيه مناسبت بيشترى دارد و هم با روشهاى
تربيتى اسلام موافقتر است؛ زيرا وقتى مىفرمايد: «وَاهجروهن فى
المضاجِعِ» يعنى اختلاف و اسرار مربوط به زندگى مشترك زوجين، نه
تنها شايسته نيست از منزل بيرون رود كه حتى از رختخواب آنها نبايد
به بيرون سرايت كند و زوجين به گونهاى بايد رفع اختلاف كنند كه
حتى اعضاى خانواده هم از مسايل آنان اطلاع پيدا نكنند و همچون روحى
واحد در دو كالبد نسبت به حفظ اسرار زندگى كوشا باشند و اين نظر با
سياق آياتى چون «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ و اَنتم لِباس لِهنَّ»(38)
موافقتر است.
اين
روش را بايستى از نكات دقيق روانشناسى خانواده در اسلام و از
مختصات اين مكتب دانست و اينكه اسلام با جنجال و هياهو و رو در روى
ايستادن زوجين خصوصا به صورت علنى مخالف است و خانه و خانواه را
حرم امنى مىداند كه از رخنه عوامل خارجى بايد مصون و محفوظ بماند،
تفاهم و تسالم در آن به گونهاى باشد كه حتى محارم زوجين نسبت به
مسايل شخصى آنان دخالتى نداشته باشند و از همين جاست كه در فرهنگ
اسلامى رخنه و ورود دولتمردان و حاكمان را به اين سراى خصوصىاصلاً
موفق نمىبيند و در موارد تشديد اختلافات و به تعبير قرآن كريم در
هنگام «شقاق» از حَكَم خانوادگى استفاده مىبرد و به آنها توصيه به
«اراده اصلاح» ودورى از بىعدالتى مىنمايد.
بايد
توجه داشت كه: مسأله «هجر» از نظر فرهنگ وحى خود يك روش تربيتى است
كه در موارد متعددى بدان توصيه مىشود، ليكن نوع آن با قهر همراه
با تنفر و خشونت كه در بين جوامع متعدد رواج دارد، بسيار فرق
مىكند، لذا به پيامبر خطاب مىشود كه «واهْجُرْهُمْ هَجْرا
جميلاً»(39) يعنى قهر تو با دشمنان خدا هم بايستى قهرى
همراه با زيبايىهاى تربيتى باشد، تا مؤثر واقع گردد لذا در بحث
خانواده هم قهر زوج بايد كاملاً همسوى با اهداف خانواده باشد و اين
قهر نبايد برخاسته از غضب و اعمال هواهاى نفسانى باشد، بلكه قهر
فقط براى رجوع همسر به حكم خدا است و وقتى در مكتبى هجر نسبت به
دشمنان خدا بايستى «هَجْر جَميل» باشد، قطعا هجر زوج نسبت به زوجه،
زيبايىهاى مخصوص به خود را مىطلبد؛ يعنى قهرى كه زوجه را از تخلف
خويش پشيمان و خجلتزده نمايد و او را به اراده و تمايل خويش به
عرصه رجوع و تمكين كشاند.
و اما
راهكار سوم: كه بيان «فاضْربوهُنَّ» در اين مرحله است
با
توجه به اينكه در متون مختلف اسلامى علاوه بر نفى ضرر و ضرار، نسبت
به بعضى از انواع ضرب كه ديه تعلق مىگيرد و خصوصا نسبت به بعضى از
مواضع چون صورت كه شديدا نفى ضرب شده است و از سويى منع از زدنى كه
موجب درد يا قرمز شدن يا كبود شدن است، گرديده و از طرف ديگر در
متون روايى وقتى از نحوه ضرب سؤال مىشود اشاره به خفيفترين آنها
كه چوب مسواك باشد، مىگردد و با توجه به آيات متعدد و روايات
متواتر (مفهومى) كه دربر دارنده نحوه رفتار مرد با همسر است و به
گونهاى مبسوط در اين گفتار بدان پرداخته شد، اين حقيقت روشن
مىشود كه مراد از اين زدن بيشتر به يك نوع برقرارى ارتباط عاطفى و
عاشقانه بين زوجين شبيه است و در واقع هيبت آن مخوفتر از هويت آن
است و اينكه اسلام به هيچ وجه مايل به ايجاد سردى و فاصله عاطفى و
اخلاقى بين زن و مرد در زندگى مشترك نيست و با راهكارهاى مختلف
مىخواهد به روابط زوجين صفا و اعتدال ببخشد و روح مودت و محبت را
بر آن حاكم سازد.
اينك
سخن را در زمينه بيان آيه به كلامى ارزشمند از استاد مطهرى به
خاتمه مىبريم.
«...
در اينجا چون اين سؤال در فقه اسلامى مطرح است پيامبر اكرم
صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: زدن ممكن است زدنى باشد كه ديهاى
وارد كند؛ به اين صورت كه در اثر ضربه، بدن انسان سياه شود، لذا به
اين نوع زدن ديه تعلق مىگيرد، اگر در اثر ضربه بدن انسان قرمز
شود، مثلاً بر اثر سيلى اثر انگشت بر روى پوست ظاهر شود، به اين
نوع زدن هم ديه تعلق مىگيرد....
با
توجه به اين مقررات فوق، آيا زدنى كه اسلام اجازه داده، در حد وارد
شدن ديه است؟! يعنى در حدى كه مثلاً اگر با دست مىزند، اثر آن
قرمز شود؟ شما مىدانيد كه اگر سيلى يا ضربه محكمى زده شود مخصوصا
بر روى پوست زن كه حساستر است، فورا محلش قرمز شده و در نتيجه ديه
وارد مىشود، آيا اسلام زدن زن را در حدود ديه وارد كردن اجازه
داده است؟ ابدا. پس چگونه؟ زدن در واقع امر زدن نيست، پيغمبر
صلىاللهعليهوآله فرمود: با اين مسواكهايى كه شما از آن استفاده
مىكنيد و به اندازه بند انگشت است زن را بزنيد تا مبادا ديهاى بر
اثر ضربه آن وارد شود.
در
ادامه استاد مطهرى مىفرمايد:
بنابراين زدنى كه اسلام اجازه مىدهد سيلى زدن نيست. كتك زدن به آن
معنا كه دردآور باشد نيست. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله
فرمودند: «ضَرْبا غَيْرَ مَدْميع» يعنى اين زدنى نيست كه درد
بياورد. اشتباه نشود اگر دردناك باشد اسلام اجازه نمىدهد، تا چه
رسد به اينكه ديه وارد كند. پس اين زدنى كه در قرآن به ضربه تعبير
شده است. به معنى عملى است كه بيش از تنفر اثر ديگرى ندارد. زدنى
كه درد نداشته باشد و اثرش پيدا نباشد، خوب معلوم است كه اين گونه
زدن، زدن واقعى نيست بلكه فقط علامت تنفر و اظهار تنفر است و نه
چيز ديگر.
...
آيا شما در تاريخ شنيدهايد كه پيامبر زنان خودشان را زده باشند؟
يا اميرالمؤمنين چنين كارى كرده باشد ولو براى غير حضرت زهرا
عليهاالسلام يا ائمه ديگر يا صحابه، به علاوه اين همان پيامبرى است
كه هيچ كس به اندازه وى در ارتباط با خوش رفتارى با زنان توصيه
نكرده است. در حجةالوداع كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله
مهمترين نصايح و مواعظ خودش را در طى «هفده ماده» فرمود يكى از
آنها اين بود كه «... اى مردان اگر پاى مبارزه با قوت و قدرت باشد،
بديهى است كه مردان بر زنان پيروزند، خدا اين زنها را در اختيار
شما به صورت امانت قرار داده است، اين امانتها را حفظ و رعايت
كنيد.»
جمله
ديگرى از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله روايت شده كه فرمود:
«اِنّ المراة رَيحانة لَيْست بِقَهرمانه»(40) يعنى زن
مانند يك دسته گل است، مانند يك قهرمان نيست. با زن به همان شكلى
كه با يك قهرمان رفتار مىكنيد، رفتار نكنيد؛ بلكه آن طورى كه با
يك دسته گل رفتار مىكنيد با زن رفتار كنيد.
پيامبر
اكرم صلىاللهعليهوآله درباره مردانى كه زنها را به معناى واقعى
مىزدند... فرمود: «اَيَضْرِبُ اَحَدكُمْ اِمراتَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ
يزل يُعانِقُهُ بِها» تعجب مىكنم از مردمى كه زنان را با دست
خودشان مىزنند و با همان دستها با او معانقه مىكنند، يعنى اين
دست را خداوند براى معانقه با زن آفريده است نه براى كتك زدن او.
يا
مىفرمود: «كَيْف تُعانِقُ المرأةَ بِيَدٍ ضَرْبَتها لها» تو با
دستى كه به سوى همسرت براى زدن دراز كردهاى چگونه معانقه مىكنى؟
در
همين راستا در فراز ديگرى از مطالب استاد اين گونه آمده «اگر تاريخ
پيامبر را مطالعه كنيد مىبينيد كه بعضى از صحابه پيامبر
صلىاللهعليهوآله مخصوصا عمربن خطاب [كه به نقل كتب اهل سنت هم
] يك آدم خشن است گوئى اصلاً دل ندارد و هميشه مىخواهد به زنها
احجاف كند، مرتب پيش پيامبر مىآيد و مىگويد: يا رسول اللّه تو
به زنها خيلى رو مىدهى، از بس به زنهايت رو دادهاى اين زنهاى ما
هم بر ما مسلط شدهاند، يا رسول اللّه اجازه بده اينها را كتك
بزنيم.
[يا]
يك وقتى يك عده زنى به خدمت رسول اللّه رسيدند تا از شوهرهايشان
شكايت كنند، گفتند شوهران ما را كتك مىزنند.
رسول
اكرم فرياد زدند «آنهايى كه چنين مىكنند خوبان شما نيستند. لذا
عاطفه داشتن مرد به زن يك اصل مهم است»(41)
نكته
قابل توجه و اهميت اين است كه سياق آيات و روايات در اين زمينه
پرده از واقعيتى روشن و زيبا برمىدارد، و آن اينكه پيوسته سعى
فرهنگ اسلام بر اين است كه در قالب وضع قوانين، ايجاد و القاء
عاطفه در مرد نمايد، و با توجه به روحيات عاطفى و احساسات زن و حتى
انتظارات روانى او از شيوههاى رفتارى همسر خويش از سويى و از طرف
ديگر توجه به مسئوليت مرد در كارگردانى مسايل سخت و خشن زندگى و
هماوردى او با حوادث مختلف اجتماعى و توانمندى بيشتر بدنى و نيز حس
قدرتگرايى در او، دائما مردان را به سوى تعديل در رفتار و تلطيف
در گفتار دعوت مىنمايد، لذا پيشگامان در زندگى و الگوهاى راستين
دينى همواره در سيره خويش بر اين شيوه اهتمام ورزيدهاند.
درست
مانند شيوهاى كه در سياق آيات و روايات وارده در زمينه وظايف
فرزندان نسبت به والدين مشاهده مىشود، مثلاً قرآن هيچگاه به پدر و
مادر نمىگويد تو به فرزندت احسان كن، زيرا روحيات والدين نسبت به
فرزند تكوينا و فطرتا برخواسته از عشق و علاقه و احسان به فرزند
است و به خودى خود آنها هر چه در كف دارند در طبق اخلاص قرار داده
و به فرزندان تقديم مىكنند.
اما
آنجا كه سخن از وظايف و عملكرد فرزند نسبت به والدين است، پىدرپى
توصيه به اكرام، احسان، نفى خشونت، مضايقه نكردن از خدمت، و گسترش
بالهاى مهربانى و رأفت نسبت به آنها مىشود، گويا كه ايشان در سيرى
صعودى قرار دارند و در اين سير مرتب نياز به نيرو و انرژى جديد
دارند.
در
موضوع مورد بحث ما هم شيوههاى معمول در آيات و روايات همين گونه
است و توجه به روحيات مرد و وظايف سنگين او در روياروئيش با مشكلات
و حوادث ايجاب مىكند كه مكررا نسبت به رفتارش با همسر توصيههاى
مؤكد و مكرر آيد.
لذا در
قسمت پايانى آيه ذات اقدس حق خطاب به مردان مىفرمايد: «فَاِنْ
اَطَعْنَكُم فلا تَبْغوُا عَلَيْهِنَّ سبيلاً» اشاره به اينكه اگر
زنان در انجام وظايف همسرى نسبت به شما دريغ نورزيدند و در حيطه
رسالت همسرى خويش نسبت به شما مطيع بودند، شما نسبت به ايشان بغى و
ظلم روا مداريد و به بهانههاى واهى به اذيت و آزار آنان متمسك
مشويد و به واسطه فزونى در قدرت، بىعدالتى نكنيد و دليل اين نهى
را با اين عبارت زيبا بيان مىنمايد كه «اِنَّ اللّهَ كِان عليا
كبيرا» برترى و علو ذاتى از آن بنده نيست و اين دو صفت از صفات خاص
پروردگار است كه دست بنده سراپا فقر و نياز از آن به دور است.
چنانچه
اميرالمؤمنان عليهالسلام در خطبه قاصعه مىفرمايد:
«اَلْحَمْدللّهَ الذّى لَبسَ العَزَّ والكبرياءَ وَ اخْتارَهما
لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، و جَعَلَهُما حِمىً و حَرَما عَلى
غيره»(42) «سپاس خداوندى را كه جامه عزت و كبريايى بر
قامت او سزاوار است و اين دو صفت را براى خود برگزيد نه براى خلقش،
و ديگران را از ورود به حريم اين دو صفت منع نمود.»
و در
عهدنامه مالك اشتر مىفرمايد: [اى مالك] اگر تو را به واسطه
مسؤوليتى كه دارى و واگذارى ولايت مصر در جايگاهى فوق جايگاه مردم
قرار داديم لازم است بدانى دست ولى امر تو و كسى كه اين جايگاه را
به تو سپرده، بالاى دست توست و دست خداوند فوق او، اوست كه از تو
خواسته كه امور ايشان را به بهترين صورت اداره كنى و تو را به
واسطه ايشان مورد آزمايش قرار داده است.
در
عرصه خانواده هم اگر خداوند رسالت گردانندگى امور خانه را به مرد
واگذار نموده و او را به عنوان قوام و سرپرست خانواده معرفى كرده
تمام رمز و رازهاى ايفاى صحيح اين نقش را به بهترين صورت بيان
داشته است. كه به گونهاى مبسوط در گفتار قبلى بدان اشاره گرديد و
اما راجع به موارد اطاعت زن نسبت به شوهر و دلالت آيه مباركه
«فَاِنْ اَطَعْنَكُم فلا تَبْغوُا عَلَيْهِنَّ سبيلاً» و حدود
گستره وظايف زوجه و نيز موارد نشوز و تخلف زنان در گفتار آتى بر
اساس متون وارده و نصوص روايى متعدد به تشريح وظايف الزامى و
غيرالزامى زن خواهيم پرداخت.
پىنوشت
1-
(فرصت را دريابيم) از ريچارد نيكلسون
2-
انسان موجود ناشناخته - ص100
3-
نساء، 1
4-
روم، 21
5-
بقره، 223
6-
اعراف، 58
7-
حجرات، 12.
8-
نساء، 19
9-
الميزان ج 2، بقره، 228
10-
طلاق، 60
11-بقره، 187
12-
بقره، 228
13-
سوره بقره: 231
14-
بقره، 229
15-
نساء، 4
16-
نساء، 19
17-
نساء، 19
18-
نساء، 20
19-
اشاره به آيه 19 از سوره نساء «فَاِنْ كرهتموهُنَّ فَعَسى اَن
تكرهوا شيئا و يجعل اللّه فيه خيرا كثيرا»
20-
نساء، 128
21-
بقره، 237
22-
طلاق، 6
23-
وسايل الشيعه: 21/514
24-
مستدرك الوسايل: 15/181
25-
كنزالعرفان، ج 2/56/ بحار ج 103/253
26-
وسايل الشيعه ج 14 / باب 11
27-
نهج الفصاحه، ش 1477
28-
وسايل، ج 7، 130
29-
فروع كافى، ج 6، 476
30-
مراة النساء، ص 7 / الميزان، ج 8، ص 190
31-
احزاب، 21
32-
روح المعانى، ج 5، ص 25 و 26
33-
مراةالنساء، ص 8
34-
بحار الانوار، ج 100، ص 249
35-
نساء، 34
36-
وسايل الشيعه، كتاب النكاح، ح: 25329
37-
نهج الفصاحه، ش 1477
38-
بقره، 187
39-
مزمّل، 10
40-
اين روايت از اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهجالبلاغه ضمن وصاياى
آن حضرت به امام مجتبى هم وارد شده. نهج البلاغه فيض، ص 939
41-
شماره 1160، مجله زن روز، اسفند 1366، به نقل از مطالب منتشر نشده
استاد مطهرى
42-
خطبه 234 (قاصعه) از نهج البلاغه فيض (1)