فمينيسم و بك لش دو نگاه انحرافى به زن
 

 

 

 

    جهل گريزى و خرافه ستيزى به عنوان مهمترين دستاورد رنسانس با ايجاد موج گسترده‏اى، قرون 18 و 19 را درنورديد و در تمامى ابعاد زندگى فردى و اجتماعى جوامعى كه در شعاع اثر گذارى آن بودند، رسوخ كرد، و رشد اقتصادى را همراه با گسترش مرزهاى دانش و شناخت قوانين موجود در طبيعت و استيلاى علمى بر آن بدست آورد و در اين مسير فراهم آمده، عقلانيت تنومندى پديد آمد كه جز احساسِ به ادراك در آمده، چيزى پذيرفتنى نبود لذا «ناديده‏ها»، «نابوده‏ها» تلقى شدند و چنين شد كه دريايى از دانش اصيل و فرامادى بايد در «تُنگ حواس» و تنگناى «احساس و آزمون» گنجانده مى‏شد و هرچه را كه اين ظرف، تناسب و تحمل دريافت آن را نداشت، بايد خيال و واهى انگاشته مى‏شد. در اين دوران با تفوّق شخصيتِ «چرايى» انسان و روح ابتكار و پرسشگرى و از طرفى تنزل شخصيت چگونه‏ى انسان و روح انقياد و پذيرش، زمينه را براى پيدايش علوم مختلف فراهم آورد و ارتباط عناصر موجود در طبيعت، كه تا ديروز رمزآلود و تسخيرناپذير تلقى مى‏شد، امروز به مدد روح پرسشگرى و نفى انقياد در برابر وضعيت موجود طبيعت، او را به درك ارتباطات عناصر و علوم، بر آن حاكم نمود و نشان داد با آگاهى و تسلط بر قوانين «جزيى محكوم درونى» و قوانين «كلى حاكم بيرونى» نه تنها طبيعت تسخيرپذير است بلكه تربيت‏پذير و تحول‏پذير نيز خواهد بود، همه اينها توانايى را براى بشر پديد آورد كه بيش از پيش او را به حفظ عقلانيت تنومند معتقد كرد و در ادامه‏ى راه، «پندار غنا و بى نيازى» او را به طغيان كشاند. حجم يافته‏هاى علمى و تراكم تسلط بر طبيعت، گمان توانايى و كفايت انسان بر انسان و خود بر خود را براى او پديد آورد و پايه‏هاى خود محورى و اومانيسم را با اعتماد به نفس بوجود آمده مستحكم نمود. بى شك فرايند «شدن و گرديدن» در پروسه‏هاى به هم پيوسته چهره‏هايى را در بين اقشار و جوامع مختلف از خود نشان داده است كه در اين بين به قشر زنان خواهيم پرداخت. زنان به عنوان نيمه‏ى غير فعال جامعه كه نيمه فعال جامعه را تربيت مى‏كردند، سخت تحت تأثير بازتابهاى اجتماعى، اقتصادى اين حركت قرار گرفتند. اگر چه فراز و فرود زنان در تأثير پذيرى قبل از آنكه ريشه در تمايلات فردى و صنفى ايشان داشته باشد، وابسته به تصميم‏گيران اقتصادى و سياسى جوامع آنان بوده است، لذا با اندكى تأمل درمى‏يابيم كه، متناسب با نوع خواست صاحبان سياست و سرمايه، گاه زنان در عرصه‏هاى كار و مشاغل حاضرند و گاه بايد بساط حضور و فعاليت خود را جمع كنند و به خلوتها و خانه‏ها برگردند.

زنان در طول كمتر از 200 سال، انواع فراخوانها را به چشم ديده‏اند، گاهى فراخوان زدند كه خانه‏ها همچون چاه‏اند و بايد زنان را از قعر آن نجات داد.

براى مثال در عرصه‏ى جنگهاى جهانى و نبرد بين المللى، همزمان با حضور مردان در خطوط نظامى، موجى از تبليغات توسط رسانه‏هاى تبليغى اعم از سينما - تلويزيون - تئاتر و عكس و موسيقى و... به راه مى‏افتد مبنى‏بر اينكه، چرا زنان در خانه‏ها جا مانده‏اند! امروز روز پيله بستن در خانه نيست، بايد به كارگاهها و كارخانه‏ها و معادن هجوم آورد و جاى خالى مردان به جنگ رفته را پر كرد و رونق اقتصادى را در كنار جنگ حفظ نمود، اما به محض آنكه جنگ پايان مى‏يابد و مردهاى خسته و بيكار از خطوط نظامى به سوى شهر و ديار بر مى‏گردند، به يكباره ورق بر مى گردد و آن روى سكه رو مى‏شود كه، به خانه برگرديد و سربازان فردا را بسازيد، بچه‏ها از مهدكودكها فرارى اند - اشتغال عامل افسردگى زنان است؛ زنها بايد به خانه برگردند. زيرا همه شغلها و حرفه‏هايى را كه تا ديروز اداره مى‏كردند، بايد به دست مردان بيكار و از جنگ آمده، سپرده شود. و البته كسانى هم كه به هيچ عنوان حاضر نبودند از اشتغال صرف نظر نمايند، مى‏توانند تغيير شغل دهند و با موجهاى ايجاد شده درباره لزوم سكس و صنم سازى، به شغلهاى مورد نياز روى آورند، چرا كه مردان از جنگ برگشته خسته هستند و احتياج به نشاط و لذت دارند!

به همين دليل است كه مى‏بينيم در جوامع غربى زنان آگاه و خردمند، نه آن بيرون كشاندنها را باور دارند و نه آن به درون خواندنها را اصيل مى‏دانند، لذا دو ماجرا و پديده‏ى فرهنگى - اجتماعى بوجود آمده در غرب، تحت عنوان فمينيسم يا زن گرايى و بك لش يا واپس زدگى هر دو به دور كردن زن از موقعيت طبيعى‏اش مى‏انديشند. فمينيستها، با شعار برابرى بين زن ومرد به يك نابرابرى و ناهمسازى مخرب دست مى‏زنند و مخالفين آن موسوم به بك لش با شعار «حفظ طبيعت زن» او را ملعبه‏ى تفريح و وسيله ترقى ديگران قرار مى‏دهند.

فمينيستها با نفى شئون خدادادى و طبيعت زن در صدد ساختن يك طبيعت عاريه‏اى هستند تا جايى كه خصيصه‏ى متعالى مادرى را يكى از موانع آزادى زن مى‏دانند و براى دفع اين مانع تئورى «ازدواج، يك فحشاء قانونى است» را سرمى‏دهند و براى رهايى از آن، همبسترى‏هاى توافقى را به جاى همسرى‏هاى تعهدآور پيشنهاد مى‏نمايند، تا نقش مادرى، او را از آزادى باز ندارد و چنين است كه جزء اولين فريادهاى آزاديخواهانه زنان، آزادى سقط جنين به هر تعداد را مطرح مى‏كنند. معلوم است شعار ترقى و بالا آوردن زن، توسط فمينيستها بالا آوردن دارگونه است! كه هيچ خرسندى و حياتى در پى آن نيست. و گروه مقابل كه موسوم به بك لش و واپس زدگى هستند در تكاپويند كه زنان نقش زنانه و لذت آفرين خود را بازپس گيرند، زنان از زمخت شدن به زنانه بودن برگردند و براى پذيرش اين ايده، آمار مى‏دهند و نتايج تحقيقاتى را اعلام مى‏كنند كه: در آمد زنان با درخواست طلاق، تعداد فرزندان مهدكودكها، حجم جنايات و خشونتها و اشتغال زنان با افسردگى آنان نسبت مستقيم دارد و با موج‏هاى رسانه‏اى و تبليغى، حمايتهاى ويژه‏اى از اين سياست مى‏شد، تا زنان عليرغم تجربه و تمايل خويش به خانه‏ها بازگردند، بدون اينكه ساير عناصر و اجزاء اجتماع براى اين بازگشت اصلاح و يا تغيير يابد. زنان بايد به خانه بازگردند، اگر چه ممكن است همواره وحشت داشته باشند كه با اين همه بى بند و بارى، همسرشان ايدز را به خانه بياورد!!

فمينيسم و بك لش اگر چه براى زنان اروپايى و به ويژه آمريكايى هيچ ثمرى جز سردرگمى و بى‏هويتى به ارمغان نياورد، ليكن براى جناح‏هاى رقيب در انتخابات توانست فايده‏هاى ارزنده‏اى چون پيمودن كرسى‏هاى ترقى و پله‏هاى قدرت را دربرداشته باشد. امروز در غرب گمشده‏ى زن معاصر چيزى جز گمشده‏ى انسان نيست، چرا كه او را به سوى پنجره زيبايى آوردند تا باغ را ببيند اما آن قدر سرگرم زيبايى و پيچيدگى‏هاى پنجره شد، كه فرصت تمام گشت و باغ نديده‏ها، همچنان باغ را، كه مى‏توانست تمنّاى بهار را زنده كند، نديدند. گمشده‏ى زن معاصر، گمشده‏ى انسان معاصر است؛ همان تمناى نهانى و نهايى همه انسانها، يعنى يافتن حق و عدالت. بشر امروز بر خلاف شعار سردمداران مادى گرايى كه «درهاى آسمان بسته است » فرياد مى‏زند كه «درهاى آسمان براى چگونه زيستن روى زمين همچنان بايد باز بماند....»

اگر چه بر ناكارآمدى انديشه‏هاى خود ساخته‏ى بشرى، شواهد بسيارى است اما ترجمه‏اى را كه در ذيل مى‏خوانيد، بخش‏هاى برگزيده‏اى از كتاب «بك لش يا واپس زدگى» اثر خانم سوزان فالودى كه مى‏تواند در اين زمينه قابل تأمل باشد.

* * * * * * * *

«زن» در جامعه‏ى آمريكا در آستانه‏ى قرن بيستم، چه موجود خوشبختى است! اين همان عبارتى است كه همواره مى‏شنويم. جبهه‏گيرى ديگر به پايان رسيده است. اين جمله‏اى است كه سياستمداران به ما اطمينان مى‏دهند؛ و مى‏گويند: زنان اكنون فرصتهاى درخشانى دارند. مى‏توانند وارد دانشگاه شوند، در بانكها درخواست اعتبار كنند و يا در هر شركت قانونى كه مى‏خواهند وارد شوند. قانونگذاران اظهار مى‏دارند اكنون زنان آنقدر با مردان برابرى مى‏كنند كه ديگر نيازى به طرح اصلاح قانون حقوق برابر نيست. رييس جمهور قبلى آمريكا، رونالد ريگان مى‏گويد: زنان از امكانات زيادى برخوردارند و كاخ سفيد ديگر نياز نمى‏بيند كه آنان رابراى پيشنهاد منصبهاى بالاتر انتخاب نمايد. حتى رسانه‏ها در تبليغات خود با مطرح كردن آزادى زن مى‏خواهند همه چيز را به گردن آن بگذارند.

در پشت اين شادى و سرور و بزرگداشت پيروزى زنان آمريكا، و در وراى اخبارى كه همواره و بى‏وقفه تكرار مى‏شود كه «مبارزه براى حقوق زن به ثمر نشست» پيام ديگرى خودنمايى مى‏كند. اين پيام به زنان مى‏گويد:

«اكنون شما آزاد و برابر هستيد ولى هيچ وقت بدبخت‏تر از اين نبوده‏ايد.»

اخبار يأس ونوميدى در هر كجا، روزنامه‏ها، تلويزيون ، فيلمهاى سينمايى، آگهى‏هاى تبليغاتى، مجلات آموزشى و در مطب پزشكان شنيده مى‏شود: كه زنان شاغل دچار «اپيدمى نازايى» مى‏شوند. زنان مجرد از «بى‏شوهرى» رنج مى‏برند. به گزارش نيويورك تايمز زنان بى‏فرزند نوعى «افسردگى و اضطراب» دارند. زنان شوهر نكرده در زير بار بحران شديد اعتماد به نفس، از پا در مى‏آيند. نشريات پزشكى همواره اعلام مى‏كنند، زنان شاغلى كه وظايف سنگينى دارند، دچار اختلالات جبران ناپذيرى مانند اضطراب و نگرانى، ريزش مو، عصبانيت، حملات قلبى و حتى روى آوردن به مشروبات الكلى مى‏شوند. امروز «تنهايى زنان مستقل» سلامت روانى آنها را تهديد مى‏كند. بتى فرايدن مى‏گويد: اكنون زنان به يك «بحران جديد هويت» مبتلا شده‏اند كه اسم خاصى ندارد. چطور ممكن است زنانى كه در چنين مشكلات و بحرانهاى بغرنج وخطرآفرينى بسر مى‏برند، «خوشبخت» ناميده شوند. اگر زنان به آنچه مى‏خواستند رسيده‏اند، پس ديگر مشكل چيست؟ جواب به اين معما، يك چيز بيشتر نيست، همان برابرى حقوق مرد و زن است كه موجب همه‏ى اين بلاها شده است. زنان، افسرده و غمگين هستند چون آزادند. زنان اسير و برده‏ى آزادى خود شدند. حركت و نهضت زنان براى كسب آزادى و برابرى كه بارها در گوش ما زمزمه مى‏شود، دشمن سرسخت خود زنان شده است.

مونا كارن، دانشجوى رشته حقوق در مقاله‏اى تحت عنوان «اشتباه طرفداران حقوق زن» مى‏نويسد: «.... آزادى زنان دستاوردهاى زيادى براى نسل من داشته است، جدا شدن از والدين، عشق و دوستى آزادانه، اعتياد به دخانيات، باز كردن اعتبار بانكى شخصى، ظهور كارشناسان زن متخصص در بيمارى زنان و پيدايش مراكزى كه در آنها به راحتى به ناموس زنان هتك حرمت مى‏شود. در دهه‏ى اخير در تمامى نشريات، نوك تيز، اتهامات همه متوجه حركت زنان است. آنان مبارزات زنان را براى برابرى حقوق زن ومرد مسؤول تمامى دردها، بدبختى‏ها و رنجهاى زنان مى‏دانند. از افسردگى روحى و خودكشى دختران نوجوان گرفته تا بد خلقى و عصبانيت زنان و دفترچه‏هاى خالى حساب پس‏اندازشان و اختلالات روحى ديگر همه و همه ناشى از اين حركت است.»

كارشناسانى كه در رسانه‏ها فعال هستند در گردهمايى‏هاى تلويزيونى و يا اخبار شبكه سراسرى پى در پى به ميليونها زن آمريكايى خطاب مى‏كنند كه طرفدارى از زن آنان را ملزم به داشتن «زندگى پايين‏ترى» مى‏كند. اقتصاددانان معتقدند، زنان شاغلى، كه از سطح درآمد خوبى برخوردارند «ثبات اقتصادى خانواده‏هاى آمريكايى» را كاهش مى‏دهند. آمارگيران جمعيت، مى‏گويند كه آنان با آمار و ارقام ثابت مى‏كنند كه برابرى، با ازدواج و نقش مادرى زن تناسب ندارد و جامعه‏شناسان مى‏گويندكه اصلاحات قانونى ناشى از طرفدارى از زن و زن‏گرايى، زنان را از بعضى حمايتهاى خاص بى‏نصيب كرده است.

اما براستى آنان از كدام «برابرى» صحبت مى‏كنند؟

* شعارهاى فمينيستى و نمونه‏هاى نابرابرى....

اگر زنان آمريكايى از حقوق برابر برخوردارند چرا در حدود 75درصد زنان شاغل تمام وقت، چيزى كمتر از 20000 دلار در سال درآمد دارند حال آنكه مردان در حدود دو برابر اين مقدار دريافتى دارند. چرا زنان فارغ‏التحصيل از دانشگاه درآمدشان كمتر از مردانى است كه تحصيلاتشان چيزى در حد ديپلم دبيرستان است. اگر زنان، در خواسته‏هاى خود «پيروز» شده‏اند؛ چرا حدود 80درصد از زنان شاغل هنوز در مشاغل سنتى خاص زنان مانند منشيگرى، فروشندگى و كارمندان ادارى مشغول به كار هستند. چرا تنها سه زن در پستهاى دولتى؛ دو زن بعنوان سناتور آمريكا و 19 زن در بين 4000 مدير و صاحب منصب صنفى وجود دارد.

اگر زنان از «همه نوع امكانات برخوردارند» چرا براى برابرى با نيروى كار مردان از اساسى‏ترين نيازهاى خود بى‏بهره‏اند. چرا 99درصد كارفرمايان از ايجاد مهدكودك سرباز مى‏زنند. چرا در انتخابات ملى سال 1990 از بين مديران اجرايى 1000 شركت، بيش از 80 درصد تبعيض را علت اصلى عدم پيشرفت كارگران زن دانستند. معهذا تنها كمتر از 1 درصد از همان شركتها به درمان و راه علاجى براى تبعيض جنسى بعنوان يكى از اهداف بخشهاى مربوط به نيروى انسانى توجه كردند و وقتى از مسؤولين نيروى انسانى اين شركتها اولويتهاى بخشها و ادارات ذيربط را پرسيدند پيشرفت و بهبود وضعيت زنان را در اولويت آخر قرار دادند.

در بررسيهاى ملى، اكثريت زنان بر اين عقيده‏اند كه آنها فاصله زيادى با برابرى دارند، در نظرسنجى نيويورك تايمز در سال 1989، در حدود 70درصد زنان اظهار داشته بودند كه فقط حركتى براى كسب و ثبت حقوق زن آغاز شده است. در نظر سنجى سال 1990 ويرجنيا، اغلب زنان معتقد بودند كه وضعيت جنس زن در جامعه‏ى آمريكا تنها اندكى بهبود يافته است.

اگرچه در جامعه‏ى آمريكا با زن‏گرايى به مقابله با كالا انگارى زن پرداختند و با اين ديد زنها مى‏خواستند بگويند، ما يك عروسك باربى، نيستيم. زنان مى‏خواستند مانند نيم ديگر جمعيت، يعنى مردان، در رويدادهاى دنيا مشاركت داشته باشند. آنها مى‏خواستند داورى كنند.

اما هر زمان كه زنان درصدد برآمده تا راهى به سوى برابرى هموار كنند، اولين تلاش آنها با شكست مواجه شد. چنانكه به گفته‏ى يكى از نويسندگان آمريكايى پيشرفت حقوق زنان در فرهنگ ما، برخلاف همه‏ى پيشرفتها در جامعه‏ى آمريكايى هميشه به صورت جدى مسدود شده است. دال اسپندر(1) تاريخ نويس زنان مى‏نويسد: «در حالى كه مردان در مسير پيمودن قله‏هاى رشد و توسعه از يكديگر پيشى مى‏گيرند، زنان تنها محدود و محصور در چرخه‏ى گم كردن و پيدا كردن هويت خود هستند.»

حركتى كه به او نويد آزادى از اين تسلسل و وعده‏ى دستيابى كامل به تشخص و برابرى مى‏دهد، در نهايت قبل از خط پايان او را جا مى‏گذارد. اگر جريان پرپيچ و خم حركت زنان براى كسب حقوق خود را دنبال كنيم، از چهار انقلاب مهم مى‏توانيم نام ببريم؛ نهضت زنان براى احقاق حقوق خود در نيمه‏ى قرن نوزدهم، دهه‏ى اول قرن بيستم اوايل دهه‏ى 40 و اوايل دهه‏ى هفتاد كه البته همه اين حركتها، دستاورد جدى نداشته است.

در اواسط قرن نوزدهم حركت زنان بيشتر در جهت تثبيت حق انتخاب زنان و آزاديهايى از قبيل آزادى شغلى و تحصيلى، حقوق مربوط به ازدواج و مالكيت، بهداشت و نحوه‏ى پوشش و مادر شدن داوطلبانه بود ولى در انتهاى اين قرن، واكنش فرهنگى مخالفت‏آميزى، خواسته‏هاى زنان را مورد تهاجم قرار داد.

گفته مى‏شود كه زنان تحصيل كرده‏ى اين دوران، قربانى كمبود مرد شده‏اند. در حدود سال 1895 تحقيقاتى پيرامون ازدواج صورت گرفت و نتيجه گيريهايى انجام شد. يكى از نتايج و يافته‏هاى اين تحقيقات اين بود كه، فقط حدود 28درصد از زنان تحصيلكرده دانشگاه، ازدواج مى‏كنند و همگى آنها به اپيدمى نازايى دچار مى‏شوند. همواره گفته مى‏شود زنانى كه در زمان ملكه ويكتوريا كار مى‏كردند، دچار نوعى «تحليل سيستم‏هاى عصبى زنانه» شده و با از دست دادن حالات و رفتارهاى زنانه‏ى خود، به جنسى خنثى يا جنسى شبيه به مردان مبدل شده‏اند. در آن زمان رهبران سياسى و مذهبى، زنانى كه از داشتن فرزند سرباز مى‏زدند را متهم مى‏كردند، كه آينده‏ى سفيدپوستان آمريكا را به خطر مى‏اندازند و به قول رييس جمهور روزولت اين كار «جنايت نژادى» است؛ و زنان متأهلى هم كه خواستار حق و حقوق خود مى‏شدند، مورد اتهام قرار مى‏گرفتند، كه در خانواده بحران ايجاد كرده‏اند، همانطور كه امروزه هم اين اتهامات به چشم مى‏خورد. رسانه‏ها و كليساها با زن انگارى مقابله و مخالفت مى‏كردند و آنها را مسؤول افزايش رشد طلاق مى‏دانستند. قانونگذاران در بين سالهاى 1906ـ 1889 بيش از صد قانون محدوديت طلاق ايجاد كردند و تا اواخر قرن نوزدهم آنچنان موفقيتى كسب كردند كه توانستند براى اولين بار در تاريخ آمريكا جلوگيرى از باردارى و سقط جنين را غيرقانونى اعلام كنند.

در اوايل دهه‏ى 1910 انقلابيون طرفدار حقوق زن مبارزه‏ى خود را براى حق انتخاب چهره‏اى سياسى، ادامه دادند و واژه «فمينيست(2)» براى اولين بار وارد واژگان عمومى زبان شد. در سال 1916 با شكل‏گيرى حزب ملى زنان، مبارزه، براى اصلاح قانون حقوق برابر آغاز و زنان براى خود اتحاديه‏هاى صنفى تشكيل دادند و درخواست شرايط كارى بهتر و دستمزد مناسب كردند. اما همان زمانى كه زنان براى كسب حق رأى پيروز شدند و برخى قانونگذاران دولتى به زنان حتى مسؤوليت هيئت منصفه دادند و قانون حقوق برابر را از مجلس گذراندند، مخالفت وعناد ديگرى با زنان در حال شكل‏گيرى بود. وزارت جنگ ايالات متحده آمريكا شروع به سركوبى رهبران سردمدار حقوق زن كرد، رسانه‏ها شروع به بدگويى از هواخواهان حق راى زنان كردند و نويسندگان آنها را مخرب شادى و شادابى زنان دانستند. در كتب داستانى به زنان شاغل حمله شد. كشيشان در مقابل حركت زنان صف آرايى كردند.

دانشمندان، طرفدارى از حقوق زن را مسبب اصلى افزايش طلاق و نازايى دانستند و پزشكان ادعا كردند كه كنترل و جلوگيرى از باردارى موجب افزايش جنون و بيماريهايى از قبيل سل، سرطان و ديابت شده است.

تحت چنين تحريم‏هايى عضويت در سازمانهاى زنان به زودى تحت الشعاع قرار گرفت و تشكيلات زنان به راحتى و سهولت به كلوپهاى اجتماعى مبدل شدند.

در سال 1920ـ سالى كه زنان قانون حق رأى را از آن خود كردند ـ به جاى خواستهاى اصولى زنان، دولت، امتيازات ديگرى را نصيب زنان كرد. به جاى احترام يكسان، با بنمايش در آوردن زنان زيبا در خيابان، زن شايسته‏ى آمريكايى معرفى شد و به جاى دستمزد برابر سياستهايى اتخاذ شد كه در آن مديران مشاغل از مردان حمايت و دستمزد مساوى زنان و مردان را نفى كردند. در دهه‏ى 1920 رشد مشاغل زنان متوقف مانده بود. آنچنان كه در سال 1930 تعداد پزشكان زن كمتر از سال 1910 بود تا آنكه، با تصويب برخى قوانين ايالتى هزاران زن از كار بركنار و سطوح حقوق هم كاهش پيدا كرد. در حدود سال 1940 با اوج گرفتن بحران اقتصادى دوران جنگ، ميليونها شغل صنعتى با دستمزد بالا به روى زنان باز شد و دولت امتيازاتى از قبيل ايجاد مهدكودك براى آنها قايل شد. در طول سالهاى جنگ 5 الى 6 ميليون زن به نيروى كار فعال پيوستند كه از اين تعداد 2 ميليون نفر تنها در مشاغل صنايع سنگين مشغول كار بودند. تا انتهاى جنگ در حدود 57 درصد از نيروى كار استخدام شده را زنان تشكيل مى‏دادند. فعاليتهاى سياسى زنان دوباره شكل گرفت و اتحاديه‏هاى كارگرى زنان براى احقاق دستمزد برابر قوانين پايه و رتبه مساوى و ايجاد مهد كودك در محل كار تشكيل شدند. و بار ديگر طرفداران حقوق زن، مبارزه جديدى را براى اصلاح قانون حقوق برابر آغاز كردند. براى اولين بار پس از پيشنهاد اين لايحه در سال 1923 كميته قضايى مجلس سنا به آن رأى اعتماد داد و در سال 1940 در طول تاريخ سناى آمريكا تنها 33 لايحه مبنى بر بهبود و پيشرفت وضعيت حقوق زنان از كنگره گذرانده شد. اما در انتهاى جنگ جهانى دوم و پايان گرفتن جنگ دولت، صنايع و رسانه‏ها با تلاش مضاعف، زنان را براى خارج كردن از صحنه و انزوا طلبى مورد فشار قرار دادند. تا انتهاى سال در حدود 2 ميليون كارگر زن از صنايع سنگين پاك سازى شدند و كارفرمايان ممنوعيتهايى براى استخدام زنان متأهل قرار دادند و يا دستمزد آنها را كاهش دادند. سازمانها و تشكيلات مختلف به مخالفت و اعتراض به لايحه‏ى حقوق برابر با يكديگر ائتلاف كردند و تمام توان خود را در اين راه بكار گرفتند تا بالاخره موفق به لغو اين قانون شدند. در سال 1948 زمانى كه جامعه‏ى ملل بيانيه‏اى را در حمايت از حقوق برابر براى زنان صادر كرد، دولت ايالات متحده از بين 22 ملت آمريكايى، تنها كسى بود كه آن را امضا نكرد.

كارفرمايانى كه كار زنان را مورد ستايش قرار مى‏دادند، اكنون زنان شاغل را متهم به بى‏كفايتى و بى‏لياقتى مى‏كردند. سرتاسر كتابفروشيها كتاب و جزوات كارشناسان مشاوره كه همه حاوى اخطارهاى معمول آن زمان بود، «كار و تحصيل زنان را از جنسيت زنانه آنها جدا مى‏كند، امكان ازدواج و شانس مادر بودن را از آنها مى‏گيرد، زنان را به خستگى ناشى از كار مبتلا مى‏كند، زنانى كه از مهدكودك استفاده مى‏كنند مادرانى «خودخواه» مى‏شوند.» دانشمندان و مقامات رسمى دولت به اين نتيجه رسيدند كه استقلال زنان، باعث افزايش طلاق و از بين رفتن بنيان خانواده مى‏شود. مديران مهدكودك خواستار ماندن مادران در خانه شدند و دانشكده‏ها با ايجاد برنامه‏هاى آموزشى خاصى زنان را براى خانه‏دارى آماده مى‏كردند. مبلغينى كه در زمان جنگ زنان را ترغيب به كار مى‏كردند و شعار مى‏دادند كه زنان بايد كار كنند تا از زندگى خانوادگى خود لذت ببرند؛ اكنون تغيير موضع داده و ادعا مى‏كردند كه زنان بايد تنها خانه را انتخاب كنند.

براساس گزارش يكى از سازمانهاى اجتماعى على‏رغم آنكه در حال حاضر تعداد زنان شاغل به 5 ميليون افزايش پيدا كرده است، هيچ افزايش يا پيشرفتى در وضعيت اقتصادى آنها حاصل نشده است. در حقيقت با هر تلاش زنان، فرهنگ حاكم، مقاومت خود را در جهت عقب زدن زنان تشديد و دو برابر مى‏كرد. حتى اگر نمى‏توانست زنان را به آشپزخانه‏ها برگرداند با قرار دادن آنها در پست‏ترين مشاغل، اختصاص پايين‏ترين سطح دستمزد براى آنها، خوددارى از ايجاد مهدكودك در محيطهاى كارى و ندادن مرخصى به زنان به نوعى با آنها مقابله مى‏كرد.

در سال 1989 در نظرسنجى از زنان درباره‏ى وضعيت آنها، تقريبا نيمى از آنها گفته بودند كه زنان قربانى دستاوردهاى خود شدند و براى كمترين پيشرفت، بيشترين بها را پرداختند.

با اندك تأملى در مى‏يابيم زنان امريكا همواره قربانى سياستمداران خود شده‏اند چه آن هنگام كه به نام آزادى او را از قعر چاه بالا كشيدند چه آن زمانى كه به عنوان پيشرفت و ترقى او را بالا بردند، اما بالاىِ يك پرتگاه او را به سقوط كشاندند. در تمام اين واپس زدگى‏ها و زن گرايى‏ها آنچه به باد فراموشى سپرده شده است، حقيقت زن و مصالح اوست.

 

پى نوشتها :

 

1. Dale Spender

2- طرفداران عقيده‏ى برابرى زن و مرد

 


  منبع مقاله :کتاب زنان                 

  نام نویسنده :مهرى خراسانى، مهين عبدالرحيم خان

  دیگر صفحات این مقاله :