نمايى از مظلوميت زن در جاهليت قديم و جاهليت مدرن
 

 

جاهليت، ظهور گونه‏اى از حيات بشرى است كه با پس رفتن عقل و عدم حاكميت آن بر قلمرو وجود، حضور و سلطه مى‏يابد. همانگونه كه ظلمت، با حذف نور از ميدان هستى، جلوه‏اى كاذب مى‏نمايد و حكايت از غيبت روشنايى دارد.

از آنجا كه هدف از خلقت بنى آدم، سلطه خرد و حكمت بر اساس اراده و خواست آگاهانه، بر مجموعه هستى است. و مخاطب امر و نهى پروردگار و محبوبترين خلق نزد او جَلّ و علَا، عقل است(1)، نماد هرگونه جهل بر زندگى انسان، تضادى فاحش با هدفش يعنى كمال دارد. و به ميزان ظهورش در عرصه عمل، عقل را به عقب مى‏راند و صحنه كارزار را به دست مى‏گيرد. بديهى است كه چنين پيروزمندى، حاصلى جز غلبه باطل و مقهوريت حق نخواهد داشت، چرا كه نيروى سنجش حق و باطل، و عامل طرد پليديها و انقياد در برابر پاكيها، همان جوهر مجرد عقل است. آن موهبتى كه با حضورش در عرصه حيات، همه خيرات را در پى دارد. و زمانيكه آدم عليه‏السلام مأمور شد تا از ميان سه موهبت عقل، دين و حياء يكى را برگزيند، با گزينش عقل، دين و حياء با او همراه شدند.(2)

شرط پيروزى و سعادت بشر، داشتن حيات انسانى است كه در سايه دين و از طريق عقل كسب مى‏شود، و به قول ويليام جيمز «هرگاه بشر سالم زندگى كند، حتما خداى را تجربه كرده است.»، اما هر گاه هدايت‏عقل را ناديده گرفته، دين را از دايره زندگى حذف كرده و به مراتب پست‏تر از حيوانات زيسته است(3). چنانچه جاى جاى تاريخ و بررسى احوال ملل در ادوار عالَم شاهد و گوياى اين واقعيت تلخ است.

قرآن كريم، زمان قبل از اسلام و ايامى را كه بشر، از منبع وحى دور بوده و با جهل خود، ره پيموده است، به نام «جاهليت اولى» مى‏نامد. كه عليرغم تصورات برخى، اين وضع اسفبار، خاصِ اعراب ما قبل اسلام نبوده و همه اقوام بشر، در منجلاب بى خدايى و دورى از حق دست و پا مى‏زدند.

تبعات و عوارض چنين رويدادى، در همه عرصه‏هاى حيات و همه عناصر اجتماع، خود مى‏نمايد، لكن در اين ميان، اقشارى چون زنان، كه در هر جريانى (مثبت يا منفى) تأثير پذيرترند، و شاخص مظاهر فرهنگ هر زمان مى‏باشند، معرفِ ايام بربريت نيز هستند.

نظرات اقوام و اديان آن زمان در خصوص جايگاه زن، جلوه‏هاى بارزى از آن دوران را معرفى مى‏نمايد. قرآن كريم نيز براى يادآورى رفتارهاى جاهلانه آن زمان، به اين واقعيت اشاره مى‏كند: «وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُم بِالانثى ظَلَّ وَجْهُهُ مسَّودا و هو كظيم. يَتَوارى مِنَ القَومِ مِنْ سوءٍ ما بُشِرَّ بِه ايُمسِكُه على هُونٍ اَم يَدُسُّهُ فِى التُرابِ اَلاساءَ مايَحكمونَ»(4)

«هرگاه كه مژده تولد دخترى، به فردى داده مى‏شد، از شدت غم و حسرت، رخسارش سياه و سخت دلتنگ مى‏شد و بخاطر اين ننگ، از قوم خود روى پنهان مى‏نمود و به فكر مى‏افتاد كه آيا آن دختر را با ذلت و خوارى نگه دارد و يا زنده به گور نمايد. آگاه باشيد كه آنان بسيار بد حكم مى‏كردند.» نمونه هايى چون جريان قيس بن عاصم كه نزد پيامبر (ص) اعتراف مى‏نمايد كه سيزده فرزند دخترش را زنده به گور نموده در تاريخ شرمگين جاهليت ثبت است. ولى چنانچه اشاره شد اين همه جهالت و بربريت منحصر به اقوام آن زمان نبوده است.

بانو «پروفسور آندرا» (ANDRA) در كتاب «وضع زنان در مهابراتا» مى‏نويسد:

هيچ مخلوقى گناه كارتر از زن نيست، آتش افروز است، لبه تيز تيغ است. در حقيقت، زن همه اين چيزها را دارد. مردان نبايد آنها را دوست داشته باشند و حتى طبق دستور كتاب مانو، در اين آيين، زن نبايد هيچ وقت در جستجوى استقلال باشد و هيچ وقت نبايد كارى را به دلخواه خودش انجام دهد. و به تصريح در جمله‏هاى 140 و 147 مانو تأكيد شده كه هيچ وقت زن، استقلال ندارد و حتى بعد از مرگ اربابش، بايد تابع پسران ارباب باشد.

در متون مذهبى تمدن چين، زن را به آب دردآلودى تعبير كرده‏اند كه نيك بختى و ثروت را مى‏شويد و در ادبيات آنان، زن نازلتر از مرد معرفى ميگردد و هيچگونه حقى را نداشته است، حتى نسبت به فرزندش. و مرد در قبال زنش تعهد و مسئوليتى نداشت و هر موقع مى‏توانست، از او سلب حيثيت مى‏كرد و او را مى‏فروخت.

در آيين بودا نيز، مطابق دستور و تعليم خاصى مى‏گويند:

«نيروانا»، - يعنى نجات - هيچگاه در مصاحبت زن، تحصيل نمى‏شود و به طور كلى زناشويى و علاقه به زندگى خانوادگى، مخالف هدف نهايى آنها مى‏باشد. زيرا هدف نهايى اين كيش، كشتن تمايلات است و اين، مستلزم عزوبت مى‏باشد(5).

به نقل از مورخ معروف وستر مارك (WESTERMARK) از نظر بودا همه زنان، داراى روح اغوا و فريبنده هستند كه براى مردها گسترده و نيروى فريبندگى در نهاد زنها با خطرناكترين شكل مجسم شده است. و همين فريبندگى زنها است كه فكر عالى را كور مى‏سازد.

در مكتب يهود نيز نه تنها مطالبى در باب حقوق زنان عنوان نشده، بلكه يك دستور العمل شديد در متن تورات مى‏يابيم كه دالّ بر كناره‏گيرى مطلق انسانها از زن به هنگام عادت ماهيانه است(6).

يونانيان زن را منشأ انواع بدبختى‏هاى بشر مى‏دانند. «پاندورآ» (PANDROA)، سمبل اندوه بشر است. در دين يهود نيز حوا به عنوان علت اصلى عدم اطاعت آدم در برابر خداوند معرفى مى‏شود. در قانون رم، زن، نقشى همانند نقش برده داشت و به شوهران اجازه داده مى‏شد كه زنان خود را در صورت عدم فرمانبردارى به قتل برسانند. در اساطير يونان و در تمدن هند باستان، زنان بخش جدا ناشدنى از پيكره همسرانشان تلقى مى‏شوند و به همين دليل هر گاه شوهرشان از دنيا مى‏رفت، زن نبايد زنده بماند. به همين دليل هزاران زن، قربانى اين خرافات شدند كه اين زنان به ساتى معروف شده‏اند. زنان در هند حق مالكيت نداشتند و از ارث محروم بودند و سمبل سكس ناميده مى‏شدند.

دكتر اسپرنگ (SPRING) در كتاب «جنايات قرون وسطى» مى‏نويسد:

به سال 1500 ميلادى در انگلستان، شوراى اجتماعى براى شكنجه دادن به زنها تشكيل شد، و وسايل تازه‏اى را براى اين كار، ابتكار نمودند. و در نتيجه اين طرح، مسيحيان، زنان را زنده زنده سوزانيدند.

در مسيحيت نيز وضعى مشابه به ساير آئين‏ها وجود داشته است. به طورى كه فرقه ابى يونى‏ها، عقيده داشتند كه زن، به علت پستى فطرتى كه دارد، قابل زناشويى نيست و ذاتا ناپاك است و حتى كوشيده‏اند تا يك كليسا را وادار به تحريم ازدواج نمايند. حتى مواردى كه حاكى از عدم اجازه تحصيل زنان وجود دارد(7).

در ايران قبل از اسلام نيز، وضع نكبت بارى از زنان، نقل شده است. پروفسور «كريستيان بارتلمه» در مورد وضع زن در امپراطورى ساسانى چنين مى‏نويسد:

در زمان ساسانيان، ازدواج با خواهر و زن پدر متداول بوده است. ازدواج با خواهر به ويژه در خاندان سلطنتى براى حفظ و نگهدارى خون و ميراث شاهنشاهى رايج و برقرار بوده است. ايرانيان باستان نيز بنا به تعليم اوستا در (ورشتمان سزسك) زناشويى برادر و خواهر را موجب جلب روشنايى ايزدى در خاندان و طرد ديوان مى‏دانسته‏اند (به طريق ماريها) هم عصر انوشيروان در كتاب سريانى مى‏نويسد: عدالت خواسته پيوستندگان اهورا مزدا، به نحوى جارى مى‏شد كه مرد مجاز است با مادر و خواهر خود زناشويى كندو طبق روايت زرتشتيان، زناشويى خواهر با برادر، پدر با دختر روا بوده است. كمبوجيه دو خواهر خود را به عقد ازدواج واداشت. داريوش خواهر خود، «پريسناتيس» را به همسرى گرفت و داريوش دوم با خواهر خود، «استاتير» ازدواج كرد. قباد نيز، هم خواهر خود و هم يكى از خواهرزادگان و نيز دختر خود «سامبيكه» را به زنى گرفت.

در ميان اعراب رفتارهاى وحشيانه و غير انسانى نسبت به زنان شهرت بيشترى دارد. و اين شهرت يا به دليل وضعيت اجتماعى واقتصادى حاكم بر آن سرزمين است، كه اكثرا مجبور به كوچ نشينى ودوره‏گردى بودند، و يا جنگها و درگيريهاى پى در پى، آن را سبب مى‏شد و يا به ميمنت ظهور اسلام، تفاوت فاحش اين اوضاع با وضعيت ناشى از تعاليم والاى اين دين بوده كه بروز و جلوه بيشترى به آن داده است. از نمونه بربريت و جاهليت حاكم در ميان اعراب در برخورد آنان با زنان، مى‏توان به برخى ازدواجهاى مرسوم آن دوران اشاره كرد. كه زنان هيچ نقشى در تعيين همسر وز ندگى زناشويى خود نداشتند.

نمونه هايى از ازدواج، در دوران جاهليت

نكاح الرهط:

نوعى از ازدواجهاى ننگين در آن زمان بود كه به زناشويى دسته جمعى تعبير مى‏شد، البته تعداد مردانى كه يك زن را به طور اشتراك انتخاب مى‏كردند، از ده نفر تجاوز نمى‏كرد، اگر ثمره اين ازدواج پسر بود، پس از گذشت چند شب از تولد او مادر نوزاد، يك يك آن چند مرد را خواسته و سپس به يكى از آنها خطاب مى‏كرد كه اين فرزند از تو مى‏باشد، و به اين وسيله پدر كودك معين مى‏گرديد و مرد تعيين شده حق هيچ گونه اعتراضى نداشت. ولى اگر فرزند دختر بود، هيچ كدام از مردان زير بار اين نوزاد نمى‏رفتند، زيرا وجود دختر را ننگ مى‏دانستند.(8)

نكاح البَدَل:

چنانچه از اسمش پيداست، طى آن، هرگاه مردى با زنش حركت مى‏كرد و به مرد ديگرى كه با همسرش حركت مى‏نمود نزديك مى‏شد، در صورت تمايل، همسر خود را با همسر آن شخص معاوضه مى‏كرد و زنان هيچ نقشى در اين معاوضه نداشتند.(9)

نكاح الجمع:

يكى ديگر از انواع زناشويى همگانى بدين قرار بود كه ثروتمندان عرب، به خاطر ثروت اندوزى، كنيزان خريدارى شده و زنان بى بند و بار را جمع مى‏نمودند و آنها را در نزد اساتيد فن، رموز ادب و موسيقى و عشوه گرى مى‏آموختند. سپس هر يك را در منزلى آماده قرار مى‏دادند و بر بام آنها پرچمى را كه نشان ورود آزاد براى همگان بود نصب مى‏كردند و ثمره اين چنين نكاحى نيز به كمك قيافه شناسان و كاهنان به يكى از مردان، منتسب مى‏شد و فرزند مشروع او به حساب مى‏آمد.(10)

نكاح الشغار:

به اين ترتيب بود كه زنان و دختران در ازاء كابينِ زنى ديگر واقع مى‏شدند، يعنى مردى دختر يا خواهر خود را در عوض مهرزنى كه گرفته بود به پدر يا برادر او مى‏داد.(11)

ازدواجهاى ميراثى:

نوعى ازدواج بود كه در آن همسر شخص متوفى، مانند اموال باقى مانده از وى به وارثان بعد از او تعلق داشت و به مانند ارث تقسيم مى‏شدند.(12)

با اين گونه رفتار بود كه، آن دوران عصر جاهليت، نام گرفت. كه به حق، نامى با مسمى است. اگر جهل و ناتوانى بشر در برپايى يك زندگى مطلوب و داشتن رابطه‏اى انسانى با يكديگر و بالاخره ايجاد يك اجتماع امن و آراسته به سجاياى انسانى را وجه تسميه اين نام بدانيم، مسلّم، نامى نيكوتر از آن براى اين دوران، كه ما مفتخر به اكتشافات و اختراعات و گونه‏هاى جديد ابزار و وسايل زندگى درآنيم، نخواهيم داشت. چرا كه معدل اين دوران بيش از امنيتِ انسان در آن زمان نيست. و اگر رفتارهاى فردى و برخوردهاى اجتماعى را در دو عصر، قياس نماييم، «جاهليت مدرن» شايسته آن خواهد بود. جاهليتى كه رخت زمانه پوشيده و با جلوه‏اى مدرن و فريبنده، غرور علم به خود گرفته و به نيش خند دوران گذشته نشسته است.

در جاهليت مدرن، بشر با حربه قدرت و تكنيك، و در سايه تجربيات قرون گذشته توانسته است، با توان بيشتر، زمان رسيدن به اهداف و اميالش را كوتاه كند. اگر در جاهليت كهن قبايل اوس و خزرج بيش از 200 سال به بهانه تلف شدن علفهاى مزرعه يكى، توسط شتر ديگرى، يكديگر را مى‏كشتند، و اگر در سراسر اين جهالت طولانى، هر سال 100 قربانى داشت، امروزه يك بمب افكن مدرن، با يك پرواز چند دقيقه‏اى، دهها برابر آن را به ديار نيستى مى‏فرستد كه انصافا آن كشتار قبيله‏اى بسى موجه‏تر و معقول‏تر است، چرا كه اولين قتل، در ازاى گرفتن حقى صورت مى‏گرفته، ولى كشتار مردم بى گناه حلبچه، بوسنى و هرز گوين، الجزاير و از همه رسواتر، مردم مسلمان فلسطين در پى احقاق كدام حق است؟ آيا منشأيى جز ظلم و خود خواهى دارد؟ و يا اگر زنده به گور كردن دختران در ميان اعراب جاهلى، ضرب المثلى براى بيان قساوت و بى رحمى آن دوران است، و كمال خودخواهى و جهل آنان، تاب زنده ماندن يك موجود ذى حيات را نداشت، امروزه خودخواهان مدرن حتى اجازه ورود به اين جهان را به دختران و پسران نمى‏دهند و در همان دنياى ماقبل او را نابود مى‏كنند، خود را ذى حق و آنان را بى حق مى‏دانند. و مضحك‏تر، زمزمه و استدلال آنان براى احترام گذاردن به «حيات»، و مخالفت با اعدام مفسدينى چون دلّالان مرگ و اعتياد است، و قائلند كه چون نفس حيات، محترم است پس بايد قاتلين بشر هم حق حيات داشته باشند.

اگر فروش دختران، با مبادله همسران در برخى ازدواجها و يا معامله بر سر زنان در جنگها، بخشى از تاريخ بشر را سياه كرده و ما در عصر ارتباطات آن را محكوم مى‏كنيم. امروزه فروش كودكان و نوجوانان توسط دلالان اسرائيل در سراسر دنيا چه وجهى دارد؟ و يا تربيت دختران از كودكى براى بهره‏بردارى در مراكز فساد و گرداندن محافل عيش و طرب عياشان، با كدام قانون بشرى سازگار است؟

اگر بى رحمى و زورگويى مردان، در برخى قبائل در به كارگيرى زنان به مشاغل سنگين و يا جايگزينى آنان با چارپايان براى امرار معاش، چهره‏اى كريه و خشن به بخشى از تاريخ كهن بخشيده، امروزه فرياد به ظاهر پيشرفته و زيباى «تساوى زن و مرد از همه جهات»، از جمله همه مشاغل، چه توجيه برترى دارد؟

نگاهى به اخبار و آمار دهشتناك موقعيت زنان از حيث امنيت، در محيط خانه و اجتماع در كشورهاى به ظاهر متمدن، حكايت از پيشرفت ظلم و مدرن گشتن فساد و غارت عليه زنان دارد.

الف - زن آزارى در خانواده

* امروزه تقريبا 5/8 ميليون خانوار تك والد در ايالات متحده وجود دارد كه داراى فرزندان زير هجده سالند. در ازاى هر يك مرد آمريكايى كه به تنهايى از فرزندان خود نگهدارى مى‏كند، هفت زن داراى چنين شرايطى بوده و طبق گزارش دولت آمريكا، اكثر اين زنان در فقر به سر مى‏برند. بسيارى از اين زنان هرگز ازدواج نكرده‏اند؛ بيشتر اين عده را دختران نوجوان زير بيست سال تشكيل مى‏دهند. آنها به تنهايى فشار تمامى مشكلات اساسى اجتماعى مربوط به فرزندان نامشروع و بسر بردن اين فرزندان در خانه‏هايى بدون پدر را تحمل مى‏كنند. اين سرزنش در عين توجه رسانه‏ها و سياستمداران، كمتر متوجه مردان و پسران مجردى است كه در واقع پدران اين فرزندانند. تاكنون اقدامات معمولاً بى‏اثر و نامنسجمى براى واداشتن اين پدران به كمك مالى به فرزندان خود صورت گرفته است ولى بيش از تأمين مالى، آنچه مهم است محبت و توجه پدرانه است، كه عنايت چندانى به آن نمى‏شود.

حدود 28 درصد از تمامى متولدين سال 1991 در آمريكا، خارج از پيوند زناشويى والدين خود پا به عرصه جهان گذاشتند. اين رقم در مورد فرزندان سياهپوستان آمريكايى به 68 درصد بالغ مى‏شود. از هر صد مورد ازدواج در آمريكا، 55 مورد به طلاق مى‏انجامد و اين بالاترين رقم جدايى زوجين در كشورهاى پيشرفته جهان است. وقتى ازدواجى به طلاق منتهى مى‏شود، زنان مطلّقه، كه تعدادشان هم كم نيست، سرپرستى بچه‏ها را به عهده مى‏گيرند و در نتيجه منبع اصلى تأمين مالى خود و فرزندانشان را از دست مى‏دهند. بر طبق گزارش «شوراى جمعيت» ميزان درآمد زنان پس از طلاق، در دو كشور ايالات متحده و آلمان به ترتيب 24 و 44 درصد تنزل پيدا مى‏كند و اين در حالى است كه ميزان عايدى مردان اين دو كشور به ترتيب 6 و 7 درصد كاهش پيدا مى‏كند. از نتايج يك تحقيق بلند مدت كه ميزان درآمد و ميزان فقر خانواده‏هاى آمريكايى را در بين سالهاى 1983 تا 1986 مورد مطالعه قرار داد، چنين برمى‏آيد كه ميزان درآمد خانواده‏هايى كه در طول دوره بررسى مذبور با رفتن پدر از خانه مواجه شدند، بلافاصله 37 درصد كاهش يافت.

(واشنگتن پست - آمريكا - نوزدهم ژوئيه 1995)

* سالانه سه تا چهار ميليون نفر از زنان آمريكايى در كانون خانوادگيشان مورد ضرب و جرح قرار مى‏گيرند. در 44 درصد از مواردى كه زنان در اين كشور به قتل مى‏رسند؛ قاتل، همسر و يا دوست پسر (نامزد) آنهاست.

اعمال خشونت در داخل خانه‏ها، جرمى نيست كه ارتكاب به آن تنها به يك بار محدود شود. بررسيهاى انجام شده نشان مى‏دهد كه همسران خطاكار، بارها و بارها مرتكب اعمال خشونت‏آميز خود مى‏شوند. هر قدر بر ميزان خشوت عليه زنان در خانواده افزوده مى‏شود، احتمال اينكه فرزندان اين خانواده‏ها نيز قربانى چنين خشونت‏هايى شوند، سه برابر افزايش مى‏يابد. بدتر از همه اينكه، بنا بر آمار و بررسيهاى انجام شده، قربانيان اينگونه خشونتها دقيقا آن زمان در معرض بيشترين خطرهاى ممكن قرار مى‏گيرند، كه بخواهند همسران خطاكار خود را ترك كنند. احتمال اعمال خشونت در مورد زنان مطلّقه و زنانى كه شوهرانشان را ترك مى‏كنند، 5/4 برابر بيشتر از زنان شوهردار است.

(واشنگتن پست - آمريكا - چهارم آگوست 1995)

* در تحقيقى كه اخيرا در سى دانشگاه آمريكا به عمل آمده است، اين حقيقت آشكار شده كه 12 درصد از دانشجويان زن، توسط همكلاسان خود مورد تجاوز به عنف قرار گرفته‏اند و از ديگر سو، 48 درصد از دانشجويان مردى كه مورد نظر خواهى قرار گرفته‏اند نيز اظهار داشته‏اند زنان دوست دارند كه آنها را مجبور به انجام عمل جنسى نمايند.

در فرهنگ جديد، بى سر و صدا و از طريق نيروهاى جنسيت گرا، به طور واضحى به تشويق تجاوز پرداخته، خشونت و مسايل جنسى را به نحو خطرناكى به يكديگر آميخته و زن را به كالايى تبديل ساخته كه در تملك مرد مى‏باشد.... چنين طرز فكرهاى خشن و سلطه طلبانه، به جهان كودكان، كتابهاى آنها، برنامه تلويزيونى و بازيهاى ويديوييشان نفوذ كرده، تصورات و تخيلات آنها را به سوى خود جلب نموده و به مرور زمان شكل دهنده رفتار و حالات آنها مى‏گردند.

(ال پائيس ـ اسپانيا ـ هشتم سپتامبر 1995)

* در هيچ كجاى آلمان، مثل درون چهار ديوارى خانه، اين همه كسى را خفه نمى‏كنند، نمى‏زنند و با چاقو بدنش را سوراخ سوراخ نمى‏كنند. گذراندن يك شب در جمع خانواده، اغلب خطرناكتر از گشت زدن در محلهاى خطرناك و فاسد فرانكفورت يا هامبورگ است. آمار جرايم سال 1993 عبارت بود از 3858 كشته كه در مشاجره‏هاى خانوادگى قربانى شده‏اند و 86922 نفر زخمى.

خشونت در خانواده بخش عمده‏اى از جرايم خشونت بار را تشكيل مى‏دهد. از هر چهار فقره جنايت يكى در ميان خانواده‏ها صورت مى‏گيرد. بنا بر اطلاعات اتحاديه حمايت از كودكان از هر صد كودك، ده نفر مورد تنبيه شديد والدين خود قرار گرفته و يك سوم خواهران و برادران با ضرب و شتم با يكديگر رفتار مى‏كنند. وزارت فدرال امور زنان و جوانان نيز تخمين مى‏زنند كه در ايالات فدرالى سالانه چهار ميليون زن از سوى همسران خود مورد ضرب و شتم قرار مى‏گيرند. چهار صد و چهل هزار نفر از آنان با پناه بردن به يكى از 324 خانه زنان موجود در كشور، خود را نجات مى‏دهند. با وجود اينكه تا كنون بررسى‏هاى كمى انجام شده است، اما متخصصين در يك امر توافق نظر دارند كه، در مورد هيچ يك از انواع جرايم، ارقام تا اين حد خوفناك نبوده و رقم موارد اعلام جرم يا موارد واقعى انجام جرم تا اين حد پيش نرفته بوده است. احتمال ارتكاب واقعى مورد اعلام جرم، هر قدر كه رابطه ميان مجرم و قربانى نزديك‏تر باشد، افزايش مى‏يابد.

* توماس هولتس، از دخترش مارتينا متنفر بود. اين مرد 23 ساله نمى‏خواست درك كند كه كودكى ضعيف و ناتوان به دنيا آورده است. تخت اين دختر كوچك يك كيف سفرى بود كه يك تخته چوبى روى آن گذاشته بودند. گاهى پدر، كيف و بچه را به راحتى به زمين مى‏انداخت و به همسرش مى‏گفت: «اين كار براى بچه لازم است» او بچه را مى‏زد و بعضا گونه‏اش را چنان نيشگون مى‏گرفت كه كبود مى‏شد. مادر به پليس شكايت نمى‏كرد و به اداره رسيدگى به امور جوانان هم مراجعه نمى‏كرد. سابينه هولتس، تهديدهاى شوهرش را مبنى بر اينكه روزى بچه را به ديوار خواهد كوبيد، «حكم قطعى» تلقى مى‏كرد. مارتينا در دسامبر 93 بر اثر ضربات مشتى كه پدرش به او زده بود درگذشت در حالى كه فقط 6 ماه داشت. محل وقوع جرم، خانواده بود.

* كلاودياتسيمر 21 ساله، در يك دفتر مشق مدرسه‏اى، تقريبا با خطى كودكانه از روابط زناشويى خود نوشته است:

«شوهرم مرا وادار مى‏كند دراز بكشم و بعد شروع به زدن من مى‏كند. ضرباتش را ميان سينه‏ها و پاهايم وارد مى‏كند و اين كار را طورى انجام مى‏دهد كه انگار از آن لذت مى‏برد. بى وقفه كتك مى‏زند و با خشونت به من تجاوز مى‏كند.... از اينكه فرياد كشان و لرزان جلوى پايش مى‏افتم، لذت مى‏برد. از زدنم دست نمى‏كشد. دستهايم را روى سرم نگه مى‏دارم و به اين ترتيب نمى‏توانم از ديگر بخشهاى بدنم محافظت كنم من ديگر حقيقتا مى‏ترسم.»

(اشترن - آلمان - بيست و چهارم نوامبر 1994)

* در آمريكا يعنى جايى كه خشونت يك بيمارى مزمن است، با وجود ثابت ماندن آمار بزهكاريهاى خشونت‏آميز از سال 1990 به اين طرف و نيز كاهش شمار جوانان، جنايات انجام گرفته توسط آنها 124% در طول چهار سال گذشته افزايش يافته است.

(ال پاييس - اسپانيا - پانزدهم نوامبر 1994)

ب - زن و بازار مشاغل

* از پايان ماه اكتبر كه سى نفر از سربازان وظيفه زن گروهان صد و چهل و سوم توپخانه ارتش آمريكا، سوگند نظامى خود را شكستند و عليه سوء استفاده‏هاى وحشيانه جنسى، روابط نامشروع، خشونت و تجاوزاتى كه عليه آنان و دوستان مؤنثشان از سوى مربيان و مقامات ارشد صورت مى‏گرفت شكايت كردند؛ باشكوه‏ترين ارتش دنيا به ميدانِ جنگى، نزول پيدا كرد كه هيچ دستور العمل سنتى نظامى در مقام مواجهه با آن نيست و اين ميدان همان مسايل ارتباطات دو جنس است. ديويد ميد، ژنرال بازنشسته‏اى كه دستور اعزام نيروهاى آمريكايى به هاييتى را صادر كرد اعتراف مى‏كند: «به خيال خودمان مشكل ادغام مردان و زنان در نيروهاى مسلّح را حل كرده بوديم ولى امروز بايد بپذيريم كه تنها آن را سرپوش گذاشته بوديم.»

تزوير پنهانى كه براى سالها، كار همه را راحت كرده بود - چه براى زنان فمينيست نظريه پرداز طرفدار ادغام نظاميان زن و مرد كه از ارتش تك جنسى به عنوان يك آزمايشگاه بزرگ آزادى و برابرى جنسى بهره‏ها مى‏بردند و چه براى آقايانى كه به آن سربازان زن خجالت زده به چشم گونه‏اى «حرمسراى ستاره‏دار» نگريسته بودند، اينك در اثر فرياد نُه هزار نفر زنى كه در طول هفته با مراكز حمايتى جديد التأسيس تماس تلفنى مى‏گيرند و تابحال تعداد اين تماسها به رقم بيش از چهل هزار مورد رسيده، آشكار شده است.

در سال 1976 زمانى كه وزارت جنگ آمريكا تسليم فشارهاى سياسى اشخاصى شد كه خواهان ارتش تك جنسى بودند تا زنان را نيز از منافع حرفه‏اى بدون تبعيض بهره‏مند سازند، يك مجموعه قوانين جنسى بسيار سختگيرانه نيز اعمال شد. اما اكنون رفتارهايى از نوع رفتار گروهبان مردِ پايگاه تگزاس كه سربازان زنِ تحت امرش چاره‏اى جز سكوت در برابر رفتارهاى جنايتكارانه‏اش ندارند عادى است. گروهبانى كه شاگردان دختر تحت امر خود را به بهانه‏هاى كنترل مسايل بهداشتى، مجبور به عريان شدن نموده و پس از اعمال رفتارى تحقيرآميز و بازرسى بدنى، دخترها را گلچين مى‏كند و....

(لارپوبليكا ـ ايتاليا ـ بيستم نوامبر 1996)

ج - اضطراب مادران و سرنوشت كودكان

* هر روز صبح روزنامه‏هاى آمريكا، صفحه‏هاى تلويزيونى، قوطى‏هاى شير و ديوارهاى ادارات پست پوشيده از تصاوير دختر بچه‏ها و پسر بچه‏هاى مفقود شده‏اى است كه ناپديد مى‏گردند. بسيارى از اين اعلاميه‏ها زرد مى‏شوند و سنگ قبرى كاغذى براى بيگناهانى هستند كه هرگز زنده پيدا نمى‏شوند.

مردم، دلواپس هستند، دچار تشويش مى‏شوند و با ترس از ضعف و ناتوانى و انفعال در برابر جنايتى چنين بى شرمانه اقدام مى‏كنند. مادرها و پدرهاى دلسوز، گشت مسلحانه و نگهبانى راه مى‏اندازند اما آمار متجاوزين «مهر خورده» يعنى آنهايى كه از سوى دادگاه مجرم شناخته شده‏اند، امسال به رقم 153 هزار نفر رسيده است. اين آمار دهشتبار و افزايش پرونده‏هاى مربوط به تجاوز و خشونت عليه بچه‏ها، موجب ترس و آشفتگى عمومى شده است. راه حلى آسان، فرمولى سياسى يا ژورناليستى راحت در مقابل اين كابوس والدين دلسوز عصر ما وجود ندارد. عدالت سريعى كه توسط سه زن در اوهايو اجرا شد، تنها نشانه‏اى از سرخوردگى مأيوسانه‏اى است كه گريبان گير مبارزان با شرارت عليه كودكان گشته است.

(لارپوبليكا ـ ايتاليا ـ بيستم نوامبر 1996)

د - كالا انگارى زنان

* چكها، جاده اتوبان موسوم به 55 E را كه داراى خانه‏هاى بدنام، بارها و دكه‏هاى بسيارى است، جاده گناه مى‏نامند. در محلهاى خصوصى استراحت و رفع خستگى و در گودالهاى خيابانى، صدها تن از بدنام‏هاى اسلواكى و اوكراينى به صورت تهاجمى براى جلب نظر مشتريان فعاليت مى‏كنند. بسيارى از اينها بر اثر عدم اطلاع، به مراقبت از خود اقدام نمى‏كنند و بقيه هم به خاطر خواسته مشتريان كه اكثر آنها را آلمانى‏ها تشكيل مى‏دهند از وسايل جلوگيرى صرف نظر مى‏كنند و كودكان ناخواسته، خود را داوطلبانه، بعد از وضع حمل و يا بر اثر فشار قوادها در بيمارستانها بجاى مى‏گذارند. سپس، اين كودكان به يتيم خانه‏هايى كه در نزديكى مرزها قرار دارد، منتقل مى‏گردند....

(اشپيگل ـ آلمان ـ بيست و دوم ژانويه 1996)

* روسپيگرى نيمه وقت، صنعتى رو به رشد در ميان دانشجويان، فارغ التحصيلان دانشگاهها و دانش‏آموزان مدارس در ژاپن است. در طول دو سال گذشته، ركود و كسادى طويل المدت، يافتن شغل را بويژه براى زنان، دشوارتر ساخته است. تعداد زيادى از زنان فارغ التحصيل، به كار در مشروب فروشيها روى آورده‏اند. اگر چه آنها رسما به داشتن روابط جنسى با مشتريان حقوق بگيرشان تشويق نمى‏شوند، اما داشتن چنين روابطى بعد از ساعات كار امرى اختيارى به حساب مى‏آيد. اما جالب توجه است كه در حال حاضر، دانش‏آموزان دبيرستانى، روابط واقعى را عرضه مى‏كنند. آنها كارتهاى شناسايى مدرسه‏شان را همراه با عكس و شماره تلفن در مقابل 3 تا 5 هزار ين به تجار پيرتر مى‏فروشند. يكى از آنها مى‏گويد: «ما از تلفن سيار استفاده مى‏كنيم نه تلفن منزلمان.» هر چند در تايلند و فيليپين، اين فقر است كه كودكان را به سوى فحشاء و روسپيگرى سوق مى‏دهد، اما به نظر مى‏رسد اين دنياى پرزرق و برق اجناس برچسب دار طراحان مد آمريكايى است كه دختران دانش‏آموز ژاپنى را به انحرافات شديد اخلاقى مى‏كشاند.

(تايمز - انگستان - بيست و چهارم ژوئيه 1996)

* برحسب آمار مستند اخير، 16% آلمانى‏ها كه شامل 13 ميليون زن و مرد مى‏شوند ارتباط جنسى دسته جمعى يا همان مبادله زوجها را بازيهاى جالب شهوانى مى‏دانند كه آنها را وسوسه مى‏كنند و 5% يعنى 4 ميليون شهروند آلمانى خود را جزء فعال اين گروهها بشمار مى‏آورند....

(اشترن - آلمان - پنجم نوامبر 1994)

ه ـ كودك آزارى در خانواده

* در محاكمات امروز، ديگر فردى خبيث و بيگانه كه بچه‏ها را با آب نبات كاراملى گول بزند و كنار مدرسه به كمين آنها بنشيند، در معرض تهديد قرار نمى‏گيرد. بلكه مجرمين جنسى نسبت به كودكان آلمانى، پدران، عموها، دايى‏ها، و حتى مادران، خاله‏ها، عمه‏ها، و مادربزرگها، يعنى اعضاى يك خانواده مى‏باشند كه بچه‏هاى خود را مورد آزار قرار داده، آنها را به مردهاى بيگانه مى‏سپارند و در جشنهاى خانوادگى بارها و بارها مورد تجاوز قرار مى‏دهند. اين انحرافات ديگر امور نادرى به شمار نمى‏روند. كمتر روزى است كه در آن مواردى از قبيل سوء استفاده از اطفال توسط خانواده‏هايشان مطرح نگردد.

* كلاوس ش. شهردار سابق مايزنهام به جرم سوء استفاده از برادرزاده خود كه امروز 14 سال دارد به حبس محكوم شده است.

* در شهر ليمبورك پدر چهار كودك به نه سال حبس محكوم شده است. اين مرد 45 ساله پسربچه‏هاى خود را 800 بار از لحاظ جنسى مورد سوء استفاده قرار داده است.

از پايان دهه هشتاد، اداره جنايى آلمان سالانه ميان 12000 تا 15000 مورد سوء استفاده را در ايالات فدرال شمارش كرده است. به نظر كارشناسان رقم موارد نامشخص، در برابر بيشتر از ارقام فوق است. مجرمين و قربانيان در هفتاد درصد موارد، با يكديگر آشنا و قوم و خويشند. مجرمين مطرح ديگر نيز شخصيتهاى مقتدرى به شمار مى‏روند: معلمين، مربيان و كشيشان.

(اشترن ـ آلمان ـ دوم مارس 1995)

و - توريسم جنسى

* بعضى افراد به دشوارى سكوت را مى‏شكنند. بهره‏بردارى از كودكان بوسيله شبكه‏هاى بين‏المللى فحشاء كه با توسعه جنسى مرتبط است، مقامات و سازمانهاى دفاع از حقوق بشر را به نشان دادن عكس العمل واداشته است. صندوق ملل متحد براى كودكان (يونيسف)، حدود يكصد دولت و تعداد زيادى سازمان از 27 تا 31 اوت در سوئد گرد هم مى‏آيند تا استراتژى مشتركى براى مقابله با اين آفت تدوين كنند.

كسانى كه هنوز سنشان به 5 سال نرسيده است. و يا حتى شير خواره هستند قربانى سوء استفاده‏هاى جنسى مى‏شوند. يك قربانى در بلژيك اعلام شد كه تنها نُه ماه داشت، به خاطر اين عمل، چشم از جهان فرو بست.

امروزه به شكل رسمى در جهان، سالانه يك ميليون كودك به صفوف قربانيان جنسى و فحشاى سازمان يافته مى‏پيوندند. اين عمل، فعاليتى است بسيار پرسود كه رقم آن به ميلياردها دلار مى‏رسد و در چهار گوشه جهان امروز، صنعتى در حال توسعه است. درواقع چون مشتريان جنسى، از ايدز وحشت دارند، به همين جهت، هر روز سراغ روسپيهاى جوان‏تر را مى‏گيرند. جالب اينجا است كه اين امر موجب تطميع دلالان، جهت كسب پول بيشتر شده و اين دلالان «بكارت»، اجناس تحت تملك خود، يعنى دختركان كم سن و سال را به كمك پزشكان، بارها و بارها ترميم مى‏كنند و آن را به بهايى بسيار گران در اختيار خريداران اين كودكان مى‏گذارند.

در آسيا، اين قبيل كودكان همواره قربانى مسافران ژاپنى و غربى داراى انحراف جنسى نيستند اين شهروندان كشورهاى پيشرفته و توسعه يافته، غالبا شهروندان عادى كشورهاى خود و بدون داشتن علامات ظاهرى خاص هستند. تمايل جنسى آنها در خارج از كشور آسانتر ارضاء مى‏شود تا در داخل وطن، كه در آن مخاطرات مختلف، بيشتر و بزرگتر است. با دختركان يا پسركان جهان سومى همه چيز بسيار ساده‏تر انجام مى‏گيرد.... نكته ديگر اينكه اين مشتريان كه به دنبال كودكان مى‏آيند همان كسانى هستند كه از آنها فيلم مى‏گيرند، بعد فيلم را به كمك دوربينهاى كامسكوپ و ديگر دستگاههاى ويدئويى، تكثير و توزيع مى‏كنند. هلند و انگلستان، از مراكز بزرگ توزيع آن به شمار مى‏روند و بزرگترين بازار مصرف آن، ايالات متحده است. با رقم معامله‏اى كه ساليانه به ميليارد مى‏رسد. اين تجارت بى آنكه اروپا و آمريكاى شمالى را ناديده بگيرد رفته رفته به سوى آسيا تغيير مكان مى‏دهد.

همه شواهد گوياى آن است كه در اين دو قلمرو - فحشاء با كودكان و تصوير سازى قبيح از آن - غالب كشورهاى جهان على الخصوص كشورهاى جنوب را فرا گرفته است با اين حال، پايه اصلى رواج اين تجارت را بايد در خود كشورهاى شمال جستجو كرد: نخست به خاطر خيل توريستها كه به «بار»ها و سالنهاى فساد كشورهاى جنوب هجوم مى‏برند و دوم آنكه فحشاء با كودكان را در كشورهاى خود نيز بيش از پيش رواج دهند. اعلام شده كه در نيويورك نزديك به 30 هزار و در پاريس ده تا 15 هزار كودك روسپى وجود دارد. بيشتر اين كودكان را فرزندانى تشكيل مى‏دهند كه از خانواده‏هايشان بريده‏اند و خود را براى تهيه يك وعده مواد مخدر، يا يك ماده مصرفى فرهنگى اجتماعى ديگر، در اختيار ديگران مى‏گذارند.

به طور كلى مى‏توان گفت بهره‏گيرى نا هنجار از ابزار نوين ارتباطى - و در رأس آن اينترنت - نگرانى شديد عمومى را برانگيخته است. عموميت يافتن تصويرهاى خلاف عفت و انتشار آنها از طريق تلويزيونها در ترغيب و ترويج فحشاء با كودكان به شدت مؤثر بوده است.

(لوموند ديپلماتيك ـ فرانسه ـ آگوست 1996)

ز - دختران و جهنم مدرسه

* امروز در آمريكا داشتن فرزندى در مدرسه، مانند داشتن فرزندى در جبهه جنگ است. فرزندى كه در جبهه‏هاى بى رحم نبرد «جنسيتها» ناپديد شده باشد. اين سخن را از من - كه دو فرزند پسر و دختر دارم - باور كنيد. اگر فرزند، دختر باشد و اگر به آمارها معتقد باشيم، بايد در اين كابوس زندگى كنيم كه دخترمان با خطر بسيار بالاى مورد تجاوز و آزار قرار گرفتن از سوى رفقايش، دست و پنجه نرم مى‏كند يا آنكه با آموزگاران زيادى سر و كار دارد كه در ازاى نمرات خوب، از او جنسيتش را توقع دارند. طبق آمار اخير سازمان زنان دانشگاهى - كه شامل مدرسان زن هيأت علمى و دانشجويان دختر است - 81 درصد دختران آمريكايى - كه جهنم تحصيل را از كودكستان تا دانشگاه را طى مى‏كنند - دير يا زود «مورد آزار و اذيت جنسى» قرار مى‏گيرند. البته بايد از خود پرسيد كه آن 19 درصدى كه مصون و ناديده تمامى جبهه‏هاى نبرد جنسى آموزشگاهى! را طى مى‏كنند، از اينكه خطر از كنار سرشان گذشته، دلخوش از مدرسه خارج مى‏شوند يا احساسشان سخت جريحه دار مى‏شود؟

(لارپوبليكا ـ ايتاليا ـ بيست و هفتم سپتامبر 1996)

* [ اين مطلب، نوشته دايان راوليش، پژوهشگر ارشد دانشگاه نيويورك است ] مشكلات كاملاً آشكار مدارس دولتى منطقه واشنگتن دى سى - به ويژه موفقيتهاى قليل تحصيلى و آموزشى و ضوابط و مقررات ضعيف آموزشى - موجب شده تا سيستم مدارس مورد بررسى و بازبينى كامل و دقيق قرار گيرد. در حال حاضر، اعضاى كنگره آمريكا به اتفاق مقامات محلى سرگرم ارائه برنامه‏اى براى اصلاح سيستم مدارسند. يكى از مواردى كه حتما بايد در اين برنامه گنجانده شود، طرح تفكيك و جداسازى مدارس دختران و پسران است.

سالها پيش، مدارس جداگانه دولتى، به ويژه در شهرهاى بزرگ متداول بود. ولى در عرض چند دهه گذشته، چنين مدارسى كاملاً ناپديد شدند. امروز تنها يك درصد از دانش‏آموزان آمريكايى به مدارس جداگانه مى‏روند كه تعداد انگشت شمارى از آنان به تحصيل در مدارس كاتوليك يا مدارس خصوصى اشتغال دارند.

كنار گذاشتن مدارس جداگانه يك اشتباه بود. برخى پژوهشگران دريافته‏اند كه مدارس جداگانه در موفقيت تحصيلى دانش‏آموزان، به ويژه اقليتها و دختران، نقش مؤثرى دارند و همچنين دخترانى كه مدارس خصوصى نخبگان مى‏روند، در مدارس جداگانه و مختلط نيز به همان اندازه موفقند. مدارس جداگانه بيشتر از مدارس مختلط بر تحصيل و آموزش تأكيد دارند. دانش‏آموزان مدارس جداگانه براى حفظ آرايش ظاهرى خود، گذاشتن قرار ملاقات و وضعيت پوشش خود، آشفته و نگران نيستند و بدين لحاظ تكاليف خود را بهتر انجام مى‏دهند و آرمانهاى بزرگترى در سر دارند. دانش‏آموزان اين قبيل مدارس در درسها و رشته‏هايى كه مورد علاقه جنس مخالفشان است، بيشتر ثبت نام مى‏كنند و دخترانى كه در مدارس دخترانه درس مى‏خوانند، در دروس علوم و رياضيات كه همواره در آنها قوى‏تر بوده‏اند، پيشرفت بيشترى دارند. در مدارس دخترانه، دانش‏آموزان مى‏توانند پيشرفت كنند و نمرات بهترى بگيرند، بدون آنكه نگران باشند اين امر بر آينده روابط دوستانه‏شان با پسرها لطمه وارد مى‏كند.

برخى معلمان مى‏گويند، تفكيك مدارس كارى غير قانونى است. در واقع تا وقتى كه براى پسرها و دخترها امكانات آموزشى مساوى در نظر گرفته شود، اين كار اصلاً غير قانونى نيست. برخى ديگر نگرانند كه تفكيك مدارس دختران و پسران براى پيشرفت اجتماعى دانش‏آموزان مضر باشد، ولى تا كنون هيچ پژوهشى كه نگرانى آنها را مورد تأييد قرار دهد انجام نشده است. ضمن آنكه وجود بسيارى از متخصصان موفق اعم از زن و مرد كه به مدارس و دانشگاههاى جداگانه رفته‏اند، افرادى مثل هيلارى كلينتون، مادلين آلبرايت، و وندى گرام كه همگى از دانشكده دخترانه «وِلسى» فارغ التحصيل شده‏اند، نشان مى‏دهد كه زمان صرف شده در محيطهاى آموزشى جداگانه حقيقتا توانايى‏هاى رهبرى و اعتماد به نفسى را كه براى دستيابى به موفقيت در زندگى آتى خود به آن نيازمندند، با آنان مى‏بخشد.

دليل محكم ديگر براى احياى مدارس جداگانه، آن است كه وجود اين مدارس احتمالاً به كاهش قوى ميزان باردارى نوجوانان كمك مى‏كند. تاكنون به خوبى معلوم شده دختران جوانى كه در دوران مدرسه بچه دار مى‏شوند، به احتمال زياد، اصلاً دبيرستان را تمام نمى‏كنند و در دام فقر گرفتار مى‏شوند. به احتمال قريب به يقين، مدارس دخترانه با فراهم كردن محيطى از هم جنسان، از دخترانى با آرمانهاى عالى كه نمى‏خواهند آينده خود را با حاملگى پيش از موعد تباه كنند، حمايت مى‏كند.

* كودكان و نوجوانان در نيويورك قبل از ورود به مدارسشان بايد از كنار دستگاههاى فلزياب عبور كنند. هرگاه دستگاه مذبور سوت بكشد، آن كودكى را كه عبور وى موجب صداى مذبور شده است به وسيله يك دستگاه اسكنر دستى مورد تفتيش بدنى قرار مى‏دهند. پرسنل امنيتى [ ! [ مدرسه در جستجوى اسلحه گرم هستند. اين تدابير در پى وقايع جداگانه قتل دانش‏آموزان در مدارس اتخاذ گرديد. اكنون هيأت رئيسه مدارس، در بسيارى از بزرگترين شهرهاى آمريكا از اين تدابير پيروى مى‏كنند. و اين روال به تدريج در داخل شهرهاى كوچك و حومه شهرها هم گسترش و رواج پيدا مى‏كند. بنا بر اعلاميه وزارت دادگسترى آمريكا، بيش از 51 نوجوانان پسر ساكن شهرهاى پرجمعيت، اسلحه به همراه دارند.

يكى از پژوهشهايى كه در ايالت ميشيگان به عمل آمده است، حكايت از آن دارد كه بيش از دويست هزار كودك آمريكايى، اسلحه گرم خود را در داخل بسته يا محموله نهار خود در مدرسه، قرار مى‏دهند.

در شهر تاسيتن، واقع در ايالت كاليفرنيا، سه ماه پيش، پنج نوجوان مابين 15 تا 17 سال به كشتن يك نوجوان 14 ساله متهم شدند. نوجوان مقتول كوشيده بود يك دستگاه صوتى استريو را كه آن دو نفر از چنگ او ربوده بودند، پس بگيرد.

يكى از اعضاى شانزده ساله يك باند متشكل از نوجوانان بزهكار، در خيابان بيرون مدرسه خود در شيكاگو، پسرى را با شليك 38 گلوله از سلاح غير اتوماتيك خود به قتل رسانيد. يكى از همكلاسيهاى دختر او كه سلاح مذبور را پنهان كرده بود نيز، به سبب مشاركت در قتل محكوم شناخته شد.

اين حوادث، در خارج از شهر زادگاه آنان، هيچ گونه جنجال و تبليغاتى به راه نمى‏اندازد و قالب اوقات در روزنامه‏هاى محلى بيش از چند سطرى به آنان اختصاص داده نمى‏شود. دو سال قبل جيمز داربى، كودك نه ساله اهل نيواورلئان، براى كلينتون رئيس جمهور آمريكا نامه‏اى نوشت واز او خواست كه كشت و كشتار كودكان را در شهر وى متوقف كند. او نوشت: «فكر مى‏كنم ممكن است كسى مرا بكشد. من از شما تقاضا دارم كه جلوى اين كار را بگيريد.» جيمز حق داشت كه از بابت امنيت خود بترسد چرا كه نُه روز بعد، در يك تيراندازى از داخل اتومبيل كشته شد. يك هشتم كودكان گزارش مى‏دهند كه به وسيله يك سلاح گرم تهديد شده‏اند.

بريتانيا وفق دادن خود با بسيارى از الگوهاى اجتماعى را كه حدود ده تا بيست سال قبل از آن در ايالات متحده مشاهده مى‏شود آغاز كرده است. اين الگوها مشتمل بر از هم پاشيدن خانواده‏ها، حرامزادگى، غيبت پدران و مادران از خانه به سبب مشغله كارى فراوان يا از روى غفلت هستند.

«دين راجك» - استاديار رشته جامعه‏شناسى در دانشگاه جورجيا - چنين مى‏گويد:«ما اكنون داراى جمعيتى از نوجوانان هستيم كه از نظر اخلاق و رفتار بسيار عجيب و غريب هستند. طى بيست سال اخير در آمريكا، الگوهاى تبهكارى به نحوى نگران كننده تغيير شكل داده است. سابقا جرايم مرگبار و خشونت بار مسأله مختص بزرگسالان بود و كودكان تنها در سرقتهاى كوچك و كم اهميت يا ورودهاى غير مجاز به اماكن مختلف شركت داشتند. اكنون نه شيطنت كودكانه بلكه مواد مخدر است كه بر ايجاد موج بزهكارى توسط جوانان دامن مى‏زند.»

(ديلى تلگراف - انگلستان - دوازدهم سپتامبر 1995)

اينجا است كه فلسفه اين جهانى بودن دين بيش از پيش بارز مى‏گردد. و پاسخ مدرنيستهايى كه مى‏گويند:

«خداوند اولاً و بِالذات، دين را براى كارهاى اين جهانى و سامان دادن به معيشت درمانده هادر اين جهان فرو نفرستاده است، تعليمات دينى، على الاصول براى حيات اخروى جهت‏گيرى شده‏اند، يعنى براى تنظيم معيشت و سعادت اخروى هستند.(13)» مى‏باشد.

آرى، دين باوران مصلحتى، آنانكه جرأت مردود دانستن بعثت انبيا را ندارند و تاب اقرار به تماميت دينهاى آسمانى، براى اصلاح همه امور بشر در دنيا و آخرت را نمى‏آورند، و در كنار عقلانيت بشرى، حاكميت شريعت اديان را تنگ مى‏بينند، اهداف و تعاليم آنان رااحتراما به جهان اخروى حواله مى‏دهند. و آن را برتر از آبادانى دنياى خاكى ميدانند و مى‏گويند:

«ابلاغ پيامها و انجام كارهاى اصلاحى و تكميلى دنيا در سطح مردم، دور از شأن خداى انسان و جهان است و تنزل دادن مقام پيامبران به ماركس‏ها، پاستورها، گاندى‏ها يا جمشيد و بزرگمهر و حمورابى مى‏باشد.(14)»

اما پيام «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»(15) گوياى آن است كه:

پيامبران از اين جهت مردم را به پرستش خدا و قرب به او دعوت مى‏كردند تا آنها را به سوى هدف آفرينش، رهسپار سازند.

حال، دنيايى كه با تفكر صرف بشرى آباد شود و انسانها، در كشمكش هواى نفس يكديگر، غالب و مغلوب باشند چه جايى براى رشد انديشه‏هاى توحيدى و برپايى عدل و قسط اهدايى پيامبران خواهد بود؟

دين آمد تا با ايجاد زمينه‏هاى مناسب اجتماعى، و ارائه برنامه‏هاى سازنده، بر مبناى عقل و حكمت، بشريت را به غايت و هدف آفرينش يعنى شناخت حق و عبوديت آن برساند.

حال كه ميزان سعادت فردى و اجتماعى بشر، مستقيما به ميزان دورى و نزديكى او به پذيرش حقانيت انبياء و تن دادن به تعاليم آنان بستگى دارد. و با طلوع اسلام تاريخ شاهد خروج بشر از ظلمات جاهليت و بى هويتى بوده، و حيات انسانى او را تضمين نموده، امروزه نيز، نياز به رويكردى دوباره بر اين دين احياگر، بيش از پيش احساس مى‏شود، و بشر براى خروج از اين جاهليت پيشرفته، ناچار از پذيرش و انقياد دستورات همه جانبه و هدايتگر اسلام در همه شئون زندگى است.

پى نوشت‏ها:

 

1ـ اصول كافى / كتاب العقل و الجهل / حديث 1

2ـ نور الثقلين / جلد 5 / صفحه 382

3ـ اعراف - 179

4ـ سوره نحل / آيه 57 و 59

5ـ قانون بودائى / قسمت اول، صفحه 2

6ـ تورات، سفر لاويان، باب 5 - آيه 19 به بعد

7ـ حقوق زن از نظر تاريخ ملتها و اسلام / خير اللّه‏ مردانى / صفحه 12

8ـ همان

9ـ همان

10ـ همان

11ـ همان

12ـ همان

13ـ ماهنامه كيان / شماره 28 / صفحه 48

14ـ همان

15ـ ذاريات - آيه 56

 



  منبع مقاله :کتاب زنان                 

  نام نویسنده :اكرم حسينى - رضا گلپور  

  دیگر صفحات این مقاله :