جاهليت، ظهور گونهاى از حيات
بشرى است كه با پس رفتن عقل و عدم حاكميت آن بر قلمرو وجود، حضور و
سلطه مىيابد. همانگونه كه ظلمت، با حذف نور از ميدان هستى،
جلوهاى كاذب مىنمايد و حكايت از غيبت روشنايى دارد.
از آنجا كه هدف از خلقت بنى آدم،
سلطه خرد و حكمت بر اساس اراده و خواست آگاهانه، بر مجموعه هستى
است. و مخاطب امر و نهى پروردگار و محبوبترين خلق نزد او جَلّ و
علَا، عقل است(1)، نماد هرگونه جهل بر زندگى انسان،
تضادى فاحش با هدفش يعنى كمال دارد. و به ميزان ظهورش در عرصه عمل،
عقل را به عقب مىراند و صحنه كارزار را به دست مىگيرد. بديهى است
كه چنين پيروزمندى، حاصلى جز غلبه باطل و مقهوريت حق نخواهد داشت،
چرا كه نيروى سنجش حق و باطل، و عامل طرد پليديها و انقياد در
برابر پاكيها، همان جوهر مجرد عقل است. آن موهبتى كه با حضورش در
عرصه حيات، همه خيرات را در پى دارد. و زمانيكه آدم عليهالسلام
مأمور شد تا از ميان سه موهبت عقل، دين و حياء يكى را برگزيند، با
گزينش عقل، دين و حياء با او همراه شدند.(2)
شرط پيروزى و سعادت بشر، داشتن
حيات انسانى است كه در سايه دين و از طريق عقل كسب مىشود، و به
قول ويليام جيمز «هرگاه بشر سالم زندگى كند، حتما خداى را تجربه
كرده است.»، اما هر گاه هدايتعقل را ناديده گرفته، دين را از
دايره زندگى حذف كرده و به مراتب پستتر از حيوانات زيسته است(3).
چنانچه جاى جاى تاريخ و بررسى احوال ملل در ادوار عالَم شاهد و
گوياى اين واقعيت تلخ است.
قرآن كريم، زمان قبل از اسلام و
ايامى را كه بشر، از منبع وحى دور بوده و با جهل خود، ره پيموده
است، به نام «جاهليت اولى» مىنامد. كه عليرغم تصورات برخى، اين
وضع اسفبار، خاصِ اعراب ما قبل اسلام نبوده و همه اقوام بشر، در
منجلاب بى خدايى و دورى از حق دست و پا مىزدند.
تبعات و عوارض چنين رويدادى، در
همه عرصههاى حيات و همه عناصر اجتماع، خود مىنمايد، لكن در اين
ميان، اقشارى چون زنان، كه در هر جريانى (مثبت يا منفى) تأثير
پذيرترند، و شاخص مظاهر فرهنگ هر زمان مىباشند، معرفِ ايام بربريت
نيز هستند.
نظرات اقوام و اديان آن زمان در
خصوص جايگاه زن، جلوههاى بارزى از آن دوران را معرفى مىنمايد.
قرآن كريم نيز براى يادآورى رفتارهاى جاهلانه آن زمان، به اين
واقعيت اشاره مىكند: «وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُم بِالانثى ظَلَّ
وَجْهُهُ مسَّودا و هو كظيم. يَتَوارى مِنَ القَومِ مِنْ سوءٍ ما
بُشِرَّ بِه ايُمسِكُه على هُونٍ اَم يَدُسُّهُ فِى التُرابِ
اَلاساءَ مايَحكمونَ»(4)
«هرگاه كه مژده تولد دخترى، به
فردى داده مىشد، از شدت غم و حسرت، رخسارش سياه و سخت دلتنگ مىشد
و بخاطر اين ننگ، از قوم خود روى پنهان مىنمود و به فكر مىافتاد
كه آيا آن دختر را با ذلت و خوارى نگه دارد و يا زنده به گور
نمايد. آگاه باشيد كه آنان بسيار بد حكم مىكردند.» نمونه هايى چون
جريان قيس بن عاصم كه نزد پيامبر (ص) اعتراف مىنمايد كه سيزده
فرزند دخترش را زنده به گور نموده در تاريخ شرمگين جاهليت ثبت است.
ولى چنانچه اشاره شد اين همه جهالت و بربريت منحصر به اقوام آن
زمان نبوده است.
بانو «پروفسور آندرا» (ANDRA) در
كتاب «وضع زنان در مهابراتا» مىنويسد:
هيچ مخلوقى گناه كارتر از زن
نيست، آتش افروز است، لبه تيز تيغ است. در حقيقت، زن همه اين چيزها
را دارد. مردان نبايد آنها را دوست داشته باشند و حتى طبق دستور
كتاب مانو، در اين آيين، زن نبايد هيچ وقت در جستجوى استقلال باشد
و هيچ وقت نبايد كارى را به دلخواه خودش انجام دهد. و به تصريح در
جملههاى 140 و 147 مانو تأكيد شده كه هيچ وقت زن، استقلال ندارد و
حتى بعد از مرگ اربابش، بايد تابع پسران ارباب باشد.
در متون مذهبى تمدن چين، زن را
به آب دردآلودى تعبير كردهاند كه نيك بختى و ثروت را مىشويد و در
ادبيات آنان، زن نازلتر از مرد معرفى ميگردد و هيچگونه حقى را
نداشته است، حتى نسبت به فرزندش. و مرد در قبال زنش تعهد و
مسئوليتى نداشت و هر موقع مىتوانست، از او سلب حيثيت مىكرد و او
را مىفروخت.
در آيين بودا نيز، مطابق دستور و
تعليم خاصى مىگويند:
«نيروانا»، - يعنى نجات - هيچگاه
در مصاحبت زن، تحصيل نمىشود و به طور كلى زناشويى و علاقه به
زندگى خانوادگى، مخالف هدف نهايى آنها مىباشد. زيرا هدف نهايى اين
كيش، كشتن تمايلات است و اين، مستلزم عزوبت مىباشد(5).
به نقل از مورخ معروف وستر مارك
(WESTERMARK) از نظر بودا همه زنان، داراى روح اغوا و فريبنده
هستند كه براى مردها گسترده و نيروى فريبندگى در نهاد زنها با
خطرناكترين شكل مجسم شده است. و همين فريبندگى زنها است كه فكر
عالى را كور مىسازد.
در مكتب يهود نيز نه تنها مطالبى
در باب حقوق زنان عنوان نشده، بلكه يك دستور العمل شديد در متن
تورات مىيابيم كه دالّ بر كنارهگيرى مطلق انسانها از زن به هنگام
عادت ماهيانه است(6).
يونانيان زن را منشأ انواع
بدبختىهاى بشر مىدانند. «پاندورآ» (PANDROA)، سمبل اندوه بشر
است. در دين يهود نيز حوا به عنوان علت اصلى عدم اطاعت آدم در
برابر خداوند معرفى مىشود. در قانون رم، زن، نقشى همانند نقش برده
داشت و به شوهران اجازه داده مىشد كه زنان خود را در صورت عدم
فرمانبردارى به قتل برسانند. در اساطير يونان و در تمدن هند
باستان، زنان بخش جدا ناشدنى از پيكره همسرانشان تلقى مىشوند و به
همين دليل هر گاه شوهرشان از دنيا مىرفت، زن نبايد زنده بماند. به
همين دليل هزاران زن، قربانى اين خرافات شدند كه اين زنان به ساتى
معروف شدهاند. زنان در هند حق مالكيت نداشتند و از ارث محروم
بودند و سمبل سكس ناميده مىشدند.
دكتر اسپرنگ (SPRING) در كتاب
«جنايات قرون وسطى» مىنويسد:
به سال 1500 ميلادى در انگلستان،
شوراى اجتماعى براى شكنجه دادن به زنها تشكيل شد، و وسايل تازهاى
را براى اين كار، ابتكار نمودند. و در نتيجه اين طرح، مسيحيان،
زنان را زنده زنده سوزانيدند.
در مسيحيت نيز وضعى مشابه به
ساير آئينها وجود داشته است. به طورى كه فرقه ابى يونىها، عقيده
داشتند كه زن، به علت پستى فطرتى كه دارد، قابل زناشويى نيست و
ذاتا ناپاك است و حتى كوشيدهاند تا يك كليسا را وادار به تحريم
ازدواج نمايند. حتى مواردى كه حاكى از عدم اجازه تحصيل زنان وجود
دارد(7).
در ايران قبل از اسلام نيز، وضع
نكبت بارى از زنان، نقل شده است. پروفسور «كريستيان بارتلمه» در
مورد وضع زن در امپراطورى ساسانى چنين مىنويسد:
در زمان ساسانيان، ازدواج با
خواهر و زن پدر متداول بوده است. ازدواج با خواهر به ويژه در
خاندان سلطنتى براى حفظ و نگهدارى خون و ميراث شاهنشاهى رايج و
برقرار بوده است. ايرانيان باستان نيز بنا به تعليم اوستا در
(ورشتمان سزسك) زناشويى برادر و خواهر را موجب جلب روشنايى ايزدى
در خاندان و طرد ديوان مىدانستهاند (به طريق ماريها) هم عصر
انوشيروان در كتاب سريانى مىنويسد: عدالت خواسته پيوستندگان اهورا
مزدا، به نحوى جارى مىشد كه مرد مجاز است با مادر و خواهر خود
زناشويى كندو طبق روايت زرتشتيان، زناشويى خواهر با برادر، پدر با
دختر روا بوده است. كمبوجيه دو خواهر خود را به عقد ازدواج واداشت.
داريوش خواهر خود، «پريسناتيس» را به همسرى گرفت و داريوش دوم با
خواهر خود، «استاتير» ازدواج كرد. قباد نيز، هم خواهر خود و هم يكى
از خواهرزادگان و نيز دختر خود «سامبيكه» را به زنى گرفت.
در ميان اعراب رفتارهاى وحشيانه
و غير انسانى نسبت به زنان شهرت بيشترى دارد. و اين شهرت يا به
دليل وضعيت اجتماعى واقتصادى حاكم بر آن سرزمين است، كه اكثرا
مجبور به كوچ نشينى ودورهگردى بودند، و يا جنگها و درگيريهاى پى
در پى، آن را سبب مىشد و يا به ميمنت ظهور اسلام، تفاوت فاحش اين
اوضاع با وضعيت ناشى از تعاليم والاى اين دين بوده كه بروز و جلوه
بيشترى به آن داده است. از نمونه بربريت و جاهليت حاكم در ميان
اعراب در برخورد آنان با زنان، مىتوان به برخى ازدواجهاى مرسوم آن
دوران اشاره كرد. كه زنان هيچ نقشى در تعيين همسر وز ندگى زناشويى
خود نداشتند.
نكاح البَدَل:
چنانچه از اسمش پيداست، طى آن،
هرگاه مردى با زنش حركت مىكرد و به مرد ديگرى كه با همسرش حركت
مىنمود نزديك مىشد، در صورت تمايل، همسر خود را با همسر آن شخص
معاوضه مىكرد و زنان هيچ نقشى در اين معاوضه نداشتند.(9)
نكاح الجمع:
يكى ديگر از انواع زناشويى
همگانى بدين قرار بود كه ثروتمندان عرب، به خاطر ثروت اندوزى،
كنيزان خريدارى شده و زنان بى بند و بار را جمع مىنمودند و آنها
را در نزد اساتيد فن، رموز ادب و موسيقى و عشوه گرى مىآموختند.
سپس هر يك را در منزلى آماده قرار مىدادند و بر بام آنها پرچمى را
كه نشان ورود آزاد براى همگان بود نصب مىكردند و ثمره اين چنين
نكاحى نيز به كمك قيافه شناسان و كاهنان به يكى از مردان، منتسب
مىشد و فرزند مشروع او به حساب مىآمد.(10)
نكاح الشغار:
به اين ترتيب بود كه زنان و
دختران در ازاء كابينِ زنى ديگر واقع مىشدند، يعنى مردى دختر يا
خواهر خود را در عوض مهرزنى كه گرفته بود به پدر يا برادر او
مىداد.(11)
ازدواجهاى ميراثى:
نوعى ازدواج بود كه در آن همسر
شخص متوفى، مانند اموال باقى مانده از وى به وارثان بعد از او تعلق
داشت و به مانند ارث تقسيم مىشدند.(12)
با اين گونه رفتار بود كه، آن
دوران عصر جاهليت، نام گرفت. كه به حق، نامى با مسمى است. اگر جهل
و ناتوانى بشر در برپايى يك زندگى مطلوب و داشتن رابطهاى انسانى
با يكديگر و بالاخره ايجاد يك اجتماع امن و آراسته به سجاياى
انسانى را وجه تسميه اين نام بدانيم، مسلّم، نامى نيكوتر از آن
براى اين دوران، كه ما مفتخر به اكتشافات و اختراعات و گونههاى
جديد ابزار و وسايل زندگى درآنيم، نخواهيم داشت. چرا كه معدل اين
دوران بيش از امنيتِ انسان در آن زمان نيست. و اگر رفتارهاى فردى و
برخوردهاى اجتماعى را در دو عصر، قياس نماييم، «جاهليت مدرن»
شايسته آن خواهد بود. جاهليتى كه رخت زمانه پوشيده و با جلوهاى
مدرن و فريبنده، غرور علم به خود گرفته و به نيش خند دوران گذشته
نشسته است.
در جاهليت مدرن، بشر با حربه
قدرت و تكنيك، و در سايه تجربيات قرون گذشته توانسته است، با توان
بيشتر، زمان رسيدن به اهداف و اميالش را كوتاه كند. اگر در جاهليت
كهن قبايل اوس و خزرج بيش از 200 سال به بهانه تلف شدن علفهاى
مزرعه يكى، توسط شتر ديگرى، يكديگر را مىكشتند، و اگر در سراسر
اين جهالت طولانى، هر سال 100 قربانى داشت، امروزه يك بمب افكن
مدرن، با يك پرواز چند دقيقهاى، دهها برابر آن را به ديار نيستى
مىفرستد كه انصافا آن كشتار قبيلهاى بسى موجهتر و معقولتر است،
چرا كه اولين قتل، در ازاى گرفتن حقى صورت مىگرفته، ولى كشتار
مردم بى گناه حلبچه، بوسنى و هرز گوين، الجزاير و از همه رسواتر،
مردم مسلمان فلسطين در پى احقاق كدام حق است؟ آيا منشأيى جز ظلم و
خود خواهى دارد؟ و يا اگر زنده به گور كردن دختران در ميان اعراب
جاهلى، ضرب المثلى براى بيان قساوت و بى رحمى آن دوران است، و كمال
خودخواهى و جهل آنان، تاب زنده ماندن يك موجود ذى حيات را نداشت،
امروزه خودخواهان مدرن حتى اجازه ورود به اين جهان را به دختران و
پسران نمىدهند و در همان دنياى ماقبل او را نابود مىكنند، خود را
ذى حق و آنان را بى حق مىدانند. و مضحكتر، زمزمه و استدلال آنان
براى احترام گذاردن به «حيات»، و مخالفت با اعدام مفسدينى چون
دلّالان مرگ و اعتياد است، و قائلند كه چون نفس حيات، محترم است پس
بايد قاتلين بشر هم حق حيات داشته باشند.
اگر فروش دختران، با مبادله
همسران در برخى ازدواجها و يا معامله بر سر زنان در جنگها، بخشى از
تاريخ بشر را سياه كرده و ما در عصر ارتباطات آن را محكوم مىكنيم.
امروزه فروش كودكان و نوجوانان توسط دلالان اسرائيل در سراسر دنيا
چه وجهى دارد؟ و يا تربيت دختران از كودكى براى بهرهبردارى در
مراكز فساد و گرداندن محافل عيش و طرب عياشان، با كدام قانون بشرى
سازگار است؟
اگر بى رحمى و زورگويى مردان، در
برخى قبائل در به كارگيرى زنان به مشاغل سنگين و يا جايگزينى آنان
با چارپايان براى امرار معاش، چهرهاى كريه و خشن به بخشى از تاريخ
كهن بخشيده، امروزه فرياد به ظاهر پيشرفته و زيباى «تساوى زن و مرد
از همه جهات»، از جمله همه مشاغل، چه توجيه برترى دارد؟
نگاهى به اخبار و آمار دهشتناك
موقعيت زنان از حيث امنيت، در محيط خانه و اجتماع در كشورهاى به
ظاهر متمدن، حكايت از پيشرفت ظلم و مدرن گشتن فساد و غارت عليه
زنان دارد.
الف - زن آزارى در خانواده
* امروزه تقريبا 5/8 ميليون
خانوار تك والد در ايالات متحده وجود دارد كه داراى فرزندان زير
هجده سالند. در ازاى هر يك مرد آمريكايى كه به تنهايى از فرزندان
خود نگهدارى مىكند، هفت زن داراى چنين شرايطى بوده و طبق گزارش
دولت آمريكا، اكثر اين زنان در فقر به سر مىبرند. بسيارى از اين
زنان هرگز ازدواج نكردهاند؛ بيشتر اين عده را دختران نوجوان زير
بيست سال تشكيل مىدهند. آنها به تنهايى فشار تمامى مشكلات اساسى
اجتماعى مربوط به فرزندان نامشروع و بسر بردن اين فرزندان در
خانههايى بدون پدر را تحمل مىكنند. اين سرزنش در عين توجه
رسانهها و سياستمداران، كمتر متوجه مردان و پسران مجردى است كه در
واقع پدران اين فرزندانند. تاكنون اقدامات معمولاً بىاثر و
نامنسجمى براى واداشتن اين پدران به كمك مالى به فرزندان خود صورت
گرفته است ولى بيش از تأمين مالى، آنچه مهم است محبت و توجه پدرانه
است، كه عنايت چندانى به آن نمىشود.
حدود 28 درصد از تمامى متولدين
سال 1991 در آمريكا، خارج از پيوند زناشويى والدين خود پا به عرصه
جهان گذاشتند. اين رقم در مورد فرزندان سياهپوستان آمريكايى به 68
درصد بالغ مىشود. از هر صد مورد ازدواج در آمريكا، 55 مورد به
طلاق مىانجامد و اين بالاترين رقم جدايى زوجين در كشورهاى پيشرفته
جهان است. وقتى ازدواجى به طلاق منتهى مىشود، زنان مطلّقه، كه
تعدادشان هم كم نيست، سرپرستى بچهها را به عهده مىگيرند و در
نتيجه منبع اصلى تأمين مالى خود و فرزندانشان را از دست مىدهند.
بر طبق گزارش «شوراى جمعيت» ميزان درآمد زنان پس از طلاق، در دو
كشور ايالات متحده و آلمان به ترتيب 24 و 44 درصد تنزل پيدا مىكند
و اين در حالى است كه ميزان عايدى مردان اين دو كشور به ترتيب 6 و
7 درصد كاهش پيدا مىكند. از نتايج يك تحقيق بلند مدت كه ميزان
درآمد و ميزان فقر خانوادههاى آمريكايى را در بين سالهاى 1983 تا
1986 مورد مطالعه قرار داد، چنين برمىآيد كه ميزان درآمد
خانوادههايى كه در طول دوره بررسى مذبور با رفتن پدر از خانه
مواجه شدند، بلافاصله 37 درصد كاهش يافت.
(واشنگتن پست - آمريكا - نوزدهم
ژوئيه 1995)
* سالانه سه تا چهار ميليون نفر
از زنان آمريكايى در كانون خانوادگيشان مورد ضرب و جرح قرار
مىگيرند. در 44 درصد از مواردى كه زنان در اين كشور به قتل
مىرسند؛ قاتل، همسر و يا دوست پسر (نامزد) آنهاست.
اعمال خشونت در داخل خانهها،
جرمى نيست كه ارتكاب به آن تنها به يك بار محدود شود. بررسيهاى
انجام شده نشان مىدهد كه همسران خطاكار، بارها و بارها مرتكب
اعمال خشونتآميز خود مىشوند. هر قدر بر ميزان خشوت عليه زنان در
خانواده افزوده مىشود، احتمال اينكه فرزندان اين خانوادهها نيز
قربانى چنين خشونتهايى شوند، سه برابر افزايش مىيابد. بدتر از
همه اينكه، بنا بر آمار و بررسيهاى انجام شده، قربانيان اينگونه
خشونتها دقيقا آن زمان در معرض بيشترين خطرهاى ممكن قرار مىگيرند،
كه بخواهند همسران خطاكار خود را ترك كنند. احتمال اعمال خشونت در
مورد زنان مطلّقه و زنانى كه شوهرانشان را ترك مىكنند، 5/4 برابر
بيشتر از زنان شوهردار است.
(واشنگتن پست - آمريكا - چهارم
آگوست 1995)
* در تحقيقى كه اخيرا در سى
دانشگاه آمريكا به عمل آمده است، اين حقيقت آشكار شده كه 12 درصد
از دانشجويان زن، توسط همكلاسان خود مورد تجاوز به عنف قرار
گرفتهاند و از ديگر سو، 48 درصد از دانشجويان مردى كه مورد نظر
خواهى قرار گرفتهاند نيز اظهار داشتهاند زنان دوست دارند كه آنها
را مجبور به انجام عمل جنسى نمايند.
در فرهنگ جديد، بى سر و صدا و از
طريق نيروهاى جنسيت گرا، به طور واضحى به تشويق تجاوز پرداخته،
خشونت و مسايل جنسى را به نحو خطرناكى به يكديگر آميخته و زن را به
كالايى تبديل ساخته كه در تملك مرد مىباشد.... چنين طرز فكرهاى
خشن و سلطه طلبانه، به جهان كودكان، كتابهاى آنها، برنامه
تلويزيونى و بازيهاى ويديوييشان نفوذ كرده، تصورات و تخيلات آنها
را به سوى خود جلب نموده و به مرور زمان شكل دهنده رفتار و حالات
آنها مىگردند.
(ال پائيس ـ اسپانيا ـ هشتم
سپتامبر 1995)
* در هيچ كجاى آلمان، مثل درون
چهار ديوارى خانه، اين همه كسى را خفه نمىكنند، نمىزنند و با
چاقو بدنش را سوراخ سوراخ نمىكنند. گذراندن يك شب در جمع خانواده،
اغلب خطرناكتر از گشت زدن در محلهاى خطرناك و فاسد فرانكفورت يا
هامبورگ است. آمار جرايم سال 1993 عبارت بود از 3858 كشته كه در
مشاجرههاى خانوادگى قربانى شدهاند و 86922 نفر زخمى.
خشونت در خانواده بخش عمدهاى از
جرايم خشونت بار را تشكيل مىدهد. از هر چهار فقره جنايت يكى در
ميان خانوادهها صورت مىگيرد. بنا بر اطلاعات اتحاديه حمايت از
كودكان از هر صد كودك، ده نفر مورد تنبيه شديد والدين خود قرار
گرفته و يك سوم خواهران و برادران با ضرب و شتم با يكديگر رفتار
مىكنند. وزارت فدرال امور زنان و جوانان نيز تخمين مىزنند كه در
ايالات فدرالى سالانه چهار ميليون زن از سوى همسران خود مورد ضرب و
شتم قرار مىگيرند. چهار صد و چهل هزار نفر از آنان با پناه بردن
به يكى از 324 خانه زنان موجود در كشور، خود را نجات مىدهند. با
وجود اينكه تا كنون بررسىهاى كمى انجام شده است، اما متخصصين در
يك امر توافق نظر دارند كه، در مورد هيچ يك از انواع جرايم، ارقام
تا اين حد خوفناك نبوده و رقم موارد اعلام جرم يا موارد واقعى
انجام جرم تا اين حد پيش نرفته بوده است. احتمال ارتكاب واقعى مورد
اعلام جرم، هر قدر كه رابطه ميان مجرم و قربانى نزديكتر باشد،
افزايش مىيابد.
* توماس هولتس، از دخترش مارتينا
متنفر بود. اين مرد 23 ساله نمىخواست درك كند كه كودكى ضعيف و
ناتوان به دنيا آورده است. تخت اين دختر كوچك يك كيف سفرى بود كه
يك تخته چوبى روى آن گذاشته بودند. گاهى پدر، كيف و بچه را به
راحتى به زمين مىانداخت و به همسرش مىگفت: «اين كار براى بچه
لازم است» او بچه را مىزد و بعضا گونهاش را چنان نيشگون مىگرفت
كه كبود مىشد. مادر به پليس شكايت نمىكرد و به اداره رسيدگى به
امور جوانان هم مراجعه نمىكرد. سابينه هولتس، تهديدهاى شوهرش را
مبنى بر اينكه روزى بچه را به ديوار خواهد كوبيد، «حكم قطعى» تلقى
مىكرد. مارتينا در دسامبر 93 بر اثر ضربات مشتى كه پدرش به او زده
بود درگذشت در حالى كه فقط 6 ماه داشت. محل وقوع جرم، خانواده بود.
* كلاودياتسيمر 21 ساله، در يك
دفتر مشق مدرسهاى، تقريبا با خطى كودكانه از روابط زناشويى خود
نوشته است:
«شوهرم مرا وادار مىكند دراز
بكشم و بعد شروع به زدن من مىكند. ضرباتش را ميان سينهها و
پاهايم وارد مىكند و اين كار را طورى انجام مىدهد كه انگار از آن
لذت مىبرد. بى وقفه كتك مىزند و با خشونت به من تجاوز مىكند....
از اينكه فرياد كشان و لرزان جلوى پايش مىافتم، لذت مىبرد. از
زدنم دست نمىكشد. دستهايم را روى سرم نگه مىدارم و به اين ترتيب
نمىتوانم از ديگر بخشهاى بدنم محافظت كنم من ديگر حقيقتا
مىترسم.»
(اشترن - آلمان - بيست و چهارم
نوامبر 1994)
* در آمريكا يعنى جايى كه خشونت
يك بيمارى مزمن است، با وجود ثابت ماندن آمار بزهكاريهاى
خشونتآميز از سال 1990 به اين طرف و نيز كاهش شمار جوانان، جنايات
انجام گرفته توسط آنها 124% در طول چهار سال گذشته افزايش يافته
است.
(ال پاييس - اسپانيا - پانزدهم
نوامبر 1994)
ب - زن و بازار مشاغل
* از پايان ماه اكتبر كه سى نفر
از سربازان وظيفه زن گروهان صد و چهل و سوم توپخانه ارتش آمريكا،
سوگند نظامى خود را شكستند و عليه سوء استفادههاى وحشيانه جنسى،
روابط نامشروع، خشونت و تجاوزاتى كه عليه آنان و دوستان مؤنثشان از
سوى مربيان و مقامات ارشد صورت مىگرفت شكايت كردند؛ باشكوهترين
ارتش دنيا به ميدانِ جنگى، نزول پيدا كرد كه هيچ دستور العمل سنتى
نظامى در مقام مواجهه با آن نيست و اين ميدان همان مسايل ارتباطات
دو جنس است. ديويد ميد، ژنرال بازنشستهاى كه دستور اعزام نيروهاى
آمريكايى به هاييتى را صادر كرد اعتراف مىكند: «به خيال خودمان
مشكل ادغام مردان و زنان در نيروهاى مسلّح را حل كرده بوديم ولى
امروز بايد بپذيريم كه تنها آن را سرپوش گذاشته بوديم.»
تزوير پنهانى كه براى سالها، كار
همه را راحت كرده بود - چه براى زنان فمينيست نظريه پرداز طرفدار
ادغام نظاميان زن و مرد كه از ارتش تك جنسى به عنوان يك آزمايشگاه
بزرگ آزادى و برابرى جنسى بهرهها مىبردند و چه براى آقايانى كه
به آن سربازان زن خجالت زده به چشم گونهاى «حرمسراى ستارهدار»
نگريسته بودند، اينك در اثر فرياد نُه هزار نفر زنى كه در طول هفته
با مراكز حمايتى جديد التأسيس تماس تلفنى مىگيرند و تابحال تعداد
اين تماسها به رقم بيش از چهل هزار مورد رسيده، آشكار شده است.
در سال 1976 زمانى كه وزارت جنگ
آمريكا تسليم فشارهاى سياسى اشخاصى شد كه خواهان ارتش تك جنسى
بودند تا زنان را نيز از منافع حرفهاى بدون تبعيض بهرهمند سازند،
يك مجموعه قوانين جنسى بسيار سختگيرانه نيز اعمال شد. اما اكنون
رفتارهايى از نوع رفتار گروهبان مردِ پايگاه تگزاس كه سربازان زنِ
تحت امرش چارهاى جز سكوت در برابر رفتارهاى جنايتكارانهاش ندارند
عادى است. گروهبانى كه شاگردان دختر تحت امر خود را به بهانههاى
كنترل مسايل بهداشتى، مجبور به عريان شدن نموده و پس از اعمال
رفتارى تحقيرآميز و بازرسى بدنى، دخترها را گلچين مىكند و....
(لارپوبليكا ـ ايتاليا ـ بيستم
نوامبر 1996)
ج - اضطراب مادران و سرنوشت كودكان
* هر روز صبح روزنامههاى
آمريكا، صفحههاى تلويزيونى، قوطىهاى شير و ديوارهاى ادارات پست
پوشيده از تصاوير دختر بچهها و پسر بچههاى مفقود شدهاى است كه
ناپديد مىگردند. بسيارى از اين اعلاميهها زرد مىشوند و سنگ قبرى
كاغذى براى بيگناهانى هستند كه هرگز زنده پيدا نمىشوند.
مردم، دلواپس هستند، دچار تشويش
مىشوند و با ترس از ضعف و ناتوانى و انفعال در برابر جنايتى چنين
بى شرمانه اقدام مىكنند. مادرها و پدرهاى دلسوز، گشت مسلحانه و
نگهبانى راه مىاندازند اما آمار متجاوزين «مهر خورده» يعنى آنهايى
كه از سوى دادگاه مجرم شناخته شدهاند، امسال به رقم 153 هزار نفر
رسيده است. اين آمار دهشتبار و افزايش پروندههاى مربوط به تجاوز و
خشونت عليه بچهها، موجب ترس و آشفتگى عمومى شده است. راه حلى
آسان، فرمولى سياسى يا ژورناليستى راحت در مقابل اين كابوس والدين
دلسوز عصر ما وجود ندارد. عدالت سريعى كه توسط سه زن در اوهايو
اجرا شد، تنها نشانهاى از سرخوردگى مأيوسانهاى است كه گريبان گير
مبارزان با شرارت عليه كودكان گشته است.
(لارپوبليكا ـ ايتاليا ـ بيستم
نوامبر 1996)
د - كالا انگارى زنان
* چكها، جاده اتوبان موسوم به 55
E را كه داراى خانههاى بدنام، بارها و دكههاى بسيارى است، جاده
گناه مىنامند. در محلهاى خصوصى استراحت و رفع خستگى و در گودالهاى
خيابانى، صدها تن از بدنامهاى اسلواكى و اوكراينى به صورت تهاجمى
براى جلب نظر مشتريان فعاليت مىكنند. بسيارى از اينها بر اثر عدم
اطلاع، به مراقبت از خود اقدام نمىكنند و بقيه هم به خاطر خواسته
مشتريان كه اكثر آنها را آلمانىها تشكيل مىدهند از وسايل جلوگيرى
صرف نظر مىكنند و كودكان ناخواسته، خود را داوطلبانه، بعد از وضع
حمل و يا بر اثر فشار قوادها در بيمارستانها بجاى مىگذارند. سپس،
اين كودكان به يتيم خانههايى كه در نزديكى مرزها قرار دارد، منتقل
مىگردند....
(اشپيگل ـ آلمان ـ بيست و دوم
ژانويه 1996)
* روسپيگرى نيمه وقت، صنعتى رو
به رشد در ميان دانشجويان، فارغ التحصيلان دانشگاهها و دانشآموزان
مدارس در ژاپن است. در طول دو سال گذشته، ركود و كسادى طويل المدت،
يافتن شغل را بويژه براى زنان، دشوارتر ساخته است. تعداد زيادى از
زنان فارغ التحصيل، به كار در مشروب فروشيها روى آوردهاند. اگر چه
آنها رسما به داشتن روابط جنسى با مشتريان حقوق بگيرشان تشويق
نمىشوند، اما داشتن چنين روابطى بعد از ساعات كار امرى اختيارى به
حساب مىآيد. اما جالب توجه است كه در حال حاضر، دانشآموزان
دبيرستانى، روابط واقعى را عرضه مىكنند. آنها كارتهاى شناسايى
مدرسهشان را همراه با عكس و شماره تلفن در مقابل 3 تا 5 هزار ين
به تجار پيرتر مىفروشند. يكى از آنها مىگويد: «ما از تلفن سيار
استفاده مىكنيم نه تلفن منزلمان.» هر چند در تايلند و فيليپين،
اين فقر است كه كودكان را به سوى فحشاء و روسپيگرى سوق مىدهد، اما
به نظر مىرسد اين دنياى پرزرق و برق اجناس برچسب دار طراحان مد
آمريكايى است كه دختران دانشآموز ژاپنى را به انحرافات شديد
اخلاقى مىكشاند.
(تايمز - انگستان - بيست و چهارم
ژوئيه 1996)
* برحسب آمار مستند اخير، 16%
آلمانىها كه شامل 13 ميليون زن و مرد مىشوند ارتباط جنسى دسته
جمعى يا همان مبادله زوجها را بازيهاى جالب شهوانى مىدانند كه
آنها را وسوسه مىكنند و 5% يعنى 4 ميليون شهروند آلمانى خود را
جزء فعال اين گروهها بشمار مىآورند....
(اشترن - آلمان - پنجم نوامبر
1994)
ه ـ كودك آزارى در خانواده
* در محاكمات امروز، ديگر فردى
خبيث و بيگانه كه بچهها را با آب نبات كاراملى گول بزند و كنار
مدرسه به كمين آنها بنشيند، در معرض تهديد قرار نمىگيرد. بلكه
مجرمين جنسى نسبت به كودكان آلمانى، پدران، عموها، دايىها، و حتى
مادران، خالهها، عمهها، و مادربزرگها، يعنى اعضاى يك خانواده
مىباشند كه بچههاى خود را مورد آزار قرار داده، آنها را به
مردهاى بيگانه مىسپارند و در جشنهاى خانوادگى بارها و بارها مورد
تجاوز قرار مىدهند. اين انحرافات ديگر امور نادرى به شمار
نمىروند. كمتر روزى است كه در آن مواردى از قبيل سوء استفاده از
اطفال توسط خانوادههايشان مطرح نگردد.
* كلاوس ش. شهردار سابق مايزنهام
به جرم سوء استفاده از برادرزاده خود كه امروز 14 سال دارد به حبس
محكوم شده است.
* در شهر ليمبورك پدر چهار كودك
به نه سال حبس محكوم شده است. اين مرد 45 ساله پسربچههاى خود را
800 بار از لحاظ جنسى مورد سوء استفاده قرار داده است.
از پايان دهه هشتاد، اداره جنايى
آلمان سالانه ميان 12000 تا 15000 مورد سوء استفاده را در ايالات
فدرال شمارش كرده است. به نظر كارشناسان رقم موارد نامشخص، در
برابر بيشتر از ارقام فوق است. مجرمين و قربانيان در هفتاد درصد
موارد، با يكديگر آشنا و قوم و خويشند. مجرمين مطرح ديگر نيز
شخصيتهاى مقتدرى به شمار مىروند: معلمين، مربيان و كشيشان.
(اشترن ـ آلمان ـ دوم مارس 1995)
و - توريسم جنسى
* بعضى افراد به دشوارى سكوت را
مىشكنند. بهرهبردارى از كودكان بوسيله شبكههاى بينالمللى فحشاء
كه با توسعه جنسى مرتبط است، مقامات و سازمانهاى دفاع از حقوق بشر
را به نشان دادن عكس العمل واداشته است. صندوق ملل متحد براى
كودكان (يونيسف)، حدود يكصد دولت و تعداد زيادى سازمان از 27 تا 31
اوت در سوئد گرد هم مىآيند تا استراتژى مشتركى براى مقابله با اين
آفت تدوين كنند.
كسانى كه هنوز سنشان به 5 سال
نرسيده است. و يا حتى شير خواره هستند قربانى سوء استفادههاى جنسى
مىشوند. يك قربانى در بلژيك اعلام شد كه تنها نُه ماه داشت، به
خاطر اين عمل، چشم از جهان فرو بست.
امروزه به شكل رسمى در جهان،
سالانه يك ميليون كودك به صفوف قربانيان جنسى و فحشاى سازمان يافته
مىپيوندند. اين عمل، فعاليتى است بسيار پرسود كه رقم آن به
ميلياردها دلار مىرسد و در چهار گوشه جهان امروز، صنعتى در حال
توسعه است. درواقع چون مشتريان جنسى، از ايدز وحشت دارند، به همين
جهت، هر روز سراغ روسپيهاى جوانتر را مىگيرند. جالب اينجا است كه
اين امر موجب تطميع دلالان، جهت كسب پول بيشتر شده و اين دلالان
«بكارت»، اجناس تحت تملك خود، يعنى دختركان كم سن و سال را به كمك
پزشكان، بارها و بارها ترميم مىكنند و آن را به بهايى بسيار گران
در اختيار خريداران اين كودكان مىگذارند.
در آسيا، اين قبيل كودكان همواره
قربانى مسافران ژاپنى و غربى داراى انحراف جنسى نيستند اين
شهروندان كشورهاى پيشرفته و توسعه يافته، غالبا شهروندان عادى
كشورهاى خود و بدون داشتن علامات ظاهرى خاص هستند. تمايل جنسى آنها
در خارج از كشور آسانتر ارضاء مىشود تا در داخل وطن، كه در آن
مخاطرات مختلف، بيشتر و بزرگتر است. با دختركان يا پسركان جهان
سومى همه چيز بسيار سادهتر انجام مىگيرد.... نكته ديگر اينكه اين
مشتريان كه به دنبال كودكان مىآيند همان كسانى هستند كه از آنها
فيلم مىگيرند، بعد فيلم را به كمك دوربينهاى كامسكوپ و ديگر
دستگاههاى ويدئويى، تكثير و توزيع مىكنند. هلند و انگلستان، از
مراكز بزرگ توزيع آن به شمار مىروند و بزرگترين بازار مصرف آن،
ايالات متحده است. با رقم معاملهاى كه ساليانه به ميليارد مىرسد.
اين تجارت بى آنكه اروپا و آمريكاى شمالى را ناديده بگيرد رفته
رفته به سوى آسيا تغيير مكان مىدهد.
همه شواهد گوياى آن است كه در
اين دو قلمرو - فحشاء با كودكان و تصوير سازى قبيح از آن - غالب
كشورهاى جهان على الخصوص كشورهاى جنوب را فرا گرفته است با اين
حال، پايه اصلى رواج اين تجارت را بايد در خود كشورهاى شمال جستجو
كرد: نخست به خاطر خيل توريستها كه به «بار»ها و سالنهاى فساد
كشورهاى جنوب هجوم مىبرند و دوم آنكه فحشاء با كودكان را در
كشورهاى خود نيز بيش از پيش رواج دهند. اعلام شده كه در نيويورك
نزديك به 30 هزار و در پاريس ده تا 15 هزار كودك روسپى وجود دارد.
بيشتر اين كودكان را فرزندانى تشكيل مىدهند كه از خانوادههايشان
بريدهاند و خود را براى تهيه يك وعده مواد مخدر، يا يك ماده مصرفى
فرهنگى اجتماعى ديگر، در اختيار ديگران مىگذارند.
به طور كلى مىتوان گفت
بهرهگيرى نا هنجار از ابزار نوين ارتباطى - و در رأس آن اينترنت -
نگرانى شديد عمومى را برانگيخته است. عموميت يافتن تصويرهاى خلاف
عفت و انتشار آنها از طريق تلويزيونها در ترغيب و ترويج فحشاء با
كودكان به شدت مؤثر بوده است.
(لوموند ديپلماتيك ـ فرانسه ـ
آگوست 1996)
ز - دختران و جهنم مدرسه
* امروز در آمريكا داشتن فرزندى
در مدرسه، مانند داشتن فرزندى در جبهه جنگ است. فرزندى كه در
جبهههاى بى رحم نبرد «جنسيتها» ناپديد شده باشد. اين سخن را از من
- كه دو فرزند پسر و دختر دارم - باور كنيد. اگر فرزند، دختر باشد
و اگر به آمارها معتقد باشيم، بايد در اين كابوس زندگى كنيم كه
دخترمان با خطر بسيار بالاى مورد تجاوز و آزار قرار گرفتن از سوى
رفقايش، دست و پنجه نرم مىكند يا آنكه با آموزگاران زيادى سر و
كار دارد كه در ازاى نمرات خوب، از او جنسيتش را توقع دارند. طبق
آمار اخير سازمان زنان دانشگاهى - كه شامل مدرسان زن هيأت علمى و
دانشجويان دختر است - 81 درصد دختران آمريكايى - كه جهنم تحصيل را
از كودكستان تا دانشگاه را طى مىكنند - دير يا زود «مورد آزار و
اذيت جنسى» قرار مىگيرند. البته بايد از خود پرسيد كه آن 19 درصدى
كه مصون و ناديده تمامى جبهههاى نبرد جنسى آموزشگاهى! را طى
مىكنند، از اينكه خطر از كنار سرشان گذشته، دلخوش از مدرسه خارج
مىشوند يا احساسشان سخت جريحه دار مىشود؟
(لارپوبليكا ـ ايتاليا ـ بيست و
هفتم سپتامبر 1996)
* [ اين مطلب، نوشته دايان
راوليش، پژوهشگر ارشد دانشگاه نيويورك است ] مشكلات كاملاً آشكار
مدارس دولتى منطقه واشنگتن دى سى - به ويژه موفقيتهاى قليل تحصيلى
و آموزشى و ضوابط و مقررات ضعيف آموزشى - موجب شده تا سيستم مدارس
مورد بررسى و بازبينى كامل و دقيق قرار گيرد. در حال حاضر، اعضاى
كنگره آمريكا به اتفاق مقامات محلى سرگرم ارائه برنامهاى براى
اصلاح سيستم مدارسند. يكى از مواردى كه حتما بايد در اين برنامه
گنجانده شود، طرح تفكيك و جداسازى مدارس دختران و پسران است.
سالها پيش، مدارس جداگانه دولتى،
به ويژه در شهرهاى بزرگ متداول بود. ولى در عرض چند دهه گذشته،
چنين مدارسى كاملاً ناپديد شدند. امروز تنها يك درصد از
دانشآموزان آمريكايى به مدارس جداگانه مىروند كه تعداد انگشت
شمارى از آنان به تحصيل در مدارس كاتوليك يا مدارس خصوصى اشتغال
دارند.
كنار گذاشتن مدارس جداگانه يك
اشتباه بود. برخى پژوهشگران دريافتهاند كه مدارس جداگانه در
موفقيت تحصيلى دانشآموزان، به ويژه اقليتها و دختران، نقش مؤثرى
دارند و همچنين دخترانى كه مدارس خصوصى نخبگان مىروند، در مدارس
جداگانه و مختلط نيز به همان اندازه موفقند. مدارس جداگانه بيشتر
از مدارس مختلط بر تحصيل و آموزش تأكيد دارند. دانشآموزان مدارس
جداگانه براى حفظ آرايش ظاهرى خود، گذاشتن قرار ملاقات و وضعيت
پوشش خود، آشفته و نگران نيستند و بدين لحاظ تكاليف خود را بهتر
انجام مىدهند و آرمانهاى بزرگترى در سر دارند. دانشآموزان اين
قبيل مدارس در درسها و رشتههايى كه مورد علاقه جنس مخالفشان است،
بيشتر ثبت نام مىكنند و دخترانى كه در مدارس دخترانه درس
مىخوانند، در دروس علوم و رياضيات كه همواره در آنها قوىتر
بودهاند، پيشرفت بيشترى دارند. در مدارس دخترانه، دانشآموزان
مىتوانند پيشرفت كنند و نمرات بهترى بگيرند، بدون آنكه نگران
باشند اين امر بر آينده روابط دوستانهشان با پسرها لطمه وارد
مىكند.
برخى معلمان مىگويند، تفكيك
مدارس كارى غير قانونى است. در واقع تا وقتى كه براى پسرها و
دخترها امكانات آموزشى مساوى در نظر گرفته شود، اين كار اصلاً غير
قانونى نيست. برخى ديگر نگرانند كه تفكيك مدارس دختران و پسران
براى پيشرفت اجتماعى دانشآموزان مضر باشد، ولى تا كنون هيچ پژوهشى
كه نگرانى آنها را مورد تأييد قرار دهد انجام نشده است. ضمن آنكه
وجود بسيارى از متخصصان موفق اعم از زن و مرد كه به مدارس و
دانشگاههاى جداگانه رفتهاند، افرادى مثل هيلارى كلينتون، مادلين
آلبرايت، و وندى گرام كه همگى از دانشكده دخترانه «وِلسى» فارغ
التحصيل شدهاند، نشان مىدهد كه زمان صرف شده در محيطهاى آموزشى
جداگانه حقيقتا توانايىهاى رهبرى و اعتماد به نفسى را كه براى
دستيابى به موفقيت در زندگى آتى خود به آن نيازمندند، با آنان
مىبخشد.
دليل محكم ديگر براى احياى مدارس
جداگانه، آن است كه وجود اين مدارس احتمالاً به كاهش قوى ميزان
باردارى نوجوانان كمك مىكند. تاكنون به خوبى معلوم شده دختران
جوانى كه در دوران مدرسه بچه دار مىشوند، به احتمال زياد، اصلاً
دبيرستان را تمام نمىكنند و در دام فقر گرفتار مىشوند. به احتمال
قريب به يقين، مدارس دخترانه با فراهم كردن محيطى از هم جنسان، از
دخترانى با آرمانهاى عالى كه نمىخواهند آينده خود را با حاملگى
پيش از موعد تباه كنند، حمايت مىكند.
* كودكان و نوجوانان در نيويورك
قبل از ورود به مدارسشان بايد از كنار دستگاههاى فلزياب عبور كنند.
هرگاه دستگاه مذبور سوت بكشد، آن كودكى را كه عبور وى موجب صداى
مذبور شده است به وسيله يك دستگاه اسكنر دستى مورد تفتيش بدنى قرار
مىدهند. پرسنل امنيتى [ ! [ مدرسه در جستجوى اسلحه گرم هستند. اين
تدابير در پى وقايع جداگانه قتل دانشآموزان در مدارس اتخاذ گرديد.
اكنون هيأت رئيسه مدارس، در بسيارى از بزرگترين شهرهاى آمريكا از
اين تدابير پيروى مىكنند. و اين روال به تدريج در داخل شهرهاى
كوچك و حومه شهرها هم گسترش و رواج پيدا مىكند. بنا بر اعلاميه
وزارت دادگسترى آمريكا، بيش از 51 نوجوانان پسر ساكن شهرهاى
پرجمعيت، اسلحه به همراه دارند.
يكى از پژوهشهايى كه در ايالت
ميشيگان به عمل آمده است، حكايت از آن دارد كه بيش از دويست هزار
كودك آمريكايى، اسلحه گرم خود را در داخل بسته يا محموله نهار خود
در مدرسه، قرار مىدهند.
در شهر تاسيتن، واقع در ايالت
كاليفرنيا، سه ماه پيش، پنج نوجوان مابين 15 تا 17 سال به كشتن يك
نوجوان 14 ساله متهم شدند. نوجوان مقتول كوشيده بود يك دستگاه صوتى
استريو را كه آن دو نفر از چنگ او ربوده بودند، پس بگيرد.
يكى از اعضاى شانزده ساله يك
باند متشكل از نوجوانان بزهكار، در خيابان بيرون مدرسه خود در
شيكاگو، پسرى را با شليك 38 گلوله از سلاح غير اتوماتيك خود به قتل
رسانيد. يكى از همكلاسيهاى دختر او كه سلاح مذبور را پنهان كرده
بود نيز، به سبب مشاركت در قتل محكوم شناخته شد.
اين حوادث، در خارج از شهر
زادگاه آنان، هيچ گونه جنجال و تبليغاتى به راه نمىاندازد و قالب
اوقات در روزنامههاى محلى بيش از چند سطرى به آنان اختصاص داده
نمىشود. دو سال قبل جيمز داربى، كودك نه ساله اهل نيواورلئان،
براى كلينتون رئيس جمهور آمريكا نامهاى نوشت واز او خواست كه كشت
و كشتار كودكان را در شهر وى متوقف كند. او نوشت: «فكر مىكنم ممكن
است كسى مرا بكشد. من از شما تقاضا دارم كه جلوى اين كار را
بگيريد.» جيمز حق داشت كه از بابت امنيت خود بترسد چرا كه نُه روز
بعد، در يك تيراندازى از داخل اتومبيل كشته شد. يك هشتم كودكان
گزارش مىدهند كه به وسيله يك سلاح گرم تهديد شدهاند.
بريتانيا وفق دادن خود با بسيارى
از الگوهاى اجتماعى را كه حدود ده تا بيست سال قبل از آن در ايالات
متحده مشاهده مىشود آغاز كرده است. اين الگوها مشتمل بر از هم
پاشيدن خانوادهها، حرامزادگى، غيبت پدران و مادران از خانه به سبب
مشغله كارى فراوان يا از روى غفلت هستند.
«دين راجك» - استاديار رشته
جامعهشناسى در دانشگاه جورجيا - چنين مىگويد:«ما اكنون داراى
جمعيتى از نوجوانان هستيم كه از نظر اخلاق و رفتار بسيار عجيب و
غريب هستند. طى بيست سال اخير در آمريكا، الگوهاى تبهكارى به نحوى
نگران كننده تغيير شكل داده است. سابقا جرايم مرگبار و خشونت بار
مسأله مختص بزرگسالان بود و كودكان تنها در سرقتهاى كوچك و كم
اهميت يا ورودهاى غير مجاز به اماكن مختلف شركت داشتند. اكنون نه
شيطنت كودكانه بلكه مواد مخدر است كه بر ايجاد موج بزهكارى توسط
جوانان دامن مىزند.»
(ديلى تلگراف - انگلستان -
دوازدهم سپتامبر 1995)
اينجا است كه فلسفه اين جهانى
بودن دين بيش از پيش بارز مىگردد. و پاسخ مدرنيستهايى كه
مىگويند:
«خداوند اولاً و بِالذات، دين را
براى كارهاى اين جهانى و سامان دادن به معيشت درمانده هادر اين
جهان فرو نفرستاده است، تعليمات دينى، على الاصول براى حيات اخروى
جهتگيرى شدهاند، يعنى براى تنظيم معيشت و سعادت اخروى هستند.(13)»
مىباشد.
آرى، دين باوران مصلحتى، آنانكه
جرأت مردود دانستن بعثت انبيا را ندارند و تاب اقرار به تماميت
دينهاى آسمانى، براى اصلاح همه امور بشر در دنيا و آخرت را
نمىآورند، و در كنار عقلانيت بشرى، حاكميت شريعت اديان را تنگ
مىبينند، اهداف و تعاليم آنان رااحتراما به جهان اخروى حواله
مىدهند. و آن را برتر از آبادانى دنياى خاكى ميدانند و مىگويند:
«ابلاغ پيامها و انجام كارهاى
اصلاحى و تكميلى دنيا در سطح مردم، دور از شأن خداى انسان و جهان
است و تنزل دادن مقام پيامبران به ماركسها، پاستورها، گاندىها يا
جمشيد و بزرگمهر و حمورابى مىباشد.(14)»
اما پيام «و ما خلقت الجن و
الانس الا ليعبدون»(15) گوياى آن است كه:
پيامبران از اين جهت مردم را به
پرستش خدا و قرب به او دعوت مىكردند تا آنها را به سوى هدف
آفرينش، رهسپار سازند.
حال، دنيايى كه با تفكر صرف بشرى
آباد شود و انسانها، در كشمكش هواى نفس يكديگر، غالب و مغلوب باشند
چه جايى براى رشد انديشههاى توحيدى و برپايى عدل و قسط اهدايى
پيامبران خواهد بود؟
دين آمد تا با ايجاد زمينههاى
مناسب اجتماعى، و ارائه برنامههاى سازنده، بر مبناى عقل و حكمت،
بشريت را به غايت و هدف آفرينش يعنى شناخت حق و عبوديت آن برساند.
حال كه ميزان سعادت فردى و
اجتماعى بشر، مستقيما به ميزان دورى و نزديكى او به پذيرش حقانيت
انبياء و تن دادن به تعاليم آنان بستگى دارد. و با طلوع اسلام
تاريخ شاهد خروج بشر از ظلمات جاهليت و بى هويتى بوده، و حيات
انسانى او را تضمين نموده، امروزه نيز، نياز به رويكردى دوباره بر
اين دين احياگر، بيش از پيش احساس مىشود، و بشر براى خروج از اين
جاهليت پيشرفته، ناچار از پذيرش و انقياد دستورات همه جانبه و
هدايتگر اسلام در همه شئون زندگى است.
پى نوشتها:
1ـ اصول كافى / كتاب العقل و
الجهل / حديث 1
2ـ نور الثقلين / جلد 5 / صفحه
382
3ـ اعراف - 179
4ـ سوره نحل / آيه 57 و 59
5ـ قانون بودائى / قسمت اول،
صفحه 2
6ـ تورات، سفر لاويان، باب 5 -
آيه 19 به بعد
7ـ حقوق زن از نظر تاريخ ملتها و
اسلام / خير اللّه مردانى / صفحه 12
8ـ همان
9ـ همان
10ـ همان
11ـ همان
12ـ همان
13ـ ماهنامه كيان / شماره 28 /
صفحه 48
14ـ همان
15ـ ذاريات - آيه 56