معرفی ، نقد و بررسی اندیشه های  افراطی و مکاتب فمنیستی جهان


      عنوان : 
تاریخچه و برداشت‏ها / فمینیسم، فراز یا فرود؟ بخش نخست  سید ابراهیم حسینی

 

 

بی‏گمان ستم به زنان یکی از سیاه‏ترین نقطه‏های تمدن بشری است; چه آن زمان که زن، انسان شناخته نمی‏شد و مانند حیوانات اهلی به شمار می‏آمد و هنگام قحطی برای استفاده از گوشتش به قتل می‏رسید; (1) و چه همین اواخر که قوانین اروپا زن را از اغلب و اهم حقوق محروم می‏ساخت . هر گونه تلاش در بهبود این روند موجه و معقول می‏نماید . یکی از جریان‏های مدعی انحصار در دفاع از حقوق زنان، رویکرد فمینیستی است .

«فمینیسم‏» (feminism) واژه‏ای فرانسوی است که در قرن نوزدهم به «جنبش زنان‏» اطلاق می‏شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسی زنان بر اساس آرمان برابری‏طلبی‏» اطلاق می‏شود . جنبش‏های دفاع از حقوق زنان در آغاز برای اعتراض به برخی نابرابری‏های اجتماعی شکل گرفتند، اما با گذشت زمان به جریانی فرهنگی و سیاسی تبدیل شدند; جریانی که بر اساس انگاره‏های مشخص ایدئولوژیکی به تحلیل نابرابری‏های زنان و آرمان‏های زنانه (feminine) می‏پرداخت و راهبردهایی خاص مطرح می‏کرد . نهضت‏برابری‏طلبی زنان که به صورت جنبش سیاسی سازمان یافته و منسجم از سابقه‏ای کم‏تر از دو قرن برخوردار است (2) ، در ذات خود گرایش‏های مختلف سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک تا آنجا که مبتکری چون «ریک ویلفورد» تصریح می‏کند، بهتر است‏به جای واژه «فمینیسم‏» از واژه «فمینیسم‏ها» استفاده کرد . (3) با وجود این مهم‏ترین دغدغه آنان ارتقای موقعیت زنان در جامعه و ایجاد برابری و همسانی بین زن و مرد است . (4)

«البته این نکته حائز اهمیت است که بدانیم همه کسانی که صادقانه می‏گویند برای منافع زنان اهمیت قائل هستند، فمینیست نیستند . مساله مهم نحوه تفسیر این منافع است . کسی که منافع زنان را بر اساس نگرش سنتی به زن تفسیر می‏کند، فمینیست نیست . چنین شخصی ممکن است واقعا به حمایت از منافع زنان بپردازد، اما از دیدگاه یک فمینیست اساسا در شناخت این منافع دچار خطا شده است . (5) . . . از نظر فمینیست‏ها، جامعه تحت‏حاکمیت مردان، به نفع مردان و علیه منافع زنان و در یک کلمه «مرد سالار» بوده است‏» . . . (6) و فمینیسم در اصل شورشی است علیه نگرش سنتی به زنان و نقش آنان در جامعه; با این باور که استناد به عوامل بیولوژیکی یا روان‏شناختی در تقسیم وظایف و تفکیک برخی کارکردها به زنانه و مردانه، توجیهی ساختگی برای موقعیت پایین‏تر زنان در جامعه است‏» . (7)

در غرب پنج تلقی مهم از فمینیسم وجود دارد:

1- لیبرال فمینیسم: فمینیست‏های اولیه که از فردگرایی لیبرالی (8) متاثر بودند، در قرن هیجدهم معتقد بودند سرشت زنانه و مردانه کاملا یک‏سان است و نقش جنسیت را، به رغم علوم زیست‏شناختی و تجربی، به کلی و به نحوی متعصبانه انکار می‏کردند . (9) تاکید فمینیست‏های لیبرال بر برابری زنان با مردان از نظر قانونی و سیاسی است .

2- فمینیسم مارکسیستی: از نظر مارکسیسم، مفهوم «طبقه‏» کلید درک تمام پدیده‏های اجتماعی از جمله ستم بر زنان است . جامعه مطلوب مارکسیسم جامعه بدون طبقه (10) است . برخورد مارکسیسم با مساله زن طبیعتا با روش ماتریالیسم تاریخی پیوند دارد . از این رو، سرشت زن را از رابطه متقابل دیالکتیکی عمل (Praxis) و ساختمان زیستی و شرایط اجتماعی او متشکل می‏داند . انگلس می‏گوید: «تابعیت زن شکلی از ستم است که از نهاد جامعه طبقاتی سرچشمه گرفته و چون در خدمت منافع سرمایه قرار دارد، تا امروز دوام آورده است‏» . (11)

مارکسیسم پایه مادی ستم زنان را در تقسیم جنسیتی «کار» می‏جوید و نخستین شرط رهایی زن خانه‏دار را در آن می‏بیند که جنس مؤنث‏خانه را ترک کند; ولی روشن نمی‏سازد چرا از زمان‏های اولیه تقسیم کار «طبیعی‏» مردان را به تولید لوازم کار و معاش و زنان را بیش‏تر به کار خانگی مشغول کرد . مارکسیست‏ها، فمینیسم لیبرال و فمینیسم رادیکال را اشکال نادرست آگاهی می‏دانند که زنان خارج از طبقه کارگر خلق کرده‏اند .

3- فمینیسم رادیکال (12) : این گرایش برای از بین بردن ساختار هر گونه تمایزات و تفاوت‏های جنس گونگی (Gender) می‏کوشد و قصد دارد تفاوت دو جنس را، افزون بر عرصه‏های قانون و اشتغال در روابط شخصی، خانه و حتی تصورات درونی مورد تعرض قرار دهد . این نظریه جنس گونگی را مساله اصلی می‏داند و هدف خود را محو آن، تثبیت وضعیت (Androgyny) و نفی هرگونه خصوصیت، رفتار و نقش استوار بر جنسیت اعلام می‏کند و برای تفاوت‏های طبیعی و غیر تحمیلی زن و مرد هیچ توضیحی ندارد . (13)

4- سوسیال (14) فمینیسم: این جریان می‏کوشد با استفاده از روش ماتریالیسم تاریخی، مسائل مورد توجه رادیکال فمینیسم را بررسی کند . به گفته ژولیت میچل، «این گرایش، روایتی فمینیستی از روش مارکسیستی است‏برای آن‏که بتواند به سؤالات فمنیستی پاسخ‏های سوسیالیستی بدهد .» (15) از دیدگاه آنان، تازمانی که زنان «برابری اجتماعی‏» به دست نیاورده‏اند، کسب حقوق برابر بی معناست .

در این نظریه که تلفیقی از دیدگاه‏های دو نظریه اخیر است، سوسیالیست‏ها معتقدند هم نظام جنسیتی و هم نظام اقتصادی در ستم بر فمینیسم زنان نقش دارد . آن‏ها بسیاری از عوامل عینی دیگر را انکار می‏کنند یا نمی‏بینند . (16)

5 . فمینیسم پست مدرن: از دهه هفتاد به بعد، گروهی متاثر از دیدگاه‏های پست مدرنیستی با تکیه بر روان‏شناسی رفتار گرایانه بر حفظ ویژگی‏های زنانگی تاکید ورزیدند . آنان باورهای فمینیست‏های رادیکال را قابل دسترسی می‏دانند; اما به نحوی که خود می‏تواند اشکال جدیدی از ستم را بیافریند . اینان معتقدند زن نیازمند خانواده، همسر و فرزند است . نوع روابطی که از بدو تولد میان دختر و پسر وجود دارد، ایجاد کننده تفاوت و تفارق و سلطه بر زنان است نه نقش ازدواج و نقش مادری . این گروه نظریه «مردان و زنان با تعاریف جدید» را پیشنهاد می‏کند، از تشابه صددرصد حقوق زن و مرد در خانواده و محیط اجتماعی سخن می‏گوید و حتی بر حذف نمادهای جنسی از کتب درسی اصرار می‏ورزد . (17)

بنیان‏های فکری فمینیسم و نمودهای آن

پس از آشنایی اجمالی با مفهوم فمینیسم و تلقی‏های مختلف از آن، اشاره به ریشه‏ها و زیرساخت‏های فکری فمینیسم و نمودها و پیامدهای آن سودمند می‏نماید . فمینیسم در امور زیر ریشه دارد:

الف) سکولاریسم:

سکولاریسم یعنی «نظریه‏ای که بر این باور است قوانین و مقررات حقوقی، آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت و . . . باید به جای مذهب، بر حقایق و علم مبتنی باشد» . (18) ویژگی‏های سکولاریسم عبارت است از:

1 . دنیازدگی

2 . لامذهبی

3 . دین‏زدایی از اخلاق و علم

4 . نفی حکومت‏بر اساس دکترین دینی (19) .

فمینیست‏های افراطی نمی‏توانند به ارزش‏های دینی معتقد باشند; زیرا مسائل حقوقی و سیاسی - اجتماعی مربوط به زنان را از قلمرو هر دینی بیرون می‏دانند . بنابراین، احکامی مانند حجاب، ممنوعیت‏سقط جنین، ضابطه‏مند شدن روابط جنسی و احکام مربوط به خانواده و اخلاق و ارزشهای دینی را مصداق ستم به زنان معرفی کرده، در جهت نابودی آن می‏کوشند . بدین لحاظ، در کنوانسیون رفع تبعیض، هر گونه قید در روابط زن و مرد با عنوان تبعیض علیه زنان محکوم شده است . کنوانسیون فوق در مواردی، با ضوابط اسلام موافق است اما با حدود 50 اصل مسلم اسلامی تعارض دارد . این کنوانسیون سقط جنین و ازدواج با همجنس را آزاد و مشروع می‏خواند، همان‏گونه که امروزه در کشورهایی چون نروژ، سوئد و هلند و . . . جنبه رسمی و قانونی پیدا کرده است .

نمونه دیگر، کنفرانس‏های جهانی زن است . مفاد کنفرانس پکن (چهارم) با شدیدترین واکنش جناح‏های دینی جهان مواجه شد . شاید تلاش اخیر جوامع غربی در علمی جلوه‏دادن و طبیعی شناختن همجنس بازی - به نحوی که این مساله حتی در کتاب‏های منعکس شده است (20) در همین راستا باشد .

نقد مبنای سکولاریستی

این نوشتار به نقد تفصیلی سکولاریزم نمی‏پردازد و با توجه به موضوع اصلی بحث اشاره اجمالی بدین مطلب را کافی می‏داند .

گذشته از مباحث فلسفی و کلامی و با قطع نظر از سایر ادیان، بی‏تردید اسلام با سکولاریزم قابل جمع نیست چه این که عقل پسندگی (راسیونالیسم)، علم محوری (سیاانتیسم) و نسبیت ارزش‏ها و . . . که از مؤلفه‏های فکری سکولاریسم است‏با آموزه‏های اسلامی ناسازگار است . مسلمانان به جامعیت دین و جای داشتن امور اجتماعی و مدنی در محدوده دین، پیوند دنیا و آخرت معتقدند . نظام حقوقی و فروع دین نیز از مسائل مدنی، حکومتی و سیاسی آکنده است و اجرای برخی از ابواب فقهی بدون تشکیل حکومت ممکن نیست . همچنین اسلام، عقل را از منابع استنباط احکام شرعی می‏داند و از تلازم حکم عقل و شرع، قانون شایسته، قانونی است که بر مصالح و مفاسد واقعی مبتنی باشد و این امر بر شناخت کامل تمام ابعاد جسمی و روحی، نیازها، غرائز و استعدادها، کمال لایق انسانی و راه رسیدن به آن متوقف است . حقیقتی که با پیشرفت علم و تاملات فکری روز به روز جهل بشر بیش‏تر در آن مکشوف می‏گردد . از این رو، قوانین بشری همواره با تغییر و تحول روبه رو است . ویلیام جیمز «معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره در برابر دریا» می‏دانست و «انیشتین‏» تصریح می‏کرد، «انسان هنوز نتوانسته افسانه سر بزرگ (معمای خلقت) را حل کند و آنچه تا کنون از کتاب طبیعت‏خوانده، تازه به اصول زبان آشنا شده و در مقابل مجلداتی که خوانده و فهمیده هنوز از حل و کشف کامل این معما خیلی دور است‏» (21) . تنها خداوند مهربان علیم و حکیم مطلق است . (22) احکام و معارف اسلامی مؤید عقل و یافته‏های علمی است و در ستیز با آن‏ها نیست; گرچه به دلیل قصور علم و عقل، گاه احکام دینی از دسترس علم و دین فراتر است; زیرا انسان و مصالح و مفاسد در مادیات و تمنیات مادی منحصر نمی‏گردند . وظایف و حقوق بشر و از جمله زن با توجه به همه مصالح او در دنیا و آخرت طراحی شده و علمی بودن و معقول بودن احکام و حقوق، با ناظر بودن آن به دنیا و آخرت منافات ندارد . عقل به طور قطعی حکم می‏کند تدبیر زندگی اجتماعی و دنیوی را بر وحی مبتنی کنیم; زیرا انسان:

1 . به صورت فردی یا جمعی، حتی «خود» را به دقت و کمال نمی‏شناسد و در انسان‏شناسی و جهان‏شناسی، مجهولات بسیار دارد .

2 . نمی‏تواند در وضع قوانین کاملا از انواع خود خواهی تهی باشد . از این رو، برای وضع قوانین، صلاحیت تام اخلاقی‏اش محرز نبوده، معلوم نیست تا کجا عدالت را می‏شناسد و آن را حتی علیه خود رعایت می‏کند .

3 . از آفاتی چون غفلت، خطا و نسیان رنج می‏برد .

با پذیرش خداوند حکیم، علیم، مهربان و بی نیاز که از تبیین کوچک‏ترین مساله مورد نیاز بشر دریغ نورزیده است، به نظام حقوقی، سیاسی و اجتماعی شایسته، معقول و انسانی دست می‏یابیم (23) قرآن کریم می‏فرماید: «و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون‏» . (24)

دستگاه «حق - تکلیف‏» اسلامی به مصالح و مفاسد واقعی ناظر است و از آنجا که برخی از این واقعیات احیانا با اوضاع و شرایط تغییر می‏یابند، احکام دینی نیز به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم می‏شوند . شرع مقدس با مکانیسم‏های خاصی که پیش بینی کرده، به ویژه احکام حکومتی، عقلانیت ابزاری را در چارچوب شورا، عقل جمعی، رجوع به خبرگان و در نهایت احکام حکومتی، قوانین مصوب نمایندگان مردم یا مجمع تشخیص مصلحت امضاء کرده است .

 


 منبع مقاله :  مجله پرسمان شماره های 3 تا 6