بیگمان ستم به زنان یکی از سیاهترین نقطههای تمدن بشری است; چه
آن زمان که زن، انسان شناخته نمیشد و مانند حیوانات اهلی به شمار
میآمد و هنگام قحطی برای استفاده از گوشتش به قتل میرسید;
(1) و چه همین اواخر که قوانین اروپا زن را از اغلب و اهم
حقوق محروم میساخت . هر گونه تلاش در بهبود این روند موجه و معقول
مینماید . یکی از جریانهای مدعی انحصار در دفاع از حقوق زنان،
رویکرد فمینیستی است .
«فمینیسم» (feminism) واژهای
فرانسوی است که در قرن نوزدهم به «جنبش زنان» اطلاق میشد و
امروزه به «دفاع از حقوق اساسی زنان بر اساس آرمان برابریطلبی»
اطلاق میشود . جنبشهای دفاع از حقوق زنان در آغاز برای اعتراض به
برخی نابرابریهای اجتماعی شکل گرفتند، اما با گذشت زمان به جریانی
فرهنگی و سیاسی تبدیل شدند; جریانی که بر اساس انگارههای مشخص
ایدئولوژیکی به تحلیل نابرابریهای زنان و آرمانهای زنانه
(feminine) میپرداخت و راهبردهایی خاص مطرح میکرد . نهضتبرابریطلبی
زنان که به صورت جنبش سیاسی سازمان یافته و منسجم از سابقهای کمتر
از دو قرن برخوردار است (2) ، در ذات خود گرایشهای
مختلف سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک تا آنجا که مبتکری چون «ریک
ویلفورد» تصریح میکند، بهتر استبه جای واژه «فمینیسم» از واژه «فمینیسمها»
استفاده کرد . (3) با وجود این مهمترین دغدغه آنان
ارتقای موقعیت زنان در جامعه و ایجاد برابری و همسانی بین زن و مرد
است . (4)
«البته این نکته حائز اهمیت است که بدانیم همه کسانی که صادقانه
میگویند برای منافع زنان اهمیت قائل هستند، فمینیست نیستند .
مساله مهم نحوه تفسیر این منافع است . کسی که منافع زنان را بر
اساس نگرش سنتی به زن تفسیر میکند، فمینیست نیست . چنین شخصی ممکن
است واقعا به حمایت از منافع زنان بپردازد، اما از دیدگاه یک
فمینیست اساسا در شناخت این منافع دچار خطا شده است . (5)
. . . از نظر فمینیستها، جامعه تحتحاکمیت مردان، به نفع
مردان و علیه منافع زنان و در یک کلمه «مرد سالار» بوده است» . .
. (6) و فمینیسم در اصل شورشی است علیه نگرش سنتی به
زنان و نقش آنان در جامعه; با این باور که استناد به عوامل
بیولوژیکی یا روانشناختی در تقسیم وظایف و تفکیک برخی کارکردها به
زنانه و مردانه، توجیهی ساختگی برای موقعیت پایینتر زنان در جامعه
است» . (7)
در غرب پنج تلقی مهم از فمینیسم وجود دارد:
1- لیبرال فمینیسم: فمینیستهای اولیه که از فردگرایی لیبرالی
(8) متاثر بودند، در قرن هیجدهم معتقد بودند سرشت زنانه و
مردانه کاملا یکسان است و نقش جنسیت را، به رغم علوم زیستشناختی
و تجربی، به کلی و به نحوی متعصبانه انکار میکردند . (9)
تاکید فمینیستهای لیبرال بر برابری زنان با مردان از نظر
قانونی و سیاسی است .
2- فمینیسم مارکسیستی: از نظر مارکسیسم، مفهوم «طبقه» کلید درک
تمام پدیدههای اجتماعی از جمله ستم بر زنان است . جامعه مطلوب
مارکسیسم جامعه بدون طبقه (10) است . برخورد مارکسیسم
با مساله زن طبیعتا با روش ماتریالیسم تاریخی پیوند دارد . از این
رو، سرشت زن را از رابطه متقابل دیالکتیکی عمل
(Praxis) و ساختمان زیستی و شرایط اجتماعی او متشکل میداند
. انگلس میگوید: «تابعیت زن شکلی از ستم است که از نهاد جامعه
طبقاتی سرچشمه گرفته و چون در خدمت منافع سرمایه قرار دارد، تا
امروز دوام آورده است» . (11)
مارکسیسم پایه مادی ستم زنان را در تقسیم جنسیتی «کار» میجوید
و نخستین شرط رهایی زن خانهدار را در آن میبیند که جنس مؤنثخانه
را ترک کند; ولی روشن نمیسازد چرا از زمانهای اولیه تقسیم کار «طبیعی»
مردان را به تولید لوازم کار و معاش و زنان را بیشتر به کار خانگی
مشغول کرد . مارکسیستها، فمینیسم لیبرال و فمینیسم رادیکال را
اشکال نادرست آگاهی میدانند که زنان خارج از طبقه کارگر خلق کردهاند
.
3- فمینیسم رادیکال (12) : این گرایش برای از بین
بردن ساختار هر گونه تمایزات و تفاوتهای جنس گونگی
(Gender) میکوشد و قصد دارد تفاوت دو جنس را، افزون بر
عرصههای قانون و اشتغال در روابط شخصی، خانه و حتی تصورات درونی
مورد تعرض قرار دهد . این نظریه جنس گونگی را مساله اصلی میداند و
هدف خود را محو آن، تثبیت وضعیت (Androgyny)
و نفی هرگونه خصوصیت، رفتار و نقش استوار بر جنسیت اعلام میکند
و برای تفاوتهای طبیعی و غیر تحمیلی زن و مرد هیچ توضیحی ندارد .
(13)
4- سوسیال (14) فمینیسم: این جریان میکوشد با
استفاده از روش ماتریالیسم تاریخی، مسائل مورد توجه رادیکال
فمینیسم را بررسی کند . به گفته ژولیت میچل، «این گرایش، روایتی
فمینیستی از روش مارکسیستی استبرای آنکه بتواند به سؤالات
فمنیستی پاسخهای سوسیالیستی بدهد .» (15) از دیدگاه
آنان، تازمانی که زنان «برابری اجتماعی» به دست نیاوردهاند، کسب
حقوق برابر بی معناست .
در این نظریه که تلفیقی از دیدگاههای دو نظریه اخیر است،
سوسیالیستها معتقدند هم نظام جنسیتی و هم نظام اقتصادی در ستم بر
فمینیسم زنان نقش دارد . آنها بسیاری از عوامل عینی دیگر را انکار
میکنند یا نمیبینند . (16)
5 . فمینیسم پست مدرن: از دهه هفتاد به بعد، گروهی متاثر از
دیدگاههای پست مدرنیستی با تکیه بر روانشناسی رفتار گرایانه بر
حفظ ویژگیهای زنانگی تاکید ورزیدند . آنان باورهای فمینیستهای
رادیکال را قابل دسترسی میدانند; اما به نحوی که خود میتواند
اشکال جدیدی از ستم را بیافریند . اینان معتقدند زن نیازمند
خانواده، همسر و فرزند است . نوع روابطی که از بدو تولد میان دختر
و پسر وجود دارد، ایجاد کننده تفاوت و تفارق و سلطه بر زنان است نه
نقش ازدواج و نقش مادری . این گروه نظریه «مردان و زنان با تعاریف
جدید» را پیشنهاد میکند، از تشابه صددرصد حقوق زن و مرد در
خانواده و محیط اجتماعی سخن میگوید و حتی بر حذف نمادهای جنسی از
کتب درسی اصرار میورزد . (17)
بنیانهای فکری فمینیسم و نمودهای آن
پس از آشنایی اجمالی با مفهوم فمینیسم و تلقیهای مختلف از آن،
اشاره به ریشهها و زیرساختهای فکری فمینیسم و نمودها و پیامدهای
آن سودمند مینماید . فمینیسم در امور زیر ریشه دارد:
الف) سکولاریسم:
سکولاریسم یعنی «نظریهای که بر این باور است قوانین و مقررات
حقوقی، آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت و . . . باید به جای مذهب، بر
حقایق و علم مبتنی باشد» . (18) ویژگیهای سکولاریسم
عبارت است از:
1 . دنیازدگی
2 . لامذهبی
3 . دینزدایی از اخلاق و علم
4 . نفی حکومتبر اساس دکترین دینی (19) .
فمینیستهای افراطی نمیتوانند به ارزشهای دینی معتقد باشند;
زیرا مسائل حقوقی و سیاسی - اجتماعی مربوط به زنان را از قلمرو هر
دینی بیرون میدانند . بنابراین، احکامی مانند حجاب، ممنوعیتسقط
جنین، ضابطهمند شدن روابط جنسی و احکام مربوط به خانواده و اخلاق
و ارزشهای دینی را مصداق ستم به زنان معرفی کرده، در جهت نابودی آن
میکوشند . بدین لحاظ، در کنوانسیون رفع تبعیض، هر گونه قید در
روابط زن و مرد با عنوان تبعیض علیه زنان محکوم شده است .
کنوانسیون فوق در مواردی، با ضوابط اسلام موافق است اما با حدود 50
اصل مسلم اسلامی تعارض دارد . این کنوانسیون سقط جنین و ازدواج با
همجنس را آزاد و مشروع میخواند، همانگونه که امروزه در کشورهایی
چون نروژ، سوئد و هلند و . . . جنبه رسمی و قانونی پیدا کرده است .
نمونه دیگر، کنفرانسهای جهانی زن است . مفاد کنفرانس پکن (چهارم)
با شدیدترین واکنش جناحهای دینی جهان مواجه شد . شاید تلاش اخیر
جوامع غربی در علمی جلوهدادن و طبیعی شناختن همجنس بازی - به نحوی
که این مساله حتی در کتابهای منعکس شده است (20) در
همین راستا باشد .
نقد مبنای سکولاریستی
این نوشتار به نقد تفصیلی سکولاریزم نمیپردازد و با توجه به
موضوع اصلی بحث اشاره اجمالی بدین مطلب را کافی میداند .
گذشته از مباحث فلسفی و کلامی و با قطع نظر از سایر ادیان، بیتردید
اسلام با سکولاریزم قابل جمع نیست چه این که عقل پسندگی (راسیونالیسم)،
علم محوری (سیاانتیسم) و نسبیت ارزشها و . . . که از مؤلفههای
فکری سکولاریسم استبا آموزههای اسلامی ناسازگار است . مسلمانان
به جامعیت دین و جای داشتن امور اجتماعی و مدنی در محدوده دین،
پیوند دنیا و آخرت معتقدند . نظام حقوقی و فروع دین نیز از مسائل
مدنی، حکومتی و سیاسی آکنده است و اجرای برخی از ابواب فقهی بدون
تشکیل حکومت ممکن نیست . همچنین اسلام، عقل را از منابع استنباط
احکام شرعی میداند و از تلازم حکم عقل و شرع، قانون شایسته،
قانونی است که بر مصالح و مفاسد واقعی مبتنی باشد و این امر بر
شناخت کامل تمام ابعاد جسمی و روحی، نیازها، غرائز و استعدادها،
کمال لایق انسانی و راه رسیدن به آن متوقف است . حقیقتی که با
پیشرفت علم و تاملات فکری روز به روز جهل بشر بیشتر در آن مکشوف
میگردد . از این رو، قوانین بشری همواره با تغییر و تحول روبه رو
است . ویلیام جیمز «معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره
در برابر دریا» میدانست و «انیشتین» تصریح میکرد، «انسان هنوز
نتوانسته افسانه سر بزرگ (معمای خلقت) را حل کند و آنچه تا کنون از
کتاب طبیعتخوانده، تازه به اصول زبان آشنا شده و در مقابل مجلداتی
که خوانده و فهمیده هنوز از حل و کشف کامل این معما خیلی دور است»
(21) . تنها خداوند مهربان علیم و حکیم مطلق است .
(22) احکام و معارف اسلامی مؤید عقل و یافتههای علمی است و
در ستیز با آنها نیست; گرچه به دلیل قصور علم و عقل، گاه احکام
دینی از دسترس علم و دین فراتر است; زیرا انسان و مصالح و مفاسد در
مادیات و تمنیات مادی منحصر نمیگردند . وظایف و حقوق بشر و از
جمله زن با توجه به همه مصالح او در دنیا و آخرت طراحی شده و علمی
بودن و معقول بودن احکام و حقوق، با ناظر بودن آن به دنیا و آخرت
منافات ندارد . عقل به طور قطعی حکم میکند تدبیر زندگی اجتماعی و
دنیوی را بر وحی مبتنی کنیم; زیرا انسان:
1 . به صورت فردی یا جمعی، حتی «خود» را به دقت و کمال نمیشناسد
و در انسانشناسی و جهانشناسی، مجهولات بسیار دارد .
2 . نمیتواند در وضع قوانین کاملا از انواع خود خواهی تهی باشد
. از این رو، برای وضع قوانین، صلاحیت تام اخلاقیاش محرز نبوده،
معلوم نیست تا کجا عدالت را میشناسد و آن را حتی علیه خود رعایت
میکند .
3 . از آفاتی چون غفلت، خطا و نسیان رنج میبرد .
با پذیرش خداوند حکیم، علیم، مهربان و بی نیاز که از تبیین کوچکترین
مساله مورد نیاز بشر دریغ نورزیده است، به نظام حقوقی، سیاسی و
اجتماعی شایسته، معقول و انسانی دست مییابیم (23) قرآن
کریم میفرماید: «و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون» .
(24)
دستگاه «حق - تکلیف» اسلامی به مصالح و مفاسد واقعی ناظر است و
از آنجا که برخی از این واقعیات احیانا با اوضاع و شرایط تغییر مییابند،
احکام دینی نیز به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم میشوند . شرع مقدس
با مکانیسمهای خاصی که پیش بینی کرده، به ویژه احکام حکومتی،
عقلانیت ابزاری را در چارچوب شورا، عقل جمعی، رجوع به خبرگان و در
نهایت احکام حکومتی، قوانین مصوب نمایندگان مردم یا مجمع تشخیص
مصلحت امضاء کرده است .
|