معرفی ، نقد و بررسی اندیشه های  افراطی و مکاتب فمنیستی جهان


      عنوان : 
یکنواختی حقوق زن و مرد!/ فمینیسم، فراز یا فرود؟ بخش دوم  سید ابراهیم حسینی

 

 

«فمینیسم‏» (feminism) واژه‏ای فرانسوی است که در قرن نوزدهم به «جنبش زنان‏» اطلاق می‏شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسی زنان بر اساس آرمان برابری‏طلبی‏» اطلاق می‏شود . پس از آشنایی اجمالی با مفهوم فمینیسم و تلقی‏های مختلف از آن، اشاره به ریشه‏ها و زیرساخت‏های فکری فمینیسم و نمودها و پیامدهای آن سودمند می‏نماید . فمینیسم در سکولاریسم، اومانیسم و لیبرالیسم ریشه دارد که در شماره قبل به نقد مبنای سکولاریستی آن پرداختیم; در این شماره به دو مورد دیگر می‏پردازیم:

ب) اومانیسم

مفهوم امروزی واژه اومانیسم آن، چیزی است که «شلر» آلمانی مطرح کرده است «خواست انسان، معیار و مقیاس همه چیز است‏» (1) . بر این اساس، اومانیسم نگرشی کلی است که بینش‏های فلسفی، هنری، حقوقی، اخلاقی و حتی رشته‏های علمی را تحت تاثیر قرار می‏دهد و جهت‏دار می‏سازد . از این منظر، باید انسان در جهان بینی، هنر، ایدئولوژی، اخلاق، حقوق و . . . مدار و محور هرگونه تلاش قرار گیرد و خالق همه ارزش‏ها و ملاک تشخیص خیر و شر باشد . در واقع «انسان‏» جای «خدا» می‏نشیند و قادر است توجه به دین و ارتباط با ماورای طبیعت مشکلات زندگی و دنیای خود را حل و فصل کند . (2)

نتیجه اومانیسم، مادی قلمداد کردن انسان، نفی حاکمیت‏خداوند، زمینی ساختن دین و بی اعتبار کردن آن است . آنچه اصالت دارد، خواسته‏ها و لذات‏های انسان است و اگر دینی هم معتبر باشد، باید در جهت تامین هواهای افراد و هماهنگ با خواست‏های آن‏ها گام بردارد . اومانیست‏ها اگر از «دین انسانی‏» نیز سخن می‏گویند، مرادشان دین تابع هوس‏های این و آن است . مبنای فلسفی اومانیسم متاخر، پوزیتویسم است . اگوست کنت، بنیان گذار مکتب پوزیتویسم، (در اوایل قرن نوزدهم) با اعتراف به ضرورت دین برای بشر معبود آن را «انسانیت‏» قرار داد، خودش عهده دار رسالت این آیین شد و مراسمی برای پرسشش فردی و گروهی تعیین کرد) . آیین انسان‏پرستی (جنوبی، که نمونه کامل اومانیسم بود، در فرانسه و انگلستان و سوئد و امریکا پیروانی پیدا کرد که رسما به آن گرویدند و معابدی برای پرستش انسان بنا نهادند . این گروه خانه اگوست کنت در پاریس را کعبه می‏دانند و معشوقه ناکامش را چون مریم عذرا می‏شمارند . (3)

فمینیسم در آغاز شکل‏گیری، ماهیتی اومانیستی داشت . اگوست کنت، جان استوارت میل و همسرش هاربت تایلور، ساراگریمکه و فرانسیس در قرن نوزدهم از معروف‏ترین طرفداران نظریه تعمیم حقوق فردی اومانیستی به زنان و نخستین رهبران فمینیسم لیبرالی بودند . ترتیب جنسی آرمانی برای فمینیست‏های لیبرال، ترتیبی است که طی آن هر فردی هر نوع زندگی را که می‏خواهد برای خود برگزیند و گزینش او از سوی دیگران پذیرفته شود . این گروه، جنسیت فرد را با حقوق او صد در صد بی ارتباط می‏داند و معتقد است که سرشت زنانه و مردانه کاملا یکسان بوده، تنها «انسان‏» وجود دارد نه جنسیت . از این رو با پذیرش نقش‏های متفاوت و از پیش تعیین شده برای مذکر و مؤنث در خانواده مخالف است و چنان باور دارد که در روابط زناشویی، شادکامی و لذت خود محورانه زن و شوهر اصل است نه تشکیل خانواده و تربیت فرزند . (4)

اگر هوس انسان محور و ملاک همه امور باشد، قانون اعطای حق خودداری از تمکین جنسی به زنان در مقابل همسر، مشروعیت هرگونه ابتذال اخلاقی و اجتماعی و کورتاژ و . . . و همجنس بازی بر اساس جدایی روابط از تولید مثل و حق تسلط بر بدن و روابط جنسی و نیز مبارزه با بسیاری از احکام دینی و مقررات اجتماعی پدیدآورنده محدودیت‏های شرعی، اخلاقی و حقوقی به بهانه مخالفت‏با انسانیت انسان‏ها، در همین راستا تحقق می‏یابد .

نقد مبنای اومانیستی

اومانیسم با همه اشکالات سکولاریسم رو به رو است . افزون بر این، حقوق مردم که ابزار زندگی جمعی و تامین سعادت آنان است، نباید تنها به واقعیت‏های صرفا تجربی و متغیر منوط شود; زیرا این کار ممکن است آثاری به ظاهر مفید در بر داشته باشد; اما مضافا بر سستی مبانی فلسفی پوزیتویسم که همه واقعیت‏های عالم را مادی و محسوس می‏پندارند و شناخت‏های تجربی و حسی را جزم اندیشانه، عاری از خطا و اشتباه فرض می‏کند، پوزیتویسم حقوقی از نظام زندگی مدنی و حقوقی اجتماعی اخلاق زدایی کرده، حقوق را به نوعی حل المسائل مبتنی بر تجربه تبدیل می‏کند که به نام انسان و انسانیت جز تامین هر چه بیش‏تر منافع مادی هدفی ندارد و سایر مصالح انسان را در نظر نمی‏گیرد . بدین سبب امروزه در جوامعی که حقوق را در خدمت هوس‏ها و خواسته‏های انسان قرار داده‏اند، (5) بسیاری از روش‏های خلاف اخلاق و عفت رسمیت‏یافته است . اومانیسم، رابطه مخلوقیت و بندگی آدمیان با خداوند را آگاهانه نفی می‏کند; در حالی که توجه به خداوند تبارک و تعالی (حقیقت مطلق) و رابطه انسان با او مبنای هر حق و حقوقی به شمار می‏آید .

«انسان‏» موضوع اومانیسم، حیوان ناطق و موجود مادی صرف است و انسانیت مورد نظر آنان نیز چیزی جز غرائز و تمنیات نفسانی نیست; در حالی که انسان موجودی مادی و معنوی است و بعد مادی‏اش وسیله تکامل روحی و معنوی او شمرده می‏شود; و انسانیت انسان در قرب الی الله و وصول به مقام خلیفة اللهی نهفته است .

آری، همه چیز برای انسان خلق شده است; اما انسان مخلوق خدا است نه شریک و در عرض او . سخن «کانت‏» - «هر انسان باید به عنوان غایتی فی نفسه مطلق در نظر گرفته شود و نه آن که صرفا وسیله‏ای برای تحقق بعضی مقاصد باشد» - و اصل حرمت گذاری مطلق و بی قید و شرط به انسان با اسلام، سازگار نیست; (6) گرچه ممکن است گفتار کانت در مقام نقادی عقل عملی، به جهتی دیگر ناظر بوده، با انسان‏شناسی اسلام مخالفت نداشته باشد . (7)

افزون بر این، همه چیز برای انسان خلق شده، ولی خود او برای تقرب به خداوند پدید آمده است; «و اصطنعتک لنفسی‏» (8) و «خلقتک لاجلی‏» .

پارادوکس «فمینیسم - اومانیسم‏»

معمولا در گرایش‏های فمینیستی از برابری زن و مرد و محور قرار دادن «انسانیت‏» سخن به میان می‏آید; اما عملا در این گروه‏ها دفاع یک جانبه از زن و «زن مداری‏» چشمگیر است . آلیسون جگر (Alison Jaggar) می‏نویسد:

«بر خلاف تصور، آرمان رادیکال فمینیست‏ها آرمان دو جنسی نیست، آرمان دو جنسی (Androgyny) متضمن ترکیبی از صفات مردانه و زنانه است; حال آن که بسیاری از رادیکال فمینیست‏ها، صفات ارزشمند را صفات ویژه زن می‏دانند . از این رو، آرمان انسانی آرمان زن است . . . . انسان آرمانی زنی است که می‏تواند تمام نیروهای انسانی خود را تکامل بخشد . . . . یکی از شعارهای رادیکال فمینیسم، این مفهوم را چنین خلاصه می‏کند: «آینده مؤنث است .» . (9) «سیمون دو بوار» نیز موجودیت مرد را مصداق «دوزخ بر هم زننده فردیت و آزادی زنان‏» قرار می‏دهد . (10)

ج) لیبرالیسم

لیبرالیسم از واژه Liberty ] »به معنای آزادی بی قید و شرط در انتخاب هرگونه زندگی و به عبارت دیگر، آزادی انسان در خواسته‏ها و تمنیاتش و تلاش در راه رسیدن به آن پذیرفته شده است . (11) این فلسفه آزادی و خوش‏باشی که شایع‏ترین فصل مشترک جهان بینی مردم غرب به شمار می‏آید، تا حدی معلول محدویت‏های قرون وسطایی دنیای غرب است . رهاورد این محدودیت‏ها، جریان آزادی خواهی افراطی و اصالت لذت است که بعد از رنسانس شکل گرفت . یکی از مبانی مهم لیبرالیسم، اصالت فرد و نفی هر نوع سرچشمه و مبدا آگاهی غیر از تشخیص فردی است . جرمی بنتام می‏گوید: «به طور کلی می‏توان گفت هیچ کس به خوبی خود شما نمی‏داند چه چیزی به نفع شما است . هیچ کس با چنین پی‏گیری و شور و شوقی، مایل به دنبال کردن آن نیست‏» (12) ; به عبارت دیگر، چه کسی حق دارد بگوید خواست «واقعی‏» و مصلحت هر کس، غیر از آن چیزی است که خود او می‏گوید؟ به گفته «آیزایابرلین‏» ،

«این عمل، نوعی «خود جایگزین سازی شرم آور» است . هر یک از افراد را باید قابل اعتمادترین داور در امیال خویش به حساب آورد» . (13)

این طرز فکر در نخستین جلوه‏هایش، در فرهنگ و تمدن اخیر غربی بر اساس اصالت فرد و نفی حاکمیت هر نوع نظام اجتماعی به وجود آمد; گرچه آرام آرام به سوی پذیرش نسبی جامعه حرکت کرد و از «لیبرالیسم سوسیال‏» سر در آورد:

«هسته متافیزیکی و هستی شناختی لیبرالیسم ، فردگرایی است . تعهدات لیبرالی نسبت‏به آزادی، مدارا و حقوق فردی از همین مقدمه ناشی می‏شود . . . فرد گرایی هستی شناختی، مبانی فلسفی لازم برای فرد گرایی اخلاقی و سیاسی را به وجود می‏آورد; لذا در این طرز تفکر، فرد و حقوق و خواست‏های او از هر لحاظ بر جامعه و حقوق و خواست‏های آن مقدم داشته می‏شود .» (14) همچنین تملک مطلق انسان بر خویشتن، از اندیشه فردگرایی ملکی لیبرالی ناشی شده است که به موجب آن زندگی «فرد» به خود او «تعلق‏» دارد . این زندگی، دارایی خود او است; به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و می‏تواند با آن هر طور که مایل است رفتار کند . (15) «هابز» آزادی را حق طبیعی انسان، به نحوی که هیچ کس حق محدود کردن آن را ندارد، می‏پنداشت .

تجربه گرایی نیز از اصول این طرز فکر است . مبانی آکادمیک تجربه گرایی، بخشی از تاریخ لیبرالیسم است . راسل در «فلسفه سیاست‏» می‏گوید: «جوهر بینش لیبرالی این نیست که چه باورهایی پذیرفته شده‏اند، بلکه چگونگی پذیرفتن آن‏ها است . باورها باید به گونه‏ای آزمایشی پذیرفته شوند . بدین گونه است که روش قبول آرا در علم را در مقابل عقاید خداشناسانه یا فلسفی قرار می‏دهیم .» (16)

برای درک تاثیرات لیبرالیسم در گرایش‏های فمینیستی، توجه به ویژگی‏ها و نتایج انسان‏شناسی لیبرال سودمند است:

1 . آزادی خواهی افراطی: در لیبرالیسم، این واژه معمولا به صورت «آزادی از» چیزی تعریف می‏شود و نه «آزادی برای‏» منظوری; یعنی تفسیر آزادی به معنای سلبی آن و به مثابه موقعیتی که در آن شخص به هیچ قیدی مقید نیست و در امورش هیچ‏گونه و از سوی هیچ منبعی، هیچ مداخله‏ای نمی‏شود . (17)

2 . خود محوری در مدیریت اجتماعی: فارغ بودن انسان از حاکمیت وحی و شریعت و قانون الاهی و دینی و اکتفا به داده‏های صرفا بشری در قوانین اجتماعی بدون هیچ التزامی به رهنمود انبیا . (18)

3 . مطلق اندیشی در تساهل و تسامح: اباحی گری و مدارای مبتنی بر پلورالیسم عقیدتی، یعنی هر فرد می‏تواند به هر چیزی معتقد باشد و هر چیز را تبلیغ کند و هرگونه مایل است عمل کند و کسی یا نهادی حق مداخله ندارد . (19)

4 . حاکمیت امیال: لیبرالیسم معتقد است رشد انسانی از نظر شخصی و شخصیتی و فرهنگی و رفتاری یا اقتصادی و اجتماعی به این است که هر کس هرگونه دلش می‏خواهد حرکت کند و قید و بندی را نپذیرد . فرد از دیدگاه «هابز» ، «هیوم‏» و «بنتام‏» به این مفهوم که هدف‏ها و مقاصد خود را به حکم عقل برگزیند، عاقل نیست; به عکس، این شهوات، خواهش‏ها، تمنیات و بیزاری‏ها هستند که به فرد جان می‏بخشند و انگیزه لازم برای حرکت در سمت و سوی معینی را فراهم می‏آورند . عقل فقط خدمتکار یا برده شهوات و خواهش‏ها و وسیله محاسبه ارضای تمایلات قلمداد می‏گردد . (20)

فمینیسم تا حدود زیادی مدیون لیبرالیسم است . فمینیست‏های اولیه از فرد گرایی لیبرالی متاثر بودند . یکی از گرایش‏های فمینیستی معاصر گرایش اگزیستانسیالیستی (مکتب اصالت وجود) مبتنی بر تفسیر خاص «سیمون دوبوار» و «ژان پل سارتر» از رابطه زن و مرد است . مفهوم «آزادی و اختیار مطلق‏» در اگزیستانسیالیسم، صورتی افراطی از مفهوم لیبرالی و اومانیستی «آزادی‏» است که در واقع، جز میدان دادن به هواهای نفسانی معنایی ندارد .

از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، انسان، به هیچ جبر و ضرورتی محکوم نیست و بر عکس همه موجودات دیگر که سرشت و بیعت‏خاص دارند، طبیعتی خاص ندارد و موجودی کاملا مختار و آزاد است . دایره آزادی او تا آن جا است که حتی خودش به خودش سرشت و ماهیت می‏دهد . این امر مستلزم آن است که هر چه ضد آزادی او باشد، وی را از انسانیت‏خارج کند . بنابراین، انسان نباید به چیزی تعلق داشته باشد و نباید بنده و تسلیم چیزی جز خود شود . پس اگر کسی بخواهد انسانیتش را حفظ کند، باید آزاد آزاد باشد . به همین دلیل، اگزیستانسیالیست‏های الحادی حتی اعتقاد به خدا را منافی آزادی بشر و ضد کمال انسان می‏دانند . (21)

نفی نهاد ازدواج و خانواده و معرفی آن به عنوان فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان در گفتار «سیمون دوبوار» و جایگزینی نظریه «زوج آزاد» و «همزیستی مشترک‏» و بدون هیچ‏گونه تعهد و مسؤولیتی میان زن و مرد برای تامین آزادی مطلق زن و مرد، و تصریح به «سوسیالیسم جنسی‏» که زن و مرد بتوانند هر دو آزاد باشند (22) ، در همین راستا ارزیابی می‏شود; و نیز این که «کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان‏» می‏گوید: «هیچ مکانی نباید به جنس مشخصی مختص باشد .» از این رو، داشتن استخرهای شنای مختلط برای زن و مرد و حضور بدون محدودیت زن و مرد در همه مجامع و اماکن لابه‏لای همدیگر و مختلط ارزشی لیبرالیستی - فمینیستی است .

نقد مبنای لیبرالی فمینیسم

در مورد فردگرایی هستی شناختی باید گفت، هرگونه تفسیری از حیات انسانی (اصالت فرد یا اصالت جامعه) بدون در نظر گرفتن هستی بخش و غرض او از اعطای هستی، تفسیری خود پندارانه و خطا است . در اسلام، زندگی فردی و اجتماعی دو چهره گوناگون از حقیقت زندگی انسان شمرده می‏شود; هدف حقوق که تامین سعادت اجتماعی است، بدون در نظر گرفتن کمال انسانی و سعادت افراد قابل وصول نخواهد بود; اما در عین حال، در ظرف تعارض منافع و خواسته‏های فرد با اصل نظام و سعادت مردم، مصلحت عمومی مقدم است و منافع فردی در حد ضرورت محدود می‏گردد .

در مورد عقل مداری نیز اسلام، ضمن ارج نهادن به شناخت‏های عقلانی، به عقلانیت ابزاری «اصالت‏» نمی‏دهد; زیرا راسیونالیسم انسان را از وحی که متعالی‏ترین و دقیق‏ترین و مطمئن‏ترین سرچشمه معارف و شناخت‏بشر است، محروم می‏کند . از سوی دیگر اسلام عقل را فقط ابزار تامین امیال، غرائز و منافع مادی بشر نمی‏داند . در اسلام شان عقل کنترل و هدایت امیال و غرائز و رهنمون ساختن بشر به کمال لایق انسانی است .

و اما تجربه گرایی، بسیاری از متفکران و جهان شناسان همچون «ماکس پلانگ‏» ، «انیشتین‏» ، «جیمز جینر» ، «هیزنبرگ‏» و «ادینگتون‏» معتقدند جهان‏شناسی و معرفت علمی غرب باید در اعتبار برخی مبانی متافیزیکی و عرفانی در عرصه علم فیزیک تجدید نظر جدی کند; در غیر این صورت، تنها با اعتقاد به مبانی صرفا حسی و تجربی نمی‏توان معرفتی واضح، چند بعدی و غیر متعارض درباره جهان هستی به دست آورد . (23)

آزادی را نیز اگر به درستی معنا کنیم، در اسلام آزادی، بستر حرکت تکاملی انسان بوده و بدین سبب ارزش بسیار دارد . وصول به مقام شامخ انسانیت (خلافت الاهی) جز در پرتو آزادی‏های صحیح انسانی ممکن نیست; ولی نباید از یاد برد که خالق بشر او را آزاد، اما هدفمند و مسؤول آفریده است . پس آزادی باید در خدمت هدف خلقت (تکامل انسان و رسیدن به قرب الی الله) قرار گیرد . در اسلام، آزادی «حرمت‏» دارد; اما در چارچوب سعادت و کمال انسانی محدود می‏گردد; زیرا حرمت آزادی از حرمت‏خود انسان بیش‏تر نیست . در اسلام آزادی، مطلق و بدون حد و مرز توجیهی ندارد . آزادی‏ای که به هیچ اصلی، پایبند نباشد، فاجعه است . وجود هر قاعده فکری یا انسانی مستلزم نوعی حد و حصر منطقی برای آزادی است .

در اسلام، علاوه بر سه پرسش «آزادی از چه؟ برای چه؟ و برای که؟» ، آزادی در قبال «چه کسی؟» نیز مطرح می‏گردد . انسان‏ها در قبال دیگران آزادند; اما آیا در مقابل خداوند نیز آزادند؟ انسان «خود» و «سرخود» نیامده است تا «سرخود» باشد . انسان، مخلوق خدا و محتاج و بنده او است و ایمان به خدا، یعنی بندگی وی و آزادی از هر چه غیر او است . مؤمن، در برابر هستی و همه انسان‏ها آزاد است; اما در مقابل خدا و آنچه او فرموده، تعهد دارد . آزادی‏های جنسی و افکار لیبرالیستی به اضطراب‏های روزافزون، پوچ‏گرایی، بحران هویت و پناه بردن به مخدرات و مسکرات می‏انجامد . انسان پرورش یافته در مکتب لیبرالیسم به مواد مخدر و مسکر پناه می‏برد تا در خمار و مستی و اعتیاد لحظه‏ای از آلام جسمی و روحی رهایی یابد; و این خود غفلتی دیگر است; و چه فاجعه‏ای اسفناک‏تر از این که «انسانیت‏» انسان را از او سلب کرده، افتخار کنند او را به مقام «حیوان مملو از غرائز و امیال که هر جور می‏خواهد رفتار می‏کند» تنزل داده‏اند!

تشابه و یکنواختی کامل در حقوق زن و مرد!

یکی از محوری‏ترین آرمان‏های فمینیسم، اصل برابری کامل و یکنواخت و دور از هر گونه تفاوت حقوق زنان و مردان است . «جان استوارت میل‏» در کتاب فرمانبرداری زنان می‏نویسد: «اصل حاکم بر روابط میان دو جنس، خطا است . اصل برابری کامل را باید جایگزین این اصل نمود .» (24)

مونیک ویتیگ یکی از معروف‏ترین صاحب نظران رادیکال فمینیست در سال 1979 در مقاله‏ای تحت عنوان «انسان، زن به دنیا نمی‏آید» می‏نویسد: «مقولات مرد و زن، چیزی جز جعلیات، کاریکاتورها و ساخته‏های فرهنگی نیست . زنان یک طبقه‏اند . زن نیز مانند مرد مقوله‏ای سیاسی و اقتصادی است نه مقوله‏ای ابدی . . . . بنابراین، هدف مبارزه ما سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است .» (25)

سوسیال فمینیست‏ها نیز با تعمیم شعار «امر شخصی سیاسی است‏» (personalispolitical) رادیکال فمینیست‏ها به این نتیجه رسیدند که تمایز عمومی/خصوصی پدیده‏ای تجویزی و تحمیلی است و در قرن نوزدهم به شیوه‏های مختلف جهت منطقی جلوه دادن استثمار زنان به کار می‏رفت . (26) مضامین شاخص نظریه‏های نابرابری جنسی این است که زنان و مردان، نه تنها در موقعیت‏های متفاوت قرار گرفته‏اند بلکه این تفاوت با نابرابری همراه بوده است . دیگر این که زنان از نظر استعدادها و ویژگی‏های فطری با مردان تفاوت دارند، اما این تفاوت طبیعی اهمیت ندارد و نمی‏تواند مبنای تفاوت اجتماعی زن و مرد قرار گیرد . بر همین اساس، فمینیست‏های لیبرال برای فعالیت‏های خصوصی و بدون مزد زنان در حریم خانواده ارزش قائل نیستند و معتقدند مردان از بیش‏ترین پاداش‏های زندگی که همان پول و قدرت و منزلت اجتماعی است‏سود می‏برند و مانع راهیابی زنان به عرصه فعالیت‏های عمومی که منبع بزرگ‏ترین پاداش‏های اجتماعی است، می‏شوند . (27)

نقد نظریه «تشابه مکانیکی مرد و زن‏»

به نظر ما، مشروعیت نظام حقوقی به ابتنای آن بر مصالح و مفاسد نفس الامری بستگی دارد نه به آرا و امیال مردم . از این رو، نظام حقوقی مطلوب باید واقعیات زیست‏شناختی و روان شناختی و جامعه شناختی و همه اوضاع و احوال و شرایط را در نظر بگیرد . در تعیین حقوق و تکالیف، باید با توجه به اشتراک حقوق و تکالیف مشترک و در موارد متفاوت - هر گاه تفاوت‏ها به نحوی باشد که موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الامری شود - حقوق و تکالیف متمایز جعل شود .

اشتراک تکوینی و تشریعی زن و مرد در قرآن

اسلام، بر خلاف آنچه در تاریخ و فرهنگ قرن‏های پیشین غرب و شرق تصور می‏شد، زن و مرد را در امتیازات تکوینی و تشریعی یک‏سان دانسته است . چند نمونه از این موارد عبارتند از:

1 . تساوی در ماهیت انسانی و لوازم آن (نساء/1، شوری/11، حجرات/13، اعراف/189 و) . . .

2 . تساوی در راه تکامل انسانی و قرب به خدا و عبودیت (نساء/124، نحل/97، توبه/72، احزاب/35)

3 . تساوی در امکان انتخاب جناح حق و باطل، کفر و ایمان (توبه/67 و 68، نور/26، آل عمران/43 و) . . .

4 . اشتراک در اکثر قریب به اتفاق تکالیف و مسؤولیت‏ها، (بقره/183، نور/2 و 31و 32، مائده 38 و) . . .

5 . استقلال اجتماعی، سیاسی و اعتقادی زنان و حق مشارکت (ممتحنه/10- 12 و) . . .

6 . استقلال اقتصادی زنان (نساء/33)

7 . برخورداری مادران از حقوق خانوادگی نظیر پدران، و بیش‏تر بودن حق مادر در برخی موارد با توجه به زحمات و تکالیف و مسؤولیت هایش (عنکبوت/8، اسراء/23 و 24، بقره/83، مریم/14، انعام/126، نساء/36، لقمان/15 و 14، احقاف/15)

پی‏نوشت‏ها:

1 . انسان‏شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ص 17 .

2. Davisies tony; Humanism; london and New York; routledge; P.28.

3 . سیر حکمت در اروپا، ج 3، ص 112- 133 .

4 . نگاهی به فمینیسم، ص 12 .

5 . ر . ک: فلسفه حقوق، ص 69- 74 .

6 . لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، ص 46 .

7 . سیر حکمت در اروپا، ج 2، ص 270- 291 .

8 . طه (20): 41 .

9. The future is female

ر . ک: مجله زنان، شماره 31، ص 42 .

10 . نگاهی به فمینیسم، ص 17 .

11. B.B.C, English Dictionary, P.644.

12 . لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، ص 42 و 43 .

13 . همان .

14 . همان، ص 20- 19 .

15 . همان، ص 38 .

16 . همان، ص 36 و 37 و 190 .

17 . همان، ص 83- 87 .

18 . ر . ک: دائرة المعارف آلمانی «فروکهاوس‏» .

19 . لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، ص 84- 138 .

20 . همان ص 40- 52; بررسی و تحلیلی از: جهاد، عدالت، لیبرالیسم، شهید بهشتی، ص 62- 67 .

21 . انسان بر آستان دین (خلاصه آثار استاد شهید)، دانشگاه امام صادق (ع)، ص 138 و 139 .

22 . نگاهی به فمینیسم، ص 16 و 17 .

23 . ر . ک: در اسارت آزادی، نعمت الله باوند، ص 209- 222 .

24 . نگاهی به فمینیسم، ص 51 .

25 . مجله زنان، شماره 31، ص 42 .

26 . همان، ص 44 .

27 . نظریه جامعه‏شناسی در دوران معاصر، ریترز جورج، ص 519 .

 



 منبع مقاله :  مجله پرسمان شماره های 3 تا 6