گفتمان بررسی راهکار های حضور صحیح زنان در اجتماع

  

          عنوان مقاله : زنان در مشروطه (سید محسن سعید زاده)
 

 

سخن گفتن ازمشروطه,يادآورخاطرات تلخ وشيرين بسياراست; خاطراتى كه فراترازاوراق تاريخ, در اذهان ملت ما ريشه دوانده است و با تعصب طرفهاى درگيرتوام بوده, حب و بغضهايى را به همراه دارد.

ما در اين مقاله, چشم به حركت اسلامى زنان دوخته و تنها از اين زاويه بدان مى نگريم. مى خواهيم بدانيم كه زنان در مشروطه تا چه اندازه نقش داشته و چه سهمى برده اند؟! آيا شركت زنان در مشروطه, انگيزه دينى داشته يا ملى؟ آيا زن از مشروطيت منافع خود را مى طلبيد يا به وظيفه خود عمل كرد؟ نقش انجمنها و سازمانهاى زنانه چه بود؟

علاوه براين, مى خواهيم يادى از شهيدان راه اسلام كرده و در سالگرد مشروطه, قيد ((مشروعه)) را دوباره به ياد مسلمانان ايرانى آورده و خطر غرب زدگى و شرق زدگى را تذكر دهيم. مى خواهيم از شهيدانى ياد كنيم كه در تاريخ, مظلوم و بسيارى گمنام بوده اند, شهيدان عالم و آگاهى همچون شيخ فضل الله نورى و دهها شهيد از قشر زنان كه تاكنون اثرى از آنان به دست نيامده است, همانها كه با حجاب, ظهور كردند و پوشيده از نظرها, در افق تاريخ ناپديد شدند.

مشروطه تا زمانى مورد تاييد مراجع و عالمان دينى بود كه روح دينى بر حركت آن حكومت داشت. آنها بدان اميد كه مصوبات مجلس مشروطه از قانون اسلام سرچشمه گرفته و زير نظر ولى فقيه قرار داشته باشد, از اين قيام, حمايت مى كردند.

مشروطه, نهضت يا انقلاب؟

بعضى از صاحب نظران, رخداد مشروطه را به عنوان انقلاب و برخى به عنوان نهضت ياد مى كنند و شايد كسان ديگرى هيچ يك از اين دو واژه را براى آن مناسب ندانند. پيش از اين بايد دانست كه واژه هاى انقلاب و نهضت در فرهنگ طرفداران آن به چه چيز اطلاق مى شود.

كلمه ((قلب)) به عنوان ريشه لغوى ((انقلاب)) معانى مختلفى دارد, نظير: صورت گردانى, پشت و رو كردن, بازداشتن از راه و روش, دگرگونى از روى ناچارى, از حالى به حالى برگرداندن, بازگرداندن, جا به جا شدن, رنگ گرفتن و... براى بيان تحقق و صورت پذيرى اين معانى از واژه انقلاب و مشتقات آن استفاده مى كنند.

اگر انقلاب به معنى زير و رو شدن بطور مطلق باشد, مشروطه يك انقلاب نيست, زيرا همه چيز به هم نخورد, و اگر به معنى تحول بوده و تنها يك بعد (اداره كشور) را مورد توجه قرار دهيم, مشروطه يك انقلاب است, ولى نه يك انقلاب كاملا مردمى و اجتماعى! ! همچنين اگر انقلاب را به معنى بازگشت بدانيم و منظور از بازگشت در مشروطه, باز گشت به قوانين و مقررات جديد باشد, مشروطه يك انقلاب است.

واژه نهضت نيز چندين معنى دارد: خيزش, رويش گياه و راست شدن آن, به پا خاستن, توان ونيرو, آماده شدن جوجه براى پرواز و... معمولا نهضت را به معناى خيزش و قيام مى گيرند, و در مورد حركتهاى مردمى به كار مى برند. با اين وصف, مشروطه را حداقل در ادامه نمى توان يك قيام ملى و خيزش مردمى دانست. قيام مردم با انحراف مشروطه فرونشست و حركتها متوقف شد.

اگر همان حركت توده هاى عظيم مردم را قبل از تفرقه, قيام بدانيم, بايد گفت: قيام و نهضت مشروطه, شكست خورد و نافرجام ماند. آنچه با عنوان نتيجه قيام مشروطه مطرح شده, خواسته مردم نبوده است و نمى توان عنوان نهضت بر آن نهاد.

با اين توضيح, نه واژه انقلاب و نه واژه نهضت, هيچ يك در مورد رخداد مشروطه با واقع منطبق نيست. آغاز مشروطه را مى توان يك حركت مردمى و اصلاح طلبانه تلقى نمود اما قطعا در ادامه به انحراف كشيده شد. براى نقطه هاى آغازين آن نيز مى توان شاهد برخى نقاط ابهام و سوال انگيز وهمراه باسوظن بود.بهرصورت پى گيرىاين مقوله نيازمندفرصتى ديگر است.

زنان و زمينه سازى قيام مشروطه

عواملى كه موجب شد زنان ايرانى عليه استبداد حاكمان قاجار به پا خيزند, مدتها پيش از شورش علنى, فراهم بود. اين عوامل كه از آن به عنوان زمينه هاىمساعد براى يك قيام همگانى و مصمم ياد مى كنيم, عبارت بوداز:

الف - روگردانى قاجار, بخصوص ناصرالدين شاه و خانواده او از مقررات دينى و توجه به فرهنگ غرب.

اين حاكم قجرى على رغم توجه ظاهرىاش به مسائل مورد علاقه مردم مثل زيارت عتبات مقدس وتعمير آنها, نخستين كسى بود كه باب رفت وآمد با غربيها را بطور رسمى گشود و به آنان اجازه داد در همه مسائل مملكتى دخالت كنند.(1)

او خود به فرنگ رفت و سخت تحت تاثير تمدن غرب قرار گرفت و در بازگشت به ايران نيز, تلاش مى كرد به شيوه آنان زندگى كند. در حرم او, زنان بگونه غربيها لباس مى پوشيدند و مانند آنان آرايش كرده, رفتار زنان غربى را تقليد مى كردند. اين تاثيرپذيرى چنان بسرعت و غير منتظره و گسترده بود كه حتى وزيران و اعيان و اشراف مورد اعتماد ناصرالدين شاه را به اعتراض واداشت; حتى اعتمادالسلطنه نمى توانست اين وضع را تحمل كند. او در كتاب خود مى نويسد:

((شاه فرمود: امين اقدس[ همسرش] را حكم كردم عيادت امين سلطان[ صدراعظم ايران] برود, بلكه هر روز رفته پرستارى كند. سبحان الله! گمان نمى كنم در هيچ تاريخى چنين اتفاقى افتاده باشد كه پادشاه مستقل ايران]!] عيال خود را به عيادت و پرستارى نوكر خود بفرستد.))(2)

وى مى نويسد: ((مردك تعريف كرد: شاه با خواتين بى چادر سوار شدند در كوهها گردش مى كردند.))(3)

و نيز در مورد اعزام همسر محبوب شاه به فرنگ و بازتاب اين خبر درميان مردم نوشته است:

((امروز قرار شد امين اقدس را جهت معالجه چشم به فرنگ برند. مردم شهر[ تهران] در اين بابت اشعار گيلكى[ ركيكى ظ] ساخته اند.))(4)

اعتمادالسلطنه با اشاره به وضع ناگوار داخل حرم ناصرالدين شاه چنين مى نويسد:

((امروز دكتر فوريه[ فرانسوى] با كمال تغير مى گفت: ميرزا نظام مرا اسباب كار خودش كرده, به بهانه مترجمى من دو ساعت مىآيد اندرون شاه مى نشيند و با زنها خصوصيت مى كند.))(5)

اين درحالى بود كه حاكمان قاجار و سلاطين قبلى, براى حرم خود مقررات سختى وضع كرده بودند. يكى از شاهان قاجار هنگام سفر به ماموران خود چنين سفارش كرده بود:

((درب اندرون من بايد همواره بسته باشد, عصمت و عفت كلفتهاى من بايد در غياب من زياده از حضور من باشد. از اندرون صداى حرف و آواز به گوش نرسد. بالاى بام و در شب مهتابى ديده نشوند. به گردش و هواخورى در باغ نروند و اگر جز اين كنند باباى قاپوچى بيايد چوب و جوال بياورد و پوست از سرشان بكند.))(6)

بى بى خانم يكى از زنان گستاخ و روشنفكر دوره ناصرى در مورد دربار و سران حكومتى قاجار مى نويسد:

((اما آنان كه بزرگان و خوانين و اعيان و اشرافند و امرا و وزرا و صاحب منصبان عظام ولى جميع عوام كالانعام, در منزلى خاص به عز اختصاص در محفل يكى از خواص با هم متفق و منظم جمع و مجلس را چون شمع روشن گردانند. از مشروبات آنچه بايد و جوهريات آنچه شايد....))(7)

ب - اوضاع بسيار بد اقتصادى و اجتماعى مردم.

به گواهى تاريخ و اسناد برجاى مانده, در زمان قاجار بخصوص حكومت پنجاه ساله ناصرالدين شاه, وضعيت اقتصادى اجتماعى مردم بشدت بد بود, فقر و بيچارگى گريبانگيرمردم شده و كارگزاران حكومت به هر شكلى كه مى توانستند مردم را تحت فشار قرار داده بودند, پستها و مقامهاى كشور خريد و فروش مى شد, رشوه در همه جا معمول و رايج بود, اموال مردم حرمتى نداشت و حتى ناموسشان در معرض هجوم قرار مى گرفت. اين صفحه توان بازگويى هزاران جنايت هولناك از اين نوع را ندارد.

خانم هما ناطق از پژوهشگران تاريخ قاجاريه در يكى از نوشته هاى خود اين گونه آورده است:

((خريد و فروش زنان رايج بود و خانواده ها به بهانه فقر]!] و يا از بابت فقر, دخترانشان را بين 30 تا 40 تومان به اتباع خارجى مى فروختند و... تنها شغلى كه حكومت براى زنان به رسميت مى شناخت, پيوستن به صنف فاحشه بود.))(8)

بى بى خانم (همان زن روشنفكر دوره ناصرى) در بخشى از كتاب خود در توصيف اوضاع جامعه آن روز ايران نوشته است:

((... اكثر مواجب, موروثى و وظيفه خوار مفتند كه شغل و كارى ندارند, از قبيل قاجار بيكار و مهاجر بيعار و رباخوار پولدار و تاجر مال مردم خوار... يا برادران و پسرهاى ناظران كه هميشه پولدار بيعار و بيكارند در گشت و گذار يا در ميخانه يا قهوه خانه....))(9)

در جاى ديگر درباره شرابخوارى كارگزاران قجرى مى نويسد:

((در آن وقت, پليسهاى... گرسنه پابرهنه, خبردار شده از در و ديوار فرو ريخته يكى را به شكنجه كشيده, يكى را دست و پا رنجه نموده, به كوى و برزن كشند كه رو به اداره بزند... واسطه شوند كه پليسها التماسها كنند كه آبروى اينان مريزيد و از ميان خانه برخيزيد بيرون رويد. آنچه بايد و شايد به شما داده شود, فردا از خجالت شما بيرون آييم.))(10)

ج - ترويج افكار بيگانه و استعمارى.

كه به دو شيوه مختلف عرضه مى شد; يكى در قالب دينى و با رنگ و بوى مذهبى و ديگرى بدون واسطه و با واسطه از سوى غربيها و عوامل آنان. كارگزاران استعمار دريافته بودند كه افكار و انديشه هاى جديد بدون آنكه با روحيه دينى مردم ايران سازگارباشديابدون آنكه از زبان روحانى برآيد, قابل اجرا نيست.بدين منظورتلاش خود را صرف ايجاد گروهكهاى مذهبى كردند.

سفرنامه ها, اسناد و مدارك موجود در انگليس, تهران و ساير مراكز سياسى جهان از اين حقيقت پرده برمى دارد كه دشمن باتوجه به روحيه مردم و آماده كردن اوضاع داخلى و نفوذ در حاكمان قاجار, تمام جريانات مشروطه را زير نظر داشت. اين مساله بقدرى علنى بود كه جمعى از مشروطه خواهان مدتها مهمان سفارت انگليس و... بودند.

در هر سه زمينه ياد شده, زنان آگاهى بودند كه همپاى مردان, نقش خود را ايفا كردند. در اين مورد بيشتر زنان ايرانى به انگيزه هاى دينى و به منظور دفاع از اسلام و روحانيت به ميدان آمده بودند. آنچه باعث تنفر زنان از حاكمان قاجار شده بود, روگردانى آنان از دين و اهانت به روحانيت بود. نمود عينى چنين حركتى در ماجراى تحريم تنباكو تجلى كرد.

از سوى ديگر, زنانى مثل قره العين (بانو زرين تاج) و رستمه نقش و سهم بسزايى در جهت تامين منافع قدرتهاى استعمارگر داشته اند.(11) علاوه براين از چهره هايى مانند بى بى خانم, زن روشنفكر آن دوره(12), عمه ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل(13), خواهر گل و بلبل (كه ملكه ايران را به انگلستان برد) و زن ميرزا حسن رشدى, ياد شده است.(14)

بنابراين, كسانى كه تلاش مى كنند, حضور زنان مشروطه را تنها در چارچوب ملى گرايى مطرح كنند, تاريخ روشن مشروطه را تحريف كرده و متعصبانه قلم مى زنند. براى آنكه انگيزه دينى زنان مشروطه روشن شود, نخست نگاهى به قيام تنباكو خواهيم داشت و سپس, اعترافات برخى روشنفكران! و عناصر ضد دينى و ضد روحانى را بيان مى كنيم تا بطلان اين پندارها روشن شود.

قرارداد رژى و نقش زنان

ناظم الاسلام كرمانى ماجراى قرارداد ((رژى)) را چنين بيان كرده است: ((در سنه [ 1309قمرى = 1891 ميلادى] كمپانى رژى امتياز دخانيات را از ناصرالدين شاه گرفت كه بيع و شراى دخانيات منحصر به يك اداره باشد و به عوض چند كرور به شاه و درباريها داد و به همه بلاد ايران گماشتگان فرستاد و اداره خود را داير نمود, حتى در قريه و دهات كس فرستاد.))(15)

علماى بزرگ به مخالفت با اين قرارداد استعمارى برخاسته, معايب آن را كه به سلطه كامل دولت انگليس بر ايران منجر مى شد, اعلان كردند. مرحوم ميرزاى آشتيانى و مرحوم حاج ميرزا حسن شيرازى كه هر دو از مراجع بزرگ شيعه در ايران و عراق بودند, فتوايى بدين مضمون منتشر كردند: ((بسم الله الرحمن الرحيم - اليوم استعمال تنباكو و توتون باى نحو كان در حكم محاربه با امام زمان است عجل الله تعالى فرجه.))(16)

ناظم الاسلام بازتاب اين فتوا را چنين توضيح مى دهد: ((در تمام بلاد ايران اين حكم منتشر شد و همه اطاعت كردند, ترك استعمال دخانيات نمودند. چون حال بدين منوال شد, كمپانى به توسط قوام الدوله وزير امورخارجه, شكايت به ناصرالدين شاه برد. شاه, عبداله خان والى را خدمت ميرزاى آشتيانى فرستاد كه يا بايد در ملا عام قليان بكشيد و يا از ايران خارج شويد. مرحوم ميرزا شق اخير را قبول فرموده و عازم بر حركت شد كه اهالى تهران از اعلى و ادنى, زن و مرد, سياه و سفيد, غريب و خودى, بومى و شهرى, حر و مملوك, از صغير و كبير به هيجان آمده, زلزله در اركان شهر افتاد و همه ناله كنان و فرياد زنان, واشريعتاگويان به هر طرف در حركت و دور خانه ميرزا طواف كنان بودند و به فاصله يك ساعت, تمام دكاكين و سراها بسته و تعطيل عمومى شد.))(17)

آقاى ناظم الاسلام درباره روحيه مردم اين گونه مى نويسد: ((در آن هنگامه چون ابر بهارى گريان بودم و سبب آن گريه را تاكنون ندانسته ام... زنهاى اندرون ناصرالدين شاه هم بناى گريه و زارى را گذارده; ديگر از ترس جان خود گريه مى كردند, يا شور ملى آنها را به گريه انداخته بود[ ؟نمى دانم].))(18)

آقاى ناهيد به نقل از آقاى ابراهيم تيمورى مى نويسد: ((ولوله و جوش مردم در آن روز غير قابل توصيف است. منزل ميرزا حسنآشتيانى در قسمت جنوبى سنگلج واقع شده بود. جمعيت براى رسيدن به ارك[ اطراف منزل ايشان] مجبور بودند از جلوى بازار بگذرند. زنها وقتى به سبزه ميدان رسيدند بدون معطلى به بازار ريختند و بعضى از دكانها را كه هنوز باز بود, بستند و اگر كسى از اين دستور سرپيچى مى كرد دكانش... .))(19)

ايشان نوشته اند: ((سيل جمعيت به طرف ميدان ارك به راه خود ادامه مى دهد. در پيشاپيش تظاهركنندگان گروهى كودك خردسال ديده مى شد كه دسته جمعى مى خواندند: ((يا غريب الغربا - مى رود سرور ما)) پشت سر بچه ها زنان قرار داشتند كه در صفوف منظمى راه مى پيمودند. هنگامى كه راهپيمايان به ميدان ارك رسيدند, فريادها رساتر شد. زنان با صداى بلند خطاب به ناصرالدين شاه داد مى زدند: اى شاه باجى سبيلو, اى لچك به سر, اى لامذهب, ما تو را نمى خواهيم.))(20)

كامران ميرزاى نايب السلطنه, به خيال اينكه مى تواند جمعيت را آرام كند, از ارك بيرون آمده, با صداى گرفته و لرزانى خطاب به زنان گفت:

((همشيره ها! شاه بابا فرمودند: فرنگيها را بيرون مى كنم. هيچ يك از علما را نمى گذارم بيرون بروند. خاطرتان جمع باشد. اين همه فرياد و فغان نكنيد...وقبل ازآنكه سخن او تمام شود, زنان وى را به تندى و عتاب سرزنش كرده, آنگاه به سوى او حمله مى كنند واو به داخل ارك مى گريزد.))(21)

براساس خبر بالا, زنان در اين خيزش همواره پيشگام بوده و مردان نيز به دنبالشان حركت كرده اند. سرانجام شاه مجبور شد, قرارداد را لغو و مبلغ شش كرور خسارت كمپانى را بپردازد.(22)

چنان كه ملاحظه شد, سهم زنان در اين حركت دينى, بسيار باشكوه و گسترده بوده, تا جايى كه زنان دربار نيز به دفاع از اسلام و مقام شامخ روحانيت و زعيم خود يعنى آيت الله العظمى آشتيانى برخاستند. ناظم الاسلام كرمانى در اين خصوص خبرى نقل كرده كه از جهات گوناگونى قابل تامل است. او نوشته است:

((شنيدم يكى از كنيزهاى اندرون, بى حد گريه مى كرده است. ناصرالدين شاه به او برمى خورد و مى گويد: ((اين حكم از حجت الاسلام ميرزاى شيرازى نيست والا من اطاعت آن را مى كردم. آن كنيز عرض كرده بود: اين صداى تفنگ[ را] كه به طرف سادات و علما خالى شده است, آيا مى شنويد[ ؟] شاه گفت: اين تيرها را به هوا خالى مى كنند.))(23)

آقاى ناهيد در اين زمينه مى نويسد: ((حتى زنان حرم شاهى نيز از استعمال دخانيات سر باز مى زنند. اعتمادالسلطنه مى نويسد: در يكى از اين روزها ناصرالدين شاه به يكى از زنان اندرون دستور مى دهد, قليانى برايش آماده كند. زن با تعجب مى گويد: مگر نشنيده ايد كه كشيدن قليان حرام است؟ شاه متغير شده, مى گويد: كى قليان را حرام كرده؟ اينها چه حرفى است؟ يكى از خانمها عرض مى كند: همان كس كه ما را به شما حلال كرده, همان كس قليان را تا در اداره خارج مذهب است, به ما حرام كرده.))(24)

حركت اسلامى زنان به تهران محدود نمى شد; زنان شهرهاى ديگر نيز با خواهران تهرانى خود در دفاع از اسلام و روحانيت همگام بودند. يكى از زنان روشنفكر معاصر در كتاب خود اين موضوع را چنين ياد كرده است:

((زينب پاشا معروفيتش از آن زمان شد كه ناصرالدين شاه امتياز توتون را به انگليس داد و در آذربايجان مردم مانع اجراى اين امتياز شدند. در آن زمان حاجى ميرزا جواد مجتهد روحانى و سياسى كه نفوذ زيادى بين مردم داشت, مريدان خود را به بازار اعزام و اهالى را دعوت كرد تا دكاكين خود را ببندند و اين امر انجام شد, تا اينكه پس از چند روزى كه مامورين دولت مردم را مرعوب و عرصه را به آنان تنگ كرده بودند, يك عده زن مسلح با چادر نماز كه گوشه هاى آن را به كمر گره زده بودند, در بازار ظاهر شده, دست به اسلحه برده تهديد كردند تا بازار را مجددا بستند.))(25)

انگيزه هاى حركت

ناظم الاسلام كرمانى ضمن بيان ماجراى اعلان جهاد, به اين حقيقت تصريح كرده, مى نويسد: ((...يكدفعه صداى زنها و ضجه آنها بلند شد كه امروز اگر مردان ما مانند زنان در خانه بنشينند, ما زنان جامه مردان مى پوشيم و حق خود را از دست نمى دهيم. اين چه فرمايش است كه مى فرماييد.(26) ما نه با پادشاه طرفيم, نه با كس ديگر. ما اجراى حكم خدا را خواهانيم.))(27)

همو درجاى ديگر (هنگام نقل گزارش اعتراض زنان به مظفرالدين شاه) مى نويسد: ((در بين راه, زنان اطراف كالسكه سلطنتى را گرفته به فرياد بلند و گريه زارى مى گفتند: ما آقايان و پيشوايان دين را مى خواهيم. ما مسلمانيم و حكم آقايان را واجب الاسطاعه مى دانيم. عقد ما را آقايان بسته اند, خانه هاى ما را آقايان اجاره مى داده اند, مجملا تمام امور ما در دست آقايان بوده و هست, چطور راضى شويم علما را نفى بلد و تبعيد نمايند....))(28)

آقاى ناظم الاسلام در اينجا مى نويسد: ((در اين مورد, نگارنده تاريخ مى نويسد مرحوم]!] مظفرالدين شاه اگر عاقبت انديش بود, مى توانست جواب بگويد: اى رعيت من! هرگاه دولتى بخواهد با دولت ايران طرف شود, اول قلوب شما را از علما متنفر مى سازد كه شما به دست خود يكى را در ميدان به دار بكشيد و يكى را در خانه خودش درحالتى كه روى سجاده نشسته با تير ((موذر[ ((نوعى سلاح] بكشيد و ديگرى را خانه نشين و ديگرى را مطرود و مردود كنيد.))(29)

كسروى در شرح واقعه لباس پوشيدن مسيو نوز بلژيكى از قول فرصت شيرازى مى نويسد: ((خودم ديدم زنى مقنعه[ اضافى] خود را بر سر چوبى كرده بود و فرياد مى كرد كه بعد از اين دختران شما را مسيو نوز بلژيكى بايد عقد نمايد والا ديگر علما نداريم.))(30)

دفاع زنان از روحانيت

به اتفاق دوست و دشمن, زنان مسلمان ايرانى در ماجراى قرارداد ((رژى)) و مشروطه و يكى دو حادثه ديگر (كه در همان دوره اتفاق افتاد) به عنوان يك نيروى پرتحرك در همه جا حضور داشته, از روحانيون دفاع مى كردند. باتوجه به اينكه اين حقيقت را در عنوانهاى قبل يادآور شديم فقط به نقل چند مورد بسنده مى كنيم.

آقاى عبدالحسين ناهيد اين گونه مى نويسد:

((در اين حركت[ بست نشينى روحانيون] زنان اغلب عهده دار حفاظت از جان روحانيون مبارز بودند. يكى از زنان, زن نيرومند و بزن بهادرى بود كه همه اورابه اسم((زن حيدرخان تبريزى))مى شناختند.وىازطرف زنانآزادىخواه تهران وظيفه داشت در هر وقت آقايان روحانى براى سخنرانى بالاى منبر مى رفتند, چماقى زير چادر خود مى گرفت و با عده اى ديگر از زنان چماق به دست كه همه از آن زن پيروى مى نمودند, پاى منبر را اشغال مى كردند تا اگر طرفداران استبداد خواستند هياهويى به راه اندازند آنها را ساكت كنند.))(31)

همومى نويسد:((زنان از عزم كوچ سياسى بست نشينان به حضرت عبدالعظيم نهايت بهره بردارىرامى كنند.بسيارىازآنان كفن پوشيده,جمع مى شوندوضمن سينه زنى و نوحه سرايى, سربازان را به باد دشنام مى گيرند و در بازارها به راه مى افتند... در حضرت شاه عبدالعظيم نيززنان بست نشين رايارى مى دهند.))(32)

((امير بهادرازطرف دولت مامور مى شود به شاه عبدالعظيم برود و به زور و تهديد, جمعيت را از آنجا پراكنده سازد. وى به محض رسيدن به شاه عبدالعظيم, تعدادى از سربازان مسلح خود را در اطراف صحن محل سكونت بست نشينان مستقر مى سازند. آنان درحالى كه تفنگ خود را به سمت بست نشينان و مردم همراه آنان نشانه گرفته بودند, آماده مى ايستند.))(33)

((از طرف ديگر, زنهاى حضرت عبدالعظيم نيز با سنگ بالاى بامهاى صحن رفته, انتظار دارند اگر سربازان بخواهند شليك كنند, چون بى احترامى به مرقد مقدس شده است, تفنگچيان را سنگباران نمايند.))(34)

((آمدن امير بهادر با سپاهش نتيجه اى نمى دهد و او دست از پا درازتر به تهران برمى گردد. اما چند روز بعد كه شاه را به منزلش دعوت مى كند, مردم متوجه مى شوند. هزاران نفر از زن و مرد در دو سمت محل عبور كالسكه شاه صف مى بندند و به نفع بست نشينان شاه عبدالعظيم و عليه عين الدوله شعار مى دهند. هنگامى كه كالسكه شاه در برابر خانه امير بهادر توقف كرد, شاه پياده شد. در اين حال, يك زن تنومند كه پاكتى در دست داشت, صف قراولان را شكافت و داد زد: من مى خواهم عريضه اى به شاه بدهم. سواران خواستند او را دور كنند, ولى مظفرالدين شاه اشاره كرد كه مانع نشوند. يكى از پيشخدمتها كاغذ را از دست آن زن گرفت و با احترام تقديم شاه نمود. زن پس از دادن نامه درميان جمعيت گم شد.))(35)

در نامه آن زن قهرمان كه بعدها در گلوله باران مجلس كشته شد, چنين نوشته شده بود:

((اى شاه بى خبر و عياش كه تمام عمر خود را به عيش و برباد دادن خزانه ملت مى گذرانى و فكرى به بدبختى و سيه روزى ملت خود نمى كنى, اگر به اسرع وقت دست ستمگرانى كه دور تو جمعند و خون ملت تو را مى مكند, از سر مردم كوتاه نكنى و مجلسى از منتخبين ملت براى بسط عدالت مثل سايرممالك متمدن جهان كه در سفرهايى كه به فرنگستان كرده اى و به چشم ديده اى مفتوح نكنى, يقين بدان كه تو را خواهيم كشت.))(36)

كسروى با آن همه كينه و تعصب, پيرامون حادثه مسجد جمعه تهران مى نويسد: ((انبوهى از زنان و مردان گرد علما را گرفتند و بى خويشتن مى گريستند و مى ناليدند و ديرگاهى گذشت تا دوباره سامان و آرامش به جاى خود برگشت. كسانى مى خواستند با افزار كمى كه داشتند به جنگ برخيزند و علما نگذاردند.))(37)

او در جاى ديگر نوشته است: ((در اين پيشامد نيز زنان پادرميان مى داشتند و در آوردن ملايان به مسجد با مردان همراهى مى نمودند. در مسجد نيز كسانى از آنان[ زنان] مى بودند.))(38)

منظور كسروى از ((آوردن ملايان)) به قرينه نوشته هاى قبلى اش, حفاظت و نگهبانى از علما به هنگام ورود به مسجد بوده است. مردم براى آنكه جان روحانيون را حفظ كنند, در مراحل حساس وخطرآفرين,گردعلما مى چرخيدندوآنان راتنهانمى گذاشتند و در اين حركت نير فعاليت زنان بيش از مردان چشمگير بوده است.

بست نشينان سفارت انگليس

آقاى ناهيد مى نويسد: ((به هنگام بست نشينى روحانيان در شاه عبدالعظيم عده ديگرى نيز در سفارت انگلستان بست مى نشينند و از دولت مى خواهند كه:

1 - بست نشينان شاه عبدالعظيم به تهران برگردند.

2 - شاهزاده عين الدوله از مقام صدارت معزول شود.

3 - قاتلان شهداى ميهن دستگير و مجازات شوند.

البته در اينجا نيز شاهد حضور برخى زنان هستيم. بويژه همسران, خواهران و مادران كسانى كه بست نشسته بودند, بيشتر در تكاپو بودند. در كتاب خاطرات من, راجع به وقايع روز دوشنبه 8 جمادىالاخرى [ 1324قمرى] چنين آمده است: امروز انتشار پيدا كرد كه زنها خيال اجتماع دارند براى اينكه شوهران آنها مدتى است در سفارتخانه مانده اند و... امروز يك زن ناشناس آمد درب سفارتخانه و حاجى محمدتقى را[ كه امور اقتصادى بست نشينان را به كمك برادرش عهده دار بوده] خواست و يك بسته اسكناس به او داد و گفت: اين پول براى مخارج متحصنين است. حاجى محمدتقى پول را گرفت و هرچه خواست آن زن را بشناسد كه از كجا آمده, زن امتناع كرده, بدون گرفتن رسيد مراجعه نمود.(39)

چنان كه خوانديد, در مقابل بست نشينى عالمان دينى, جمعى از رجال سياسى به سفارت انگليس رفته, آنجا بست نشستند; همان مكانى كه هر روز محل رفت و آمد غرب زده ها و فريفته ها بود و دايم از سوى انگليسيها پذيرايى مى شدند.(40)

سفير فرانسه دراين باره, بگونه اى كوتاه و زيركانه نوشت: ((اگر زمين باغ سفارت انگليس, زير پاى مردم آزادىخواه تهران خراب و باخاك يكسان شد, در عوض از اين رهگذر به سياست بريتانيا كوچكترين لطمه و زيانى وارد نگرديد.))(41)

براساس اين گزارش,درمشروطه به دوگروه اززنان ودونوع حركت از سوى آنان برمى خوريم; يكى خيزش توده هاى عظيم زنان مسلمان به انگيزه هاى دينى و ديگرى اقدامات سياسى نظامى جمعى اززنان روشنفكران و وابستگان آنان, به نيت كمك به همسرانشان يا زمينه سازى براى نفوذ بيگانه.(42)

حضور مسلحانه زنان مشروطه

حركت دامنه دار و همه جانبه زنان, تنها به تظاهرات و حفاظت از جان روحانيون و مانند آن محدود نمى شد, بلكه در مواقع لزوم, سلاح برگرفته, جان بر كف در مقابل عمال وابسته به اجانب مى ايستادند. دراين باره نيز بطور اختصار به چهار مورد اشاره مى كنيم:

الف - در ماجراى قيام مردم براى لغو قرارداد رژى خوانديم كه: ((يك عده زن مسلح با چادر نماز كه گوشه هاى آن را به كمر گره زده بودند, در بازار ظاهر شده, دست به اسلحه برده, تهديد كردند تا....))(43)

نمايش قدرت زنان و حضور مسلحانه آنها نه براى ارعاب مردم, بلكه به منظور ارعاب ماموران حكومت قاجار بود, زيرا كسبه و بازاريان به ميل خود و به اطاعات از رهبر روحانى خويش مغازه ها را بسته بودند, و ماموران مسلح رژيم به زور سرنيزه آنان را به گشودن مغازه ها وادار كردند. اين نمايش, هم تهديدى عليه حكومت بود و هم عذرى براى بازاريان.

ب - پس از اين, در تبريز قحطى, گرسنگى, احتكار و گرانى مردم را به ستوه آورد و چون اين موضوع يك مساله سياسى و براى درهم شكستن مقاومت مردم بود, زنان بار ديگر وارد صحنه شدند و با قدرت سلاح, درب انبارهاى غله محتكران را گشودند. طبق گزارشى دسته اى از زنان مسلح به رهبرى زينب پاشا به دفاع از مردم پرداخته, انبار غله قائم مقام را تصرف كردند. اعتمادالسلطنه در خاطرات روز چهارشنبه 14 ربيع الاول سال 1313 خود مى نويسد: مردم ابتدا خيال غارت خانه قائم مقام را نداشتند, بلكه اين قائم مقام بود كه به بيست تا سى نفر الواط اسكويى دستور داد كه به مردم تيراندازى كنند.(44)

عمليات ديگر زينب پاشا حمله به خانه يكى از محتكران تبريزى موسوم به نظام العلما بود كه در ماه ربيع الثانى سال 1316 انجام شده است.(45)

ج - عمليات مسلحانه ديگر آنها وقتى بود كه با كاروانى عازم كربلا بودند. در بين راه نيروهاى دولت عثمانى راه را بر كاروان بسته و به تفتيش و سختگيرى پرداختند. زينب پاشا نيز با زنان مسلح همراه خود به ماموران عثمانى حمله كرده و آنان را فرارى داد.(46)

د - در جريان حمله هاى مسلحانه ستارخان, عده اى از زنان مسلح نيز حضور داشتند. آقاى ناهيد به نقل از جريده حبل المتين مى نويسد: ((در يكى از نبردهايى كه بين اردوى انقلابى ستارخان با لشكريان شاه رخ داد, بين كشته شدگان انقلابيون جنازه بيست زن مشروطه طلب در لباس مردانه پيدا شده است.))(47)

همو به نقل از پاوليچ مى نويسد: ((يكى از سنگرهاى تبريز را زنان چادر به سر تبريزى اداره مى كرده اند. او عكس 60 نفر از اين زنان مجاهد تبريزى را ديده است.))(48)

ه - در ماجراى تصويب قانون اساسى در مجلس مشروطه نيز زنان مسلح حضور داشته اند. كسروى دراين باره مى نويسد:

((روز چهارشنبه بيست و چهارم ارديبهشت در اينجا نيز تكانى پديدار شد, بدين سان كه گروهى از زنان دستارى بستند و براى طلبيدن قانون اساسى(49) به مجلس رفتند. اين بار ديگر بود كه زنان روپوشيده ايران با چادر و چاقچور [مسلحانه] همپايى در جنبش آزادى مى نمودند و پيداست كه آنان را برانگيخته بودند. مجلس به اين نمايش نيز ارجى ننهاد و به زنان پاسخ داد: شما محرك داريد.))(50)

صرف نظر از خواسته زنان, برخورد نقل كننده اين خبر و مجلس مشروطه, با زنان مسلمان برخوردى نامعقول بوده است. اين درحالى بود كه زنهاى مسلمان, تنها به خاطر حمايت از دين و روحانيت به ميدان آمده بودند. آرى اگر منظور از تحريك, خروش دينى باشد, آنان با محرك اسلام و قرآن به صحنه هاى سياسى نظامى آمده بودند.

ارزيابى حركت زنان

حركت اسلامى زنان محجبه از جهتهاى مختلفى داراى اهميت و قابل ارزيابى است:

الف - باتوجه به فرهنگ رايج دربار قاجار.

ب - سابقه دينى برخورد با زنان.

ج - اثراتى كه سركوبى اين حركت به دنبال مىآورد.

در بعد اول, بايد به وضع زن در دوره قاجار توجه داشت و مقررات حكومت را براى حضور زنان درنظر آورد. آقاى ناهيد كه پيرامون نقش زن در مشروطه تحقيق كرده, چنين مى نويسد:

((در اين عصر, رسم بر اين بوده است كه در خيابانهاى تهران, زنان از يك طرف و مردان از طرف ديگر عبور كنند. گاهى فرياد آمرانه ماموران نظميه به گوش مى رسيد كه مى گفت: باجى روت رو بگير, ضعيفه تند راه برو.(51)

در بعد دوم, حضور زنان به اين شكل, آن هم با تاييد رهبران روحانى ايران, قابل توجه و ارزيابى است, زيرا ورود زن به جامعه باز, آن هم در زمانى كه برخورد با مردان اجتناب ناپذير بوده, در تاريخ ايران بسيار كم سابقه است. به استناد آراى مشهور, زن حق نداشت بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود و در صورت داشتن اجازه نيز از سخن گفتن و نگاه كردن به مردان منع شده بود. او مى بايست در راه رفتن, سخن گفتن و ديد و بازديدهاى مجاز از حداقل فرصت بهره جويد, راه رفتنش طولانى نشود, با مردان بيش از پنج كلمه سخن نگويد و...

در بعد سوم, منافع و اثرات حضور زن باحجاب ايرانى, محل دقت است, چه آنكه زن باحجاب را كسى نمى توانست بازرسى و تفتيش كند و او براحتى با چادر به حمل سلاح, مهمات, نامه, اخبار و... مى پرداخت, بويژه آنكه پوشيه هاى آن دوره مانع از شناخت آنان مى گرديد و درصورت تعرض به زنان, بهترين دستاويز تحريك احساسات فراهم مى شد.

باتوجه به سه جهت بالا, معلوم مى شود كه حركت زنان مسلمان در مشروطه, يك جوشش اصيل مذهبى و ريشه دار بوده كه توانسته است برضد جو حاكم آن دوره خودنمايى كند; بعلاوه, چنين جوششى تنها به خاطر اداى تكليف الهى و دفاع از اسلام و روحانيت آغاز شده است.

زنان, پس از فرمان مشروطيت

پس از پيروزى مشروطه خواهان و صدور فرمان مشروطيت, حضور و تلاش زنان براى تصويب متمم قانون اساسى, چشمگير و سازمان يافته بود. در اين مرحله, زنان با پشت سرگذاشتن مبارزات پيشين كوله بارى از تجربه را با خود داشتند. علاوه براين, انجمنها و سازمانهايى تشكيل شده بود تا به اقدامات آنان نظم و انضباط بخشيده, حركت آنها را سرعت بخشد.

يكى از سازمانهاى زنانه كه فعاليتش مخفى بود ((اتحاديه غيبى نسوان)) معرفى شده است. نماينده اين اتحاديه براى تتميم قانون اساسى, نامه بلندبالايى به روزنامه نداى وطن نوشت و اعضاى مجلس را به باد انتقاد گرفت. در نامه او چنين آمده است:

((اگرچه زن هستم و به قول آقايان ناقص عقل[ ...اما مى خواهم] چهل روزى هم كار را به دست ما زنها واگذارند و به شرط آنكه عار نداشته باشند, زيرا كه وجود ما بسته به وجود يكديگر است... خلاصه ما وكلا را انتخاب مى كنيم و وزرا را انتخاب مى كنيم, ولى نه مثل شما كه استعفاى ناصرالملك را قبول كنيم وقوام الدوله را به جاى او برقرار و وقتى خبردار شديم كه چه عيوب در كار اوست دوكرورضرر به خودمان زده ايم. بارى قانون را صحيح مى كنيم, حكام تعيين مى كنيم, دستورالعمل ولايت رامى فرستيم, ريشه ظلم و استبداد را از بيخ مى كنيم, ظالمين را قتل مى كنيم, انبارهاى جو و گندم متمولين را مى شكنيم,كمپانى براىنان قرارمى دهيم,خزانه هاىوزراراكه از خون خلق جمع ودر سردابها گردكرده اند بيرون مىآوريم, بانك ملى را برپا مى كنيم, عثمانى را عقب مى نشانيم, اسراى قوچان را عودت به خانه هاى خود مى دهيم,(52) قنوات شهرى را صحيح مى كنيم و آب سالم به مردم مى خورانيم, كوچه و خيابانها را تنظيف مى كنيم, كمپانى براى شهر معين مى كنيم و بعد از تمام اين كارها تا سلخ رمضان كارها منظم شده و ماها از خدمت خود استعفا كرده, رسما اعلان و اعلام مى كنيم كه بقيه را ديگران اصلاح كنند.))(53)

در اينجا اخبار اين مرحله از مشروطه را بطور كوتاه و فهرست وار از نظر شما مى گذرانيم:

الف - حركت در تهران و ساير شهرها:

زنان تهرانى به طرف مجلس مى روند و از نمايندگان, قانون اساسى را مطالبه مى كنند. به زنان جواب مى دهند: شما محرك داريد.(54)

زنان در شهر تبريز پرشورتر از مردان به صحنه آمدند. در گزارش انجمن ملى تبريز كه به تهران مخابره شده, چنين آمده است:

((تمامى اهل شهر در هيجان, حتى طايفه نسوان با بچه هاى شيرخواره در مساجد محلات جمع, اهالى بى طاقتى و بى صبرى را به اعلى درجه رسانيده.))(55)

در همين روزها, زمينه پردازان شورش, در ماكو و قره داغ به مردم حمله ور شده, تعدادى را مى كشند و اموالشان را غارت مى كنند و براى تحريك مردم, نامه اى نشان مى دهند و مى گويند: اين حمله زير سر دولت بوده است. مردم بخصوص زنان تهران, تبريز, اصفهان وبرخى از نقاط ديگر ضمن محكوم كردن اين حركت,كمكهايى به منطقهآسيب ديده ارسال مى كنند.

ب - ماجراى نان:

يكى از مشكلات و پيامدهاى حركت مردم انقلابى درمشروطه, كمبود نان, و علت آن احتكار غله بود. جمعى از ثروتمندان, انبارهاى خود را از گندم و جو پر كرده, از عرضه و فروش آن خوددارى مى كردند. اين موضوع باعث شد جلوى نانواييها همواره شلوغ و پر از مرد و زن باشد.

اين مشكل, چند نوبت در دوره مشروطه رخ نمود. نخست در سالهاى 1313 تا 1316 كه به قيام مسلحانه مردم منجر شد و عده اى قربانى گرفت. بار ديگر آن, پس از اعطاى مشروطه در سال 1325 قمرى بود. كسروى دراين باره به واقعه اى اشاره مى كند كه در تبريز اتفاق افتاد و طى آن مرد و زن به سوى يكى از انبارداران حمله كرده, او را اعدام نمودند.(56)

چنان كه قبل از اين يادآور شديم و در نامه نماينده اتحاديه زنان نيز تصريح شده بود, نقش زنان در اين حركت نيز چشمگير و قابل ملاحظه بود, بلكه مى توان گفت: در مواردى مثل ماجراى زينب پاشا حركت را از سقوط حتمى نجات دادند.

ج - تاسيس بانك ملى ايران:

مجلس زمانى تصميم گرفت بانك ملى ايران را تاسيس كند كه ايران, پشتوانه و پول كافى نداشت و دولت تصميم گرفته بود, دست نياز به سوى روس و انگليس دراز كند. در اين هنگام, مجلس مخالفت كرده, طبق يك نقشه حساب شده! طرح بانك ملى را ريخت تا دولت به جاى قرض گرفتن از بانك خارجى, از اين بانك قرض بگيرد! براساس اخبارى كه از طريق مجلس و هواداران آن منتشر شده, اين اقدام با استقبال مردم روبه رو گشته, كمكهاى شايانى به دنبال آورد. در اين زمينه, زنان نيز براى پا گرفتن بانك ملى كمكهاى تحسين برانگيزى ارائه كردند.

روزنامه مجلس دراين باره مى نويسد:

((بيوه زنان كشور ما گوشواره و دستبند خود را براى اداى قرض دولت و تاسيس بانك داخله حاضر كرده و هر يك مى خواهند كه در اين باب بر ديگرى سبقت گيرند.))

روزنامه ديگرى در اين زمينه چنين گزارش مى دهد:

((زنان به فرياد آمده, اظهار كردند كه, لباس, فرش و مخلفات خود را فروخته, بلاعوض به دولت داده, راضى نخواهيم شد كه دوباره از خارج قرض كنند...))

در يكى از اين روزها هنگامى كه سيدجمال الدين واعظ درباره قرض گرفتن از بيگانگان و زيانهاى آن سخنرانى مى كرد, پيرزنى از ميان جمعيت به پاخاست وگفت:دولت ايران چرامى خواهدازدولتهاىخارجى پول قرض كند؟ مگرمامرده ايم! من يك زن رختشوهستم وبه سهم خوديك تومان مى دهم.

زن آزاده ديگرى از قزوين, زينتآلات خود را به مجلس شوراى ملى فرستاده, از نمايندگان مى خواهد كه آنها را فروخته و پولش را صرف تاسيس بانك ملى كنند.(57) نامه شورانگيز آن زن كه همراه طلاهاى اهدايى به مجلس فرستاده بود و فهرست آن طلاها و حراج و فروش آن, يكى از نمودهاى حضور زنان در تاريخ ايران است.(58)

د - گلوله باران مجلس شورا:

اقدامات زنان در اين باره نيز قابل توجه گزارش شده است. آنان علاوه بر حضور نظامى, مردان خود را وادار مى كردند, به مقاومت برخيزند. حتى نقل شده كه مردى براى آنكه نتوانسته بود كار مثبتى انجام دهد و جواب قانع كننده اى براى زنش نداشت, خودكشى كرد[.!؟](59)

در جريان گلوله باران مجلس, زنان نيز كشته دادند, ازجمله زنى كه نامه تهديدآميزى به مظفرالدين شاه داده بود. وى عمه ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل بوده است. او در خانه اش يك انبار سلاح,مهمات جنگى و مواد منفجره داشت و به مبارزان كمكهاى فراوانى كرده بود.(60)

زنان براىحمل كشته هاومجروحان حادثه حمله به مجلس, فداكارى زيادى ازخودنشان دادند.يحيى دولتآبادىنوشته است:((خبرمىآورندكه نعش جوانان مجاهد را مردان جرات ندارندبردارند,زنهاهمت كردهآنهارا برمى دارند.))(61)

در تبريز كه مردم به دفاع از تهران برآمده بودند, وضع بگونه ديگرى بود, بطورى كه محمدعلى شاه قاجار به مردم شهر 48 ساعت مهلت داد تا تسليم شوند و اعلام نمود كه در غير اين صورت, به شهر حمله خواهد كرد.

كميته زنان تبريز به كميته زنان ايرانى مقيم استانبول تلگراف زده, اين خبر را مخابره كرد. كميته زنان ايرانى در قسطنطنيه به ملكه آلمان و انگليس تلگراف زده و به آنان متوسل شد. ادوارد گرى[ وزيرخارجه وقت انگلستان]ازطرف ملكه انگليس به كميته زنان ايرانى پاسخ دادكه ملكه, پيگيرى رابه اومحول كرده واعلام داشت كه بادولت روسيه مشغول انجام اقداماتى است!!

همچنين زنان تبريزى در محاصره يازده ماهه شهر از هيچ تلاشى دريغ نكردند. آنها در جبهه و پشت جبهه, فعالانه حضور داشتند, جمعى لباس رزم پوشيده, جنگيدند و برخى جان باختند.(62)

ه - آزادسازى تهران:

مردم تهران و نيز زنان, پس از ((استبداد صغير)) در فتح تهران نقش مهمى داشته اند.

((زنها در اين اقدام علاوه براينكه با همكارى مردانشان بالاى سر در خانه هاى خود پرچم قرمز زدند, وقتى هم از خانه بيرون مىآمدند يك بيرق كوچك قرمز نيز در دست مى گرفتند.))(63)

پس از اين مرحله, انجمنها و سازمانهاى زنان شكل مى گيرد و اجتماعات, سخنرانيها و عمليات آنان آغاز مى شود. بايد اعتراف كرد كه همراه و هماهنگ با انحراف مشروطه و خفه كردن فريادهاى ((مشروعه)) خواهان و در ادامه به انحراف كشاندن جرقه هاى بيدارى و آزادىخواهى, انجمنها و سازمانهاى وابسته و منحرف و يا مشكوك و سوال انگيز بسيارى نيز شكل گرفت كه بخش عمده اى از آنها را در دوره سلطه رضاخان مى توان شاهد بود و اينك فرصتى براى پرداختن به آنها نيست. براى آگاهى بيشتر مى توانيد به منابع موجود ازجمله ((زنان ايران در جنبش مشروطه)) صفحات 63, 81 - 83, 95, 107 - 123 و يادگار عمر, ج2, ص301 مراجعه كنيد. چنان كه انتشاربرخى نشريات وابسته نيزدرهمين چارچوب صورت مى گرفت.

حضورگسترده زنان درمشروطه وانعكاسآن درتاريخ

حضور زنان مسلمان ايرانى در مراحل مقدماتى مشروطه و در حين حركت و پس از آن از گزارشهاى متواترى محسوب مى شود كه در هر اثرى از آثار تاريخ مشروطه ثبت شده است. احمد كسروى در چندين مورد بر حضور گسترده زنان تاكيد كرده است, ازجمله: در ماجراى دستگيرى حاج شيخ محمد واعظ و كشته شدن يكى از سادات طلاب, حفاظت و نگهبانى از جان عالمان, رويارويى با سربازان حكومت, تعظيم شعاير دينى و برگزارى مراسم شهيدان, حمايت از هجرت روحانيون, كمك به دولت انقلابى, تحمل مشكل گرانى و كمبود نان در راه رسيدن به هدف, شركت در جلسه ها و محفلهاى سياسى و اقدامات مسلحانه نظامى.

علاوه براين, تاريخ بيدارى ايرانيان, تاريخ انقلاب مشروطيت ايران, تاريخ استقرار مشروطيت ايران, افكار اجتماعى و سياسى و اقتصادى در آثار منتشر نشده دوران قاجار, تحريم تنباكو اولين مقاومت منفى در ايران, خاطرات اعتمادالسلطنه (روزنامه), قيام آذربايجان در انقلاب مشروطيت ايران, خاطرات حاج سياح, حيات يحيى دولتآبادى, خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صد ساله, سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ايران, اختناق ايران, مشعلداران و پيشتازان آزادى زنان و صدها كتاب, خاطره نامه, سفرنامه, روزنامه و مجله كه شمارش آن از حوصله اين مقاله بيرون است, همه و همه نقش گسترده زنان را در مشروطه ياد كرده اند. نقل تمام اين اقوال, خود كتاب مستقلى را تشكيل مى دهد. برخى نيز در خصوص نقش زنان, آثارى عرضه كرده اند, مانند: زنان ايران در جنبش مشروطه نوشته آقاى عبدالحسين ناهيد كه تاكنون چند نوبت در داخل و خارج چاپ شده است, زن ايرانى از انقلاب مشروطيت تا انقلاب سفيد, اثر خانم بدرالملوك بامداد, چاپ انتشارات ابن سينا, 1348.

بجز كتابهاى ياد شده, مقاله ها و پايان نامه هاى زيادى در دست است كه به خاطر كثرت و فراوانى, بيان آن خارج از مجال اين نوشته است.

بهايى كه زنان پرداختند

زن مسلمان ايرانى, بخصوص در دوره قاجار باتوجه به وضعيت اجتماعى خود نمى توانست به آسانى قبول كند كه مردان حكومت او را دستگير و زندانى كنند; به همين جهت كشته شدن را آسانتر از اسارت و اهانت مى دانست. با اين حال, به منظور احياى مقررات اسلامى و دفاع از روحانيت حاضر شدند, هر بهايى را بپردازند.

مردان آن دوره كه شوهران, برادران و فرزندان غيور آنان محسوب مى شدند, به اين معامله راضى بودند. آنان نيز على رغم شدت و سختگيريها رضايت داشتند كه زنان در عرصه سياست حاضر شده و به صفوف مبارزان بپيوندند. اما هيچ گاه اعمال ناشايست حكومت در جلوگيرى از زنان يا دستگيرى آنان, قبح خود را از دست نداد و اين كردار به نوبه خود, حربه اى برنده برضد رژيم قاجار به حساب آمده.

حاج سياح كه مدتى در حبس طايفه قاجار بوده, در خاطرات خود با لحن توبيخآميزى مى نويسد:

((زنهاى مسلمه را حبس مى كنند, كسى نمى پرسد تقصيرشان چه بوده است[ ؟]))(64)

كسروى اين گونه نوشته است:

((از بيرون آمدن زنان, جلو گرفتند و هركه از ايشان را مى ديدند مى گرفتند و در قراولخانه نگه مى داشتند.))(65)

جمع زيادى از زنان در اين راه كشته شدند. متاسفانه, با توجه به وضعيت آن دوره, آمار دقيقى از آنان در دست نيست, تنها برخى از مورخان آن هم در موارد معدود به ذكر كشتگان پرداخته اند.

((در يكى از نبردهايى كه بين اردوى انقلابى ستارخان با لشكريان شاه رخ داد, بين كشته شدگان انقلابيون جنازه بيست زن مشروطه طلب در لباس مردانه پيدا شده است.))(66)

در جريان حمله انقلابيون! به صفوف سربازان شاه قاجار, براى پاكسازى عناصر استبداد در شهر رشت و فتح تهران نيز عده اى از زنان كشته و زخمى شدند.(67)

حاصل كار

مشروطه در بينش سياستمداران اسلامى, بخصوص روحانيان سرشناس نظير مرحوم آيت الله شهيد شيخ فضل اله نورى, يك تحول موفق نبوده است و على رغم تلاشهاى عمده روحانيون و نيروهاى مذهبى, سهم درنظر گرفته شده براى شريعت و شريعت خواهان اندك بوده است.

زنان مسلمان بطور كلى پس از مشروطه, متوقف شدند و سهمى براى حركت سرنوشت ساز آنان منظور نشد. در قانونى كه با تاييد دولت انگليس, تصويب شد, زنان از انتخاب كردن نماينده و انتخاب شدن محروم شدند.

طبق بند اول ماده سوم نظامنامه انتخابات مجلس شوراى ملى, زنان از انتخاب كردن نماينده محروم بوده و حق راى نداشتند. همچنين به استناد بند اول ماده پنجم, حق انتخاب شدن نداشتند.(68)

متن نظامنامه اى كه از سوى سربار كلى, سفير انگليس به لندن مخابره شده است, با آنچه در ايران منتشر شده, از نظر ويرايش متفاوت است. در سند پيوست شماره 198 وزارت امور خارجه انگليس, موضوع محروم كردن زنان از حق راى در بند اول ماده پنج از فصل دوم و محروميت از كانديد شدن در بند دوم ماده هشت از فصل سوم آمده است.(69)

تاريخ معاصر نيز به زنان مسلمان, ستم كرده و حماسه هاى پرشور دينى آنان را بازگو نكرده است. پديدآورندگان كتابهاى درسى دبيرستان از حركت زنان در ماجراى مشروطه سخن نگفته اند و تنها در نقل قرارداد رژى با اشاره, به يك جمله اكتفا كرده اند!!

چرا سابقه درخشان نهضت زنان مسلمان را منعكس نمى كنند تا همه بدانند كه هر وقت دشمن درصدد بوده به اسلام و روحانيت آسيبى برساند, بانوان نيز در مبارزه شركت جسته اند.

شايسته است دفتر تحقيقات و برنامه ريزى و تاليف كتابهاى درسى وزارت محترم آموزش و پرورش اين كمبود را جبران كند و سهم زنان را نيز در جنبش مشروطه و حركتهاى قبل و بعد آن, با وضوح بيشترى منعكس نمايدO .


پى‏نوشت‏ها:

1 - آوردن واژه ((رسمى)) يادآور اين نكته است كه سابقه نفوذ اجانب بطور غير رسمى به زمانهاى قبل برمى گردد و اگر بخواهيم سرچشمه آن را پيدا كنيم, حداقل تا دوره امير تيمور (قرن هشتم) بايد به عقب برگرديم.
2 - خاطرات اعتمادالسلطنه.
3 - همان مدرك.
4 - همان مدرك.
5 - همان مدرك.
6 - زنان ايران در جنبش مشروطه, عبدالحسين ناهيد, ص12, نشر احيابهار, تبريز, 1360, كتاب جمعه, ش23 - 30, اسفند 1358.
7 - معايب الرجال, چاپ سنگى, مجلس شرابخوارى.
8 - ر.ك. زنان ايران در جنبش مشروطه, عبدالحسين ناهيد, ص12 - تاريخ معاصر ايران, سال سوم دبيرستان, ص46 - وقايع خاور ايران در دوره قاجار, سيدعلى ميرنيا, ص166 - 181, نشر پارسا, تهران.
9 - نگاه كنيد به پاورقى شماره 7.
10 - همان مدرك.
11 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص12 و 19 و 59 - تاريخ مشروطه ايران, احمد كسروى, ج1, ص289, انتشارات اميركبير, 1357.
12 - همان مدرك.
13 - همان مدرك.
14 - همان مدرك.
15 - تاريخ بيدارى ايرانيان, ميرزا ناظم الاسلام كرمانى, ص11, انتشارات اميركبير, 1362.
16 - همان مدرك, ص12. لازم به ذكر است كه اين فتوا در منابع ديگر با اندك تغييرى ديده شده است.
17 - همان مدرك. سفير فرانسه مى نويسد: ((عزيمت دسته جمعى روحانيون از تهران به منزله تعطيل و وقفه كليه مراسم و تشريفات ضرورى دين و تدريس و قضاوت بود.)) (ايران امروز, ص219).
18 - همان مدرك, ص13.
19 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص32 - 33, به نقل از تحريم تنباكو اولين مقاومت منفى در ايران, ابراهيم تيمورى, ص152 - 153.
20 - همان مدرك.
21 - هملان مدرك.
22 - تاريخ بيدارى ايرانيان, ميرزا ناظم الاسلام كرمانى, ص13.
23 - همان مدرك.
24 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص36, به نقل از خاطرات اعتمادالسلطنه (روزنامه), ص781.
25 - كارنامه زنان مشهور ايران, ص105, آموزش و پرورش, 1352.
26 - خطاب به امام جمعه كه براى ساكت كردن مردم سخنرانى مى كرد!
27 - تاريخ بيدارى ايرانيان, ص42.
28 - همان مدرك, ص300.
29 - همان مدرك.
30 - تاريخ مشروطه, ج1, ص107.
31 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص55, به نقل از ((قدرت و مقام زن در ادوار تاريخ)), غلامرضا انصارىپور, ص441.
32 - همان مدرك, ص57 - 58, به نقل از تاريخ استقرار مشروطيت در ايران, حسن معاصر, ص81 و تاريخ معاصر يا حيات يحيى دولتآبادى, ج2, ص26 و تاريخ انقلاب مشروطيت ايران, مهدى ملك زاده, ج2, ص61 - 62.
33 - همان مدرك.
34 - همان مدرك.
35 - همان مدرك.
36 - همان مدرك, ص60, به نقل از تاريخ مشروطيت ايران, ص64.
37 - تاريخ مشروطه, ج1, ص97 و 101.
38 - همان مدرك.
39 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص60.
40 - ايران امروز, اوژن اوبن, ترجمه على اصغر سعيدى, ص219, انتشارات زوار, 1362. سفير فرانسه همچنين در جاى ديگرى از خاطرات خود نوشته است: ((انگلستان به حمايت از تمايلات انقلابى ايران جوان برخاست و به اعمال و اقداماتى دست زد كه اگر اطمينان به يك تكيه گاه خارجى نبود, عجب و كم جراتى آسيايى مانع از آن مى شد كه نتايج قطعى حاصل گردد.)) همو در جاى ديگر مى نويسد: ((در هر حال انقلاب ايران بعد از توافق انگليس و روس ظاهرا آخرين فرصت اقدام را در اختيار مردم اين كشور قرار داده است.)) (ايران امروز, ص214 و 242.)
41 - همان مدرك.
42 - درميان زنان مرتبط با انقلابيون, افرادى (مانند همسر غياث نظام كه به دست آنان كشته شد) بودند كه حاضر نشدند زير بيرق روس يا كشور ديگرى بروند. حساب اين افراد از سازمانهاى زنانه وابسته كاملا جداست.
43 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص42, به نقل از قيام آذربايجان در انقلاب مشروطيت ايران, كريم طاهرزاده, ص84.
44 - همان مدرك, ص45 - 46, به نقل از خاطرات اعتمادالسلطنه (روزنامه) ص1027 و 1031.
45 - همان مدرك, ص52 - 53, به نقل از مجله جهان زنان, ش3, دهم آبان 1358 و تاريخ مشروطه, احمد كسروى, ج1, ص142.
46 - همان مدرك, ص54, به نقل از مجله جهان زنان, ش3.
47 - همان مدرك, ص85, به نقل از سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ايران, پاوليچ, ترجمه م - هوشيار, ص55.
48 - همان مدرك, ص86 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص88 - 92.
49 - برخى اين سخن كسروى را طور ديگرى فهميده و چنين استنباط كرده اند كه زنان براى دفاع از قانون اساسى پيشنهاد شده از سوى روشنفكران وابسته, اجتماع كرده بودند, ليكن از جملات قبل او برمىآيد كه منظورش اين نبوده است.
50 - تاريخ مشروطه, احمد كسروى, ج1, ص315 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص96 - 97 كه تعداد آنان را 300 زن مسلح ياد كرده است.
51 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص18.
52 - اشاره به اسارت و فروش زنان و دختران قوچانى توسط حاكمان دست نشانده قاجار. ر.ك. پاورقى شماره 8.
53 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص67 - 68, به نقل از روزنامه نداى وطن, شماره 70 سال اول, 23 شعبان 1325 قمرى, نكته قابل توجه اينكه اتحاديه مزبور درنظر داشته است, ظرف مدت 37 روز تمام مشكلات كشور را حل كند!!
54 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص63, به نقل از جريده حبل المتين, شماره 18.
55 - همان مدرك, ص68.
56 - تاريخ مشروطه ايران, ج1, ص140 و 354 - 355.
57 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص75 - 77, به نقل از روزنامه مجلس, شماره 2 و جريده ملى, شماره 13 و...
58 - همان مدرك.
59 - همان مدرك, ص80, به نقل از انقلاب ايران, ادوارد برون, ص1317.
60 - همان مدرك, ص59.
61 - همان مدرك, ص81.
62 - همان مدرك, ص81 - 92.
63 - همان مدرك, ص94.
64 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص56, به نقل از خاطرات حاج سياح, ص347.
65 - تاريخ مشروطه, ج1, ص97.
66 - زنان ايران در جنبش مشروطه, ص85.
67 - همان مدرك, ص88 - 92.
68 - تاريخ بيدارى ايرانيان, ص515.
69 - كتاب آبى, احمد شبيرى, ج3, ص666 - 668, نشر نو, تهران, 1363.
 



 منبع مقاله : ماهنامه پيام زن