[ بررسى حضور سياسى اجتماعى زنان, ابعاد مختلفى را مى طلبد.
آنچه در اين پژوهش آمده, نگاهى است تاريخى به حضور زنان در بيعت,
هجرت و جهاد در صدر اسلام. و اين هر سه, مصاديقى روشن از نمودهاى
حضور فعال بانوان در عرصه مسائل اجتماعى بويژه در بعد سياسى مى
باشد. در اين بررسى, حضور زنان در قيام عاشورا نيز مى تواند در
فصلى جداگانه و به عنوان شاهدى گويا آورده شود و به همين انگيزه
اين بخش نيز تهيه شد ولى به خاطر پرهيز از به درازا كشيدن بحث, از
آن صرف نظر شد].
فصل اول
حضور زنان در بيعت
درك بهتر اهميت حضور زنان در بيعتهاى دوران پيامبر و ائمه(ع),
مستلزم در نظر گرفتن دو نكته مى باشد. نكته اول اهميت خود بيعت به
عنوان يكى از حساس ترين امور سياست اسلامى در آن دوران است. در
واقع در اين بيعتها مسلمين بيان مى داشتند كه در تحت هر شرايطى و
در هر زمينه اى از اوامر رهبرى اطاعت خواهند كرد و در تبعيت از او
هيچ گونه سستى به خود راه نخواهند داد. در تمامى بيعتهايى كه افراد
با پيامبر(ص) و پس از آن با ائمه(ع) داشتند مى دانستند كه اگر با
رهبر بيعت نمايند ديگر حق تك روى و يا مخالفت با رهبرى را ندارند.
به بيان حضرت على(ع): ((انما الخيار للناس قبل ان يبايعوا))(1)
مردم قبل از بيعت نمودن مختارند ولى پس از بيعت و اعلام وفادارى
نسبت به رهبر, حق تخلف از عهد خويش را ندارند.
در همين باره حضرت رسول(ص) هم در جايى مى فرمايند: سه گروهند كه
(مورد غضب الهى واقع شده) خداوند با آنان سخن نمى گويد: يكى از اين
سه گروه افرادى هستند كه با رهبر خويش فقط به جهت منافع دنيوى بيعت
مى نمايند; اگر به واسطه بيعت به مطامع دنيوى خويش رسيدند بر بيعت
خويش پايدار مى مانند و اگر نه, دست از حمايت برداشته و از بيعت
تخلف مى نمايند.(2)
اين عهدها و بيعتها آنچنان مهم بودند كه خداوند در قرآن اجر
وفاداران بر بيعت را اجر عظيم توصيف كرد و فرمود:
ان الذين يبايعونك انا يبايعون الله يدالله فوق ايديهم فمن نكث
فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه الله فسبيوتيه اجرا
عظيما.(3) آنان كه با تو بيعت مى كنند جز آن نيست كه با خدا بيعت
مى نمايند; دست خدا بالاى دستهايشان است, پس هر كه بيعت شكنى نمايد
به زيان خود شكسته است و هر كه به آن وفا كند پس به زودى خداوند به
او اجرى عظيم خواهد داد.
نكته دومى كه بايد تبيين شود تا بحث روشنتر باشد, شرايط زمانى و
مكانى و اجتماعى هر كدام از اين بيعتهاست لذا در اين نوشته سعى مى
شود هر يك از آنها را با در نظر گرفتن اين شرايط بررسى گردد.
نخستين بيعت:
اولين بيعت در زمان رسالت پيامبر(ص) با عنوان عقبه اولى يا بيعه
النسإ ذكر گرديده است. اين بيعت در زمانى واقع شد كه مسلمين به شدت
از جانب كفار تحت فشار بودند. اين فشارها كه ابتدا با حصر اقتصادى
در شعب ابيطالب آغاز شده بود, اينك با فوت حامى مقتدر و صاحب نفوذ
پيامبر(ص), حضرت ابوطالب, به اوج خود رسيده بود تا بدانجا كه
پيامبرى كه عظمت صبر و استقامتش كوه را به تمسخر مى گرفت با خداى
خود اين گونه نجوا مى كرد كه:
اللهم اليك اشكو ضعف قوتى و قله حيلتى و هوانى على الناس يا
ارحم الراحمين انت رب المستضعفين و انت ربى بمن تكلنى؟ خدايا ضعف
نيرويم و ناتوانى در تدبيرم و ضعف ام را در ميان مردمان به درگاه
تو عرضه مى دارم. بارخدايا! تو مهربان ترين مهربانانى, تو پروردگار
ضعيفانى و تو رب من هستى, اى پروردگارم, مرا به كه واگذار مى كنى
در اين شرايط دشوار و سخت؟
در همين زمان بود كه چند تن از اهل يثرب به نزد پيامبر(ص) آمدند
و پس از آشنايى با اسلام با آن حضرت بيعت كردند. در اين بيعت زنى
به نام هفرإ دختر عبيد بن ثعلبه, حضور داشت و حتى برخى از مورخان
بر اين باورند كه از آنجا كه حضور يك زن در امرى به اين مهمى, آن
هم در زمانه اى كه زن از اولين حقوق فردى و اجتماعى خود محروم بود,
بسيار شگفتآور مى نمود, اين بيعت, بيعت النسإ ناميده شد.(4)
بيعت دوم
بعد از اين بيعت, اين گروه به يثرب بازگشتند و تبليغات وسيعى را
آغاز كردند. سال بعد 73 نفر مسلمان از يثرب به مكه آمدند تا هم حج
بگزارند و هم آمادگى خود را براى اطاعت از پيامبر(ص) به او اعلام
كنند. اين گروه با پيامبر(ص) بيعت جديدى كردند كه به عقبه ثانى
مشهور است.(5) بنا بر متون تاريخى, در اين بيعت دوم هم چند زن حضور
داشتند: نسيبه دختر حارث انصارى و خواهرش, نسيبه دختر كعب از بنى
خزرج, ام منيع و اسمإ دختر عمرو بن عدى. اين چند زن همراه با
سايرين در شب سيزدهم ذىالحجه, مخفيانه در منى نزد پيامبر(ص) آمدند
و با آن حضرت عهد كردند تا از پيامبر دفاع كنند همان گونه كه از
فرزندان و خانواده خويش دفاع مى نمايند. اين بيعت هم در شرايط
بسيار حساسى واقع شد چرا كه مشركين پس از فهميدن ماجرا به سرعت به
سوى يثربيان مسلمان آمدند تا آنان را دستگير نموده و شكنجه نمايند,
ولى مسلمين كه مطلع گرديده بودند, به سرعت از مكه گريختند. مشركين
به تعقيب آنان پرداختند و در نهايت دو نفر از آنان را گرفتند كه
يكى شان گريخت و ديگرى پس از تحمل شكنجه هاى سخت توانست با وساطت
يكى از دوستان خويش رهايى يابد و به يثرب باز گردد.
بيعت با پيامبر(ص) يك بار ديگر در جريان صلح حديبيه تكرار شد.
در زمانى كه هنوز مكه پايگاه شرك بود و هنوز هم مشركين گاه و بيگاه
حملات سختى به مسلمانان مى نمودند. پيامبر به همراه گروه زيادى از
مسلمانان به قصد انجام سفر حج عازم مكه گرديدند به اميد آنكه همچون
ساير قبايل و گروهها كه در موسم حج به مكه رفته و حج مى گزارند,
بتوانند خانه خدا را زيارت كنند. اما على رغم اينكه مسلمانان بارها
اعلام كرده بودند كه اين سفر آنان صرفا زيارتى مى باشد باز هم با
مقاومت قريش مواجه گرديدند و پس از اعزام نمايندگانى به سوى قريش
متوجه شدند كه قريش قصد مبارزه دارد; آن هم در شرايطى كه مسلمين
هيچ سلاح جنگى اى به همراه نياورده بودند. در اين وضعيت حساس و
اضطرارى, مسلمين زير درختى جمع شده با پيامبر(ص) بيعت نمودند تا از
او اطاعت كنند و از اوامرش ذره اى تخلف ننمايند. اين بيعت به جهت
آنكه در شرايط بسيار حساسى صورت گرفت شإن نزول آيه اى واقع گرديد
كه در آن خداوند رضايت خويش را از بيعت كنندگان بيان مى دارد:
لقد رضى الله عن المومنين اذ يبايعونك تحت الشجره(6) ((به تحقيق
خداوند از مومنين آنگاه كه در زير درخت با تو بيعت نمودند راضى
گرديد.))
سلمه بن اكوع مى گويد: موقعيت آنچنان حساس بود كه در واقع مى
توان اين بيعت را بيعت مسلمين بر مرگ ناميد(7), بدين معنا كه آنها
اعلام كردند كه تا پاى جان از پيامبر(ص) دفاع مى كنند و در واقع
اطاعت مطلق شان را از آن حضرت(ص) بيان نمودند. لذا در ضمن روايتى
كه در تفسير على بن ابراهيم آمده بيان شده كه مسلمين در بيعت رضوان
عهد نمودند كه در برابر افعال پيامبر(ص) مطيع محض بوده و در هيچ
امرى با او مخالفت ننمايند.(8) حتى در اين بيعت خاص هم تعدادى زن
شركت داشتند كه از جمله آنها اين سه زن در منابع ذكر شده اند: بيع
بنت معود, ام هشام انصاريه و نسيبه دختر حارث.(9)
بيعت سوم:
بيعت ديگرى كه در زمان پيامبر انجام شد, در جريان فتح مكه بود.
با سقوط پايگاه شرك در مكه, مردم گروه گروه نزد پيامبر(ص) آمده و
با آن حضرت بيعت مى نمودند. در اين بيعت تفاوتى بين زنان و مردان
وجود نداشت و همان گونه كه مردان با رهبر بيعت مى نمودند زنان نيز
بيعت مى كردند, حضور زنان در اين بيعت بسيار گسترده بود و آيه اى
نيز در همين ارتباط نازل شد. در اين آيه اشاره مى شود كه زنان
مومنه با پيامبر(ص) بيعت نمودند مبنى بر اينكه به خدا شرك نورزند,
فضائل اخلاقى را رعايت كنند و سرقت نكرده, زنا ننموده, فرزندكشى
نكرده و نوزادان محصول زنا را به همسران خود نسبت ندهند, اوامر
پيامبر(ص) را عصيان نكرده و مطيع او باشند.(10) در ارتباط با مضمون
بيعت پيامبر(ص) با زنان, امام جواد(ع) مى فرمايند: مضمون بيعت,
اقرار و ايمان به خدا و تصديق رسول خدا(ص) بود.
نحوه بيعت نيز بدين صورت بود كه فرمودند تا ظرفى پر از آب
آوردند و ايشان دست مبارك خود را در آب ظرف فرو برده, بيرون آوردند
و پس از آن زنان به عنوان اقرار و ايمان به خدا و تصديق رسول خدا(ص)
دست خويش را در آن آب فرو بردند و بدين گونه بيعت واقع گرديد.(11)
لازم به ذكر است كه شيوه بيعت پيامبر(ص) با زنان به وضوح نمايانگر
اين امر است كه اگر دين مقدس اسلام اصرار بر حضور زن در صحنه
اجتماع و حمايت او از دين و رهبر دينى خود دارد تإكيد بر رعايت
حدود و مرزهاى لازم بين مردان و زنان جامعه نيز دارد.
علاوه بر اين جلوه هاى حضور زنان در بيعتها, در كتب تاريخ و
سيره به نام گروهى از زنان برمى خوريم كه بعد از بيعت با پيامبر(ص)
براى اثبات صداقت خويش در بيعت هم تلاش فراوان نمودند كه از آن
جمله مى توان اين زنان را نام برد:
ام سليط كه براى اثبات اطاعت خود از رهبرى در جنگ احد همراه
مسلمين شركت كرد و كار آب رسانى را به عهده داشت; ام شريك كه در
تبعيت از فرامين پيامبر(ص) شكنجه هاى فراوان متحمل گرديد و همچنين
در جنگ احد و خيبر هم در جبهه ها خدماتى انجام مى داد; هند دختر
اثاثه و ام معبد و كبشه بنت اوس و ام عطيه انصاريه.(12)
پس از دوران پيامبر(ص) باز هم حضور زنان را در مسإله بيعت براى
خلافت حضرت على(ع) مى بينيم. خود حضرت هجوم مردم براى بيعت با
ايشان را پس از قتل عثمان چنين توصيف مى فرمايند: بلغ من سرور
الناس بيعتهم اياى ان ابتهج بها الفقير و درج اليها الكبير و تحامل
نخوزها العليل و حسرت اليها الكعاب.(13)
شادى مردم بر اثر بيعتشان با من به جايى رسيد كه بچه ها شاد
گشتند و پيران با قدمهايى لرزان و بيماران با سختى و مشقت به سوى
بيعت آمدند و دختران جوان نيز به سوى بيعت آشكار گرديدند.
بجاست در پايان اين فصل, ذكرى از امام خمينى به ميان آوريم, روح
هدايتگرى كه از همان آغاز انقلاب, تلاش كرد تا درست مثل صدر اسلام
و به همان شيوه محمدى(ص) ((حضور زنان در بيعت)) يا به زبان امروز
((دخالت آنان را در سياست)) زنده كند. ايشان در يك جا مى فرمايد:
((آنچه لازم است تذكر دهم, شركت زنان مبارز و شجاع سراسر ايران
در رفراندوم است, زنانى كه در كنار مردان و بلكه جلوتر از آنان در
پيروزى انقلاب اسلامى نقش اساسى داشته اند, توجه داشته باشند كه با
شركت فعالانه خود, پيروزى ملت ايران را هر چه بيشتر تضمين مى كنند.
شركت در اين امر براى مرد و زن از وظايف ملى و اسلامى است.))(14) و
در جاى ديگر به صورت كلى تإكيد مى كند:
((زن بايد در مقدرات اساسى مملكت دخالت كند.))(15)
فصل دوم
حضور زنان در هجرت
تجربه تاريخى نشان مى دهد كه در هر مقطعى, گروهى از مردم هستند
كه گرچه با هدايت فطرت الهى شان راه ايمان و صلاح را مى دانند ولى
به دليل زيستن و ماندن در جامعه كفر, جامعه اى كه در آن جو غالب با
عصيانكاران است و مومنين و صالحين تحت فشار, نهايتا همرنگ جماعت مى
شوند و رفته رفته تحت تإثير روح حاكم بر جامعه قرار مى گيرند.
خداوند در چنين شرايطى امر به هجرت مى نمايد. آيات 17 سوره
نسإ(16), 56 عنكبوت و 10 زمر, همگى اشاره به اين معنا دارند. آيات
قرآن بدين گروه خطاب مى كند كه عذر آنان پذيرفته نيست, در جامعه
فسق يا چون موسى(ع) بايد قيام نمود و جامعه را تغيير داد و يا
ابراهيم وار نمروديان را در سرزمين خويش به خود واگذار نمود و به
سرزمين ديگرى هجرت كرد.
واضح است كه هجرت, همواره آميخته با سختيها و زجرها و رنجها
خواهد بود چرا كه هجرت يعنى ترك سرزمينى كه با آن انس گرفته اى,
خداحافظى با همه آنان كه ساليان سال با ايشان بوده اى, دور شدن از
علقه ها و علاقه هاى قديمى و كوچ به سرزمين غريبى كه حتى گاهى
مردمش را نمى شناسى. همين رنج است كه طبق روايات, مهاجر را مستوجب
رحمت ارحم الراحمين مى كند. به فرموده امام رضا(ع): من فر بدينه من
ارض الى ارض و ان كان شبرا من الارض استوجب الجنه و كان رفيق
ابراهيم و محمد عليهما السلام: كسى كه به جهت دينش از سرزمينى به
سرزمين ديگر رود هر چند مسافت اين هجرت يك وجب باشد, مستوجب بهشت
خواهد گرديد و رفيق حضرت ابراهيم و محمد عليهما السلام خواهد بود.(17)
در زمان پيامبر(ص) هم اين ضرورت براى ترك جامعه كفر پيش آمد و
در نتيجه آن دو هجرت تاريخى باشكوه و آميخته با رنجها و خطرات
فراوان واقع گرديد. يكى هجرت به حبشه و ديگرى هجرت به مدينه. از
اين دو سفر, بسيار گفته اند و شنيده ايم ولى آنچه كمتر به آن
پرداخته شده است حضور همپاى زنان با مردان بوده است; در اين فراز
سخت و شكوهمند صدر اسلام و يا اگر بخواهيم بهتر بگوييم در نهادن
اين اولين خشت از بناى حكومت اسلامى. در واقع آنچه اهميت دارد حضور
فيزيكى زن در اين سفرها نيست, صرف بودن او همراه با مردان نيست,
بلكه اين واقعيت است كه ايمان جديد آنچنان در رگهاى وجود زن مسلمان
مهاجر ريشه دوانيده بوده كه او را به اين باور رسانده است كه
بتواند همه عقله ها و علاقه هايش را بگذارد و همه رنجها را به جان
بخرد تا دينش را نگاه دارد. و اگر دقت كنيم, مى بينيم كه رنج هجرت
براى يك زن به خاطر لطافت وجودىاش, احساسات غنى تر و انسهاى
ديرپاتر اگر بيش از مرد نباشد كمتر نيست.
بعد از اين مقدمه كوتاه به بررسى تاريخى وقايع دو هجرت مى
پردازيم:
1ـ زنان مهاجر به حبشه
در هجرت به حبشه كه كاملا مخفيانه صورت گرفت حدود 83 مرد و 18
زن حضور داشتند(18) كه گاه چند نفرى و گاه تنها به سوى حبشه هجرت
كردند. در واقع اين گروه مسلمانان, فضيلت دو هجرت را دريافتند چون
بعدها نيز از حبشه به مدينه هجرت نمودند.(19) از زمره زنان در اين
گروه مى توان از اسمإ بنت عميس نام برد كه در همان روزهاى اوليه
رسالت پيامبر(ص) حتى قبل از آنكه ايشان به دارالارقم (مكان مخفى
دعوت به اسلام) بروند به آن حضرت ايمان آورد. پس از مدتى به جهت
آزار شديد مشركان به همراه همسر خود به حبشه هجرت كرد و پس از آنكه
پيامبر(ص) و ياران به مدينه رفتند به همراه ساير مهاجرين حبشه عازم
مدينه شد تا در جوار پيامبر(ص) به اسلام خدمت كند.
در مدينه بعضى از مهاجرين كه با آسايش نسبى به دست آمده براى
مسلمين, به فكر رسيدن به موقعيتى در حكومت نوپاى اسلامى افتاده
بودند با تفاخر به ((اسمإ)) گفتند كه ما بر شما در هجرت سبقت
گرفتيم و او به دور از هر منيت و عجبى پاسخ داد: بله, شما با
پيامبر بوديد و او گرسنه تان را سير مى ساخت و جاهلتان را عالم,
حال آنكه ما دور از آن وجود مبارك در غربت مى زيستيم. من آنچه را
كه مى گوييد به پيامبر عرضه مى كنم تا نظر مباركشان را جويا شوم.
پيامبر(ص) وقتى اين گفتگوها را شنيد فرمود: ((للناس هجره واحده و
لكن هجرتان)) ديگران يك هجرت داشتند و شما دو تا.(20) اين زن
بزرگوار بعدها همسر شهيد و هم مادر شهيد مى شود و كارنامه فضايل
خود را باز هم درخشانتر مى كند. همچنين حمايت او از ولايت نيز
داستان ديگرى دارد كه اينك مجال پرداختن به آن نيست.
از زنان ديگر مهاجر به حبشه مى توان از ام سلمه نام برد. او و
همسرش ابوسلمه از اولين خانواده هايى بودند كه ايمان آوردند و پس
از تشديد آزار و شكنجه به حبشه رفتند اما زمانى كه در آنجا شايع شد
كه كفار دست از شكنجه مسلمين برداشته اند, اين زوج جوان تاب دورى
از رهبرى را نياورده و به سرعت به سوى مكه بازگشتند ولى دريافتند
كه خبر, شايعه اى بيش نبوده است بلكه بدتر از گذشته, اين بار
مشركين زخم خورده, شدت شكنجه ها را بالا برده اند. ام سلمه و همسرش
نيز از اين امر مستثنا نشدند و آماج شكنجه ها و فشارها قرار گرفتند
تا اينكه ابوطالب آنان را در پناه خود گرفت و مانع آزار بيشتر آنان
شد.
پس از آغاز هجرت مسلمانان به مدينه, اين زوج جوان نيز به همراه
فرزند كوچك خود براى دومين بار تصميم به ترك سرزمين كفر گرفتند اما
در ابتداى راه, خاندان ام سلمه به آنان هجوم آورده و او را گرفته و
مانع رفتنش شدند. فرزندش را نيز گروه ديگرى به همراه خود بردند.
اين زن با ايمان نزديك به يك سال دور از همسر و فرزند خود به سر
برد. در نهايت برخى از بستگانش به او رقت آورده و رهايش كردند. او
نيز بعد از بازستادن فرزندش, شجاعانه و به تنهايى عازم هجرت به
مدينه شد كه در ميان راه گروهى اين زن و كودك غريب را يافتند و
براى رسيدن به مدينه ياريش كردند. ام سلمه در مدينه به همسر خويش
پيوست و به همراه او در فراز و نشيبهايى كه براى امت اسلامى پيش
مىآمد شركت كرد و در نهايت به افتخار همسرى شهيد نيز نائل آمد.
يادكردى از اين نكته نيز بى مناسبت نيست كه روزى, ام سلمه نزد
پيامبر آمده و از آن حضرت پرسيد: چرا با آنكه زنان چون مردان در
امر هجرت شريك بودند نامى از آنان در اين رابطه در قرآن نيامده است.(21)
بعد از اين پرسش ام سلمه بود كه اين آيه شريفه نازل گرديد: ((فاستجاب
لهم ربهم انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او إنثى بعضكم من بعض
فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا فى سبيلى و قاتلوا و
قتلوا لا كفرن عنهم سيإتهم و لادخلنهم جنات تجرى من تحتها الانهار
ثوابا من عندالله و الله عنده حسن الثواب.))(22)
غير از ام سلمه, ام كلثوم و سهله دختران سهيل بن عمرو, رقيه
دختر رسول خدا(ص), ليلى دختر ابوحشمه, سوده دختر زمعه نيز از گروه
مهاجرين حبشه بودند كه با شنيدن شايعه آزادى در مكه به آنجا
بازگشتند و تحت آزار فراوان قرار گرفتند. غير از اين زنان كه
تاكنون نام برديم نام اين چند تن هم در تاريخ جزو مهاجرين به حبشه
آمده است: فاطمه دختر صفوان بن اميه, امينه دختر خلف بن اسعد, ام
حبيبه دختر ابوسفيان, بركه دختر يسار, حسنه همسر سفيان بن حمر,
عفصه دختر عمر, ليلى دختر ابوحشمه بن غانم, عمره دختر سعدى بن
وقدان و ام حرمله. از ميان اين زنان فاطمه دختر صفوان بن اميه و ام
حرمله و ريطه دختر حارث بن جبيله با سه فرزندش موسى, عايشه و زينب
در ديار غربت از دنيا رفتند.(23)
2ـ زنان مهاجر به مدينه
با بالا گرفتن فشارها و شكنجه ها از سوى مشركين, مسلمانان نزد
پيامبر آمده و شكايت كردند. پيامبر(ص) به آنان فرمودند: ((خدا براى
شما برادرانى قرار داده و خانه هايى آماده كرده است)). آنگاه به
آنان دستور مهاجرت به يثرب را دادند. اين سفر نيز با خطرات بسيار
همراه بود چرا كه مشركان از ماجرا با خبر شده بودند و تا آنجا كه
مى توانستند مانع رفتن آنها مى شدند. اما على رغم تهديدات و آزار
مشركين, مسلمانان در گروههاى بسيار كوچك و گاهى حتى به تنهايى به
سوى مدينه به راه افتادند تا حكومت نوپاى اسلامى را به رهبرى
پيامبر(ص) تشكيل دهند. هجرت به مدينه از آنچنان اهميتى برخوردار
بود كه خداوند در قرآن مى فرمايد: والذين آمنوا و لم يهاجروا ما
لكم من ولايتهم من شى حتى يهاجروا.(24)
در اين هجرت نيز حضور گسترده زنان به چشم مى خورد. زنانى كه
تمام اموال و دارايى خود را, بىآنكه بدانند آيا هيچگاه ديگر به
آنان باز خواهد گشت, در مكه بر جاى گذاشتند و راه خود را در
بيابانى خشك و سوزان به مسافت حدود 470 كيلومتر به سوى مولا و
مقتداى خود آغاز كردند. يكى از پررنج ترين آنها, هجرت فاطمه بنت
اسد است. از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: فاطمه بنت اسد
مادر حضرت على(ع), اولين زنى بود كه پياده از مكه به مدينه, به سوى
پيامبر(ص) هجرت نمود. (25) در فضيلت اين زن همين بس كه به واسطه
لطف فراوانى كه در دوران كودكى پيامبر(ص) به آن حضرت نموده بود
ايشان او را مادر خود ناميد.(26)
ام ايمن از ديگر مهاجرين به مدينه است. او از جمله كسانى است كه
بر مردان و زنان ديگر سبقت گرفتند و در همان اوان بعثت پيامبر(ص)
به آن حضرت ايمان آوردند و در اين راه, استوار و مقاوم ماندند.
پيامبر(ص) هنگام هجرت مخفيانه خود از مكه به مدينه, اماناتى كه نزد
خود داشت به او سپرد تا بعدها حضرت على(ع) آنها را به صاحبانشان
باز گرداند. در فضيلت ام ايمن همين بس كه در زمان حياتش پيامبر او
را به عنوان زنى از اهل بهشت براى مسلمانان معرفى كرد.(27)
زينب دختر پيامبر(ص) نيز از ديگر زنان مهاجر بود. او كه در هجرت
از مكه به مدينه مورد تهاجم قرار گرفته و مجروح شده بود, بعدها به
سبب عوارض همان جراحات از دنيا رفت.(28)
ام هشام انصاريه نيز زن ديگرى است كه سختيهاى فراوانى را در راه
هجرت متحمل شد. از خود او نقل شده: در راه آنچنان تشنگى بر من عارض
شد كه توانم را ربود و مرگ را در چند قدمى مى ديدم ولى با كرامتى
از جانب خدا, آبى را يافتم و سيراب شدم و پس از آن آب حتى اگر
روزهاى بلند و بسيار گرم را روزه مى گرفتم هرگز تشنه نمى شدم. (29)
سبيعه زن مسلمان ديگرى است كه چون حتى همسرش از مشركان بود به
تنهايى از ديار كفر به سوى مولاى خود هجرت نمود و در حديبيه به
مسلمانان پيوست.(30)
حضرت فاطمه(س) به همراهى چند زن ديگر و به همراهى حضرت على(ع)
به سوى مدينه حركت كرد كه اين گروه نيز مورد هجوم مشركين قرار
گرفتند.
ام كلثوم بنت عقبه نيز يكى ديگر از زنان مهاجر است كه آيه ((يا
ايها الذين آمنوا اذا جإكم المومنات المهاجرات ...))(31) در باره
هجرت او نازل شده است. در اين رابطه نام زنان بسيار ديگرى نيز در
كتب تاريخ ذكر شده است.
در اينجا بايد نامى هم از زنان انصار بياوريم و منصفانه نقش
آنان را نيز در پناه دادن و نصرت مردان و زنان مهاجر در نظر بگيريم.
بى شك مهمانپذيرى و زحمات انصار بود كه از مدينه, مإمنى امن براى
همه مسلمانان ساخت و شرايط تشكيل حكومت اسلامى را در اين شهر فراهم
كرد.
هجرت زنان پس از پيامبر(ص)
پس از رحلت پيامبر(ص) نيز تاريخ شاهد هجرت بسيارى از زنان و
مردان صالح بوده است كه دل كنده از يار و ديار به دور شمع وجود
امام عصر خودشان گرد آمده اند و نام خويش را جزء اصحاب و راويان
حديث و ... جاودان ساخته اند. از ميان اين زنان, پيش از همه بايد
نام زينب(س) را برد و از هجرت او با قافله شهادت همراه امام حسين(ع)
ياد كرد. نمونه ديگرى از هجرت اين زنان بزرگوار, هجرت فاطمه
معصومه(س) مى باشد كه پس از آنكه برادرشان امام رضا(ع) به مرو سفر
مى كند براى آنكه در جوار امام خويش قرار گيرد سفر طولانى خود را
از مدينه به سوى مرو آغاز مى كند ولى بيمارى و رنج سفر, مهلت ديدار
باقى نمى گذارد و در قم جان از بدن رنجور اين زن مهاجر رخت برمى
بندد و مدفنش در طول قرون منشإ بركات مى شود. امام رضا(ع) اصحاب
خويش را تشويق مى نمودند كه به زيارت قبر اين بانوى بزرگ بروند و
مى فرمودند: ((من زارها فله الجنه))(32) و يا ((ان زيارتها تعادل
الجنه))(33): به درستى كه زيارت او معادل بهشت است. حضرت(ع) تإكيد
داشتند كه اين زيارت همراه با معرفت نسبت به شإن عظيم اين بانوى
ارجمند باشد. لذا مى فرمودند: ((من زارها عارفا بحقها فله الجنه))(34)
كسى كه حضرت فاطمه معصومه را زيارت نمايد در حالى كه عارف به حق او
باشد, بهشت از آن او است.
امام جواد(ع) نيز در ترغيب به زيارت آن حضرت مى فرمودند: ((من
زار عمتى بقم فله الجنه))(35) هر كه عمه ام را در قم زيارت نمايد
بهشت از آن او است و برتر از همه اينها در فضيلت اين زن مهاجر,
روايت امام صادق(ع) است كه سالها قبل از تولد ايشان فرموده بودند:
((ان لنا حرما و هو بلده قم و ستدفن فيها امرإه من اولادى تسمى
فاطمه فمن زارها وجبت له الجنه))(36) براى ما حرمى است و آن سرزمين
قم مى باشد و به زودى زنى از اولاد من به نام فاطمه, در آنجا دفن
خواهد شد. هر كه او را زيارت نمايد بهشت براى او واجب است.
همراهى با امام زمان(عج)
برخى روايات اشاره دارند كه چگونه با شروع قيام حضرت مهدى(عج)
زنان نيز چون مردان از هر سوى جهان براى يارى آن حضرت به سوى او
هجرت مى نمايند; از جمله اين سخن كه: ((و يجىء و الله ثلاث مإه و
بضعه عشر رجلا فيهم خمسون امرإه يجتمعون بمكه على غير ميعاد قزع
كقزع الخريف يتبع بعضهم بعضا و هى الايه التى قال الله اينما
تكونوا يإت بكم الله جميعا ان الله على كل شىء قدير))(37) قسم به
خدا كه سيصد و اندىاند كه در ميان آنان 50 زن حضور دارند در مكه
بدون قرار قبلى چون ابرهاى پاييزى به دنبال هم اجتماع مى نمايند و
مصداق اين آيه مى گردند كه هر كجا كه باشيد شما را خداوند خواهد
آورد, به درستى كه خداوند بر همه چيز قادر است.
فصل سوم
حضور زنان در جهاد
با آغاز رشد و تثبيت هر حركتى دينى و الهى, دشمنان نيز هجوم شان
را آغاز مى كنند. گروهى كه منافعشان از رشد و گسترش اين حقايق به
خطر مى افتد دشمنانى سركش خواهند شد كه هيچ نوع تهاجمى را فروگذار
نخواهند كرد. در اين مرحله است كه رشد و بالندگى عقيده حق و گسترش
آن منوط به خاموش كردن و فرو نشاندن تهاجم اين دشمنان مى گردد و
اينجاست كه ارزش جهاد در حفظ عقيده حق واضح مى گردد. در قرآن و
كلام نورانى معصومين(ع) نيز مكررا به ارزش جهاد برمى خوريم. قرآن
اصلا خصوصيت پيامبر و همراهان او را غلظت و شدت نسبت به كفار مى
داند(38) و در آيه اى ديگر مجاهدان را بر قاعدان و نشستگان از نبرد
برترى عظيم(39) مى دهد. ائمه(ع) نيز هر كدام به نحوى اين ارزش و
اهميت را بيان كرده اند. حضرت على(ع) جهاد را پايه و ستون دين مى
داند(40) و امام صادق(ع) در باره آن مى فرمايد: ((الجهاد واجب مع
امام عادل))(41) جهاد به همراه هر امام عادلى واجب مى باشد.
حضور زنان در اين امر مهم را در چهار دوره زمانى متفاوت بررسى
مى كنيم:
1ـ دوران پيامبر(ص)
مجموعا در زمان پيامبر(ص) حدود 75 جنگ (27 غزوه و 48 سريه) واقع
شد. در اين مقطع نيز زنان حضور داشتند و با رعايت مرزها و حدود, هر
آنچه را كه مى توانستند براى خدمت به جنگاوران و حمايت از پيامبر(ص)
انجام مى دادند. در اين رابطه, تاريخ, نام زنان بسيارى را ثبت كرده
است كه در اينجا به معرفى اجمالى گروهى از آنان مى پردازيم:
حضرت فاطمه زهرا(س):
آنجا كه صحبت از حمايت از رهبرى به هر نوع آن پيش مىآيد بى شك
اين نام زهرا(س) است كه بايد بيش از همه برده شود. چرا كه كسى بيش
از او در حمايت از رهبرى سرمايه نگذاشته است. او كه وقتى هنوز
كودكى بيش نبود ام ابيها و مرهم زخمهاى پدر شد. بعد از ازدواج با
على(ع) نيز همه زندگى اش در دفاع از اسلام و رهبرى گذشت. على(ع)
رزمنده اى است كه بيشتر دوران زندگى اش را در ميدانهاى جهاد در
حمايت از پيامبر(ص) مى گذراند و اين فاطمه(س) است كه در تمام اين
اوقات در غياب شوهرش مسووليت اداره خانه و تربيت فرزندانى را دارد
كه بايد مجاهدينى چون پدرشان بشوند. نقل شده كه گاهى اوقات كه با
فرزندش حسن(ع) بازى مى كرد, او را بالا مى انداخت و براى او اين
اشعار را مى خواند:
اشبه اباك يا حسن
واخلع عن الحق الوسن
واعبد الها ذوالمنن
و لا توال ذا الاحن(42):
پسرم حسن, شبيه پدرت باش و از حق ريسمان ظلم را بر كن, خداوند
صاحب نعمت را عبادت نما و صاحبان ظلم را دوست مباش.
علاوه بر اينها, آن حضرت گاه خود نيز در صحنه هاى نبرد حضور مى
يافت و خدماتى انجام مى داد; از جمله نقل شده كه در صحنه نبرد احد
حضور داشت, خون از چهره رسول خدا(ص) شست و بر زخم ايشان مرهم نهاد
و آنگاه خود شمشير پدر و همسر شجاعش را شستشو داد.(43) در نبرد
خندق نيز نقل شده كه آن حضرت براى پيامبر(ص) نان مىآورد تا ضعف
جسمانى, مانع از مبارزه نشود.(44) ايشان همچنين در فتح مكه نيز
حضور داشت.(45) اما باعظمت ترين جلوه هايى كه از جهاد اين بانوى
بزرگ در تاريخ به چشم مى خورد خطبه هاى او پس از رحلت پيامبر(ص) و
سخنان شبانه او با انصار براى تحريك آنها به حمايت از على(ع) و در
نهايت شهادت او است.
نسيبه بنت كعب:
نسيبه از جمله زنانى بود كه در بيعت عقبه ثانيه با پيامبر بيعت
نموده بود. او در بحرانهاى مختلفى كه براى حكومت اسلامى پيش آمد
حمايت حقيقى خويش را از پيامبر(ص) خود به اثبات رساند. در جنگ احد
مسووليت آبرسانى به مجاهدين را به عهده داشت. در اين جنگ وقتى دشمن
از گذرگاهى كه عده اى به طمع جمعآورى غنايم از آن غافل شده بودند
هجوم آورد, مردان سست پيمان فرار را بر جهاد ترجيح دادند و تنها
حدود 10 نفر باقى ماندند تا از پيامبر دفاع كنند. يكى از اين ده
نفر نسيبه بنت كعب بود. او مشك را به زمين انداخته, با سلاحى كه
فراريان ترسو بر زمين نهاده بودند به دفاع از جان پيامبر مى پردازد.
در اين دفاع قهرمانانه جراحات بسيارى توسط دشمن به او وارد مىآيد
كه تا آخر عمر خدا را بر آن نشانهاى افتخار حك شده بر بدنش شكر مى
گفت. از خود نسيبه نقل شده كه وقتى جان پيامبر(ص) را در معرض خطر
ديدم با شمشير از حملات دشمن جلوگيرى مى كردم و گاهى هم تيراندازى
مى نمودم. ناگاه متوجه حمله يكى از مشركين به پيامبر(ص) شدم; همراه
با مصعب او را از حركت به سوى رسول خدا بازداشتيم, ولى او ضربتى بر
من زد كه تا يك سال اثر آن بر شانه ام باقى ماند. پيامبر(ص) كه
متوجه زخم شديد شانه من شده بود, فورا يكى از پسرانم را صدا زده
فرمود: زخم مادرت را ببند. وقتى پسرم زخم مرا بست دوباره برخاستم و
به دفاع از پيامبر مشغول شدم. در همين هنگام متوجه زخمى شدن يكى از
پسرانم شدم. فورا با پارچه هايى كه براى بستن زخم مجروحين آورده
بودم زخم او را بستم و به او گفتم: برخيز و از پيامبر(ص) دفاع كن.
مطلب قابل تإمل در داستان نسيبه, نحوه برخورد پيامبر با دفاع
قهرمانانه اين زن از ايشان است كه نه تنها هيچ گونه منع يا نهى اى
از پيامبر(ص) در باره اين كار نسيبه, در تاريخ نمى بينيم بلكه مى
بينيم كه بعد از اتمام جنگ حضرت(ص) وقتى به مدينه بازگشت شخصى را
به خانه نسيبه فرستاد تا از وضعيت جسمانى او به ايشان گزارش بدهد,
و از خبر سلامت او خوشحال گرديد. نسيبه از پيامبر خواست تا دعا كند
خدا او را در بهشت ملازم آن حضرت قرار بدهد. پيامبر در حق او دعا
فرمود و گفت: خدايا اينها را در بهشت رفيق من قرار بده.
در برخى روايات آمده است از جمله كسانى كه به شرافت همراهى حضرت
مهدى(عج) نائل مىآيد و اخلاص خويش را دوباره در تاريخ اثبات مى كند
نسيبه است كه با رجعت به دنيا در زمره ياران حضرت قرار خواهد گرفت
و به مداواى مجروحين مى پردازد. (46)
صفيه بنت عبدالمطلب:
در جريان خندق, هنگامى كه مسلمين در كنار خندقهاى اطراف مدينه
در حال دفاع از شهر بودند, در داخل مدينه, زنان و فرزندان مشغول
دعا براى آنان و حامى معنوى ايشان بودند اما ناگهان تعدادى از زنان
متوجه حضور مردى يهودى گرديدند كه به قصد خيانت و جاسوسى به داخل
شهر رخنه كرده بود. صفيه از حسان بن ثابت ـ مرد شاعر مسلمانى كه
همراه زنان در شهر مانده بود ـ تقاضا كرد كه دشمن خائن را به قتل
برساند ولى حسان جرإت نكرد اين كار را بكند. صفيه هم بى هيچ هراسى
خودش او را به قتل رسانيد و با پرتاب سر او به سمت يهوديان سبب شد
تا آنها متفرق شوند و دشمن داخلى نتواند كارى از پيش ببرد.
اين بانوى بزرگوار در جنگ احد نيز شركت داشت و وقتى كه مردان
گروه گروه از ترس حمله دشمن مى گريختند, مردانه در راه آنان
ايستاده و آنان را از فرار نهى مى كرد. پس از اتمام جنگ بر سر
جنازه مثله شده برادرش حمزه(س) رفت. پيامبر(ص) به فرزند او زبير
فرمود: زبير, مادرت را درياب! مبادا ببيند كه با جسد مطهر برادرش
چه ها كرده اند. صفيه گفت: من شنيده ام كه بدن برادرم را مثله كرده
اند. تحمل اين رنج در راه خدا بسيار اندك است, به توفيق الهى در
زمره صابران خواهم بود. پيامبر پس از شنيدن حرفهاى او فرمود: آسوده
اش بگذاريد, آنگاه صفيه چون كوهى استوار بر جنازه تكه تكه برادر
نماز خواند و با آرامش تمام بازگشت.(47)
هند دختر اثاثه:
هند نيز از جمله زنانى است كه در جنگ احد همراه مجاهدين بود و
هنگامى كه هند, همسر ابوسفيان براى تشجيع مشركين به جنگ با مسلمين
شروع به خواندن و سرودن اشعار كرد او نيز تاب شنيدن طعن بر اسلام و
مسلمين را نياورده و بلافاصله اشعارى براى خنثى كردن تبليغات مسموم
هند جگرخواره, سروده و خواند.(48)
هند دختر عمرو بن خرام:
همسر هند, عمرو بن جموح, فرزندش, خلاد و برادرش, عبدالله بن
عمرو در جنگ احد به شهادت رسيدند. او اجساد مطهر اين سه عزيز را بر
شترى بسته و عازم مدينه شد. در بين راه وقتى به گروه زنانى برخورد
كه به سوى ميدان جنگ مى رفتند بىآنكه به ناله و شكايت از مصيبتهايش
بنشيند با رويى گشاده گفت: شما را مژده باد كه پيامبر(ص) سالم و
زنده است. تمام مصائب در برابر اين نعمت بزرگ ناچيز است و شما را
بشارت مى دهم كه خداوند كافران را مملو از خشم و غضب برگردانيد. و
وقتى نيز پس از جنگ, پيامبر(ص) را زيارت نمود از آن حضرت تقاضا كرد
كه از خداوند بخواهد تا او را با شهدايش همنشين گرداند.(49)
ام سنان:
هنگام عزيمت پيامبر(ص) به خيبر, اين زن به نزد ايشان آمده و گفت:
يا رسول الله, دوست دارم كه همراه شما بوده و هر كارى كه از دستم
برمىآيد براى كمك به سپاه انجام دهم, رزمندگان تشنه را سيراب كنم,
از لوازم رزمندگان محافظت نمايم و مجروحان را مداوا سازم. آن حضرت
فرمود: ((على بركه الله)) و افزود: زنان ديگرى هم از من اجازه آمدن
گرفته اند. اگر مى خواهى با ما بيا و اگر مى خواهى همراه قوم ات
باش. ام سنان مشتاقانه گفت: دوست دارم كه با شما باشم. حضرت فرمود:
پس همراه همسرم ام سلمه باش. هند پس از گرفتن اين اجازه همراه
رزمندگان به جنگ خيبر رفت و همراه با زنان ديگر به مداواى مجروحان
پرداخت.(50)
ليلى غفاريه:
اين بانو هم از زمره زنانى است كه پرستارى و مداواى مجروحين در
جنگها را به عهده داشت.(51)
ام الفضل (لباب):
او همسر عباس بن عبدالمطلب و اولين زنى است كه پس از خديجه(س)
ايمان آورد. نقل شده كه پيامبر(ص) در باره او و دو خواهرش فرموده
است: ((الاخوات المومنات))(52) ميمونه و ام الفضل و اسمإ سه خواهر
باايمان هستند. اين بانوى مومن نيز در تعدادى از جنگها براى يارى
رزمندگان شركت كرد.(53)
سلمى:
سلمى در برخى از جنگها خدمات پرستارى را به عهده داشت. اين بانو
پرستارى و مامايى مى دانست و طبق نقل تاريخ در زايمان حضرت خديجه و
زايمانهاى حضرت زهرا(س) و در زايمان ماريه قبطيه و تولد ابراهيم
فرزند رسول خدا(ص) مسووليت مامايى را به عهده داشت.(54)
ام سليط:
او نيز براى اثبات اطاعت خويش از رهبرى, در جنگ احد شركت كرده و
مسووليت آبرسانى به رزمندگان را به عهده داشت.(55)
ام ايمن:
در چند جنگ از جمله خيبر و حنين به همراه لشگر اسلام بود و
مسووليت مداواى مجروحين و آبرسانى را به عهده داشت و در جنگ حنين
خود شاهد و ناظر شهادت همسرش عبيد بن زيد بود.(56)
از ميان زنان ديگرى كه در جنگها همراه رزمندگان براى خدمات,
شركت داشتند مى توان اين افراد را نام برد:
ربيع بنت معوذ, نسيبه دختر حارث, ام عطيه انصاريه, ام متاع, ام
سليم دختر ملحان, همسر مصعب بن عمير و ...
2ـ دوران حكومت حضرت على(ع)
با شروع خلافت حضرت على(ع) جماعتى كه در جريان انحراف سياسى 25
ساله لذائذ دنيوى را چشيده و به آن خو كرده بودند, آنها كه كيسه
هاشان از غنائم فتوحات و از تقسيم ناعادلانه بيت المال پر شده بود,
تاب عدالت على(ع) را نياورده و جنگ به راه انداختند. در اين دوره
زنانى كه مفهوم ولايت و حكومت عدل را با تمام وجود دريافته بودند
سخت كوشيدند تا از على(ع) به هر نحو ممكن حمايت كنند. اين بار جهاد
زنان شكل ديگرى پيدا كرد. واضح است كه مفهوم جهاد در نگاه اسلام
همان شكل ثابت شمشير كشيدن و جنگيدن نيست. خود حضرت على(ع) مى
فرمايد: ((الله الله فى الجهاد باموالكم و انفسكم و السنتكم(57)))
خداى را خداى را در جهاد با اموالتان و جانها و زبانهايتان.
يا در جاى ديگرى اشاره مى فرمايد: ((جاهدوا فى سبيل الله
بايديكم, فان لم تقدروا فجاهدوا بالسنتكم, فان لم تقدروا فجاهدوا
بقلوبكم))(58) در راه خدا با دستهايتان مجاهده كنيد; پس اگر
نتوانستيد با زبانتان و اگر بر آن هم قادر نبوديد با قلوبتان جهاد
كنيد.
در اين دوره زمانى, زنان كه از رزم در صحنه نبرد معذور بودند
مشكل جهاد با زبان را برگزيدند. گروهى در ظلماتى كه تشخيص حق از
باطل بسيار دشوار شده بود به روشنگرى اذهان و معرفى حق پرداختند.
گروهى همسران و فرزندانشان را به پيوستن به امام(ع) تشويق كردند.
برخى با جملاتى حماسه ساز و اشعار حماسى خود سپاه امام(ع) را عليه
دشمن تشجيع نمودند و عده اى نيز با سخنانى چون تيغ تيز و بران به
انتقاد از باطل پرداختند و هيبت و شكوه پوشالى آن را فرو ريختند.
پس از اين توضيح كوتاه به معرفى برخى از اين زنان مجاهد مى پردازيم:
ام سلمه:
از هجرت و جهاد اين بانوى بزرگوار در دوره پيامبر(ص) در فصلهاى
پيش سخن گفتيم اما فضائل اين همسر گرانقدر پيامبر به آن دوره ختم
نشد. با به خلافت رسيدن حضرت على(ع) باز هم نام ام سلمه را پيشاپيش
زنانى كه حمايت از حكومت حق را با سلاح سخن آغاز كردند مى بينيم.
هنگامى كه رفته رفته زمزمه هاى مخالفت عايشه و ناكثين از گوشه و
كنار بلند مى شود, ام سلمه تلاش فراوانى مى كند كه با عايشه صحبت
نمايد و احاديث متعدد پيامبر(ص) در باره فضيلت حضرت على(ع) را به
او يادآورى نمايد و او را از مخالفت با آن حضرت باز دارد; ولى حب
مقام, عايشه را از ديدن و شنيدن حقيقت كر و كور كرده بود. همچنين
ام سلمه تلاش كرد كه مهاجرين و انصار را متوجه حقيقت كند و ماهيت
حركت ناكثين را برايشان روشن نمايد. پس از آن باز هم تاب نياورده,
دوباره نامه اى براى عايشه نوشته و او را از عاقبت آنچه در پيش
داشت ترساند و شجاعت على(ع) و برندگى شمشير او را به عايشه متذكر
شد. هنگامى كه ديگر كاملا از بيدار شدن عايشه نااميد گرديد نامه اى
به مولايش امام على(ع) نوشته و رهبر خود را از جزئيات توطئه دشمنان
آگاه كرد. آنگاه فرزند خود عمر بن ابى سلمه را كه بنا به گفته خودش,
از جان برايش عزيزتر بود, براى حمايت از امام(ع) به سوى آن حضرت
روانه ساخت و به او گفت: ((يا بنى! الزمه و الله ما رايت بعد نبيك
اماما غيره)) پسرم همواره پيرو على باش قسم به خدا كه بعد از
پيامبر, امامى جز او نمى باشد.(59)
ليلى غفاريه:
اين زن كه شركت او را به همراه پيامبر(ص) در جنگها براى مداواى
مجروحين در فصل پيش ذكر كرديم, در اين دوره نيز حامى ولايت باقى
مانده و هنگامى كه آتش فتنه جمل را رو به افزايش ديد سعى فراوانى
براى بيدار كردن عايشه نمود. احاديثى را كه خود مستقيما از حضرت
رسول(ص) در مدح حضرت على(ع) شنيده بود به او يادآورى كرد. از جمله
اين حديث را براى عايشه بازگو كرد كه پيامبر فرمودند: ((فانه اول
الناس اسلاما و آخر الناس بى عهدا و اول الناس لى لقيا يوم القيامه)),
على(ع) اولين فردى است كه اسلام آورد و آخرين فرد در عهد است به من
و اولين كسى است كه در روز قيامت او را ملاقات خواهم نمود.(60)
ام اوفى:
ام اوفى نيز بانوى صاحب معرفتى است كه پس از جنگ جمل براى توبيخ
عايشه, به جهت عصيانى كه عليه رهبرى كرده بود, پيش او رفته و با
طرح سوالى زيركانه فضاحت اعمال عايشه را به او يادآور مى شود. او
ابتدا از عايشه مى پرسد: نظر تو در باره زنى كه فرزند خردسال خود
را به قتل برساند چيست؟ عايشه پاسخ مى دهد: چنين زنى مستحق آتش
جهنم خواهد بود. بعد از اين سوال, ام اوفى سوال خود را طرح مى كند
كه: بگو نظرت در باره زنى كه هزاران نفر از پسران بزرگ خود را به
قتل برساند چيست؟ (61) كه در واقع اين سوال او اشاره به اين واقعيت
بود كه عايشه از عنوان ام المومنين (مادر مومنين) ـ كه خداوند در
قرآن به همسران پيامبر داده بود ـ براى تهييج و تحريك گروه بسيار
زيادى از مسلمانان به جنگ استفاده كرده و در نتيجه هزاران مسلمان
را در جمل به كشتن داده بود.
ام ذريح:
پيش از جنگ جمل, على(ع) قرآنى به دست مى گيرد و خطاب به اصحاب
خود مى فرمايد: چه كسى داوطلب است تا اين قرآن را به دست گرفته نزد
دشمن برود و آنان را به كتاب خدا بخواند. در حالى كه مى داند شهيد
خواهد شد؟ جوانى از اهل كوفه داوطلب شده, قرآن را به دست مى گيرد
اما دشمن ابتدا دست راست و سپس دست چپ او را قطع مى نمايد و او در
حالى كه قرآن را به سينه چسبانيده بود, به شهادت مى رسد. فداكارى و
حماسه اين جوان و جنايت دشمنان, ام ذريح را سخت متإثر مى كند.
اينجاست كه اين بانو تيغ زبان از نيام برمى كشد و شروع به سرودن
اشعارى مى كند كه از يك سو چون سلاح بر فرق دشمن فرود مىآيند و از
ديگر سو به سپاه امام(ع) دلگرمى و هيجان مى بخشند.
پس از اتمام جنگ جمل, چهل (و يا هفتاد) زن از شيعيان حضرت على(ع)
مإموريت مى يابند تا با لباسى به ظاهر مردانه, عايشه را از صحنه
نبرد دور كنند و به مدينه بازگردانند تا منشإ فتنه هاى جديدى نگردد.(62)
حضور در جنگ صفين
اين بحث را با معرفى زنانى كه در نبرد صفين حمايت خود را از
اميرالمومنين(ع) اعلام و اثبات كردند دنبال مى كنيم:
ام الخير بارقيه:
اين بانو كه در جنگ صفين, بر شترى خاكسترى رنگ سوار بود و
تازيانه اى در دست داشت, هنگامى كه سستى سپاه حضرت على(ع) را مى
ديد با صدايى بلند, همچون شتر نرى كه دهانش كف كرده باشد شروع به
فرياد زدن نمود و مانع فرار سپاه شد. او فريادكنان فضائل على(ع) را
يكايك به آنها يادآور مى شد تا در نبردى كه در پيش رو دارند سستى و
ترديد به خود راه ندهند و ماهيت باطل دشمن براى آنها مشخص باشد.
پس از شهادت اميرالمومنين(ع) و روى كار آمدن معاويه, معاويه به
انحإ مختلف شيعيان را تحت فشار و تهديد قرار داد و آنها را كه
توانست كشت يا زندانى نمود. او اين بانوى شجاع را هم به دربار خويش
خواند تا شايد بتواند با تهديد و فشار او را نيز چون گروهى ديگر كه
از ترس, دينشان را به دنيا فروخته بودند, بترساند و او را از ذكر
فضائل على(ع) در ميان جامعه باز دارد. معاويه در اين مجلس ابتدا به
ام الخير گفت كه به ياد دارد كه او چطور سپاه على(ع) را عليه سپاه
معاويه تهييج مى كرد؟ و شروع به تهديد ام الخير كرد. اينجا بود كه
بار ديگر عمق شهامت و فداكارى اين بانو به نمايش در آمد و او بى
هيچ ترديد و وحشتى در دربار ترس و رعب معاويه, فرياد كرد: ((والله
ما يسوءنى يابن هند! ان يجرى الله ذلك على يدى من يسعدنى الله
بشقائه)) اى پسر هند! اين مرا نمىآزارد كه وسيله سعادت من با كمك
شقاوت تو فراهم شود.(63)
آنچه آزادگى و شهامت اين زن را بيشتر از پيش مشخص مى كند لحن
خطاب او به معاويه در اين سخن است. در سرزمين پهناورى كه ديگر همه,
معاويه را اميرالمومنين مى خوانند! ام الخير او را پسر هند مى
خواند تا يادآور شود كه او فرزند هند جگرخواره بدنام است.
سوده همدانى:
او نيز داستانى بسيار شبيه ام الخير دارد. او در جنگ صفين همراه
سپاه على(ع) بود و براى تهييج و تحريك سپاه, شعر مى سرود و مى
خواند تا به آنها ضرورت حمايت از على(ع) را يادآور گردد. معاويه او
را نيز چون ام الخير به دربار خواند و اشعارش را به او يادآور شد.
سوده شجاعانه پاسخ داد كه فضيلت على و پيروى از حق, سبب شد تا آن
اشعار را بسرايم. و حتى به اين پاسخ كوبنده هم قناعت نكرد; در همان
دربار معاويه شروع به خواندن اشعارى به اين مضمون كرد كه عدالت هم
با شهادت على(ع) مدفون شده است.(64)
زرقإ دختر عدى بن غالب:
نام اين بانو نيز در تاريخ به خاطر خطابه هاى حماسى اش در تشويق
شيعيان به جنگ با معاويه آمده است و هنگامى كه چون ام الخير و سوده,
او نيز به دربار معاويه احضار شد, معاويه او را مخاطب قرار داده و
گفت: به خدا اى زرقإ تو با على(ع) در هر خونى كه ريخته است شريك
هستى! و زرقإ با رشادت تمام پاسخ داد: مژده خير به من دادى.(65)
ام البرإ بنت صفوان:
او هم از جمله زنانى است كه در واقع فعاليت فرهنگى جنگ صفين را
به عهده داشتند و با اشعار, روحيه رزمندگان را بالا مى بردند.
اشعار اين بانو آنچنان غرإ و برجسته بود كه پس از جنگ, معاويه به
او گفت: قاتلك الله يا بنت صفوان ... خدا ترا بكشد اى دختر صفوان
كه چيزى از كلام فرو گذار نكردى!.(66)
بكاره هلاليه:
او نيز به خاطر اشعارش به دربار معاويه خوانده شد و وقتى اشعارش
را به او يادآور شد, بىآنكه از اقتدار سياسى معاويه بر تمام
سرزمينهاى اسلامى و خلافت بى چون و چراى او ذره اى ترس به خود راه
دهد, پاسخ داد: قسم به خدا كه گوينده اين اشعار من هستم و اين را
تكذيب نمى كنم. اكنون نيز مى گويم كه بعد از اميرالمومنين على(ع)
خير و بركتى در زنده ماندن نيست.(67)
عكرشه دختر اطس:
او نيز داستانى چون زنانى دارد كه نام برديم. حضور شجاعانه و
مدبرانه بانوان در عاشورا خود فصلى بزرگ از تاريخ سراسر با شكوه و
افتخارآفرين بانوان در جهاد حق عليه باطل است كه بحثى مستقل را مى
طلبد و به هر حال شاهدى گويا بر نقشآفرينى زن مسلمان و متعهد و
آگاه در جامعه اسلامى و تاريخ پر فراز و نشيب امت اسلامى مى باشد.(68)
پىنوشتها:
.1 الارشاد, ص 130.
.2 ثلاثه لا يكلمهم الله ... رجل بايع اماما لا يبايعه الا لدنيا,
ان اعطاه ما يريد وفى له و الا كف, بحارالانوار, ج 67, ص 185 به
نقل از خصال.
.3 سوره فتح, آيه 10.
.4 تاريخ الاسلام السياسى, ج 1, ص 99. گروهى نيز در وجه تسميه اين
بيعت به بيعت النسإ مى گويند چون رسول خدا(ص) با زنان مسلمان به
عين شرايط مذكور در بيعت عقبه اولى (به خدا شرك نورزند, دزدى نكنند,
زنا نكنند, فرزندان خود را نكشند ـ ) بيعت كرد و ديگر الزام به
جهاد را مطرح نفرمود لذا اين بيعت را بيعت النسإ ناميدند. اين مفاد
بيعت با زنان, مفاد بيعت پيامبر با زنان در فتح مكه است.
.5 در تعداد آنها اختلاف است. برخى تعداد 62 و برخى 73 و برخى 75
نفر ذكر كرده اند.
.6 فتح, آيه 18.
.7 صحيح مسلم, ج 3, ص :1486 سئل سلمه بن اكوع على اى شى بايعتم
رسول الله يوم الحديبيه؟ قال: على الموت.
.8 تفسير على بن ابراهيم, ج 2, ص 315.
.9 اعلام النسإ المومنات, ص 624.
.10 ممتحنه, آيه 12.
.11 كانت مبايعه رسول الله صلى الله عليه و آله النسإ ان يغمس يده
فى انإ فيه مإ ثم يخرجها و تغمس النسإ بايديهن فى ذلك الانإ
بالاقرار و الايمان بالله و التصديق برسوله, تحف العقول, ص 337,
احاديثى در كافى, ج 5, ص 526 و 527 و بحارالانوار, ج 63, ص 117 و
118 در اين زمينه ذكر شده است.
.12 اعلام النسإ المومنات, ص 160, 166, 351, 216, 217, 602, 660.
.13 نهج البلاغه فيض الاسلام, خطبه 220.
.14 صحيفه نور, ج3, ص 452, ط.جديد. تاريخ 58/1/3.
.15 صحيفه نور, ج7, ص 76, ط.جديد. تاريخ 58/11/12.
.16 نسإ, آيه :97 به درستى كه ملائك جان كسانى را مى گيرند در حالى
كه آنان ظالم به نفس خويش بودند. پس به آنان گويند: چگونه بوديد؟
پاسخ مى دهند: ما در زمين ضعيف نگاه داشته شده بوديم (در جامعه كفر
و ظلم قرار گرفته بوديم). ملائكه مى گويند آيا زمين خدا وسيع نبود
تا در آن هجرت نماييد؟
.17 مجمع البيان, ج 3, ص 100.
.18 الطبقات الكبرى, ج 1, ص 207.
.19 برخى از آنان حتى رنج سفر را بيش از اين هم متحمل شدند; چون
بعد از شنيدن شايعه آزادى مسلمانان در مكه, به آنجا بازگشتند و
دوباره بعد از مشاهده شكنجه ها به حبشه هجرت نمودند.
.20 اعلام النسإ المومنات, ص 117 و 118 با نقل از الطبقات الكبرى.
.21 اين سوال به جهت شبهه اى بود كه برخى فكر مى كردند مراد از
الفاظى چون مهاجرين يا مومنين فقط مردان است. با اينكه الفاظ قبلى
اشاره به هر دو گروه داشتند ولى با اين حال جهت رحمت خاص نسبت به
تلاش زنان در اعمال صالح, در بعضى آيات اشاره به زنان به صورت خاص
هم مى شود.
.22 آل عمران, آيه :195 پس خدا خواست ايشان را اجابت نمود كه همانا
من عمل هيچ كس را از مرد و زن, ضايع نمى سازم. برخى از آنان از
برخى ديگرند پس كسانى كه هجرت نمودند و از سرزمين خويش اخراج شدند
و در راه من آزار ديدند و جهاد كرده و كشته شدند همانا بديهاى آنان
را مى پوشانيم و آنها را به بهشتهايى كه زير درختانش نهرها جارى
است وارد مى سازيم. اين پاداشى است از جانب خدا و پاداش نيكو نزد
خداست.
.23 اسامى به نقل از تاريخ پيامبر اسلام, تإليف دكتر آيتى, ص129 تا
ص145 (به نقل از سيره النبى, ج1 و 3, اسدالغابه, ح3).
.24 انفال, آيه 72, كسانى كه ايمان آورده ولى هجرت نكردند دوست شما
نيستند تا اينكه هجرت كنند.
.25 كافى, ج1, ص377.
.26 اين زن به اندازه اى مورد عنايت خدا واقع شد كه هنگام درد
زايمان, خداوند او را در خانه خويش جا داد.
.27 اعلام النسإ المومنات, ص252 تا 255.
.28 همان, ص412 تا 415.
.29 همان, ص225.
.30 همان, ص418 ـ 419.
.31 ممتحنه, آيه 10.
.32 مستدرك الوسائل, ج3, ص227.
.33 سفينه البحار, ج2, ص446.
.34 همان.
.35 اعلام النسإ المومنات, ص 181.
.36 مستدرك الوسائل, ج3, ص227, سفينه البحار, ج2, ص446.
.37 بحارالانوار, جلد 52, ص223.
.38 فتح, آيه 29.
.39 نسإ, آيه 95.
.40 غررالحكم و دررالكلم.
.41 وسائل الشيعه, ج11, ص35.
.42 مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص389.
.43 سيره ابن هشام, ج3, ص106.
.44 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج11, ص129.
.45 المغازى, ص830.
.46 اعلام النسإ المومنات, ص625.
.47 همان, ص460.
.48 همان, ص660.
.49 مغازى واقدى, ج1, ص265.
.50 مغازى, ج2, ص687 و اعلام النسإ المومنات, ص163.
.51 اعلام النسإ المومنات, ص608.
.52 الطبقات الكبرى, ج8, ص132.
.53 اعلام النسإ المومنات, ص605, ام الفضل همچنين فرزندان بزرگوارى
چون عبدالله بن عباس مفسر بزرگ قرآن كريم و يار حضرت على(ع),
عبيدالله بن عباس حاكم يمن در زمان حضرت على(ع) و قثم بن عباس
استاندار منصوب حضرت على(ع) براى مكه را در دامن خود پروريده است.
.54 اعلام النسإ المومنات, ص 446ـ447.
.55 همان, ص160.
.56 همان, ص253.
.57 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج17, ص5.
.58 بحارالانوار, ج100, ص49.
.59 اعلام النسإ, المومنات, ص 674 و 651.
.60 همان, ص608.
.61 همان, ص129.
.62 به نقل از عقدالفريد.
-63 اعلام النسإ, ج1, ص322 ـ اعلام النسإ المومنات, ص145.
.64 اعلام النسإ المومنات, ص450.
.65 همان, ص 366.
.66 همان, ص131.
.67 همان, ص 256.
.68 همان, ص 473.
|