((زن)) يكى از چند كليد رازگشاى فرهنگ يك قوم و آئين است. تلقى
هر فرهنگ و نظام از زن, يكى از بهترين شاخصها در ارزيابى آن است,
زيرا زنان نيمى از جامعه انسانى اند و در صلاح و فساد آدميان نقش
ويژه دارند.
فرهنگ هر جامعه از آداب و رسوم, باورها و اعتقادات و رفتار
مردمان آن, به دست مىآيد. همان گونه كه فرهنگ يك مكتب, بايد از
متون اصلى و گفتار و رفتار بانيان نخستين آن, گرفته شود. براى
بررسى ((زن در فرهنگ اسلامى)) نخست بايد به نكته اى ضرورى توجه كرد:
فرهنگ اسلامى با فرهنگ مسلمين يكى نيست ـ البته تباين كلى نيز
ندارند ـ زيرا پيرايه ها و كاستيهايى كه در طول قرون متمادى, بر
فرهنگ اسلامى روا داشته شده است, جاى انكار ندارد. گر چه در اندازه
و مقدار آن سخن بسيار است; آنچه محصول اين افزودن و كاستن و جمع و
تفريق است, فرهنگ مسلمين نام دارد نه فرهنگ اسلامى.
فرهنگ اسلامى را بايد از قرآن و گفتار و كردار معصومان به دست
آورد و فرهنگ مسلميـن را از گفتـار و مـردمـان مسلمـان, آثــار
شاعـران و نويسنـدگـان و ... اخـذ نمـود.
حقيقت آن است كه به اين تفكيك بايد از سر تحقيق خردمندانه و
اخلاص دينى نظر كرد, و بسيارى از عالمان به اشارت و صراحت از آن
سخن رانده اند.
در اين نوشتار كوتاه, همت بر آن است كه گزارش گونه اى از ((زن
در فرهنگ اسلامى)) ارائه شود. مطالب اين نوشته بر اساس سه محور
اصلى دين شناسى يعنى قرآن, گفتار معصومان و رفتار معصومان, در سه
قسمت طرح مى شود و در پايان نيز به قاعده اى در زمينه مطالعه
احاديث و روايات اشاره خواهد شد.
يكم. قرآن
قرآن كريم مسائل مربوط به زن را در سه محور زندگى فردى, خانواده
و جامعه در آيات متعددى نزديك به دويست آيه طرح كرده است. در اينجا
پانزده موضوع را كه نشان دهنده ديد و رإى كلى قرآن در باره زن است
مىآوريم.
1ـ در داستان آفرينش انسان, كه از خلافت و جانشينى, سجده
فرشتگان, دميدن روح, تعليم اسمإ, وسوسه شيطان, عصيان و نافرمانى,
اجتبا, تلقى و دريافت كلمات, توبه و ماده آفرينش, سخن رفته است, زن
و مرد يكسان دانسته شده اند. در اين آيات سخن از ((انسان)), ((بشر))
و ((بنىآدم)) است.(1)
2ـ قرآن كريم در باره استعدادها و امكانات مربوط به زن و مرد
نيز نگرش واحدى دارد. استعدادهاى درونى چون; برخوردارى از روح
الهى(2), تسويه و تعديل در خلقت(3), برخوردارى از ابزار ادراكى(4),
داشتن فطرت الهى(5), وجدان اخلاقى(6) و حمل امانت(7) را براى هر دو
مى داند. در امكانات بيرونى چون; خلقت طبيعت(8), دانش(9), فرستادن
رسولان(10) و تنزيل كتاب(11) نيز, به زن و مرد يكسان نگريسته است.
3ـ هدف آفرينش آدميان را كه عبوديت(12), امتحان(13), حيات
طيبه(14) و شناخت قدرت الهى است(15), به صورت عام مطرح كرده است.
4ـ در ارزشهاى انسانى, چون ايمان و عمل صالح(16), علم و
دانش(17), سبقت در ايمان(18), تقوا و پارسايى(19), هجرت(20) و
جهاد(21), زن و مرد را برابر مى بيند.
آيه 35 از سوره احزاب به تسويه زن و مرد در پاره اى از اين
ارزشهاى ياد شده تصريح كرده است.
((خدا براى مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مومن و زنان
مومن و مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوى و زنان
راستگوى و مردان شكيبا و زنان شكيبا و مردان خداترس و زنان خداترس
و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان
روزه دار و مردانى كه شرمگاه خود را حفظ مى كنند و زنانى كه شرمگاه
خود را حفظ مى كنند و مردانى كه خدا را فراوان ياد مى كنند و زنانى
كه خدا را فراوان ياد مى كنند, آمرزش و مزدى بزرگ داده است.))
5ـ مسير تكامل و راه سعادت را براى همگان ((صراط مستقيم))(22)
معرفى كرده است و همه را بدان دعوت كرده است.
6ـ شيطان را دشمن مشترك انسان مى داند, تإثيرگذارى او را در زن
و مرد يكسان مى داند(23), در آغاز خلقت نيز, شيطان هر دو را وسوسه
كرد و هر دو را فريب داد. (24) چنين نيست كه مهر و قهر شيطان ميان
زن و مرد تقسيم شده باشد, كه دوستى اش از آن زنان و عداوتش تنها با
مردان باشد.
7ـ زنان و مردان را مكمل يكديگر مى داند و از اين مطلب چنين
تعبير كرده است:
((هن لباس لكم و انتم لباس لهن))(25)
((آنان (زنان) پوشش شما هستند و شما پوشش آنهاييد.))
علامه طباطبايى معناى آيه را چنين توضيح داده است:
((الظاهر من اللباس معناه المعروف و هو ما يستر به الانسان بدنه
و الجملتان من قبيل الاستعاره فان كلا من الزوجين يمنع صاحبه عن
اتباع الفجور و اشاعته بين افراد النوع فكان كل منهما لصاحبه لباسا
يوارى به سوإته و يستر به عورته))(26)
((لباس همان معناى معروف را دارد. يعنى آنچه انسان با آن بدن را
مى پوشاند. اين دو جمله به صورت استعاره به كار رفته اند, زيرا هر
يك از زن و مرد ديگرى را از دنبال شر رفتن, و آن را شايع ساختن باز
مى دارد. پس هر كدام براى ديگرى لباسى است كه با او پليديهاى خود
را پنهان مى دارد.))
8ـ خداوند آن گاه كه مثل و نمونه براى مومنان و كافران ذكر مى
كند از زنان نام مى برد. مريم و همسر فرعون را نمونه براى همه
مومنان و همسر نوح و همسر لوط را نمونه براى كافران معرفى مى كند:
((خدا براى كافران مثل زن نوح و زن لوط را مىآورد كه هر دو نكاح
دو تن از بندگان صالح ما بودند و به آن دو خيانت ورزيدند. و آنها
نتوانستند از زنان خود رفع عذاب كنند و گفته شد: با ديگران در آتش
درآييد.
و خدا براى كسانى كه ايمان آورده اند, زن فرعون را مثل مى زند
آن گاه كه گفت: اى پروردگار من, براى من در بهشت نزد خود خانه اى
بنا كن و مرا از فرعون و عملش نجات ده و مرا از مردم ستمكاره برهان.))
و مريم دختر عمران را كه شرمگاه خويش را از زنا نگه داشت و ما
از روح خود در آن دميديم. و او كلمات پروردگار خود و كتابهايش را
تصديق كرد و او از فرمانبرداران بود.))(27)
9ـ قرآن كريم كار نيك زنان و مردان را ارج نهاده و يكسان قابل
پاداش مى داند. ))
((فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى))(28)
((پروردگارشان دعايشان را اجابت فرمود كه: من كار هيچ كس را از
شما, چه زن و چه مرد ناچيز نمى سازم.))
10ـ قرآن كريم در مواردى كه اختيار برخى امور اجرايى را به مرد
سپرده است, ((معاشرت به معروف)) را به عنوان يك اصل قانونى, نه يك
توصيه اخلاقى صرف, لازم مى داند:
((عاشروهن بالمعروف))(29)
واژه ((معروف)) 38 دفعه در قرآن ذكر شده كه 19 مورد آن, توصيه
به مردان در باب معاشرت و رفتار با زنان است.
علامه طباطبايى معروف را چنين تفسير مى كند:
((معروف آن است كه افراد جامعه انسانى آن را مى شناسند, بدون
آنكه نسبت به آن جاهل باشند يا آن را انكار نمايند.))(30)
و نيز فرموده است:
((معروف آن است كه انسانها آن را با ذوق اجتماعى درك مى كنند.))(31)
در تفسير ((المنار)) اين آيه چنين تفسير شده است:
((بر شما مومنان واجب است, با زنانتان نيكو رفتار كنيد, يعنى
مصاحبت و همنشينى با آنان به صورت شناخته شده در طبع زنان باشد و
شرع, عرف و جوانمردى آن را زشت نداند. بنابراين سختگيرى در نفقه,
آزار دادن با سخن و رفتار, ترشرويى و گرفتگى, با معاشرت نيكو,
ناسازگار است.))(32)
11ـ قرآن كريم حضور اجتماعى و نظارت بر اعمال و رفتار جامعه
اسلامى (امر به معروف و نهى از منكر) را به عنوان يك حق و ولايت به
زنان و مردان سپرده است:
((و المومنون و المومنات بعضهم اوليإ بعض يإمرون بالمعروف و
ينهون عن المنكر.))(33)
((مردان مومن و زنان مومن بر يكديگر ولايت دارند به نيكى فرمان
مى دهند و از ناشايست باز مى دارند.))
12ـ قرآن كريم مشاركت زنان در مسائل سياسى را در رده بالاى
حاكميت, در قالب ((بيعت)) مورد تإييد و امضإ قرار داده است:
((يا ايها النبى اذا جإك المومنات يبايعنك على ان لا يشركن
بالله شيئا و لا يسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا يإتين
ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينك فى معروف فبايعهن
و استغفر لهن))(34)
((اى پيامبر, اگر زنان مومن نزد تو آمدند تا بيعت كنند, بدين
شرط كه هيچ كس را با خدا شريك نكنند و دزدى نكنند و زنا نكنند و
فرزندان خود را نكشند و فرزندى را كه از آن شوهرشان نيست به دورغ
به او نسبت ندهند و در كارهاى نيك نافرمانى تو نكنند, با آنها بيعت
كن و برايشان از خدا آمرزش بخواه.))
و نيز از كاردانى بلقيس ملكه سبا, در اداره دولت ياد كرده, بدون
آنكه بر آن نقدى روا سازد.(35)
13ـ قرآن كريم مردان و زنان را يكسان به حيا و عفت توصيه كرده
است و آن را نشانه مومنان مى داند:
((قل للمومنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم
ان الله خبير بما يصنعون و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن
فروجهن.))(36)
((به مردان مومن بگو كه چشمان خويش را ببندند و شرمگاه خود را
نگاه دارند. اين برايشان پاكيزه تر است. زيرا خدا به كارهايى كه مى
كنند آگاه است. و به زنان مومن بگو كه چشمان خويش را ببندند و
شرمگاه خود را نگاه دارند.))
14ـ قرآن, زنده به گور كردن دختران و شوم دانستن آنان را سخت
مذمت كرده است:
((و اذا المووده سئلت باى ذنب قتلت.))(37)
((و چون از دختران زنده به گور شده پرسيده شود كه به چه گناهى
كشته شده است. ))
((و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودا و هم كظيم, يتوارى من
القوم من سوء ما بشر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب الا سإ
ما يحكمون.))(38)
((و چون به يكيشان مژده دختر دهند, سيه رو مى شود و خشم خود فرو
مى خورد. از شرم اين مژده, از مردم پنهان مى شود. آيا با خوارى
نگاهش دارد يا در خاك نهانش كند؟ آگاه باشيد كه بد داورى مى كنند.))
15ـ در تفكر قرآنى پدر و مادر, بويژه مادران از تعظيم و تكريم
خاص برخوردارند:
((و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها))(39)
((آدمى را به نيكى كردن با پدر و مادر خود سفارش كرديم. مادرش
بار او را به دشوارى برداشت و به دشوارى بر زمين نهاد.))
((و وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى
عامين))(40)
((آدمى را در باره پدر و مادرش سفارش كرديم. مادرش به او حامله
شد و هر روز ناتوان تر مى شد و پس از دو سال از شيرش بازگرفت.))
اين پانزده اصل قرآنى نشانگر, نگرش قرآن به زن است.
دوم: گفته معصومان
در اين قسمت به نقل پاره اى از گفته هاى معصومان(ع) بسنده مى
كنيم.
1ـ زنان همتاى مردان:
رسول خدا فرمود: ((انما النسإ شقايق الرجال))(41) زنان همتاى
مردانند.
اين سخن با تعبيرهاى ديگرى نيز نقل شده است مانند:
((انما هن شقايق الرجال))(42)
((ان النسإ شقايق الرجال))(43)
در كتب لغت نيز چنين آمده است:
((النسإ شقايق الرجال يعنى مثل و مانند آنها در خلق و خوى و
طبيعت. به طورى كه گويا زنان از مردان جدا شده اند.))(44)
ريشه اين واژه شقيق است كه به معناى برادر پدرى و مادرى مى باشد.
برخى از صاحبان اثر و نظر در زمينه احاديث ضعيف, تصريح كرده اند
كه اين سخن از پيامبر(ص) است.
2ـ بهشت زير پاى زنان
رسول خدا فرمود:
((ان الجنه تحت رجل المرإه))(45) بهشت زير پاى زنان است.
اين مطلب با تعبيرهاى مختلفى در منابع حديثى نقل شده است. مانند:
((الجنه تحت اقدام الامهات))(46) بهشت زير پاى مادران است.
((الجنه بناوها اقدام الامهات))(47)زيربناى بهشت, گامهاى مادران
است.
((الزم رجلها فان الجنه تحت اقدامها))(48) ملازم مـادر بـاش كه
بهشـت زير پاهاى اوست.
((الزم رجلها فثم الجنه))(49) پاهاى مادر را بچسب, كه بهشت آنجا
است.
((الزمها فان عند رجليها الجنه))(50) ملازم او باش كه بهشت پيش
پاهاى او است.
((فالزمها فان الجنه عند رجليها))(51) ملازم او باش كه بهشت نزد
پاهاى اوست.
3ـ تكريم زنان
رسول خدا فرمود:
((خياركم خياركم لنسائه))(52) بهترين شما آن است كه با زنان,
بهترين باشد.
اين گفته در منابع حديثى شيعه و سنى از پيامبر(ص) نقل شده است.(53)
در نقلى ديگر چنين آمده است:
((ما اكرم النسإ الا كريم و لا اهانهن الا لئيم))(54)
((كريمان, زنان را گرامى مى دارند و انسانهاى پست به آنها اهانت
روا مى دارند. ))
4ـ سفارش جبرائيل نسبت به زنان:
رسول خدا فرمود:
((اوصانى جبرئيل بالمرإه حتى ظننت لا ينبغى طلاقها الا من فاحشه
مبينه))(55)
((جبرائيل سفارش زنان را به من نمود, تا آنجا كه گمان بردم رها
ساختن زن روا نيست مگر آنكه مرتكب فحشايى آشكار شود.))
5ـ برگزيدن زنان:
رسول خدا(ص) فرمود:
((سووا بين اولادكم فى العطيه فلو كنت موثرا احـدا لاثـرت
النسـإ علـى الـرجال))(56)
((در بخشش ميان فرزندان به مساوات رفتار كنيد. اگر مى خواستم
يكى را بر ديگرى ترجيح دهم, زنان را بر مردان ترجيح مى دادم.))
از اين پنج فراز, مى توان جايگاه زن را در انديشه و تفكر رهبر
آسمانى اسلام, استنباط كرد.
سوم: سيره معصومان
در اين قسمت به پاره اى از منشهاى رسول خدا(ص) در برخورد با
زنان اشاره مى كنيم.
1ـ پيامبر(ص) زنى را كتك نزد
پيامبر(ص) هيچ گاه زنى را كتك نزد,(57) بلكه مى فرمود: كتك زدن
زنان, از انسانهاى پست و لئيم سرمى زند(58) و انسانهاى بزرگوار
چنين كارى نمى كنند.(59)
2ـ مشورت با زنان
در صلح حديبيه, پس از امضاى قرارداد رسول خدا(ص) به مسلمانان
دستور داد, قربانى كنيد و پس از آن تقصير نماييد. هيچ كس به دستور
پيامبر(ص) عمل نكرد. رسول خدا(ص) نزد ام سلمه آمد و جريان را
بازگفت. ام سلمه گفت: شما خود قربانى كرده و تقصير به جا آوريد و
با كسى سخن مگوييد. پيامبر(ص) بيرون آمده, طبق گفته ام سلمه عمل
كرد. مسلمانان نيز تبعيت كردند.(60)
پيامبر(ص) هنگام ازدواج دخترانش با آنها مشورت مى كرد.(61) و
نيز نقل شده است كه پيامبر(ص) در امر مداوا با همسرانش مشورت مى
نمود.(62)
3ـ به سفر بردن همسران
رسول خدا هر گاه قصد سفر مى كرد ميان زنان قرعه مى زد و هر كه
قرعه به نامش مىآمد او را با خود همراه مى برد و گاه دو تن از زنان
را به سفر مى برد.(63)
4ـ تكريم زنان
رسول خدا زنان را گرامى مى داشت, بر آنان سلام مى كرد.(64) به
زيارت آنان مى شتافت(65) از زنهاى مريض عيادت مى كرد.(66)
5ـ پاسخ گفتن به پرسشهاى زنان
زنان نزد رسول خدا(ص) مىآمدند و پرسشهاى خود را نزد ايشان طرح
كرده و تقاضاى جواب داشتند. در اينجا به ذكر دو نمونه اكتفا مى
كنيم.
الف)
زينب عطاره زنى است كه لوازم آرايش به زنان مى فروشد و وسائل
آرايش زنان پيامبر(ص) را فراهم مى كند. روزى رسول خدا(ص) وارد خانه
شد و او را ديد. فرمود: آفرين بر تو كه خانه ما را معطر مى كنى.
زينب گفت: اى رسول خدا! امروز براى فروش نيامده ام بلكه آمده ام
نسبت به چگونگى آفرينش جهان از شما سوال كنم. آن گاه رسول خدا با
تفصيل چگونگى آفرينش را بيان كرد.(67)
ب)
اسمإ دختر عميس به همراه شوهرش جعفر از حبشه بازگشت, نزد زنان
رسول خدا(ص) رفت و از آنان پرسيد: آيا در قرآن مطلبى در باره زنان
نازل شده است؟ پاسخ منفى شنيد. سپس نزد پيامبر(ص) آمد و گفت: زنان
در زيان و خسارت به سر مى برند.
پيامبر پرسيد: چرا؟ گفت: زيرا خداوند ياد نيكى از آنان نمى كند.
آن گونه كه از مردان ياد مى كند. پس از آن آيه 35 سوره احزاب نازل
شد.))(68)
اينها چند قطعه و فراز كوتاه از سيره رسول خدا(ص) در ارتباط با
زنان بود. از آنچه تاكنون گفته شد, مى توان اين نتايج را نسبت به
جايگاه زن در فرهنگ اسلامى استنتاج كرد.
1 ـ زن و مرد از هويت واحدى برخوردارند.
2 ـ زنان, به سان مردان قابليت استكمال و اهليت رشد و تعالى
دارند.
3 ـ اصل و ريشه زنان چون مردان پاكى و طهارت است. زيرا شيطان در
آغاز امر, زن و مرد را فريب داد.
4 ـ زنان مى توانند از حضور اجتماعى و سياسى برخوردار باشند,
بلكه گاهى اين تكليف است.
5 ـ مادرى اهميت ويژه دارد.
6 ـ زنان از دو جنبه انسانى و مونث بودن برخوردارند. شريعت
اسلامى در روابط اجتماعى بر بعد انسانى تكيه كرده و آن را قابل
تفكيك از زنانگى محض مى داند.
يادآورى:
جاى ترديد نيست كه در ضمن منابع حديثى, رواياتى وجود دارد كه با
مطالب اين مقاله ناسازگار است. و همان سبب بينش منفى نسبت به زن از
يك طرف, و بدبينى نسبت به دين, از جهت ديگر شده است. در اينجا به
اجمال مطالبى در اين راستا, بيان مى كنيم.
آنچه از اين نوشتار بازگفتيم بر اساس قرآن و روايات متعدد بود
كه عقل نيز آن را تإييد مى كند. اگر در لابه لاى احاديث مطالبى, بر
خلاف آن ديده شود, از چند صورت خارج نيست:
1ـ اينكه با تإثيرپذيرى از فرهنگ غير دينى با انگيزه هاى
گوناگون جعل شده است. و در حقيقت پيرايه اى است بر پيكره شريعت
اسلامى. مثل اينكه از پيامبر(ص) نقل شده است: ((دفن دختران كرامت
است.))(69) ((قبر, داماد خوبى است.))(70) ((شومى در سه چيز است:
مركب, زن و خانه.))(71)
اين گفته ها خلاف اصول قرآنى است و عالمان حديث شناس آنها را در
زمره احاديث جعلى قرار داده اند.(72)
از اين نمونه, احاديث بسيار است. و آنها را بايد با معيارهاى
علم حديث, شناسايى كرده و كنار گذاشت.
2ـ اينكه ناظر به شرايط و زمان خاص مى باشد و قصد و غرض, بيان
وضع موجود بوده نه تبيين حالت مطلوب. مانند احاديثى كه بر منع زنان
از فراگيرى نوشتـن دلالت دارد.(73)
3ـ در تفسير و تبيين حديث, مسامحه صورت گرفته است و گرنه با
تإمل و دقت مطلبى استوار و صحيح است. مثل آنچه در تشبيه زنان به
دنده كج آمده است(74), كه غرض كجى نيست زيرا دنده هيچ گاه راست
نيست بلكه اشاره به جايگاه دنده در بدن است كه حافظ اسرار است, خون
ساز است و ..., زن نيز حافظ اسرار خانواده است, خون در رگهاى
خانواده جارى مى كند و ..., دنده تا زمانى كارآيى دارد كه وضع خود
را داشته باشد و گرنه اگر كسى بخواهد آن را راست كند, ديگر حافظ
اسرار نيست و خون سازى ندارد.
به نظر مى رسد توجه به اين سه نكته در برخورد با اين گونه
احاديث راهگشا خواهد بود. از تفصيل اين مباحث و راههاى عينى آن صرف
نظر شد. البته مباحث گسترده و عميقى را طلب مى كند.
اميد است خداى سبحان بر جامعه هاى اسلامى منت گذارده, تا زنان
جايگاه واقعى خود را بيابند.
پىنوشتها:
1ـ اين آيه ها عبارت است از:
الف ـ سوره بقره, آيه 38 ـ 30.
ب ـ سوره نسإ, آيه 1.
ج ـ سوره اعراف, آيه 27 ـ 10 و 189.
د ـ سوره حجر, آيه 42 ـ 26.
ه ـ سوره نحل, آيه 72.
و ـ سوره اسرإ, آيه 64 ـ 60.
ز ـ سوره كهف, آيه 50.
ح ـ سوره طه, آيه 123 ـ 115.
ط ـ سوره روم, آيه 21.
ى ـ سوره ص, آيه 83 ـ 71.
يا ـ سوره حجرات, آيه 13.
يب ـ سوره نجم, آيه 46 ـ 45.
يج ـ سوره قيامت, آيه 39 ـ 37.
يد ـ سوره انسان, آيه 3 ـ 2.
به ـ سوره ليل, آيه 3.
2ـ سوره حجر, آيه 29 ـ ;28 سوره ص, آيه 72 ـ ;71 سوره سجده, آيه 9
ـ 7.
3ـ سوره انفطار, آيه 67.
4ـ سوره نمل, آيه ;78 سوره مومن, آيه 30.
5ـ سوره روم, آيه 30.
6ـ سوره شمس, آيه 8 ـ 7.
7ـ سوره احزاب, آيه 72.
8ـ سوره حج, آيه 65 و ;2 سوره ابراهيم, آيه 33 ـ ;32 سوره جاثيه,
آيه ;13 سوره نحل, آيه ;14 سوره بقره, آيه 29.
9ـ سوره بقره, آيه ;239 سوره انعام, آيه ;91 سوره رحمن, آيه 3 ـ ;1
سوره علق, آيه 5 ـ 4.
10ـ مائده, آيه ;30 سوره جمعه, آيه 1.
11ـ سوره بقره, آيه ;185 سوره ابراهيم, آيه 1.
12ـ سوره ذاريات, آيه 56.
13ـ سوره ملك, آيه 2.
14ـ سوره نحل, آيه 97.
15ـ سوره طلاق, آيه 12.
16ـ سوره نحل, آيه ;97 سوره نسإ, آيه ;124 سوره غافر, آيه ;40 سوره
اسرإ, آيه ;19 سوره آل عمران, آيه ;195 سوره عصر, آيه 2 ـ 1.
17ـ سوره مجادله, آيه ;11 سوره زمر, آيه ;9 سوره بقره, آيه 151.
18ـ سوره واقعه, آيه 11 ـ 10.
19ـ سوره حجرات, آيه 13.
20ـ سوره آل عمران, آيه 195.
21ـ سوره نسإ, آيه 96 ـ 95.
22ـ سوره حمد, آيه ;5 سوره يس, آيه ;61 سوره بقره, آيه 142 ـ ;212
سوره مريم, آيه 36.
23ـ سوره يوسف, آيه ;5 سوره يس, آيه 60.
24ـ سوره بقره, آيه 35 ـ ;34 سوره اعراف, آيه 19ـ ;22 سوره طه, آيه
121 ـ 117.
25ـ سوره بقره, آيه 187.
26ـ الطباطبايى, محمدحسين, الميزان (پنجم: موسسه الاعلمى, بيروت,
1403ق ـ 1983), ج12, ص44.
27ـ سوره تحريم, آيه 12 ـ 9.
28ـ سوره آل عمران, آيه 195.
29ـ سوره نسإ, آيه 19.
30ـ الطباطبايى, پيشين, ج4, ص255.
31ـ همان, ج2, ص232.
32ـ رشيدرضا, محمد, المنار, (دوم: بيروت, دارالمعروفه), ج4, ص456.
33ـ سوره توبه, آيه 71.
34ـ سوره ممتحنه, آيه 12.
35ـ سوره نمل, آيه 34 ـ 22.
36ـ سوره نور, آيه 31 ـ 30.
37ـ سوره شمس, آيه 9.
38ـ سوره نحل, آيه 59.
39ـ سوره احقاف, آيه 15.
40ـ سوره لقمان, آيه 14.
41ـ ابن حنبل, احمد, مسند احمد, ج6, ص;256 سنن ابى داود, ج1, كتاب
الطهاره, ب94, ح236, السنن الكبرى للبيهقى, ج1, ص;168 كنزالعمال,
ج16, ص482, ش45559.
42ـ زغلول, ابوهاجر, موسوعه اطراف الحديث النبوى, (اول: دار احيإ
التراث العرب, بيروت, 1410ق), ج13, ص55.
43ـ ابن حنبل, پيشين, ج6, ص377, مجمع الزوائد, ج1, ص68, 135.
44ـ ابن منظور, لسان العربى. (اول: دار احيإ التراث العربى,
بيروت,1405ق-1985م)ج7,ص166.
45ـ ابن سعد, الطبقات الكبرى, ج2, ص272.
46ـ الهندى, علإالدين, كنزالعمال, (موسسه الرساله, بيروت, 1413ق ـ
1993م), ج16, ص261, ش45439.
47ـ زغلول, پيشين, ج4, ص513.
48ـ الهندى, پيشين, ج16, ش45443.
49ـ همان, ش45444, سنن ابن ماجه, ص930 ـ 929.
50ـ همان, ج4, ص607, ش11760.
51ـ محمدىرىشهرى, محمد, ميزان الحكمه, (مكتب الاعلام الاسلامى, قم,
1403ق ـ 1362), ج10, ص713, ش22398.
52ـ ابن ماجه, محمدبن يزيد, سنن ابن ماجه, (دار احيإ التراث العربى,
بيروت) ج2, ص636.
53ـ رجوع شود به: بحارالانوار, ج100, ص224, وسائل الشيعه, ج14,
ص;122 مستدرك الوسائل, ج2, ص249. سنن الترمذى, ج3, ص466.
54ـ مختصر تاريخ دمشق, ج7, ص50.
55ـ العاملى, محمدبن الحسن, وسائل الشيعه, ج14, ص121, م4.
56ـ البخارى, محمد ابن اسماعيل, صحيح البخارى, (دراالجبل, بيروت),
ج3, ص;157 نشر الدر, ج1, ص251.
57ـ ابن ماجه, پيشين, ج1, ص638.
58ـ ابن سعد, پيشين, ج8, ص205 ـ ;204 سنن الدارمى, ج2, ص147.
59ـ الحاكم النيسابورى, المستدرك, (دارالمعرفه, بيروت), ج2, ص191.
60ـ ابن الاثير, الكامل فى التاريخ, ج2, ص205.
61ـ المصنف, ج6, ص141.
62ـ ابن حنبل, پيشين, ج6, ص438.
63ـ ابن ماجه, پيشين, ج1, ص;633 سنن الدارمى, ج2, ص211 و 144.
64ـ العاملى, پيشين, ج7, ص174 ـ 173.
65ـ ابن سعد, پيشين, ج8, ص222 و 277 و 427 ـ 426.
66ـ رجوع شود به: اسدالغابه, ج5, ص;519 الاستيعاب, ج4, ص;473 سنن
الترمذى, ج1, ص456.
67ـ الصدوق, محمد بن الحسن, التوحيد, ص345.
68ـ محمدىرىشهرى, پيشين,ج9,ص95ـ94.
69ـ سلسله الاحاديث الضعيفه و الموضوعه, ص221 ـ 220.
70ـ ابوشفه, عبدالحليم, تحرير المرإه فى عصر الرساله, (اول:
دارالعلم للنشر و التوزيع الكويت, 1410ق ـ 1990م), ج1, ص13.
71ـ العاملى, پيشين, ج5, ص303.
72ـ الاجابه لايراد ما استدركته عاشه على الصحابه, ص117 ـ 113.
73ـ العاملى, پيشين, ج14, ص127.
74ـ همان, ص123.
|