مقدمه
1ـ اسلام دين ساده و راحتى است كه در هيچ زمينه اى براى مردم
سخت نگرفته و تنگنايى قرار نداده است. گرچه اين معنى نياز به
استدلال ندارد, اما براى برخى كه همواره طالب دليل و مدركند, به دو
آيه و چند روايت اشاره مى كنيم:(1)
((...يريدالله بكم اليسر و لايريد بكم العسر...))(2)
خداوند براى شما آسانى را اراده مى كند و سختى را براى شما
اراده نمى كند.
((...و ما جعل عليكم فى الدين من حرج(3)...))
پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((خير دينكم اليسره(4)))
دين آسان, بهترين دين شماست.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((ان دين الله فى يسر(5)))
همانا دين خدا در سادگى است.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((الاسسلام ذلول لاتركب الا ذلولا(6)))
اسلام دين مداراست, بهره نمى دهد مگر با رافت و آسانى.
2ـ اسلام دين عدالت و مساوات است و ذره اى تبعيض در آن راه
ندارد. هيچ عاملى جز تقوا ملاك برترى و سنجش نيست و جنسيت, رنگ,
وطن و غيره نمى تواند موجب برترى فردى و فرو نهادن فرد ديگرى باشد.
آنچه انسان را بالا مى برد تقوا و قرب به خداست و آنچه او را تنزل
مى دهد, بى تقوايى و دورى از خداست.
اسلام و شارع مقدس آن به باطن افراد نظر دارد, به صورتها نمى
نگرد كه به سيرتها كمال دانش و آگاهى را دارد. پيامبر اكرم(ص) در
اين مورد جمله بس زيبايى دارد:
((ان الله لاينظر الى صوركم(7)))
خدا به صورتهاى شما نمى نگرد.
3ـ در موقعيت كنونى و در عصر صنعت و تكنولوژى, جاى بسى تاسف است
كه عده اى, از منع آموزش زنان سخن بگويند. جمعى از علماى گذشته و
معاصر در اين زمينه فتوانامه, مقاله و كتاب نوشته و به رد و اثبات
آن پرداخته اند. تنها در يك دوره كوتاه دو تن از علماى هند هر يك
كتابى مستقل در مورد جواز و حرمت تعليم كتابت زن نوشته اند.
آثار تحقيقى ديگرى در ابعاد مختلف اين موضوع به رشته تحرير در
آمده است كه خود نشان از اهميت آن دارد و دليل روشنى است بر اينكه
دانشمندان دين بر منع كتابت يا آموزش زنان (بجز واجبات دين) اتفاق
نظر نداشته اند. بنابراين, همين اندازه براى موافقان آموزش زنان
كافى است تا حرمت يا كراهت تعليم را جزو مسلمات فقه اسلامى ندانند.
4ـ در فهم روايات بايد شرايط زمان و مكان, موقعيت سخن و مخاطبان
در نظر گرفته شود. علاوه بر اين, بررسى ابتدا و انتهاى روايت,
موقعيت متكلم, تحقيق در باره سند و چندين نكته ديگر در شمار وظايف
محقق قرار مى گيرد. رواياتى در خصوص توجه به اين نكات, وارد شده كه
نقل آن در اينجا مناسب نيست, اما اين يك نكته را نمى توان ناديده
گرفت كه درك مردم و سطح فكر و فرهنگ و دانش مخاطبان آن روز روايات,
با امروز تفاوت فاحشى دارد. در برخى از روايات چنين آمده است:
((... ان النبى(ص) كان اذا تكلم تكلم ثلاثا لكى يفهم عنه))(8)
پيامبر(ص) هرگاه براى مردم سخن مى گفت آن را سه بار تكرار مى
كرد تا بفهمند.
رواياتى مشابه اين حديث نظير جمله معروف: ((كلم الناس على قدر
عقولهم)) (با مردم به انداه عقلشان سخن بگو) از ائمه معصومين عليهم
السلام نقل شده كه همه بر حقيقت ياد شده بالا تاكيد دارد.
بنابراين, عامل سياست, زمان و مكان آموزش, نوع آن و آموزگار نيز
در حكم حرمت يا كراهت موثر بوده است.
5ـ نگارنده مدعى نيست كه تمام ادله موافقان و مخالفان را بيان
كرده و بحث جامع و مانعى انجام داده است, ليكن دلايل اصلى و عمده
مخالفان همان است كه در اين نوشته آمده و مورد نقد و بررسى قرار
گرفته است.
6ـ اسلام دينى است كه خواهان توسعه فرهنگ و تمدن در كشورها و
ملتهاست نخستين برنامه اى كه به هنگام اعلان موجوديت دين آسمانى
اسلام, از سوى حضرت محمد(ص) در 1427 سال پيش مطرح شد, موضوع آموزش
و توسعه فرهنگى بود. موضوعى كه امروز شعار سازمانهاى بين المللى
شده و بدين وسيله مسلمانان را به توسعه دعوت مى كند, چهارده قرن
قبل شعار اسلام بوده و بدان عمل شده است! و حالا سازمان يونسكو دهه
1988ـ1997ميلادى را دهه جهانى توسعه فرهنگى ناميده است. اين سازمان
سال 1993ميلادى (1414قمرى) را سال فرهنگ, آموزش و پرورش و كار
دانسته است!
قبل از ورود به اصل موضوع, ابتدا بايد عنوان تعليم و تعلم زن
توضيح داده شود و سخن موافقان و مخالفان تعليم زن بيان شود و مشخص
گردد كه همه موافقان يك انديشه دارند يا در بين آنان نيز اختلاف
سليقه وجود دارد.
به هر حال, بحث در اين باره بر دو محور استوار است, يكى جواز
كتابت و آموزش و ديگرى منع آن. جواز, خود به اباحه, استحباب و وجوب
تقسيم مى شود. آنهايى كه نظريه منع تعليم زن را برگزيده اند, برخى
به كراهت(9) و برخى به حرمت(10) فتوا داده اند و عده اى ديگر نيز
بحث را مطلق گذاشته و تنها از جواز يا عدم جواز سخن گفته اند.
در اين قسمت از اصطلاح موافق و مخالف استفاده شده كه با هر يك
از نظرات بالا سازگار است و تنها در توضيحات بعدى است كه ساير
اقوال و وجوه مشخص مى شود.
علاوه بر اين, بايد به تفاوت آموزش خط (خواندن و نوشتن) با
آموزش علم بدون در نظر گرفتن كتابت در سخن آنان توجه داشت.
دليل مخالفان:
دختر چو به كف گرفت خامه
ارسـال كـنـد جـواب نـامـه
آن نامه نشان روسيـاهـى است
نامش چونوشته شدگواهى است
((نظامى گنجوى))
بطور كلى, مخالفان آموزش زن به روايات و گاه قراين و امارات
استحسانى متوسل شده اند. عمدتا مستند سخن آنان (چه اهل سنت و چه
شيعه) رواياتى است كه از نظر شما مى گذرد:
1ـ حاكم نيشابورى از ابوعلى حافظ از محمدبن سليمان از عبدالوهاب
بن الضحاك از شعيب بن اسحاق دمشقى از هشام بن عروه و او از پدرش از
عايشه روايت كرده كه پيامبر(ص) فرمود:
((لاتنزلوهنذ الغرف و لاتعلموهنذ الكتابه ((يعنى النسا)) و
علموهن المغزل و سوره النور(11)))
((زنان را در بالا خانه ننشانيد و كتابت نياموزيد و به آنان
ريسندگى و سوره نور آموزش دهيد.))
اين روايت از طريق جمع ديگرى از ائمه و محدثان اهل سنت مانند
ابن حجر عسقلانى, سيوطى, بيهقى و طبرانى نقل شده است. برخى از
علماى اهل سنت اين حديث را بدين صورت نوشته اند:
((لاتسكنوالنسا الغرف فيشرفن(12)))
در اين حديث تا اندازه اى به نكته سكونت زن در بالاخانه اشاره
شده است. در گذشته اگر زن در بالاخانه مى نشست, از فرط بيكارى به
كوچه ها يا خانه هاى مردم نظر مى دوخت. مويد اين سخن, گزارش زير
است كه همان موضوع را به شكل ديگرى بيان كرده است:
((و كانت الصحابه رضى الله عنهم يسدون المنافذ و الثقوب فى
الجدران لئلا يطلع منهاالنسا على الرجال(13)))
((صحابه شكافها و منافذ ديوارها را مسدود مى نمودند تا زنان از
آنها براى ديدن مردان, سر نكشند.))
2ـ ابن عدى از جعفربن سهل از جعفر بن نصر از حفص بن غياث از ليث
از مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه پيامبر(ص) فرمود:
((لاتعلموا نسائكم الكتابه و لاتسكنوهن العوالى و خير لهوالمومن
السباحه و خير لهوالمراه المومنه الغزل(14)))
سيوطى نيراين روايت رانقل كرده است.وىمى نويسد,پيامبر(ص) فرمود:
به زنان خود نوشتن آموزش ندهيد, آنها را در مكانهاى بلند ساكن
نكنيد. بهترين بازى مردان شناست و بهترين بازى زنان با ايمان,
ريسيدن.
3ـ مرفوعه حكيم ترمذى از ابن مسعود, پيامبر(ص) فرمود:
((لاتسكنوا نسائكم الغرف و لاتعلمونهنذ الكتابه(15)))
زنانتان را به غرفه ها (بالاخانه) ننشانيد و به آنان كتابت
آموزش ندهيد.
4ـ مرفوعه ديگر حكيم ترمذى از ابن مسعود پيامبر(ص) فرمود:
((مر لقمان على جاريه فى الكتاب(16) فقال لمن يصقذل هذاالسيف؟[
((!يعنى ان تعليم الكتابه لهن بمنزله تصقيل السيف للذبح(](17
لقمان(حكيم) بر دوشيزه اى كه مشغول آموزش كتابت بود گذشت و گفت:
اين شمشير براى چه كسى تيز مى شود؟[ يعنى تعليم كتابت براى زنان به
منزله تيز كردن شمشير براى سر بريدن است].
اين چهار روايت(18) مورد استناد علماى اهل سنت قرار گرفته و بر
اساس آن, نظريه منع تعليم كتابت به زنان را انتخاب كرده اند. در
منابع شيعى نيز رواياتى آمده است. آنها عبارتند از:
5ـ محمدبن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه عن النوفلى عن
السكونى عن ابى عبدالله(ع) قال: قال رسول الله(ص):
((لاتنزلواالنسا الغزف و لاتعلموهنذ الكتابه و علموهنذ المغزل و
سوره النور(19)))
((زنانتان را در بالاخانه ها سكونت ندهيد و كتابت نياموزيد و (به
جاى آن) ريسندگى و سوره نور ياد دهيد.))
موحوم صدوق نيز اين روايت را به همين صورت و به سند خود از
سكونى نقل كرده است.
6ـ محمدبن على بن الحسين[ ابوجعفر قمى] عن احمدبن الحسن القطان
عن الحسن على العسكرى عن محمدبن زكرياالبصرى عن جعفربن محمدبن عمار
عن ابيه عن جابربن يزيدالجعفى قال سمعت اباجعفر محمدبن على
الباقر(ع) يقول: ((...ولايجوز لهن نزول الغرف و لاتعلم الكتابه و
يستحب لهن تعلم المغزل و سوره النور و يكره لهن سوره يوسف(20)))
صدوق از امام باقر(ع) روايتى طولانى نقل كرده كه فرازى از آن
چنين است:
((...براى زنان نشستن در غرفه ها و تعليم كتابت جايز نيست.
مستحب است ريسندگى و سوره نور ياد بگيرند. آموزش سوره يوسف براى
آنان كراهت دارد.(21)))
7ـ و عن عده من اصحابنا عن سهل بن زياد عن على بن اسباط عن عمه
يعقوب بن سالم رفعه قال: قال اميرالمومنين(ع): ((لاتعلموا نسائكم
سوره يوسف و لاتقرووهن اياها فان فيها الفتن و علموهن سوره النور
فان فيها المواعظ(22)))
((به زنان سوره يوسف نياموزيد و آن را براى آنان نخوانيد زيرا
در آن (سخن از) فتنه هاست و سوره نور را به آنها آموزش دهيد كه
داراى پند و موعظه است.))
8ـ صدوق ـ محمدبن على بن الحسين باسناده عن عبدالله بن سنان عن
ابى عبدالله قال: ((الهموهنذ حبذ على؟ و ذروهنذ بلها(23)))
عشق و محبت على(ع) را در قلب آنان (زنان) جا دهيد و بگذاريد
ساده باشند.
9ـ روايات ديگرى نيز وجود دارد كه در آنها بصراحت سخن از منع
آموزش نيامده است, اما اين پيام را از مفهوم آنها استنباط مى كنند.
ابن حجر عسقلانى از طريق ديلمى و ابن نجار از حضرت على(ع) نقل كرده
كه پيامبر(ص) فرمود:
((ادذبو اولادكم على ثلاث خصال: حب نبيكم و حب اهل بيته و قرائه
القرآن...(24)))
فرزندان خود را بر سه خصلت تربيت كنيد, دوستى پيامبر(ص) و دوستى
خاندان پيامبر(ص), خواندن قرآن....
شايد اين روايت بدين جهت در رديف ادله مخالفان قرار گرفته كه در
آن سخن از اولاد به ميان آمده و اين كلمه براى فرزندان ذكور به كار
مى رود.
پاسخ به مخالفين
براى آنكه خوانندگان گرامى با برداشتهاى نادرست جمعى از فضلاى
مسلمين و علماى مومنين آشنا شوند, پاسخ آنان در چند فراز كوتاه
آورده مى شود.ابتدايادآورمى شويم كه روايات يادشده,پنج مضمون وپيام
دربر داشت.
اول: روايات 1, 2, 3, 5 و 6 كه سكونت در بالاخانه و تعليم كتابت
را منع مى كرد.
دوم: روايات 4, 8 و 9 كه از نظر مفهوم با تعليم زن مخالف بود.
سوم: ظاهر روايات 8 و 9 كه فقط محبت پيامبر(ص) و خاندان آن حضرت
و خواندن قرآن را خواسته بود.
چهارم: روايت7 و پايان روايت6 كه بر استحباب تعليم سوره نور و
كراهت سوره يوسف دلالت داشت.
پنجم: فرازى از روايات 1, 2, 5 و 6 كه ريسندگى را براى زنان,
شايسته مى دانست.
چنان كه گفته شد, در روايات دو بحث عمده مطرح شده است, يكى
تعليم كتابت و آموزش خط و ديگرى آموزش مسائل دينى, بىآنكه به كتابت
توجهى باشد كه نگارنده, اين دو را به خاطر اشتراكشان در يك بحث
مطرح كرده است.
بدين ترتيب, در پاسخ مخالفان بايد گفت:
1ـ منظور روايات 1, 2, 3, 5 و 6 از منع كتابت و نشستن در
بالاخانه, نهى از روش خاصى بوده كه در همان زمان رواج داشته است.
در تمام رواياتى كه از نظر گذشت و سخن از منع كتابت بطور صريح مطرح
بود, جمله قبل يا بعد آن به نهى از سكونت در غرفه ها اختصاص داشت
كه اين خود محل تامل و دقت است. هرچه هست بايد اين دو به هم پيوسته
باشند; محل سكونت شامل هر محلى نمى شود.
به نظر مى رسد كه در گذشته هاى بسيار دور, از جمله در نخستين
سالهاى ظهور اسلام براى تعليم و آموزش, مكانهاى ويژه اى داشته اند
و روش تعليم امكان آن مورد قبول اسلام نبوده است. اينكه آموزگاران
به چه شيوه و با چه سيستمى تدريس مى كرده اند يا چه رشته و گرايشى
از دانشها را آموزش مى داده اند, معلوم نيست و هرچه هست در همين
جاست.
بدون ترديد اسلام با كتابت و دانش اندوختن زنان مخالف نيست. اگر
مخالفتى در اين گونه روايات ديده مى شود, بطور قطع علتى داشته است.
توجيه ياد شده مى تواند تا اندازه اى موضوع را روشن كرده و پرده از
رازهاى پشت صحنه بردارد, بخصوص كه در همه اين روايات, واژه هاى ((الغرف,
العوالى, الكتابه)) با الف و لام ذكر شده و الف و لام در ادبيات
عرب مورد استعمال گوناگونى دارد. بعضى جاها براى عموميت و پاره اى
موارد براىعهد (ذكرى, ذهنى, لفظى) بكار مى رود.
الف و لام در الفاظ ياد شده نمى تواند براى عموميت به كار رود,
زيرا در اين صورت تعليم سوره نور را هم شامل مى شود. در صورتى كه
روايات, تعليم آن را پيشنهاد كرده بود.
تاييد كننده اين برداشت آن است كه دو روايت 6و7 بر كراهت تعليم
سوره يوسف اصرار دارند و حال آنكه تعليم قرآن كراهتى نمى تواند
داشته باشد. آموزش قرآن, مطلوب است و چنان كه در روايت9 آمده بود,
يكى از حقوق فرزندان بر پدر و مادر شمرده شده است. پس بايد علت را
در جاى ديگرى جستجو كرد. شايد بتوان گفت: محتواى آموزشهاى گذشته
مورد انتقاد و كراهت واقع شده است, نه اصل آموزش, تا چه رسد به
آموزش كتابت براى فرا گرفتن احكام ضرورى دين!
2ـ راه ديگر توجيه اين روايات آن است كه مورد نهى و موضوع آن را
فقط مختص زنان همان عصر بدانيم يا آنكه بگوييم: منظور همه زنان
نبوده اند, بلكه آن دسته از زنانى بوده اند كه از كتابت سو استفاده
مى كرده اند. شايد هم اين نهى به دنبال شكايت شاكيانى چند از تعليم
زنان صورت گرفته باشد كه در اين صورت, نهى مختص همانها خواهد بود,
نه همه زنان, زيرا پيامبر(ص) مهريه زينب بنت جحش را تعليم قرآن
قرار داد و به زنى دستور داد كه به حفصه نوشتن بياموزد و همه مى
دانيم كه اين دو از زنان پيامبر بوده اند. سيره ائمه معصومين(ع)
وعلماى دين نيز تاييد كننده همين معناست و همچنين وجود زنان برجسته
و نويسنده در تاريخ دينى ما.
3ـ توجيه ديگر آنكه, نهى تنزيهى باشد و گاه ارشادى و در اين
صورت شامل همه زنان نخواهد بود و اگر هم تعلق گيرد, در تمام احوال
شامل آنان نمى شود, زيرا تنزيه در صورتى است كه پيامدهاى ناگوارى
به دنبال داشته باشد و هرگاه آن پيامد مكروه در ميان نباشد, نهى
نيز كاربردى نخواهد داشت.
برخى پيامد آن را افساد زنان دانسته و گفته اند: در صورت
يادگيرى خواندن و نوشتن خواهند توانست به اين و آن نامه نگارى كنند!
اينان معتقد به حبس زن در خانه اند, بطورى كه نه او مردى را ببيند
و نه مردى او را. به اعتقاد اينها, زن در صورت توانايى خواندن و
نوشتن, مى تواند خود را به مردان عرضه كند!
اين سخن را به فرض آنكه بتوان پذيرفت, نمى توان به همه زنان
تعميم داد كه گفته اند: به خاطر چند بى نماز درب مسجد را نمى بندند!
وانگهى فساد چنين زنانى را بايد در كوتاهى و تقصير شوهران يا
اولياى آنان جستجو كرد. مردى كه نتواند زنش را حفظ كند و به او
احصان ببخشد, بدون شك نمى تواند از طريق منع كتابت, او را حفظ كند.
اين راه چاره نيست. احتمال وقوع جرم در مورد زنان از طريق آموزش,
بسيار اندك است, زيرا كتابت و آموزش مى تواند ابزارى براى ابراز
احساسات و شهوت و نيات فسادآلود هر قشر ـ هم زن و هم مرد ـ باشد نه
آنكه كتابت به خودى خود فساد آفرين باشد.
4ـ نهى درروايات ياد شده نهى اعلامى و اسخبارى است, نه نهى
الزامى و كاربردى; بدين معنى كه فقط نهى و تخدير مطلوب است نه
متعلق آن(25) و هيچ الزامى بر ترك آن نيست, بخلاف نهى الزامى و
كاربردى كه تخدير طريق به ((محذورعنه)) است و مطلوب شارع, ترك فعل
يا قولى است كه نهى به آن تعلق گرفته است.
روايت امام صادق عليه السلام(26) اين برداشت را تفسير و توجيه
مى كند, آنجا كه از ايشان پرسيدند: معنى آيه شريفه ((قوا انفسكم و
اهليكم نارا)) در سوره تحريم چيست و چگونه آنها را نگهدارى كنيم؟
فرمود: شما به آنها (زنان) امر و نهى كنيد. به آن حضرت عرض كردند:
ما امر و نهى مى كنيم, ولى آنان نمى پذيرند. فرمود: هنگامى كه شما
امر و نهى كرديد, وظيفه خود را ادا نموده ايد.
زيرا زنان, مخاطب امر و نهى شوهران و اوليا هستند و در اين صورت,
شوهران و اوليا با حكام و سلاطين تفاوت بسيار دارند. نكته خوبى كه
بايد در همه جا بدان توجه داشت همين است كه تمامى امر و نهى ها در
مورد زنان بطور معمول متوجه شوهران است و گاهى متوجه پدر يا جد كه
ولى شرعى دختران جوان هستند و يا اين وصف, سنخ امر و نهى با ساير
اوامر و نواهى, تفاوت بسيار خواهد داشت.
متاسفانه, بعضى به اين مفهوم توجه ندارند. در نوشته يكى از
تحصيلكرده ها آمده است كه وى معتقد است مخاطب آيه 34 سوره نسا(27)
حكام محاكم هستند نه شوهران!
ادامه دارد
پىنوشتها:
1ـ چنانچه اشاره در خصوص اين موضوع آيات و روايات فراوانى وجود
دارد. ذكر سه روايت نبوى(ص) تنها براى نمونه بود. در كتب حديث شيعه
مضامين فراترى آمده است, از جمله ميزان الحكمه, ج8, ص425ـ426.
2ـ بقره, آيه 185.
3ـ حج, آيه 78.
4ـ مجمع الزوائد, ج1, ص61ـ62, به نقل از احمدبن حنبل به سند صحيح.
5ـ همان مدرك.
6ـ همان مدرك.
7ـ تذكره الاوليا, ص42, چكامه, تهران, 1369.
8ـ مجمع الزوائد, ج1, ص129.
9ـ آقاى سيد مجتبى نوگانوى هندى اثبات كرده كه تعليم زن حرام است و
عمومات و اطلاقات, مقيد مخصص به آن چيزى است كه بر او واجب است,
زيرا جز تعليم واجبات, بقيه فضل است و در حديث آمده است: ((لاتعلموا...))
سپس استفتاآتى از علماى هند مبنى بر تحريم مدارس جديد ـ هرچند با
حجاب همراه باشد ـ آورده است, از جمله استفتا از آقا سيدابوالحسن
به اين شرح:
مرجع الاعلام آيت الله فى الانام جناب آقاى سيد ابوالحسن صاحب قبله
مدظله
تعليم نسوان كه امروز در مدارس انگليشه و تماما حجاب ملحوظ نيست و
دختران از براى تحصيل از خانه خود بيرون بروند, نزد سركار, تعليم
به اين وضع چه حكمى دارد و اگر فرض پرده را هم ملاحظه كنيد آيا محض
رفتن اينها براى تحصيل و تعليم نصاب كه مشتمل بر كتب غيردينيه جايز
است؟
پاسخ: باسمه سبحانه. جواب: تمام اينها بر خلاف دستورات شرع مقدس
اسلام است هر كسى مسلم مقيد به متابعت دستورات اسلامى است, البته
دختر خود را حفظ نمايد. والله اعلم. (تحقيق البيان فى تعليم
النسوان, ص52ـ53)
10ـ مرحوم شيخ مفيد: ((و يكره للنسا الحرائرالشباب ان يكون سكناهن
فى الغرف الشارعات و يكره لهن تعليم الكتابه و قرائه الكتب و
لاينبغى لهن ان يتعلمن من القرآن سوره يوسف خاصه دون غيرها و
يتعلمن سوره النور)) (احكام النسا, ص56)
براى زنان آزاده جوان كراهت دارد كه در غرفه هاى بازار سكونت كنند
و كراهت دارد خط و نوشتن بياموزند و كتاب بخوانند و سزاوار نيست
زنان از قرآن ـ تنهاـ سوره يوسف را ياد بگيرند (بجز سوره يوسف
اشكال ندارد) و سوره نور را فرا گيرند.
به نظر مى رسد اين فتوا براى جمع ميان اخبار متعارض است كه شيخ آن
را برگزيده است.
11ـ تحقيق البيان فى تعليم النسوان ـ المستدرك للحاكم ابوعبدالله
النيشابورى ـ مرآه النسا, ص118ـ120.
12ـ مرآه النسا, ص118.
13ـ همان مدرك.
14ـ همان مدرك.
15ـ مكارم الاخلاق, ص231ـ232, با اندكى اختلاف.
16ـ در مجمع التواريخ السلطانيه جمله هايى نقل شده كه توضيح خوبى
براى اين سخن مى تواند باشد. آنجا وقتى كه سخن از مكتب خانه و
دوران تحصيل ابتدايى حكيم عمرخيام, خواجه نظام الملك و حسن صباح به
ميان آمده, مى نويسد:
((هر سه در نيشابور به كتابى بودند, چنان كه عادت ايام صبى و رسم
كودكان باشد.))
شايد واژه مكتب خانه از همين كتابى گرفته شده باشد و اين نيز عربى
است و از فرهنگ تازى به پارسى راه يافته است. بعيد نيست همان واژه
الكتاب كه در روايات ديگر به صورت الكتابه وارد شده, به مفهوم مكتب
خانه و دبستانهاى سابق بوده و در واقع يك اصطلاح باشد. و با اين
وصف نهى از رفتن به مكتب خانه مورد نظر باشد نه از كتابت!
17ـ سيدمجتبى نوگانوى در تحقيق البيان فى تعليم النسوان.
18ـ روايات ديگرى با مضمونهايى جز اين وجود دارد كه مى تواند با
مدعاى مخالفان سازگار باشد; مانند روايتى كه ترمذى از حميدبن
عبدالرحمان نقل كرده و مى گويد:
شنيدم كه معاويه در سخنرانى خود براى مردم مدينه مى گفت: اى اهل
مدينه! دانشمندانتان كجا رفتند؟
من شنيدم كه پيامبر(ص) از اين قصه گويى نهى كرد و فرمود: بنى
اسرائيل هنگامى هلاك شدند كه زنانشان قصه گويى را حرفه خود ساخته
بودند.
19ـ فروع كافى, ج2, ص63 ـ من لايحضره الفقيه, ج2, ص142.
20ـ وسائل الشيعه, ج14, ص163.
21ـ همان مدرك.
22ـ وسائل الشيعه, ج14, ص127.
23ـ من لايحضره الفقيه, ج2, ص142.
24ـ سيدمجتبى نوگانوى در تحقيق البيان فى تعليم النسوان.
25ـ شبيه مطلبى كه در امر به معروف و نهى از منكر گفته اند. در
آنجا آمده است كه امر و نهى سه مرحله دارد: 1ـ مرحله انكار يا
اعتراف به دل 2ـ مرحله ابراز به زبان 3ـ مرحله عمل و اجرا. سپس
گويد: در نهى اعلامى, تنها اخبار به زجر مطلوب است و مصلحت فقط در
اخبار آن است.
26ـ متن روايت چنين است: شيخ حرعاملى از صدوق اين گونه نقل كرده
است: ((قال و سئل الصادق(ع) عن قول الله عزوجل قوا انفسكم و اهليكم
نارا كيف نقيهنذ؟ قال: تامروهن و تنهونهنذ قيل له: انا نامرهن و
نهاهنذ فلايقبلن! فقال: اذا امر تموهن و نهيتموهن فقد قضيتم ما
عليكم))
27ـ ((واللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فى المضاجع واضربوهن...))
و آن زنان كه از سرپيچى آنان خوف داريد (تمكين نمى كنند) پس (در
مرحله اول) پندشان دهيد و (در مرحله بعد) در بسترها از آنان رو
بگردانيد و آن گاه (در مرحله آخر) آنها را كتك بزنيد.
باور كردنى نيست اگر گفته شود: خطاب ((وعظ, هجر و ضرب)) متوجه شوهر
نيست و متوجه حكام است!
|