گفتمان بررسی راهکار های حضور صحیح زنان در اجتماع

  

          عنوان مقاله :
 
زنـان, (( تحصيلات )) و (( برداشتهاى دينى )) قسمت سوم  (سید محسن سعید نژاد)
 

 

خوانديم كه برخى با تحصيلات بانوان مخالفند و اين مخالفت را مستند به ظواهر برخى روايات مى كنند. در دو قسمت قبل به بررسى ادله مخالفان پرداختيم و آنگاه گفتيم كه اين ديدگاه با آيات قرآن هماهنگى ندارد. اينك در ادامه به اين موضوع خواهيم پرداخت كه منع تعليم زنان, با سنت پيامبر(ص) و ائمه عليهم السلام منافات دارد. در ادامه به ارزيابى ادله موافقان خواهيم پرداخت. ذكر منابع و ماخذ نيز بخش پايانى بحث است كه خواهد آمد. در همين جا علاقمنديم به اين واقعيت اشاره كنيم بيشتر اين مخالفتها همچون بسيارى از محدوديتهاى ديگر مربوط به علما و صاحبنظران اهل سنت است و نه شيعه.

مخالفت با سنت پيامبر(ص) وائمه(ع)

سنت شامل كردار, گفتار, امضا و تقرير معصوم (ع) مى شود, اما در اين بخش, تنها سيره عملى آن بزرگواران مورد نظر قرار گرفته است و گفتار معصومين به عنوان دليل موافقان بطور جداگانه خواهد آمد.

ياران و راويان پيامبر(ص):

امه الفارسيه كه راهنماى سلمان فارسى در اسلام بوده است, اسما بنت ابى بكر, اسما بنت عميس, اخت عمره, ام انس, ام ايمن, ام حبيبه, ام خرام بنت ملخان, ام الحصين, ام خالد بنت خالد, ام رومان, ام سليط, ام سليم, ام شريك, ام عطيه, ام العلا, لبابه (ام الفضل), ام كلثوم, ام مبشر, ام هانى خرامه, خسابنت خذام, خوله بنت ثاو, فوله بنت حكيم, زينب العطازه و همسران آن حضرت و تعداد بسيار ديگرى.

ياران امام على(ع):

ام الحسن النخعيه, ام حكيم بنت عمرو, امامه بنت ابى العاص, نضره الازديه, اسما بنت عميس, زبرا, ام خداش, ام ذريح العبديه كه در جنگ جمل در ركاب على (ع) بود, بكاره هلاليه كه در جنگ صفين در ركاب امير مومنان(ع) بود و زنى فاضل و شاعر بوده است.

ياران امام حسن(ع):

حبابه و البيه, فاطمه دختر همين حبابه و فاطمه بنت على.

ياران امام حسين(ع):

فاطمه بنت حبابه الوالبيه.

سيره حضرت فاطمه(س):

حضرت امام حسن عسكرى(ع) گفت: دو نفر از زنان يكى مومن و ديگرى معاند (= كينه ورز) در مورد يكى از مسايل دينى بگو و مگو كردند و كارشان به اختلاف كشيد (آن دو براى قضاوت نزد حضرت زهرا رفتند و دادخواهى نمودند) حضرت فاطمه(س) دليل گفتار آن زن مومن را توضيح داده و مطلب او را روشن نمودند و او توانست بر آن زن معاند چيره شود, پس بسيار خوشحال شد. در اين موقع حضرت فاطمه فرمود:

((خوشحالى فرشتگان به چيرگى تو بر آن زن شديدتر از خوشحالى خود تو مى باشد و اندوه شيطان و پيروانش بيشتر از اندوه آن زن)).(1)

و فرمود: ((زنى نزد حضرت فاطمه رفت و گفت: من مادر ناتوانى دارم كه در مورد نمازش, موضوعى بر او اشتباه شده. مرا فرستاده كه از شما بپرسم.

حضرت فاطمه(س) به او پاسخ دادند. او سوال دوم خود را مطرح كرد و آن حضرت جواب داد, آنگاه سومين سوال را مطرح نموده و جواب گرفت تا به ده سوال و پاسخ رسيد. پس از اين, از كثرت سوال خجالت كشيده گفت: من بر تو سخت نمى گيرم اى دختر فرستاده خدا!

فاطمه فرمود: به نزدم بيا و هر چه مى خواهى از من بپرس.))(2)

برخى از زنان پيامبر(ص) از جمله ام سلمه, حفصه و زينب بنت حجش و عايشه, اهل دانش بوده اند; حتى در خصوص دو نفر اول به توانايى نوشتن آنان نيز تصريح شده است.(3)

ياران على بن الحسين(ع):

ام البرا:

ياران امام باقر(ع):

ام هانى, خديجه بنت عمر (كه امام باقر (ع) عموى اوست), همسر امام محمد باقر(ع) كه مادر عبداله مى شود و نيز ام الخير.

ياران امام صادق(ع):

ام اسحاق بنت سليمان, ام البرا, ام بكر, ام الحسن بنت عبداله, ام سعيد, ام سلمه (ام محمد بن مهاجر), ام عيسى (ام فروه) امراه الحسن الصيقل, جده ابى طاهر, جوهره الجويره, امراه عيسى بن موسى الهاشمى, حماره بنت الحسن (حماره بنت رجا) حسنيه, رباب زن داوودبن كثير رقى سالمه, سلمى و سعيده و منه خواهران محمدبن ابى عمير, سعيده (كنيز اما صادق(ع)) عمه الحسن بن مسلم, عمه حجدبن زياد, عمه محمدبن مارد, غنيمه بنت الازدى و فاطمه دخترش.

ياران امام موسى(ع):

ام احمد بنت موسى و سعيده.

ياران على بن موسى(ع):

حكيمه بنت موسى ـ كلثم بنت سليم.

ياران امام محمد جواد(ع):

زهرا ام احمد, زينب بنت محمدبن يحيى.

ياران امام على النقى(ع):

كلثم كرخيه, حكيمه دختر آن حضرت.

ياران امام حسن عسكرى(ع):

زينب بنت عبداله, حكيمه خواهر ايشان, نسيم.

يار امام زمان(عج):

نسيم خادم ايشان رامى توان در زمره ياران آورد.

علماى بزرگ و آموزش زنان

ام على كه گويا زن شهيداول است, زنى فاضل, باتقوا, عابد و فقيه بود, بگونه اى كه شهيد او را ستوده وبه زنان دستورمى دادكه به وىمراجعه كنند.(4)

فاطمه ام الحسن معروف به ست المشايخ بنت الشهيد محمدبن مكى العاملى الجزينى زنى عالم, فاضل, صالح, عابد و فقيه بوده است. شيخ حر عاملى مى نويسد: من مدح و ثناى او را از مشايخ شنيده ام. وى از پدرش و از ((ابن معيه)) (شيخ اجازه اش)حديث نقل كرده است. پدرش از او تمجيد كرده, زنان را به او ارجاع مى داده است.(5)

آمنه بيگم دختر محمد تقى مجلسى (مجلسى اول) زن دانشمندى بوده است. همچنين همسر محمد صالح مازندرانى نيز مجتهد بود و شرح بر الفيه و شواهد سيوطى در ادبيات تازى از اوست.(6)

ذكر نام اين سه بانوى بزرگ, تنها نمونه اى از هزاران زن فاضل و عالم بود. كسانى كه در اين زمينه جوياى تحقيقات بيشترند به كتابهاى مربوط رجوع كنند. مسائلى كه درفقه توسطراويان زن نقل شده است بسياراست و شامل بسيارى از ابواب فقهى مى شود.

ادله موافقان

الف ـ قرآن:

در مطالب قبل تعدادى از آيات قرآن را كه بيانگر صدق اين ادعا بود, بيان كرديم و نيازى به تكرار نيست. گفتنى است كه قرآن كتاب زندگى است, كتاب درس و علم و تفكر و تدبر است, ما را به انديشه و دقت فرا مى خواند, سخن بدون دليل و برهان را نمى پذيرد و موضوع آن ((انسان)) است نه جنس ((مرد)). خدا كتاب خود را براى مردم فرستاد نه براى مردان. با اين وصف, قرآن حد و مرزى براى شنونده خويش در نظر نگرفته است.

اگر زنان با قرآن آشنا شوند, به تمام دانشهاى مسلمانان, آشنا و آگاه خواهند شد. اگر زنان پابه پاى مردان در رشته هاى مختلف علمى متخصص شوند,توسعه كشورهاىاسلامى و عظمت اسلام بيش از پيش جلوه گر خواهد شد و اينها اهدافى است كه قرآن ما را به آن فرا مى خواند.

ب ـ روايات:

در اين بخش با دو طايفه از روايات روبه رو هستيم, يكى رواياتى كه به صورت عام, نوشتن و دانش زنان را مورد تاكيد قرار داده كه خود شامل مجموعه هاى زيادى است و ديگرى رواياتى كه بطور خاص اهميت نوشتن و دانش زن را گوشزد كرده است. بنابراين, بحث خود را در اين محور با دو عنوان پى مى گيريم.

1ـ روايات عام

روايات بسيار زيادى به صورت عام, زن و مرد را به علم و دانش فرا مى خواند كه شمارش و گزارش آن در اين جزوه مقدور نيست و تنها به ذكر نمونه اى از آنها بسنده مى كنيم.

1ـ تمام رواياتى كه فضيلت علم, عالم و معلم را برشمرده, هم شامل زن مى شود و هم شامل مرد و از اين نظر, خصوصيتى در آن ديده نمى شود. از جمله ابوبصير مى گويد: از امام جعفر صادق(ع) شنيدم كه فرمود:

((من علذم خيرا فله بمثل اجر من عمل به))(7)

هر كس كار خيرى به ديگرى آموزش دهد, پاداش عمل او براى آموزگار هم نوشته مى شود.

2ـ رواياتى كه در باره آموزش فرزندان است, گرچه به لفظ مذكر آمده, اما با توجه به پيام و تعليل آن ويژه پسرهانخواهدبود.حضرت على(ع) فرمود:

((علموا صبيانكم ما ينفعهم الله به, لايغلب عليهم المرجئه برايها))(8)

به فرزندان خود چيزى بياموزيد كه نفع خدايى داشته باشد و مرجئه (طرفداران معاويه كه ايده فكرىمخصوص به خودداشتند)برآنان غالب نشوند.

همچنين فرمود:

((من حق الولد على والده ثلاثهٌ يحسن اسمه, و يعلمه الكتابه و يزوجه اذا بلغ))(9)

از جمله حقوق فرزند بر پدرش سه حق است: انتخاب اسم نيكو, آموزش نوشتن و به ازدواج در آوردنش زمانى كه بالغ شد.

3ـ رواياتى كه جاهل را يتيم مى دانند, بخصوص كه در بعضى از آنها عبارت ((زن و يتيم)) آمده كه نشانگرجهل زنان بوده است. سپس اين دسته از روايات در زمينه تعليم جاهل پاداشهايى مقرر داشته و مردم را به آموزش آنان ترغيب مى كند.

امام حسن عسكرى(ع) از پيامبر(ص) نقل كرده كه فرمود:

((الا فمن كان من شيأعتنا عالما بعلومنا و هذالجاهل بشريعتنا المنقطع عن مشاهدتنا يتيمٌ فى حجره الا فمن ارشده و علمه شريأعتنا كان معنا فى الرفيق الاعلى))(10)

آگاه باشيد هر كس (اعم از زن و مرد) از پيروان ما دانش ما را بداند و به فرد نادانى كه شريعت ما را نمى داند و از مشاهده ما قطع گرديده و يتيم شده و در كنار اوست, برخورد كند و او را راهنمايى كرده, شريعت ما را به وى آموزش دهد, با ما در مرتبه اعلى همنشين خواهد بود.

تعبيراتى كه در اين روايت به كار رفته, عام است و به هيچ وجه ذكوريت در آن مطرح نيست.

4ـ رواياتى كه بيانگر اين مطلب است كه عالم وظيفه دارد, ضعيفانى را كه دانش اندك دارند يا از آن بى بهره اند, آموزش دهد. در پاره اى از اين روايات, بصراحت واژه ضعيف در باره جاهلان به كار رفته است.

بااين وصف,ترديدىوجودنداردكه عالم موظف است زنان را آموزش دهد تا از ضعف در آيند.

بطور كلى, رواياتى كه در مورد تعليم زن و مرد در كتابهاى معتبر شيعه و سنى ثبت و ضبط مى باشد, بسيار زياد است و بررسى آن از عهده اين مقاله بيرون است.

2ـ روايات خاص

در مقابل يك يا دو روايتى كه مخالفان به آن استناد كرده و آن را از طرق متعدد از يك سر چشمه گرفته اند, روايات زيادى در زمينه ترغيب و جواز تحصيل و نوشتن زنان در دست است, مانند:

1ـ روايت طبرانى: ((ان الشفا بنت عبداله قالت: دخل علذى رسول الله و انا قاعدهٌ عند حفصه بنت عمر, فقال ما عليك ان تعلمين هذه رقيه النمله كما علمتها الكتابه))(11)

شفا, دختر عبدالله گفت: پيامبر(ص) نزد من آمد, وقتى كه پيش حفصه, دختر عمر و زن پيامبر(ص) نشسته بودم. پس فرمود: چه مى شود, اگر اين را (اشاره به حفصه) ((رقيه نمله)) بياموزى, چنان كه به او نوشتن آموختى.

((رقيه نمله)) به نوشته اى گفته مى شد كه آن را براى مداواى يك نوع مرض پوستى به كار مى بستند. اين بيمارى بگونه اى بوده است كه مريض خيال مى كرد كه مورچه بر بدن او راه مى رود و نيش مى زند, از اين رو نام آن را نمله يعنى مورچه گذاشته بودند.

بعضى از مخالفان در زمينه دلالت روايت ياد شده نيز خدشه كرده, گفته اند: تعليم نوشتن و رقيه, فقط مخصوص حفصه بوده, نه براى ديگر زنان پيامبر(ص) و گذشته از اين, قرآن فرموده است:

((يا نساالنبى لستنذ كاحد من النسا))(12)

اى زنان پيامبر شما مانند ديگر زنان نيستيد.

پس اين حكم مخصوص زنان پيامبر(ص) و از ميان آنان تنها ويژه ((حفصه)) بوده است, چه آنكه هر يك از آنان ويژگيهاى خاص خود را داشته اند.

برخى ديگر, اين روايت را در صورت قبول دلالت و تعميم آن به زنان ديگر, تنها خاص آن دوره دانسته و حكم آن را در زمانهاى بعد جارى نمى دانند; به اين بيان كه در عصر پيامبر(ص) فسادى نبوده و اكنون هست. پس نبايد به زنان نوشتن آموخت.

پاره اى ديگر چنين اظهار نظر كرده اند: معناى ظاهرى سخن مراد نبوده, بلكه حديث يك پيام كنايى دارد, (يعنى اين خانم مريض شده, او را معالجه كنيد.) چون حفصه, راز پيامبر(ص) را افشا كرده بود.(13) اين حديث مى تواند به كنايه بگويد: زن هر كارى مى تواند انجام دهد, ولى نمى تواند از اطاعت مرد بيرون رود.

و نيز گفته اند: اين حديث لحن جدى ندارد و به شوخى شبيه است, مانند آنكه در باره پيرزن فرمودند: ((زن پير به بهشت نمى رود)).

همچنين گفته اند: اين حديث با اخلاق پيامبر(ص) منافات دارد, چرا كه توكل و اميد آن حضرت به خداست نه به ((رقيه نمله))!

عده اى ديگر گفته اند: مفهوم حديث استفهام انكارى است و...

در جواب بايد گفت:

الف ـ حكم نوشتن و دانش آموختن, مخصوص حفصه نبوده است; برخى ديگر از زنان پيامبر(ص) در زمره زنان محدث و عالم بوده اند.

ب ـ آيه 32 سوره احزاب, با توجه به پايان آن و دو آيه بعدى (33ـ34) به هيچ وجه در مقام بيان امتيازهاى اين چنينى نيست, بلكه شدت حفاظ و پوشش را به آنان يادآورى مى كند و مقام و موقعيت حرم پيامبر(ص) را گوشزد كرده, تنها از اين جهت بين آنان فرق گذاشته و امتياز در نظر گرفته است; حتى شنيدن آيات الهى و مذاكره قرآن و مسائل حكمى را در محيط خانه به آنان پيشنهاد مى كند و اين خود ثابت مى كند كه زنان ديگرمسلمانان,آزادىبيشترىداشتندو مى توانستند در بيرون از منزل خود قرآن را فرا بگيرند.

ج ـ اختصاص حكمى به يك برهه از زمان يا به مكان خاصى بايد داراى زمينه, انگيزه, قراين و امارات قابل پذيرش باشد. موضوع دانش هيچ گاه قيدى بر نمى دارد, نه به زمان و مكان و نه به قيود ديگر, مقيد نمى شود, چنان كه هيچ گاه دانش به خودى خود فساد آفرين نيست, اگر فسادى تصور شود, از ناحيه دانشمندان است و كسانى كه دانش را در مسير نادرست مى اندازند.

صرف آموزش خط و خواندن و نوشتن هيچ مفسده اى ندارد, بلكه مصالح بسيارى نيز بر آن مترتب است و نمى توان به بهانه استفاده برخى از زنان ناسالم, تمامى آنها را از آن محروم كرد.

د ـ برداشت معناى كنايى چون ارتباط به زمان و مكان معين دارد, نوعى انصراف لفظ در غير جهت استفاده و افاده است كه قرينه مى طلبد.

اصل, حجيت ظواهر الفاظ است, مگر آنكه در نفس بيان و خطاب, قراينى دال بر انصراف, استعاره و مانند آن وجود داشته باشد يا آنكه دليل قاطع ديگرى در دست باشد و در خصوص اين روايت بجز ادعا هيچ مدركى وجود ندارد كه ثابت كند مراد پيامبر(ص) كنايه يا شوخى بوده است, بلكه بر عكس, قراينى مبنى بر جديت آن وجود دارد: نخست آنكه, شفا دختر عبدالله پيش از اسلام نيز ((رقيه)) مى نوشت و بعد از اسلام آوردن از پيامبر(ص) براى اين كار اجازه گرفت. دوم آنكه روايات ديگرى نيز به اين مضمون وارد شده است. سوم آنكه با آيات قرآن موافق است. چهارم آنكه با سيره و سنت موافقت دارد. پنجم آنكه با عقل و منطق, مطابق است.

ه ـ پيامبر(ص) به اسباب ظاهرى و علتها و انگيزه ها اعتقاد داشت. اگر چنين نبود, چرا از مكه به درون غار و از آنجا به مدينه آمد و چرا آن همه با مشركان درگير شد. فرمان خدا جز از راه صحيح آن, كه همين اسباب و علل باشد, اجرا نمى شود. مريض نيازمندمعالجه است ويكى از شيوه هاى طب سنتى قديم,شيوه تلقين و مداواى روحى بوده است.

و ـ بسيارى از اشكالات, متوجه ابتداى روايت است نه انتهاى آن, بخصوص كسى كه جمله را استفهاميه مى داند, از اين نكته غافل شده است, زيرا انتهاى روايت, اخبار از گذشته است و محل بحث ما نيز همين جاست.

پيامبر(ص) فرمود: چرا به او رقيه نمله نمىآموزى, چنان كه پيش از اين نيز نوشتن به او آموخته اى؟ اين شبهه ها به روشهاى گوناگون و توسط جمعى از عالمان پاسخ داده شده است كه چون مقاله حاضر گنجايش آن را ندارد, به همين اختصار اكتفا مى شود.

2ـ قال النبى(ص): ((نعم النسا نساالانصار, لم يمنعهن الحيا ان يتفقهن فى الدين))(14)

چه خوب زنانى هستند زنان انصار كه حيا, مانعشان نيست كه در دين تفقه كنند.

3ـ قال رسول الله(ص): ((ايما رجل كانت عنده وليده فعلمها فاحسن تعليمها و ادبها فاحسن تاديبها ثم اعتقها و تزوجها فله اجران...))(15)

هر كس فرزند دخترى (از زن آزاده يا برده) داشته باشد و او را نيكو آموزش دهد و ادب بياموزد و سپس او را آزاد كند (يا مهريه دهد) و براى وى شوهر انتخاب كند, دو مزد دارد...

در روايت ابن مسعود نيز همين مضمون آمده, اما به جاى ((وليده)) ابنه ذكر شده است.(16)

4ـ حضرت موسى بن جعفر(ع) عن آبائه قال: ((قال رسول الله(ص) اضربوا النسا على تعليم الخير))(17)

موسى بن جعفر از پدرانش(ع) و از پيامبر(ص) نقل مى كند كه فرمود: زنان را براى آموزش كارهاى خوب, كتك بزنيد.

شبيه اين روايت از امام صادق(ع) به صورت عام نقل شده كه فرمود: دوست دارم با شلاق به يارانم زده شود تا آنان فقه بياموزند.(18)

5ـ پيامبر فرمود: ((طلب العلم فريضه على كل مسلم و مسلمه))(19)

دانش آموختن بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است.

6ـ پيامبر(ص) به هنگام مشورت ((زينب بنت حجش)) (كه بعد به دستور خدا همسر پيامبر(ص) شد) در حالى كه به زيد اشاره مى كرد فرمود:

((اين هى ممذن يعلمها كتاب ربها و سنه نبيها))(20)

كجاست كسى كه به اين زن كتاب خدا و سنت رسول او را بياموزد؟

7ـ در زمينه خلقت آدم و حوا, در روايات چندى اين مضمون ديده مى شود:

((فقال الله عزوجل رضاى ان تعلمها معالم ديأنى أ))(21)

خوشنودى من در اين است كه به حوا دانش دين بياموزى.

پس خداى بزرگ حوا را شريك دانش الهى آدم مى داند; همان دانشى كه ملائكه از داشتن آن عاجز ماندند. اين روايت نمى تواند به مذاق مخالفان خوش آيد, چرا كه در اين روايت سخن از واجبات دينى نيست, بلكه معالم دينى را توصيه كرده است و معالم دين, غير از واجبات دين است.

8ـ ((عن عايشه قالت: او مات امراهٌ من ورا ستر بيدها كتابٌ الى رسول الله(ص) فقبض...))(22)

عايشه گفت: زنى از پشت پرده در حالى كه نامه به دست داشت, به پيامبر(ص) اشاره كرد و آن حضرت نامه را گرفت...

اين روايت بگونه اى غيرقابل ترديد, حكايت از امضاى رسول خدا(ص) در مورد نوشتن زنان دارد, زيرا پيامبر(ص) به او اعتراض نكردند كه چرا دست تو مثل مردان است و اگر نوشتن او مورد اشكال بود, بطور قطع نامه را نپذيرفته و اعتراض مى كردند.پايان

منابع و مآخذ

1ـ مرآه النسا فيما حسن منهن و سا, محمد كمال الدين ادهمى, 1353 قمرى, مصر.

2ـ رساله فى تعليم النسا الكتابه, صبغه الله بن محمد غوث, مدارس, 1310 قمرى.

3ـ المستدرك على الصحيحين,حاكم ابوعبدالله النيشابورى.

4ـ النسائيات ما يلزم للمرئه من احاديث رسول الله(ص),محمدصالح عبداله,1966, دمشق.

5ـ المرئه فى القرآن والسنه,احمد محمددروزه,بيروت.

6ـ نوادر الاصول حكيم ترمذى.

7ـ جمع الجوامع, سيوطى.

8ـ المعجم الكبير, طبرانى, بيروت.

9ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد, نورالدين على بن ابى بكر الهثيمى, افست, 1967, بيروت.

10ـ المجروحين,ابن حبان, عربستان سعودى.

11ـ اسماالضعفا, ابوالفرج جوزى.

12ـ بحارالانوار, علامه مجلسى, موسسه الوفا, بيروت.

13ـ نوادر الراوندى, موسسه البلاغ, بيروت.

14ـ معجم رجال الحديث, آيت الله خويى, دارالزهرا, بيروت.

15ـ تراجم اعلام النسا, محمدحسين اعلمى, موسسه الاعلمى, بيروت.

16ـ فروع الكافى.

17ـ من لايحضره الفقيه.

18ـ وسائل الشيعه, شيخ حر عاملى.

19ـ زن از ديدگاه قرآن و اهل بيت.

20ـ خصال, صدوق.

21ـ الجامع الصحيح (سنن الترمذى) كتاب الادب و كتاب العلم و كتاب الاستئذان.

22ـ تحقيق البيان فى تعليم النسوان, سيد مجتبى نوگانوى هندى, هند.

23ـ مكارم الاخلاق.

24ـ مجمع التواريخ السلطانيه, محمد مدرسى زنجانى, روزنامه اطلاعات, 13, تهران.

25ـ النكاح من فتح البارى, ابى عبدالله البخارى, بشرح الحافظ ابن حجر عسقلانى,

موسسه العلا, دارالبلاغه, بيروت.

26ـ تاريخ آموزش در اسلام, احمد شبلى, ترجمه

محمدحسن ساكت,دفترنشرفرهنگ اسلامى, 1361, تهران.

27ـ فتوح البلدان, بلاذرى.

28ـ الاذغانى.

29ـ ادب المعلمين, ابن سحنون.

30ـ التعليم عندالقاسبى, محمد فواد الاهوانى.

31ـ التربيه والتعليم عندالعرب, خليل طوطح.

32ـ تربيه البنات (فارسى), ايران.

33ـ تربيه النسوان(ترجمه كتاب تحرير المرئه, نوشته قاسم مصرى, ميرزا يوسف خان آشتيانى).

34ـ تعليم و تربيت زن بعد از اسلام تا آغاز مشروطيت, پورقاسمى, پايان نامه 231, دانشگاه تهران, 1316.

35ـ آموزش وپرورش زنان در اسلام, خراسان, 1362.

36ـ پيمان زن امروز با دين و دانش, اطلاعات بانوان, ش401, 1343/11/4.

37ـزن درجبهه علم ودانش,شاهدبانوان,ش102,1364/11/15.

38ـ زن درمهددانش,اطلاعات بانوان,ش228, مهرماه سال1341 و ش281, مهرماه سال 1341.

39ـ طلب علم بر مرد و زن واجب است, شاهد بانوان, ش1544, شهريورماه سال 1362.

40ـ موانع فرهنگى اشتغال و تحصيل خواهران در جامعه ما, زن روز, ش98, 1364/5/27.

41ـ حسن الاسوه بما ثبت الله و رسوله فى النسوه, محمد صديق حسن خان, هند.

42ـ اصول كافى, كلينى, چاپ آخوندى.


پى‏نوشت‏ها:

1ـ بحارالانوار, ج14, ص8.
2ـ بحارالانوار, ج2, ص3.
3ـ از جمله المعجم الكبير, ج23, ص182ـ185.
4ـ معجم رجال الحديث, ج23, ص179.
5ـ همان مدرك, ص196.
6ـ تراجم اعلام النسا, ج1, ص207.
7ـ بحارالانوار, ج2, ص107.
8ـ همان مدرك, ص17.
9ـ مكارم الاخلاق, ص220.
10ـ بحارالانوار, ج2, ص2.
11ـ اين زن در عهد جاهليت (قبل از اسلام) رقيه نمله مى نوشت كه بعد از اسلام بر پيامبر كارش را عرضه كرد, ايشان اجازه دادند. المعجم الكبير للطبرانى, ج23, ص217, شماره 399 و ج24, ص314 تا 316, شماره هاى 790ـ796ـ797. جملات و الفاظ روايت به طرق و اسناد و الفاظ متفاوتى ياد شده, نگارنده اين تفاوتها را نياورد.
12ـ احزاب, آيه32.
13ـ اشاره به آيه 3 سوره تحريم است: ((واذ اسرذ النبى الى بعض ازواجه حديثا فلما نبات به...))
14ـ المرئه فى القرآن و السنه, احمد محمد دروزه, ص39.
15ـ النكاح من فتح البارى, ص41, باب13, ش21.
16ـ همان مدرك.
17ـ بحارالانوار, ج100, ص249, به نقل از نوادر الراوندى, ص13.
18ـ كافى, ج1, ص31, چاپ آخوندى.
19ـ بحارالانوار, ج2, ص32.
20ـ المعجم الكبير, ج24, ص39.
21ـ من لايحضره الفقيه, ج2, ص121.
22ـ حسن الاسوه, ص215, چاپ اول.
 

 



 منبع مقاله : ماهنامه پيام زن