مطالب اين سلسله مقالات عمدتا از آثار منتشرنشده استاد شهيد مى
باشد.
يادآورى مجدد:
1ـ سلسله مقالات زن و جامعه از ديدگاه شهيد مطهرى عمدتا برگرفته
از آن دسته از مباحث استاد شهيد است كه تاكنون منتشر نشده و
مستقيما از نوارهاى ايشان استفاده شده است. اين مقالات به ادامه
بخشى از ديدگاههاى استاد در باره مسايل قضايى, سياسى و اجتماعى
بانوان محترم مى پردازد. آنچه در بين گيومه قرار مى گيرد عين مطالب
استاد مى باشد.
2ـ پنج قسمت نخست, به ديدگاههاى استاد در زمينه حضور سياسى زن
در جامعه اختصاص داشت. در دو قسمت بعدى به ارزيابى موضوع زن و
شهادت پرداخته شد. در پايان مقاله قبل وعده كرديم سومين قسمت اين
بحث را به تحليل استاد در باره جمله اى از نهج البلاغه اختصاص دهيم
كه به عنوان يك اشكال مطرح گشته است.
3ـ امروز و بعد از گذشت سالها از پيروزى انقلاب و رشد چشمگير
جامعه. شايد طرح بخشى از اين مباحث, تازگى لازم را نداشته باشد و
حتى سوال انگيز باشد اما توجه به محيط و زمانى كه استاد عزيز به
ارايه مباحث مذكور پرداخته اند مى تواند نمايانگر بخشى از ارزش آن
باشد. ما معتقديم اگر استاد شهيد, حضور داشتند و اكنون به طرح اين
موضوع مى پرداختند مباحثى به مراتب كاملتر عرضه مى داشتند ولى به
هر حال آثار بجاى مانده از آن حكيم فرزانه همه روشنگر و راهگشاست.
در دو قسمت گذشته, تحليل استاد شهيد در باره دو جنبه بحث را
ملاحظه نموديد. يكى عدم برابرى شهادت زن و مرد در بعضى از موارد.
ديگرى عدم پذيرش گواهى زن در مواردى چند. وعده كرديم قسمت اخير بحث
را به موضوعى اختصاص دهيم كه استاد به عنوان تكمله بحث آورده است و
در واقع پاسخ به يك سوال در باره يك جمله معروف از نهج البلاغه مى
باشد ظاهر اين جمله نقضى بر تحليل استاد از ويژگى شهادت بانوان مى
باشد. اينك در پايان بحث زن و گواهى توجه شما را به اين تكمله جلب
مى كنيم.
استاد شهيد در طرح سوال, پس از اشاره اى كوتاه به سند نهج
البلاغه, شبهه را اين گونه طرح مى كنند:
((در نهج البلاغه يك جمله اى هست كه از آن جمله استنباط مى شود
كه علت اينكه شهادت دو زن مساوى با يك مرد است نقصى است كه در عقل
زن است. يعنى همان مطلبى كه ما گفتيم اين طور نيست.))
آيا واقعا عقل مرد بيشتر است؟!
مرحوم استاد در تحليل اين موضوع به دو نكته عمده توجه مى دهند.
((يك مطلب اينكه آيا واقعا عقل زن از عقل مرد كمتر است يا نه؟
اين خودش يك مطلب است. مطلب دوم اينكه[ آيا] اين مى تواند در باب
شهادت, ملاك واقع شود يا نه؟ آن كه ما اشكال كرديم اين بود كه اين[
امر] نمى تواند در باب شهادت ملاك واقع شود.))
سپس توجه مى دهند ((اما آن مساله ديگر, مطلبى است كه قابل بحث و
تامل است. يعنى راجع به اينكه عقل زن كمتر از عقل مرد هست يا نيست؟
علماى امروز هم روى اين بحث مى كنند. امروز جنبه هاى مختلف ذهن را
از يكديگر تجزيه مى كنند و تجزيه كرده اند و لهذا عقل در اصطلاح
علماى امروز و حتى فلاسفه قديم يا آنچه كه در اصطلاح عرف سابق بوده
فرق مى كند.))
استعداد فراگيرى؟
آنگاه مدعاى مذكور را چنين شرح مى كنند:
((مطابق آنچه كه از گفته هاى دانشمندانى كه در اين موضوع
مطالعاتى داشته اند و چيزهايى نوشته اند و تجربيات شخصى هم شايد
اقتضا مى كند فهميده مى شود, اين است[ كه] در ميان استعدادهاى
انسان يك استعداد, استعداد فراگيرى علوم است, يعنى قواعد علمى. آيا
ميان پسر و دختر و زن و مرد در فراگرفتن علوم تفاوتى است يا نه؟
آيا پسرها از دخترها درس را بهتر ياد مى گيرند يا نه, بهتر ياد نمى
گيرند؟ البته بايد معدل گرفت. نه اينكه هر پسرى از هر دخترى[ بهتر
ياد مى گيرد] استثنا هست[ .بلكه سوال اين است] آيا پسرها علوم را
از دخترها بهتر ياد مى گيرند يا نه؟))
استاد شهيد در پاسخ اظهار مى دارند:
((اينجا ظاهرا ميان علوم, اختلاف هست. علومى كه خيلى خشك و عقلى
است. به طور متوسط دخترها, هم تمايل كمترى به فراگرفتن آنها دارند
و اگر مجموعا در نظر بگيريم شايد استعداد آنها با استعدادهاى پسرها
يكى نباشد; مثل علوم رياضى, علوم فلسفى. عمده اينكه فقط پاى تجزيه
و تحليل فكرى و عقلى است, ولى در ساير علوم, علومى كه كمى جنبه
ذوقى داشته باشد, معلوم نيست استعداد دخترها به طور معمول از
استعداد پسرها كمتر باشد و شايد حتى در علوم عقلى هم استعداد
فراگيرى دختر هم خيلى كمتر نباشد, البته من روى اين, صد در صد تكيه
نمى كنم.))
استعداد ابتكار؟
استاد عالى قدر بين استعداد فراگيرى و استعداد ابتكار و خلاقيت
تفاوت قايل شده اند و معتقدند زن و مرد در خصوص قدرت ابتكار و
خلاقيت از استعداد و توانى يكسان برخوردار نيستند. به بيان روشن
استاد توجه فرماييد:
((فراگيرى, تحويل گرفتن است. ياد گرفتن و تحويل گرفتن[ است].
بعضى افراد يادگيرى آنها خيلى خوب است, يعنى آنچه ديگران مى گويند[
و] به آنها القا مى كنند مى فهمند ولى ابتكار, يك استعداد ديگرى در
افراد است. ابتكار, خلاقيت است. يعنى چيزى كه خودش آن را خلق مى
كند. ايجاد مى كند. مثل يك فرضيه اى كه يك كسى ابداع مى كند. يك
كشفى و اختراعى كه يك شخص ايجاد مى كند. اين يك استعداد ديگرى است.
زن, فرضا در فراگيرى, استعداد مساوى با مرد داشته باشد[ اما] در
ابتكار و در اختراع, استعدادى مساوى استعداد مرد ندارد.))
البته استاد موضوعات ابتكارى را نيز دو گونه مى داند:
((موضوعات ابتكارى دو جور است. ابتكار در موضوعاتى كه اين
موضوعات صد در صد جنبه عقلى و فكرى خشك دارد و ابتكار در جنبه هايى
كه در آن يك ذوقى هست. مثلا يك وقتى بگوييم يك زنى, يك ماشينى
اختراع كرد. اين خيلى خشك است. يعنى اصلا موضوعش, موضوع خشك عقلى
است, ولى يك وقت, فرض در اين است كه زن مثلا يك آهنگ موسيقى اختراع
كند كه اين با ذوق ارتباط دارد. باز شايد در ابتكاراتى كه با ذوق
ارتباط داشته باشد مقدارى زن, داراى ابتكار باشد ولى در همان هم به
مرد نمى رسد.))
استاد شهيد معتقد است:
((چون ثابت شده[ در] ابتكارها, حتى ابتكارات ذوقى, حتى در
مسايلى كه هميشه كار زن بوده است, باز هم هر وقت مرد پا به آنجا
گذاشته است, ابتكار آورده[ است].))
آنچه استاد شهيد بر آن تاكيد دارد اين است كه ((به هر حال اين
مساله از نظر كلى قابل بحث است. مى خواهم بگويم اين يك مطلبى نيست
كه انسان بتواند ادعا كند كه ساختمان فكرى زن از هر جنبه اى مساوى
و برابر است با ساختمان فكرى مرد.))
ولى اين امر را ناشى از يك نوع تقسيم طبيعى كار مى داند و مى
فرمايد: ((اين خودش مويد يك مطلب ديگرى است و آن اين است كه خلقت,
آن جور وظايف را به عهده زن نگذاشته است. به قول ويل دورانت, زن
خادم نوع است, يعنى بيشتر در او اين خصوصياتى كه همان مساله تربيت
فرزند, تكميل فرزند, تشكيل كانون خانوادگى[ است, مى باشد].
در هر چه كه مربوط به اين جهت است, ثابت شده كه زن استعداد
بيشترى نسبت به مرد دارد. يعنى اين نقص به آن معنا نيست[ .اين] نقص
به معنى تقسيم كار و تقسيم وظيفه و تقسيم استعداد است.))
آنچه استاد در جمع بندى مطلب نخست به آن توجه مى دهند اين است
كه ((نمى شود گفت استعداد فراگيرى زن با مرد در مسايل خشك برابر
است. در ابتكارات, چه در مسايل خشك رياضى و فلسفى و چه در مسايل
ذوقى, ابتكار مرد از زن بيشتر است. اما عمده اين است كه ببينيم اين
مطلب[ آيا] مى تواند ملاك شهادت واقع شود يا نه؟ يعنى اين تفاوت,
مى تواند ملاك تفاوت در شهادت واقع شود يا نه؟))
ملاك تفاوت در شهادت؟
ديديم كه استاد شهيد در تحليل سخن مورد بحث دو مرحله را متذكر
شدند. آنچه تاكنون خوانديد ارزيابى استاد نسبت به اصل تفاوت و عدم
تفاوت در توان فكرى بود. مرحله دوم بحث اين است كه آيا اين تفاوتى
كه برشمرده شد, مى تواند ملاك تفاوت در گواهى دادن واقع شود؟ اين
آن چيزى است كه استاد به صراحت رد مى كند.
((ما هر چه فكر كرديم, اين ملاك تفاوت در شهادت نمى تواند باشد.))
اگر چنين است پس معناى جمله اى كه در نهج البلاغه آمده است چه
خواهد بود؟ قبل از بيان استاد به متن جملات مذكور توجه فرماييد:
((و من خطبه عليه السلام بعد فراغه من حرب الجمل, فى ذم النسا
ببيان نقصهن))
((معاشر الناس! ان النسا نواقص الايمان, نواقص الحظوظ, نواقص
العقول. فاما نقصان ايمانهن فقعودهن عن الصلاه و الصيام فى ايام
حيضهن. و اما نقصان عقولهن فشهاده امراتين كشهاده الرجل الواحد و
اما نقصان حظوظهنذ فمواريثهنذ على الانصاف من مواريث الرجال ...))(
)
استاد شهيد ابتدا توضيح مى دهد كه اين خطبه بعد از جنگ جمل
ايراد شده است. جنگى كه عايشه آن را برپا كرد و ((حضرت(ع) از دست
عايشه عصبانى بود و همه شارحها[ ى نهج البلاغه] گفته اند اين جملات
تعريض به عايشه است و تعريض به كسانى است كه از عايشه پيروى كرده
اند.)) آنگاه به شرح اجمالى آن مى پردازد.
اى مردم! زنان در سه جهت ناقصند, در ايمان, در بهره و در عقل.
اما نقص آنها در ايمان, اين است كه در ايامى كه عادت ماهيانه پيدا
مى كنند نماز و روزه از آنها ساقط است و اما نقص آنها در عقل,
اينكه شهادت دو زن برابر است با شهادت يك مرد و اما نقص آنان در
بهره اين است كه ارث زن برابر با نيمى از ارث مرد است.
به توضيحات بعدى استاد توجه كنيد:
((ما اين جملات را بايد معنا كنيم. جمله اول اين است كه زن ناقص
الايمان تر از مرد است. دليلش اين است كه نماز و روزه از او در يك
برهه اى از زمان كه ايام عادتش هست, ساقط است. اينجا يك سوال پيش
مىآيد كه موضوع سقوط نماز و روزه, چه ربطى به ايمان دارد كه ايمان
او ضعيف تر و ناقص تر است؟ جواب اين است [كه] ما اصطلاحات را نبايد
با يكديگر مخلوط كنيم. اينجا مقصود از ايمان آن چيزى است كه با اثر
ايمان ارتباط دارد. يعنى عمل. پس در واقع مقصود اين نيست كه خود
ايمان و آن حالت قلبى, آن عقيده زن از عقيده مرد ضعيفتر است. بلكه[
زن] يك ابتلايى دارد كه به موجب اين ابتلا, از بعضى از بهره هايى
كه بايد از ايمان ببرد, بعضى از ثمراتى كه بايد از ايمان ببرد,
موفقيتهايى كه بايد از ناحيه ايمان كسب كند, محروم است. مقصود اين
جهت است. پس مقصود از اينكه ايمان زن ضعيفتر است اين نبوده كه
عقيده زن ضعيفتر است. چون در روايات گاهى وقتها, به خود عمل, ايمان
اطلاق مى شود و يك بحثى از قديم بوده كه ايمان عبارت است از اعتقاد
قلبى فقط يا مجموعه اعتقاد قلبى و شهادت زبانى و عمل, همه اينها
ايمان است؟ خلاصه آيا عمل جز ايمان هست يا نيست؟ اينها روى اين
حساب آمده است.
حقيقت اين است كه عمل جز ايمان نيست. عمل ثمره ايمان است. در
اينجا كه فرموده, ايمان ناقص است يعنى نتيجه اى كه بايد از ايمان
ببرد, به موجب اين علت, نتيجه اش كمتر بدست مىآيد. اما مساله نقصان
عقل چطور؟))
و بدين ترتيب استاد شهيد به شرح اين فراز مى پردازد. استاد
توضيح مى دهند كه وقتى ما بر اساس اصطلاحات فلسفى لفظ ((عقل)) را
به كار مى بريم, منظور همان قوه خاصى است كه فلاسفه براى ما تعريف
كرده اند. يعنى همان قوه اى كه ((كليات)) را ادراك مى كند. به
عبارت ديگر همان قوه اى كه علوم را ادراك مى كند. ولى معلوم نيست
كه در گذشته نيز اصطلاح مذكور تنها به همين معنا به كار مى رفته
است. ادامه توضيح استاد چنين است:
[))در گذشته] مجموع دستگاه فكرى را عقل مى گفتند كه حافظه هم جز
عقل بوده است. يعنى در اصطلاح جز عقل بوده است. البته اين توجيهى
است كه من مى كنم. اينجور احتمال مى دهم كه منظور از اينكه فرموده
عقل زن ضعيفتر است. آن چيزى كه در اينجا ضعيفتر است همان حافظه زن
است نه چيز ديگر.))
آنگاه استاد فرزانه به سومين فراز خطبه مذكور مى پردازند:
((و اما آن قسمت سوم كه اساسا براى من با[ توجه به] آن چيزى كه
از ساير اخبار و روايات استفاده مى شود, قابل توجيه نيست, مساله
نقص در ارث است. چون مساله نقص در ارث معناى نقص در بهره زن نيست.
در روايات زيادى اين مساله مطرح است كه علت اينكه ارثى كه زن مى
برد مساوى با نيمى از ارث مرد است, اين نيست كه بهره او كمتر است.
علتش اين است كه موونه زن در جاى ديگر كفايت شده است. موونه زن بر
عهده مرد است و چون به عهده مرد گذاشته شده, احتياج مالى زن كمتر
است[ و] چون احتياج مالى زن كمتر است, ارث زن مساوى با نصف ارث مرد
شده است.))
در پايان بحث, استاد شهيد يادآور مى شوند كه ((به هر حال براى
ما خيلى ضرورتى هم ندارد[ .نسبت به] اين مطلبى كه حالا عجالتا ما
از نظر سند نمى توانيم آن را اثبات كنيم, يك توجيه كافى و توجيه
كاملى براى آن كرده باشيم.))
و سپس خاطرنشان مى كنند ((من به هر حال, الان اظهار ناتوانى مى
كنم از اينكه اين جمله هاى نهج البلاغه را بتوانم به اصطلاح يك
توجيه كافى و كاملى براى شما كرده باشم.))
و بدين ترتيب بحث زن و گواهى را پايان مى بخشند و بحث قضاوت زن
را كه از اهميت بيشترى برخوردار است آغاز مى كنند. اين بحث را در
قسمت بعد ارايه خواهيم كرد. ان شاالله.
ادامه دارد.
پىنوشتها:
1ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, ص105, خ80.
|