چكيده نوشته هاى قبل
اينك و در اين برهه از وضعيت فرهنگى - اجتماعى جامعه ما, به علت
تاكيدى كه بر انديشه اسلامى مى رود, طبيعى است كه عقايد مشترك در
ايجاد فرهنگى همگن اهميت بيشترى مى يابد و به موازاتى كه اين عقايد
دچار نارسايى و تناقض گردد, بحران فكرى و به تبع آن, بحران و تجزيه
فرهنگى رخ مى نمايد. شاخص اصلى اين بحران در شرايط فعلى بينشهاى
متفاوتى است كه در مورد ماهيت و گوهر دين و قلمرو آن و چگونگى نقش
مذهب در زندگى بشر و حيات انسانى - اجتماعى او, وجود دارد, اين كه
آيا دين چه ماهيت و گوهرى و چه قلمروى دارد و انتظار ما از آن در
موضوع حيات انسانى و اجتماعى و جهانى چه بايد باشد؟ و اينكه آيا
انسان خودش بايد زندگى كند و راه و روش مناسب آن را پيدا كند؟ (با
فرض معين بودن نسبى اهداف و اصول كلى)ياراه و روش زندگى به طور
كامل در شريعت آمده است؟ وتنها بايدآن رايافت و اجراكرد. آيا هدف
از حكومت خير مردم است؟ (آن گونه كه شريعت بيان مى كند و حاكميت آن
را مى فهمد) ياهدف ازحكومت خواست مردم است هرگونه كه مردم خود
برگزينند؟ (دراين صورت مردم, خود, خيرخود رابرحسب خواست خويش تعيين
مى كنند).
اين پرسشها و پرسشهايى ديگر از همين قبيل هرگاه پاسخ بايسته خود
را نيابند, فرهنگ جامعه به بحرانى روى نشان مى دهد كه در همه عرصه
هاى مديريت, اقتصاد, حقوق, سياست وديگرابعاد جامعه و مناسبات
اجتماعى, تجلى مى كند وقابل مشاهده است.
در اين ميان, پرسش از الگوى مطلوب دين شناختى حيات و زيست فردى
و اجتماعى, از زمره مسائل اصلى جامعه امروز ماست و هم اينكه چگونه
الگوهاى ياد شده مى توانند چارچوبه عينى حيات و زندگى انسانى و
اجتماعى در جامعه امروز باشند كه براى زن امروز نيز, آن پرسشها و
بحرانها و هم اين پرسش خاص مطرح اند و پاسخها و راه حلها و
تحليلهايى درست مى طلبند.
به پايان فصل اول (زمينه ها و فرازهاى تربيتى زندگانى دو بانوى
بزرگ) نزديك مى شويم. فصل اول, به مرورى بر زمينه ها و فرازهاى
تربيتى زندگانى زينب كبرى رسيد. پس از زهراى مرضيه(س), زينب كبرى(س)
را آموختيم. باقيمانده اين فصل, گزارشى كوتاه از زندگانى عاشورايى
زينب(س) براى زمينه سازى تحقيق در پايگاه و نقش عاشورايى زن الگو
در فصلهاى بعدى, مى باشد. اين تحقيق, مجالى است تا از منظر
روانشناسى تربيتى و جامعه شناسى تاريخى به رخداد عاشورا - كربلا
بنگريم و با اندكى تحليل, زن عاشورايى را (يعنى زن الگو را در عرصه
هنگامه هاى عاشورايى), بازشناسى كنيم. قلمرو, موضوع و جهت خاص اين
تحقيق مجالى به تفصيل براى پژوهش و نگارش درباره نهضت عاشورا -
كربلا, نمى گذارد.
قسمت پايانى فصل اول, ((زن الگو با عاشورا)) است و داراى دو
فراز مى باشد:
فراز اول: ((با عاشورا در دو عرصه سلوك انسانى و مناسبات
اجتماعى)) كه گزارشى از ديدگاه و نقطه نظر كلى نگارنده در تحليل ((نهضت
عاشورا - كربلا)),است. تاكيد اصلى نگارنده در اين فراز بر مكانيسم
و ساز وكار درونى حيات و اصلاح مستمر انديشه و تربيت دينى, به
عنوان مضمون اصلى امامت است.
O فراز دوم: ((زن الگو با عاشورا در نگاه آغازين)) است كه مرورى
كوتاه بر برخى زمينه ها و فرازهاى تربيتى زندگانى زن الگو با
عاشورا است. ابعاد شناختى, انسانى و اجتماعى و اصلاحى زن الگو با
عاشورا - همانگونه كه پيشتر نيز به آن اشارت رفته است - به تفصيل
در فصلهاى ديگر مىآيد.
فراز اول:
با عاشورا, در دو عرصه سلوك انسانى ومناسبات اجتماعى
عاشورا و پرسشهايى چند پيش روى ما
براى آشنايان به رخداد عاشورا, براى شيعه, و براى هر كس كه
چگونگى آن حادثه را مى خواند يا مى شنود چند پرسش درميان مىآيد:
- عاشورا - كربلا, چرا رخ داد, بر انديشه ها, گرايشها و جامعه و
فرهنگ و سياست و اقتصاد جامعه مسلمانى, پس از رسول خدا(ص) چه گذشت
كه خاندان نور از زهرا(س) تا على(ع) تا حسن(ع) آن گونه و حسين(ع)
نيز اينگونه عليه وضعيت موجود در حال شكل گيرى و حاكم آنگونه
ايستادند و همه به خون در غلطيدند؟
-عاشورا-كربلا, چه آموزه هايى براى ما دارد, از آن چه مىآموزيم؟
- آن رخداد, اينك و در اين عصر, چه نقش و پايگاهى در زندگى
امروز جامعه و در فرداى ما دارد؟
-اگر عاشورا و كربلا, براى زندگى من و ما, براى انسان و جامعه,
آموزه اى دارد, چگونه آن را بياموزيم؟ آموختنى درست, و چگونه حقايق
آن را باور كنيم؟ باورى زندگى ساز, و چگونه با آن زندگى كنيم و
خويش را و خلق خدا را با آن آموزه هاتربيت كنيم؟
- موانع فهم درست عاشورا - كربلا چيست؟ چرا در برهه هاى بسيارى
از تاريخ مسلمانى, رخداد عاشورا بيش از آنكه در برانگيختن مردم
موثر باشد, بيشترين اثر را در تخدير و ساكت كردن مردم داشته است؟
و پرسشى كه به طور خاص از منظر اين مقاله و تحقيق پيش روست
اينكه, عاشورا - كربلا, چه تصويرى از زن به دست مى دهد؟ و اينكه زن
امروز چه نيازى به عاشورا - كربلا دارد؟ درسها و آموزه هاى عاشورا
براى زن امروز چيست؟ فرازها و فصلهاى پيش رو, در حد وسع نگارنده
كوشش در پاسخ گويى به اين پرسشها دارد.
تاريخ, عاشورا, بستر جريان انديشه و باور و حيات
تاريخ, بستر رخدادهاى بشرى پيوسته ايست كه مى توان با بينش و
انديشه وخشيت,ازآن عبوركردوعبرتآموخت و با آن عبرت به فهمها
وباورهاوزندگى برتروپاكيزه ترىرسيدواصول مديريت مناسبات اجتماعى
راآموخت وبه كار گرفت. عاشورا, قطعه اى تاريخى از تبلور عينى حيات
دينى و به عينيت درآمدن ساز و كار درونى حيات مستمر دينى است.
نكته اى كه گفتيم, بايد اندكى به مدد علم و فلسفه تاريخ, توضيح
گيرد و ((واقعيت تاريخى)), ((آگاهى تاريخى)) و ((عبرت)) بايد معنى
شوند:
واقعيت تاريخى, بخش ممتازى از واقعيت اجتماعى است, يعنى بخشى از
پديدارهاى اجتماعى كلان در كوران تحولات و تغييرات اجتماعى و نيز
بخشى از ساختها و آثار و اوضاع و احوالى است كه گزارشگر پديدارهاى
اجتماعى اند. شناخت تاريخى به طور خاص برخلاف شناخت اجتماعى, به
يكى ساختن واقعيت اجتماعى معطوف است, شناخت مزبور, صورت نوعى
پديدارهاى اجتماعى تام و ساخت آنها و نيز آثار تمدنى را در مى
نوردد و پيوستگى و اتصال رخدادهاى تكرارناپذير را تشديد كرده و
مايه ور مى سازد.(4) از لحاظ روش, شناخت تاريخى, رابطه ميان
ساختهاى اجتماعى و سياسى و فرهنگى و اقتصادى و پديدارهاى اجتماعى
تام - نه يك حادثه و رخداد جزئى شخصى - را تبيين مى كند. زمان و
مكان نيز كه آگاهى تاريخى به آن نظر دارد و بدان مى پردازد, ماهيت
و مختصات خاصى دارد. زمان تاريخى, زمانى است كه به سر رسيده و به
گذشته پيوسته ولى به مدد بينش و روش تاريخى, دوباره ساخته شده و در
زمان حال و حتى آينده حاضر مى شود و زمان حال نيز به گذشته برده مى
شود تا انديشه در شناخت وضع حال و پيش بينى وضع آينده, از گذشته
عبور كند. در اين زمان, تسلسل على و قوانين على در عرصه رخدادهاى
تكرارناپذير و جانشين ناپذير, جريان مى يابند و چرائيها و چگونگيها
و زمينه ها و عوامل و فرجامها و رخدادها و رابطه ها و... تحليل و
تبيين على مى شوند. در حقيقت زمانهاى مورد مطالعه و شناخت تاريخى,
زمانهاى سرآمده اى هستند كه توسط علم تاريخ متكى بر مجموعه اى از
مبانى تئوريك و ارزشى خاص و برگزيده, بازفهمى و بازسازى مى گردند,
اين بازفهمى و بازسازى, بر حسب خصايص جامعه ها و طبقات و گروههاى
معاصر مورخان است و در گرو مبانى تئوريك - معرفت شناختى, فلسفى و
كلامى - و مبانى ارزشى برگزيده مورخان, تحليلها و تبيينهاى گونه
گونى مى گيرند. از اين روست كه جامعه ها و دانشوران و انديشمندان
آن جوامع, همواره و به طور مستمر تاريخ خود را باز مى فهمند و باز
مى سازند و باز مى نويسند, گذشته را حاضر مى كنند و به آينده مى
برند و نيز حاضر را گذشته مى كنند و امروز را نقد مى كنند و آينده
را پيش بينى مى كنند و حيث عقيدتى بدان مى دهند. مورخ در شناخت
تاريخى,زمانهاىسرآمده راتنهابه اين قيمت زنده مى كندكه((حاضر)) را
در ((گذشته)) مورد مطالعه بيفكند. و ((گذشته))را به حال بكشاند و
در آينده تصوير كند. اين گذار از ((حاضر))به ((گذشته)) و از ((گذشته))
به ((حاضر)) از منظر دين شناسى, هرگاه از سر ((بصيرت)) و ((خرد ناب))
و احساس فروتنى نسبت به حقيقت مطلق (خشيت) باشد, ((عبرت)) است. ((عبرت)),
گذار خودآگاهانه و از سر ((بصيرت)) و ((خرد ناب)) و ((خشيت))
انديشه انسانى از موضوعات شناختى ـ هستى شناختى و تاريخى- براى
پندآموزى و تربيتآموزى و بر صلاح زيستن است.
واژه ((عبرت)) در قرآن كريم, آنچه را از شناخت تاريخى گفته شد و
دربيان مفهوم عبرت ((گذشت)), در خود دارد.(5)
با آنچه از ((واقعيت تاريخى)), تاريخى و ((عبرت)), دانستيم,
درباره ((عاشورا - كربلا)) مى گوييم كه رخداد عاشورا - كربلا, يك
واقعيت تاريخى است و شناخت آن يعنى دوباره سازى يا بازفهمى و
بازسازى آن و حاضر كردن آن و همه آموزه هايش در زمان حال و گذر از
حال به آن برهه عظيم در سال 60 هجرى و در اين گذار از امروز به آن
برهه و از آن برهه به امروز, نگاهى نقادانه به فردا و تحليل على
چرائيها و چگونگيهاى اين رخداد و عبرتآموزى و برگرفتن دانايى و
بصيرت و خشيت, براى سرشارى زندگى خويش است.
يك منظر پيشنهادى در شناخت عاشورا-كربلا
تاكنون تحليلهاى گونه گونى از عاشورا - كربلا, بسته به
ديدگاههاى گوناگون دين شناختى, انسان شناختى و جامعه شناختى
تئورىپردازان آن, به دست داده شده است. برخى تحليلها شفاعت حسين
(ع) براى شيعيانش در قيامت, برخى شهادت طلبى حسين(ع), برخى حكومت
خواهى, برخى امر به معروف و نهى از منكر و برخى دين خواهى حسين(ع)
و... را مدار اصلى تحليل عاشورا و تبيين آن, گرفته اند. ديدگاههاى
مزبور هر كدام عناصرى از راى صواب را دارند در عين حال كه بر برخى
ديگر از ابعاد تئوريهاى ياد شده نقدها و داوريهايى رواست.
ديدگاه كلان ما نسبت به مساله, ديدگاهى دين شناختى است. در اين
ديدگاه, حيات دين و ديانت داراى دو برهه رسالت و امامت و به تعبيرى
ديگر برهه حيات وحيانى دين (يعنى برهه نزول وحى بر رسول خدا(ص) يا
برهه عرضه تعاليم وحى از سوى معصوم بر آدميان) و ديگرى برهه حيات
عينى دين(يعنى برهه پياده سازى دين وتحقق يابى دين در دو حوزه
تربيت و سياست يا امر انسانى و امر اجتماعى)مى باشد.
برهه حيات وحيانى دين را, رسول خدا(ص) با بعثتش شكل مى دهد و
برهه حيات عينى دين در گرو امامت است چه امامت رسول(ص) و چه امامت
اوليا معصومين(ع), تا جريان دين در در درون جانها و جوامع و در دو
وجهه انسان سازى و جامعه سازى, راهبرى شود. مسووليت امام در اين
برهه و در برابر حيات عينى دين, يكى تفسير سره و بر صواب دين و
ديانت و ديگرى تربيت انسان و جامعه يا انسان سازى و جامعه سازى بر
پايه آن تفسير از دين و ديانت و در اين راستا, پاسدارى از كيان دين
و كيان تربيتى و اجتماعى آن, است. از اين ديدگاه اصل امامت
درانديشه شيعى به مثابه عنصر درون زاى پاسدارى از حيات عينى
دين,تلقى مى شودكه فراگير دو حوزه انديشه و تربيت انسانى - اجتماعى
است. اصلاح فكر دينى و اصلاح جامعه دينداران, همان عنصر درون زاى
حيات مستمر و عينى دين, و به سخن ديگر عنصر درون زاى
پاسدارىازجريان مستمردين در حوزه هاى انديشه انسان و جامعه است.
نهضت عاشورا - كربلا از اين ديدگاه پيشنهادى تحليل مى شود. به
اين قرار مجموعه نهضتها و حركتها و اقدامهاى ائمه معصومين از زهراى
مرضيه(س) تاحضرت اباصالح(عج) در يك چارچوبه هماهنگ تحليل مى شود و
اساسا نيازى به بينشهاى جزئى گرايانه نمى افتد كه موضع حكومت
خواهانه يا شهادت طلبانه و يا... جداى از موضع ديگرامامان شيعى
مانند امام باقر(ع) و امام صادق(ع), براى تحليل عاشورا-كربلا,
برگزيد. ازاين منظر حركت امام حسن(ع) يا امام على(ع) ابعاد و مراحل
و يا لايه هاى آن نهضت اصلاحى است. ((امر به معروف و نهى از منكر))
در تحليل برخى نظريه پردازان نيز ابزار اين نهضت اصلاحى است و نه
علت و فلسفه نهضت حسينى. نهضت عاشورا - كربلاباتوجه به مجموعه
مختصات و وضعيت عصر قيام, نشانگر روشنى از ماهيت آن عنصر درون زا و
جايگاه و نقش و كاركرد آن در دوره حيات عينى دين و ديندارى
است.ادامه دارد.
پىنوشتها:
1- شهر مدينه, شهر مكه.
2- شهر شام
3- برخى فرازها وام گرفته از شعر زنده ياد سلمان هراتى: ((آنان
هفتاد و دو آفتاب بودند)).
4- درباره ((زمان تاريخى)) براى مثال نگاه كنيدبه جبرهاى اجتماعى
يا اختياروآزادى وانسانى
5 - آيه 13 آل عمران گزارشگر يك حادثه تاريخى است از درگيرى دو
دسته مجاهدان راه خدا و كافران كه به مغلوب شدن كافران مى انجامد و
آنگاه مى گويد: ((... خداوند جهان هر كه را بخواهد با نصرت خود
نيرو مى بخشد, بى شك در اين پيكار حق و باطل براى صاحبان بينش و
معرفت پل عبرت است.))
در سوره يوسف آيه 111, آمده است كه: ((به يقين در داستانهاى
پيامبران براى صاحبان خرد, عبرتها وجود دارد.))
آيه 44 سوره نور, نظر به اصل كلى شناخت تحول در عالم و عبرت از آن
دارد كه: ((خداوند رحمان تاريكى شب و سپيدى روزرابرگرد زمين مى
چرخاند. دراين زير و روشدن سياهى و سپيدى براى صاحبان بينش گذرى به
سوى حق و حقيقت باز است.))
آيه 26 سوره نازعات درباره رويارويى موسى و فرعون و فرجام شوم
نافرمانى فرعون و كيفر پندآموز براى آخرت و دنيا,است و در جمع بندى
مى گويد: ((بى شك دراين داستان عبرتى است براى آن كس كه از خشم
خدادر هراس باشد و بخواهد راه خود را به سوى حق بگشايد.))
ماهنامه پيام زن ـ شماره 28 ـ تير 73
|