فضه نوبيه , در يكى از جنگ ها به
اسارت ارتش اسلام درآمدو پيغمبر اسلام (ص )وى را به خدمتگزارى
فاطمه (س ) ماموركرد. وى در جايگاه رفيعى از ايمان و تقوا قرار
داشت و در نطق و خطابه , زبردست بود. زهد و پرهيزگارى او, داستان
كم نظيرى دارد. عشق و ارادت او به خاندان پيغمبر(ص )و بخصوص حضرت
فاطمه (س ), ماجرايى است كه كمتر مى توان آن را توصيف كرد. او در
مدت بيست سال از زندگى خود, حتى گفتگو و مكالمات عرفى خود را با
آيات قرآن كريم به ديگران مى فهماند.
عبداللّه مبارك مى گويد:در سفرحج
از كاروان عقب افتادم . دربيابان به زنى برخوردم , پرسيدم :كيستى ؟فت
:وقل سلام فسوف يعلمون ,بگو سلام , كه به زودى مى دانيد. بر او
سلام كردم و گفتم :در اين جا چه كار مى كنى ؟گفت :من
يهد اللّه فماله من مضل ,هر كه را خدا هدايت كند, گمراه
كننده اى برايش نيست . گفتم :جنى يا انسان ؟فت :يا بنى آدم خذوا
زينتكم , اى فرزندان آدم , زينت هاى خود را برگيريد. گفتم :از كجا
مى آيى ؟فت :ينادون من مكان بعيد ,از جايگاهى دور فرا خوانده مى
شوند.
گفتم :كجا مى روى ؟گفت :وللّه
على الناس حج البيت , بر مردم است كه براى خدا حج را به جاى
آورند. گفتم :غذا مى خواهى ؟گفت :و ما جعلنا
هم جسدا لا ياكلون الطعام ,آنها را مرده قرار نداديم كه
خوراك نخواهند. به او غذا دادم و گفتم :عجله كن ! گفت :لا
يكلف اللّه نفساالا وسعها, خداوند هر كسى را به اندازه
قدرتش تكليف مى كند. گفتم :پشت سر من سوار شو ! گفت :لو
كان فيهما آله الا اللّه لفسدتا, اگر در آسمان ها و زمين ,
جز خداى يكتا, خدايانى بودند, دستخوش فساد مى شدند. پياده شدم و او
را سوار كردم .
گفت : سبحان الذى سخر لنا هذا,
پاك و منزه است خدايى كه اين را براى من مسخر ساخت . همين كه به
قافله رسيديم , گفتم : در قافله كسى دارى ؟فت :
يا داود انا جعل ناك خليفه فى الارض , و ما
محمد الا رسول , يا يحيى خذ الكتاب ,
يا موسى انى انا اللّه . اى داود, تو را در روى زمين خليفه
قرار دادم , محمد جز فرستاده خدا نيست , اى يحيى كتاب را بگير, اى
موسى , من خداوند هستم . فهميدم در قافله چهار كس دارد. نام هاى
داود, محمد, يحيى , و موسى را صدا زدم , ديدم چهار جوان به طرف ما
آمدند.
گفتم : اينها چه نسبتى با تو
دارند؟فت : المال والبنون زينه الحيهوه الدنيا,
مال و فرزندان زينت زندگى دنيا هستند. همين كه جوان ها به ما
رسيدند, گفت : يا ابت استاجره ان خير من استاجرت القوى الامين .
پدر او را اجير كن , بهترين كسى كه اجير مى كنى , مرد نيرومند و
امين است . جوانان هدايايى به من دادند, وى نيز گفت : واللّه يضاعف
لمن يشاء, خداوند براى هر كه بخواهد زياد مى كند. هداياى بيشترى به
من دادند. از آنها پرسيدم : اين زن كيست ؟فتند: او فضه , كنيز حضرت
زهراى است .
بيست سال است كه جز به قرآن تكلم
نمى كند. فضه همچنين در نهضت امام حسين (ع ) شركت داشت و همراه
حضرت زينب (س ) بود و در تمام حوادث , خدمتگزارى راستين و باهمت
براى بازماندگان شهداى كربلا به شمار مى آمد.
|