معصومه آبادى كه از اهالى
آبادانى است , در آغاز جنگ تحميلى عراق عليه ايران اسلامى ,به
عنوان نماينده فرماندار در پرورشگاه و بيمارستان هاى آبادان ,
مسئوليت خروج بچه ها از منطقه را به عهده مى گيرد و در راستاى همان
ماموريت و به منظور امدادرسانى به نيروهاى رزمنده , درتاريخ 23 مهر
ماه سال 1359, از سربندر عازم آبادان مى شود, اما به همراه چندتن
از پزشكان و پزشكياران , در ده كيلومترى آبادان , به دست نيروهاى
بعثى كه خود را با لباس سپاه مخفى كرده بودند, به اسارت درمى آيد.
نيروهاى عراقى با او و آذرخواهر ديگرى كه همراه معصومه است مانند
دو ژنرال اسير برخورد مى كنند, از اين رو دست هاى معصومه و آذر
رامى بندند وبا دو سرباز مسلح , آنها را راهى زندان مى كنند. اين
در حالى است كه دست اسيران مرد ايرانى باز بود و هر سى نفر را يك
سرباز عراقى به طرف بازداشتگاه مى برد ! اين خواهر اسير, به مدت يك
هفته در بازداشتگاه تنومه , زندانى مى شود و از آنجا وى را به
همراه آذر و فاطمه ناهيدى به زندان بصره منتقل مى كنند, زندانى به
مراتب بدتر از سلول تنومه ! . خودش مى گويد:زندان بصره مثل دخمه
بود, دخمه هايى از سيمان . و اما مسير عبورمان ! ى دانى مسير
عبورمان كجا بود؟اضلاب !
يعنى تا زانو توى فاضلاب فرو مى
رفتيم . پاهايم را كه بلند مى كردم , شالاپ , شالاپ صدا مى دادبوى
فاضلاب كشنده بود. از آن جا, معصومه و همراهان را به زندان الرشيد
بغداد برده , در سلولى زندانى كردند. شكنجه شديد آنان , در بغداد
شروع شد. اولين بار به صورت انفرادى آنها را به اتاق پذيرايى !
بردند. شانس معصومه هم بد نبودشايد به خاطر سنش بود كه هفده سال
بيشتر نداشت , براى همين , اول او را براى شكنجه بيرون بردند. وى
را بر صندلى چرخدارى نشاندند و با سرعت چرخاندند.
عينكى سياه , چشم هاى معصومه را
پوشاند و سرش به شدت گيج رفت , ولى اين شكنجه هرگز از مقاومت او
نكاست و حقيقتا مقاومت يك زن قهرمان و نمونه ايرانى را در مقابل
كفار به نمايش گذاشت ! هرچه بر صورتش سيلى زدند, به ياد فاطمه
زهراى , آرام بود و هرگز ترسى به دلش راه نيافت خودش مى گويد:نمى
دانم چرا وحشت نداشتم . آن لحظه و آن روزها نه ترسى داشتم و نه به
اين شكنجه ها اهميت مى دادم ! او يافته بود كه ميهمان زندان است ,
ازاين رو براى خودش برنامه ريزى كرده بود.
روزى سه تا چهار ساعت قرآن تلاوت
مى كرد و شش تا هفت ساعت , نمازقضا مى خواند و در همان زندان , به
فراگيرى زبان انگليسى و عربى مشغول بود. معصومه ,از سياه چالهاى
بغداد و بانامه هاى زيبايش , برادران , خواهر و افراد خانواده اش
را به درس خواندن , تلاوت قرآن و دعا ترغيب و به آنان سفارش مى كرد
تا سوره يوسف را قرائت كنند, چون براى او و افراد خانه اش , تداعى
زيبايى به همراه داشت و به آنها اميد مى داد. اين در حالى بود كه
معصومه آبادى , در سلولى به سر مى برد كه حصير, جلوى در و پنجره اش
را پوشانده بود.
آسمان به سختى خود را به او و
همراهانش نشان مى داد و زندانبان ها, آن سلول را مرغدانى مى
خواندند. سلول معصومه خيلى كوچك بود,لكن قلب بزرگ معصومه به آن ,
وسعت يك خانه را داده بود. گاه در همان سلول اشك عشق مى ريخت و
گهگاه با سنجاقى بر ديوار سيمانى آن , شعارهاى انقلاب را حك مى كرد
و يا بر آن گل هاى زيبا مى كشيدتا محيط زندگى را زيباتر سازد.
بارها در محيط آرام زندان , صداى ملكوتى قرآن معصومه و يا خواندن
دسته جمعى سرودهاى انقلابى خواهران , حركتى براى فرياد برادران
آزاده مى شد كه همصدا با معصومه , آذر, فاطمه ناهيدى و بهرامى ,
تكبير مى گفتند و صلوات مى فرستادند. همين مساله , روزنه اى شد تا
خواهران آزاده دست به اعتصاب غذا بزنند و خواستار آن شوند كه از
سلول به اردوگاه بيايند, از تاريكى رها شوند ودر جمع آزادگان
ايرانى , حماسه آفرينند و زندگى آرام ترى را شروع كنند.
پس از يك هفته اعتصاب غذا,عراقى
ها اين چهار زن قهرمان را از هم جدا كردند, ولى هرگز در اراده شكست
ناپذيرشان خللى واردنشد. دشمن از خود ضعف نشان داد و پذيرفت كه در
همان سلول , به آنها از نظر غذايى و بهداشتى رسيدگى شود,ولى هرگز
معصومه و همراهانش زيربار نرفتند. اعتصاب غذاى معصومه ,بيست روز
طول كشيد. سرانجام , وى را به همراه ديگر خواهران , به بيمارستان
منتقل و به آنان سرم وصل كردند, ولى آنها سرم ها را از رگ هايشان
خارج كردند تا موادغذايى به بدنشان نرسد !
عراقى ها دست به دامان صليب سرخ
شدند و معصومه و يارانش به آنها گفتند:نامه هاى ما را از طريق پست
, 24 ساعته به خانواده هايمان بفرستيد وجواب آنها را بگيريد و به
ما بدهيد. جواب كه آمد غذا مى خوريم . در روز بيست و سوم اعتصاب
غذا, هر يك از آنها از خانواده اش نامه اى دريافت كرد ! پس از آن ,
همه خواهران ايرانى راهى بيمارستان و سپس اردوگاه شدند.
پس از روزهايى چند و گذشت چهل ماه
از اسارت معصومه , در تاريخ دهم بهمن ماه 1362,وى توسط صليب سرخ از
چنگال بعثيون عراقى رهاشد و از طريق فرودگاه تركيه , به ايران
اسلامى بازگشت .
|