ام عقیل
 

 

ام عقيل بانويى باديه نشين بود. روزى دو مهمان بر او وارد شدند. در هـمـيـن اثـنـا به وى خبر دادند پسرش كه در كنار شترهايشان بازى مى كرده , به علت پريدن شترها به روى هم , وحشت كرده و پس از افتادن در چاه ,جان سپرده است . ام عقيل بعد از شنيدن اين موضوع , از راوى خبر مى خواهد تا او را در پذيرايى از مهمانان كمك كند.

از اين رو, گوسفندى به وى مى دهد تا آن را ذبح كند. سپس از گوشت گوسفند غذايى درست مى كند و نزد ميهمانان مى برد. ميهمان ها از جريان آگاه شده , از صبر و استقامت آن زن تعجب مى كنند. پـس از پـذيـرايـى مـيهمانان , ام عقيل از فردى درخواست مى كند تا برايش قرآن بخواند و به وى مى گويد: آياتى براى من بخوان تا در پرتو آن ,خاطرآزرده ام تسكين يابد. و او قـرائت مى كند: وبشر الصابرين* الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا للّه وانا اليه راجعون* اولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمه واولئك همالمهت دون . و بشارت ده به استقامت كنندگان

آنـهـا كـه هـرگـاه مـصـيـبـتى به ايشان مى رسد, مى گويند, ما از آن خدا هستيم , و به سوى او بازمى گرديم ! اينها, كسانى هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدايت يافتگان هستند! پـس از تـلاوت آيـات قـرآن , ام عقيل به نماز مى ايستد و بعد از خواندن چند ركعت نماز, دست به سوى آسمان بلند مى كند و مى گويد: خداوندا! من به فرمانت عمل كردم , تو هم به آن وعده اى كه به صابران داده اى , وفاكن . و سـپـس مى افزايد: اگر قرار بود كسى براى ديگران باقى بماند, رسول خدا(ص ) براى امتش باقى مى ماند.

 


 منبع مقاله : زنان نمونه  ، علی شیرازی