ام خلف , همسرمسلم بن عوسجه , به
همراه شوهر و فرزند خويش در حماسه عاشورا شركت داشت . پس از شهادت
مسلم بن عوسجه , فرزندش نگاهى برپيكر مطهر پدرانداخت . عشق به
شهادت , شورى در او برپا كرد و چونان شير, آهنگ ميدان كرد. امام
حسين (ع ) فرمودند: اى جوان ! پدرت شهيدشد. اگر تونيز شهيدبشوى ,
مادرت در اين بيابان در پناه چه كسى باشد؟
فـرزنـد مـسلم با شنيدن سخنان
حضرت , خواست برگردد, اما مادرش شتابان را ه را بر او بست و گفت :
اى فرزند! آيا تو سلامتى خود را بريارى پسر پيغمبر(ص ) ترجيح مى
دهى ؟رگز از تو راضى نخواهم شد. لذا به ميدان رفت و به دشمن يورش
برد. ام خلف در ترغيب وى فريادزد:آفرين بر تو! شادباش كه هم اكنون
از دست ساقى كوثر سيراب خواهى شد. وى , مـردانـه به رزم پرداخت تا
شربت شيرين شهادت نوشيد و به پدرش ,مسلم بن عوسجه اسدى , ملحق شد.
كوفيان سر او را بريدند و به سوى مادرش پرتاب كردند. مادر سر فرزند
شهيدش رابرداشت , آن را بوسيد و چنان گريست كه همگان گريه كردند.
|