سمیه
 

 

سميه , مادر عمار ياسر و كنيزابوجهل بود. وى در همان آغاز بعثت , به حقانيت اسلام پى برد و به آن ايمان آورد. ابوجهل آن قدر به او تازيانه زد تا دست از اسلام بردارد, ولى وى همچنان استوار و راسخ در عقيده خود باقى ماند. عـصـرهـا كـه مى شد, مردم جمع مى شدند و براى ارعاب تازه مسلمانان و سرگرم شدن , اين زن تـازه مـسـلـمان را با بدن عريان روى ريگ هاى سوزان مى انداختند, به او تازيانه مى زدند و او را به داخـل آتـش پـرتاب مى كردند تا از شدت شكنجه بى هوش مى شد,پس از به هوش آمدن , باز ماجرا ادامه مى يافت ! . ابـوجـهـل روزى او را به قدرى زد كه بى هوش به زمين افتاد, پس از مدتى به هوش آمد و گفت : آيين من همان آيين محمدر است ! . وقـتـى كه ابوجهل با شديدترين شكنجه ها, نتوانست سميه را از آيين حق بازدارد, تصميم گرفت وى را به قتل برساند,لذا او را كنار خانه كعبه آورد,مشركان مكه اجتماع كردند و ابوجهل در ميان جمعيت به سميه گفت :دو راه در پيش دارى , يا از اسلام برگرد ويا اين كه كشته خواهى شد.

سميه بازگشت از دين مبين اسلام را نپذيرفت و راضى شد كه آغوش خود را براى شهادت بگشايد و به عنوان اولين شهيده اسلام , افتخار بزرگى نصيب مسلمين و خانواده ياسر كند. در اين جا بود كه ابوجهل دستور داد, دو شتر آوردند و هر پاى سميه را به يك شتربستند و شترها را در جهت مخالف هم حركت دادند. آن بـانـوى شجاع دونيمه شد و به شهادت رسيد و به آرزوى خود كه پيوستن به همسر شهيدش , ياسر بود, نايل آمد.

 


 منبع مقاله : زنان نمونه  ، علی شیرازی