سميه , مادر عمار ياسر و
كنيزابوجهل بود. وى در همان آغاز بعثت , به حقانيت اسلام پى برد و
به آن ايمان آورد. ابوجهل آن قدر به او تازيانه زد تا دست از اسلام
بردارد, ولى وى همچنان استوار و راسخ در عقيده خود باقى ماند.
عـصـرهـا كـه مى شد, مردم جمع مى شدند و براى ارعاب تازه مسلمانان
و سرگرم شدن , اين زن تـازه مـسـلـمان را با بدن عريان روى ريگ هاى
سوزان مى انداختند, به او تازيانه مى زدند و او را به داخـل آتـش
پـرتاب مى كردند تا از شدت شكنجه بى هوش مى شد,پس از به هوش آمدن ,
باز ماجرا ادامه مى يافت ! . ابـوجـهـل روزى او را به قدرى زد كه
بى هوش به زمين افتاد, پس از مدتى به هوش آمد و گفت : آيين من همان
آيين محمدر است ! . وقـتـى كه ابوجهل با شديدترين شكنجه ها,
نتوانست سميه را از آيين حق بازدارد, تصميم گرفت وى را به قتل
برساند,لذا او را كنار خانه كعبه آورد,مشركان مكه اجتماع كردند و
ابوجهل در ميان جمعيت به سميه گفت :دو راه در پيش دارى , يا از
اسلام برگرد ويا اين كه كشته خواهى شد.
سميه بازگشت از دين مبين اسلام را
نپذيرفت و راضى شد كه آغوش خود را براى شهادت بگشايد و به عنوان
اولين شهيده اسلام , افتخار بزرگى نصيب مسلمين و خانواده ياسر كند.
در اين جا بود كه ابوجهل دستور داد, دو شتر آوردند و هر پاى سميه
را به يك شتربستند و شترها را در جهت مخالف هم حركت دادند. آن
بـانـوى شجاع دونيمه شد و به شهادت رسيد و به آرزوى خود كه پيوستن
به همسر شهيدش , ياسر بود, نايل آمد.
|