زنیره
 

 

زنيره , زنى از طايفه بنى مخزوم و اهل روم بود. در آغاز ظهور اسلام , به حضرت محمدر ايمان آورد و مسلمان شد. از ايـن رو مـشـركـان , بـخصوص ابوجهل , وى را شكنجه و آزار مى دادند تا دست از پيامبر(ص ) و پـرسـتـش پـروردگـار جـهـانيان بردارد, ولى او با كمال استقامت , راه خود را ادامه داده , تسليم مـشـركـان نـمـى گـردد و مى گويد: به راستى محمدر پيغمبر خداست و به اين دليل , من به او ايمان آورده ام . خـداى او, خـداى آسمان ها و زمين است , بر همه چيز تواناست و همه چيز را مى داند, ولى خدايان شما, ساخته دست خود شمايند, بر كارى هم توانايى ندارند و چيزى نمى دانند.

ابـوجـهل در برابر منطق صحيح و محكم اين زن درمانده شده , چاره اى جز شكنجه نمى يابد و آن قدر اين زن باايمان را شكنجه مى دهد تا از او دوچشم نابينا مى شود. پس از آن , كفار شايعه مى كنند كه دو بت لات و عزى , به چشم هاى زنيره آسيب رسانده اند و او در پـاسـخ آنـان چـنـيـن مـى گـويد: بت ها كه چيزى نمى دانند و آن قدر نادانند كه نمى فهمند چه نابخردانى آنها را ستايش مى كنند, پس چگونه مى توانند مرا بيازارند ؟ ن كار با دستى ديگر انجام شده و بدانيد كه خدا به بازگرداندن چشم من تواناست . درسـتى گفتار اين بانوى بزرگوار پس از مدتى آشكار شد و خداوند چشمان زنيره را شفا داد, اما كافران شكست خورده با تمسخر مى گفتند:اگراسلام حق بود, فردى مثل زنيره به قبول آن از ما پيشى نمى گرفت ! . خداوند بزرگ و مهربان در رد اين ياوه سرايى هاى كفار و مشركان , آيه يازدهم سوره احقاف را فرو فـرسـتـاد: وقال الذين كفروا للذين آمنوا لو كان خيراما سبقونا اليه واذ لم يهتدوا به فسيقولون هذا افـك قـديـم كـافران درباره مومنان چنين گفتند:

اگر (اسلام ) چيز خوبى بود, هرگز آنها بر ما پيشى نمى گرفتند ! و چون خودشان به وسيله آن هدايت نشدند, مى گويند: اين يك دروغ قديمى است !

 


 منبع مقاله : زنان نمونه  ، علی شیرازی