پاسخ به شبهات و سوالات پیرامون مسئله زن
 


   شبهه ( یا سوال ) :  دليل اينكه زنها نمي توانند قاضي و پيامبر و امام جماعت و .... شوند چيست.
 

پاسخ  :

 

مطلبي كه در اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوت‏هاي روحي و جسمي زنان و مردان و نيز تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه‏اي آفريده شده‏اند. اينكه بعضي‏ها اصرار دارند اين دو جنس را مساوي در همه چيز قلمداد كنند اصراري دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمي آن را انكار مي‏كند (مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.) آيا با وجود اين تفاوت آشكار مي‏توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتي در جوامعي كه شعار آنها مساوات و برابري بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مي‏شود. مثلاً مديريت سياسي و نظامي بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين است كه جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش، گرمي كانون خانواده و پرورش نسل‏ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره‏اي از وظايف اجتماعي كه نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظايفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي‏طلبد بر عهده زنان. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره.)

 قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقي زنان، عدالت در وضع قوانين را نيز گوشزد نموده است، با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابري بين زنان و مردان در برخي حقوق است (تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره.)

آنجا كه مي‏فرمايد: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم؛ و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته‏اي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است» (بقره (2)، آيه 228.)

 در تفسير مجمع البيان آمده است(طبرسي، فضل‏بن حسن، تفسير مجمع البيان، جلد 3، ص 73؛ نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه 32، سوره نساء.) : ام سلمه يكي از همسران پيامبر روزي به پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي‏روند و زنان جهاد نمي‏كنند و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مي‏رفتيم و موقعيت اجتماعي آنها را داشتيم و همانند اين پرسش‏ها را ديگر زنان نيز از پيامبر(ص) مطرح كرده بودند كه اين آيه نازل شد: «برتري‏هايي كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوت‏هاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولي با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهره‏اي از كوشش‏ها و تلاش‏ها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.» (نساء (4)، آيه 32.)

 همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براي جمعي به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگي عموما بر دوش مردان است و ديگر تفاوت‏ها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهي است و اگر غير آن مصلحت بود براي شما قرار داده مي‏شد بنابراين آرزوي تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار - كه عين حق و عدالت است - مي‏باشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مي‏كند كه نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكي از اين دو جنس حقوق ديگري را پايمال كند لذا بلافاصله مي‏فرمايد «مردان و زنان هر كدام بهره‏اي از كوشش‏ها و تلاش‏ها و موقعيت خود دارند».

 نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وي و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامني اوست. و شايد يكي از فلسفه‏هاي قوانيني كه اين گونه محدوديتها را براي بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاي آنان در آئين الهي مي‏باشد و توجه دادن به كرامتي است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانت‏ها و تعهدات كافي براي حفظ پاكي و پاكدامني آنان مي‏باشد. (مقاله: شايستگي زنان براي عهده‏داري قضاوت، محمدي گيلاني، فصل‏نامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.)

 قضاوت‏

 اما از سوي ديگر، اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مي‏بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطاب‏هاي «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته برنامه‏هاي تربيتي، اخلاقي و علمي را براي آنها لازم كرده است. و با آياتي مثل «من عمل صالحا من ذكر أو انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنه» (غافر (40)، آيه 40.)

 وعده برخوردار شدن از سعادت كامل را به هر دو جنس داده و با آياتي مانند: «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون»(نحل (16)، آيه 97.) مي‏گويد: هر كدام از زن و مرد مي‏توانند به دنبال انجام برنامه‏هاي اسلام و وظايف الهي به تكامل معنوي و مادي برسند و به حياتي طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت نور است گام نهند.

براي آگاهي بيشتر و بهتر مطالعه كتاب ارزشمند «نظام حقوق زن در اسلام» اثر استاد شهيد مطهري، به خصوص بخش‏هاي پنجم، ششم و هفتم را توصيه مي‏كنيم.

 اما در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به اين سؤال مقدمه كوتاهي لازم است.

 هر چند گرايشات افراطي به تساوي حقوقي زن و مرد از يك سو و ظلم تاريخي وارد بر زنان از سوي ديگر، ممكن است سخن گفتن از تفاوت‏هاي زن و مرد را با مشكل و قضاوت پيشيني منفي روبرو سازد، اما حقيقت آن است كه واقعيات عيني تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمي و بدني و هم از نظر روحي و عاطفي آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. البته واضح است كه سوء استفاده مردان از اين تفاوت طبيعي و ذاتي هرگز نمي‏تواند دليلي بر نفي و انكار اين تفاوت‏ها باشد، بلكه برعكس فقط شناخت اين تفاوت است كه مي‏توان به تنظيم روابط حقوقي عادلانه متناسب با اين واقعيات براي زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد - چه به صورت درست و چه به صورت نادرست - از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه‏اي همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونه‏اي ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژي، روان‏شناسي و جامعه‏شناسي قرار دارد. از ديدگاه اسلام اين تفاوت به هيچ وجه به اينكه مرد يا زن جنس برتر است و ديگري جنس پايين‏تر و پست‏تر و ناقص‏تر مربوط نيست. قانون خلقت اين تفاوت‏ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكم‏تر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد (با اين مقدمه به سراغ سؤالات مي‏رويم).

 تصدي امر قضا به عنوان يك واجب كفايي، بيش از آنكه حق باشد تكليف است. لذا در برخي روايات با تعبير «ليس علي المرئه» يعني بر عهده زنان اين تكليف تحميل نشده است و تعبير «ليس للمرئه» نشده است.

 آنچه مسلم است اين است كه زن، وظيفه‏اي براي تصدي امر قضا ندارد. اما سخن اين است كه آيا منصب قضا خاص مردان است؟ مشهور چنين معتقدند هر چند كساني هم هستند كه مرد بودن را براي قاضي و قضاوت شرط نمي‏دانند. جداي از بحث‏هاي تخصصي و فقهي، توجه به اين نكته سودمند است كه هر چند هم قضا و هم برخي از امور اجرايي از قبيل وزارت هر دو از شاخه‏ها و زيرمجموعه‏هاي امامت و رهبري هستند اما اين تفاوت اساسي بين آنها وجود دارد كه امور اجرايي به طور مستقيم يا غيرمستقيم تحت اشراف رهبري بوده و دخالت و اعمال ولايت توسط رهبر در اين حوزه برابر اصل است، ولي مقام و منصب قضاوت، چنين نيست زيرا هر چند قاضي منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظيفه قضايي مستقل است و به همين جهت اشراف بر او و دخالت در كار او خلاف اصل است. با توجه به اين تفاوت و با توجه به آنكه در قضاوت از هيجانات احساسي و عاطفي و بهره‏مندي او از حزم و دورانديشي او را در صدور رأي صائب كمك مي‏كند اختصاص اين وظيفه به مردان و معافيت زنان از اين تكليف كاملاً توجيه‏پذير است زيرا قواعد اجتماعي و قوانين حقوقي بر حسب وضعيت غالب تدوين مي‏شوند از اين رو وجود تعداد زناني فاضل و صاحب حزم و حاكم بر احساسات و عواطف خود، نمي‏تواند ناقض قانون فوق باشد. ولي در عين حال براساس داده‏هاي علم روان شناسي و نيز آنچه كه همه ما وجدانا در زندگي اجتماعي مشاهده مي‏كنيم زنان نوعا احساساتي تر هستند و اين امر نه تنها نقطه ضعف براي آنان نيست و نه تنها يك حسن؛ بلكه يك ضرورت زندگي براي آنان است تا از اين طريق در ايفاي نقش بي بديل و بي نظير پرورش و تربيت عاطفي فرزندان موفق باشند و چون احساساتي تر هستند بعد عقلانيت آنها تحت تأثير هيجانات، عواطف و احساسات قرار مي‏گيرد.

 مسأله قاضي نبودن زن يكي از احكام بسيار حكيمانه اسلام در حمايت از زن است، زيرا قضاوت تنها نيازمند علم نيست، بلكه تناسب روانشناختي نيز نياز دارد. برخورد با انواع بزهكاران و صدور احكام خشن در برابر آنان هرگز با روحيات لطيف زن سازگاري ندارد. تجربه چند ساله اخير نشان داده است كه چند مورد استفاده از زنان در برنامه‏هاي قضايي موجب ابتلاء برخي از آنان به بيماري‏هاي شديد عصبي و رواني شده است. برخي از آنها پس از چند روزي، درخواست كناره‏گيري از اين كار نموده‏اند. بنابراين كشاندن زن در اين صحنه‏ها امتيازي براي زن نيست، بلكه انهدام و نابودي شخصيت او است. در اين ورطه سخن بسيار است، ليكن به جهت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مي‏شود.

و اما در مورد امامت:

 امامت دو گونه است، يكي امامت ظاهري، سياسي، اجتماعي و ديگري امامت باطني و معنوي. «واسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه؛ و نعمت‏هاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرد» روايت وارده از موسي بن جعفر(ع) در تفسير آيه شريفه، كه نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسير نموده است(ر.ك: طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، ج 16، ص 252.)

 آنچه در تاريخ ديده مي‏شود اين است كه «زن» امام ظاهري و سياسي و اجتماعي نبوده است. اما آيا زنان به خاطر «زن بودن» نمي‏توانند امام ظاهر و سياسي باشند؟ يا اينكه در شرايط سياسي و اجتماعي گذشته اين امر پذيرش اجتماعي نداشته است؟ به جد مي‏توان احتمال داد كه امامت ظاهري و سياسي مناسب حيات روحي و معنوي بانوان نباشد. و اما امامت باطني و معنوي كه به معناي دستگيري و هدايت حقيقي از باطن و مقام ولايت است. مطمئنا بانوان بزرگواري داراي اين مقام بوده‏اند مانند: فاطمه زهرا(س) كه داراي مقام ولايت حقيقي و معنوي است.

زن و مرد هر دو انسان‏اند و از نظر انسانيت همانند هم و متساوي و متشابه‏اند؛ اما به دليل تفاوت‏هاي جسمي و روحي، داراي احكام متفاوتي هستند. اگر ما تفاوت‏هاي جسمي و روحي زن و مرد را در نظر نگيريم و حكمي متشابه براي آنان وضع كنيم، ظلم نموده‏ايم بنابراين اگر مي‏بينيد برخي از مسؤوليت‏هاي اجرايي مثل نبوت يا مرجعيت براي زنان نيست نه به خاطر آن است كه نمي‏تواند به درجه عالي قرب همانند مردان برسد؛ بلكه نبوت يا مرجعيت يك مسؤوليت اجرايي اجتماعي و عمومي است كه خداوند به دليل ظرافت‏هاي جسمي و روحي زن، آن را به دوش مردان نهاده است. به علاوه، همه مردان نيز داراي نبوت نيستند؛ بلكه تعداد اندكي اين مسؤوليت را داشته‏اند.

    اما در مورد آيه‏اي كه اشاره فرموده‏ايد؛ گفتني است كه از آن جا كه تصور مشركان آن بود كه ملائكه از جنس مؤنث هستند و طبق عرف نادرست خود، پسر را برتر از دختر مي‏پنداشتند، قرآن در مقام باطل نمودن پندار نادرست آنان مي‏گويد: شما كه براي خود فرزند پسر را انتخاب مي‏كنيد، پس چگونه وجود فرزند دختر را كه شما حاضر نيستيد آن را به خود نسبت دهيد به خدا نسبت مي‏دهيد. اين سخن معنايش آن نيست كه خداوند اصلاً فرزندي دارديا آن فرزند دختر است يا دختر ارزشش كمتر از پسر است؛ بلكه مقصود آن است كه شما چگونه نسبت به ذات اقدس الهي چنين نسبت‏هايي را روا مي‏داريد كه آن نسبت‏ها را حتي براي خود هم روا نمي‏داريد.

    گفتني است كه قرآن كريم در بيان مقام زن پس از معرفي پيامبران به عنوان الگوي بشريت - به ويژه ابراهيم و پيامبر گرامي اسلام - دو الگوي زن را براي همه مردان و زنان جامعه اسلامي معرفي مي‏كند: آسيه (همسر فرعون) و مريم. اين امر نشانگر اوج تعالي زن در جامعه بشري است.

درباره تفاوت هاي زن و مرد توضيح ديگري با تكيه بر برخي نظريات علماي اسلامي ارائه مي شود به اين شرح كه :

اولا، در اجتماع كارهاي مختلفي است كه بايد انجام گيرد تا آن اجتماع سامان يابد و در اين راستا قطعا", تقسيم وظائف امري بديهي مي نمايد و تقسيم وظيفه يك امتياز براي يك طرف و يا نقص در طرف ديگر محسوب نمي شود, چه اين كه اين گونه تفاوتها در تقسيم وظيفه , ارزشي نيست , بلكه رعايت تناسب است . ((محمد قطب )) مي نويسد: ((مزيت بزرگ اسلام اين است كه يك نظام اخلاقي و حقوقي واقعي است , هميشه مراعات فطرت بشري را مي نمايد. اسلام مردم را به تهذيب طبايع خود از رذائل نفساني , دعوت مي كند, اما هرگز آن ها را به تغيير طبيعت هاي آن ها دعوت نمي كند. اين درست است كه اسلام زن و مرد را در شخصيت انساني مساوي مي داند ولي اين امر نيز بديهي است كه يكايك اعضاي جامعه انساني نمي توانند در تمام امور با هم كاملا" متساوي و متشابه باشند, بلكه مقتضاي عدالت اجتماعي اين است كه همه اين افراد عضو يك اجتماع , در حقوق عمومي انساني مشترك باشند و لكن ويژگيهاي نفساني افراد و گروهها نيز ناديده گرفته نشود... و ضرورت وجودي اين تفاوتها نيز به مقتضاي هدف خلقت است . اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتي باشند, عاطفي باشند. اگر مادر بخواهد با جنبه عقلاني خشك باشد, هرگز نيمه هاي شب از بستر نمي خيزد... اگر صد پدر هم جمع شوند, هرگز نياز عاطفي كودك به مادر را اقناع نمي سازند. بر عكس , غلبه , جهت عاطفي و احساساتي در مردان كه نوعا" در كارهاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي و مديريتي جامعه تلاش مي كنند, موجب مي شود كه آن ها نا موفق باشند زيرا اداره اين امور نياز به تعقل و تدبير دارد. اگر يك قاضي بخواهد با روحيه ئ احساساتي حكم كند, هرگز نه حكم عادلانه خواهد داد و نه آنچه مصالح جامعه را تضمين كند)), (محمد قطب , شبهات حول الاسلام ; دار النعمان في النجف , الطبعه السادسه , 1963, صص 112 - 115)

ثانيا": نفي جواز امامت جماعت توسط بانوان , امر مسلم نزد همه فقها نيست , بلكه اكثر فقها (حداقل در بين معاصرين ) از جمله مقام معظم رهبري معتقدند كه امامت جماعت بانوان براي بانوان منعي ندارد, (رجوع شود به رساله هاي عمليه مراجع تقليد و نيز اجوبه الاستفاآت مقام معظم رهبري , ص 167, مسأله 606).

 ثالثا": كساني كه قائل به منع امامت جماعت توسط بانوان هستند, نوعا" فتوي به عدم صحت نداده اند بلكه بنابر احتياط وجوبي چنين نظري را اتخاذ كرده اند و دليل آن نيز روشن است چون مدرك قابل اعتنايي در مسأله وجود ندارد بلكه دليل آن ها يا اجماع مدركي است كه فاقد شرايط اعتبار و حجيت است و يا حديث ضعيف است (الحر العاملي , وسايل الشيعه , كتاب القضا, باب 2 از ابواب صفات القاضي ) كه مرحوم مجلسي اول در كتاب ((روضه المتقين )), (ج 12, صص 3 - 4) احتمال ضعف سند را داده است . علاوه بر آن كه لحن آن نيز ((منع )) و سلب يك حق نيست بلكه ترخيص از يك تكليف لزومي و وظيفه دشوار است . در اين روايت كه رسول خدا(ص ) به علي (ع ) مي فرمايد ((يا علي ليس علي المرأه جمعه ...)) با تعبير ((ليس علي )) تكليف شاق و صعب حضور در نماز جمعه و جماعت و تصدي قضا از زن برداشته شد, پس مفاد آن حديث , سلب تكليف است نه نفي حق .

رابعا": در خصوص امامت جمعه , چون اين منصب منحصر به اقامه نماز جمعه نمي شود بلكه مستلزم يك سلسله كارهاي اجتماعي و مديريتي در جامعه است كه اين امر خود مقتضي فعاليت هاي خارج از منزل و ارتباط با افراد غير محرم است و رويكرد دين مبين اسلام براي رعايت عفاف , اجتناب از تماس نامحرمانه بين زن و مرد و حضور بيشتر بانوان در خانواده , و عهده داري وظائف مقدس مادري است كه مركز و كانون سعادت است آنچنانكه رسول اكرم (ص ) فرمودند: ((بهشت زير پاي مادران است )) انجام اين رسالت خطير از مردان ساخته نيست , بانوان را از اين تكليف معاف دانسته است .

خامسا": به هر صورت بايد توجه داشت كه امامت جماعت يا جمعه يا تصدي قضا و... به هيچ نحو بيانگر هيچ گونه كمال يا امتيازي نيست كه عدم آن نشانه نقص باشد, زيرا همانطور كه خداوند متعال فرمود, يگانه ارزش نزد خداوند متعال , در پرتو كسب تقواي الهي است , (ان اكرمكم عندالله اتقيكم , حجرات 13) كه براي همگان ميسر است و هيچ در پيش شرط جنسيتي يا قومي و نژادي ندارد و راه كسب آن نيز عبوديت و بندگي خداوند است , (ان اعبدوني هذا صراط مستقيم , يس 61), نه جعل امتياز و حقوق كه به منظور تقسيم يك سري وظائف اجتماعي است .

    براي آگاهي بيشتر ر.ك:

    1- نظام حقوق زن در اسلام    شهيد مطهري

    2- زن در آيينه جلال و جمال الهي    آيت‏اللّه‏جوادي آملي

    3- مقاله تساوي حقوق زن و مرد از ديدگاه اسلام    علي محمدي آشناني