پاسخ :
عقل بر دو قسم است:
1- عقلي که معيار کمال و قرب الهي است: «العقل ماعبد به الرحمن واکتسب به
الجنان؛ عقل چيزي است که به وسيله آن خدا پرستش شود و بهشت به دست
آيد» اين عقل همان «عقال» و زانوبند هواها و اميال نفساني است. در
چنين عقلي مرد بر زن فزونيندارد.
2- عقل حسابگر، ابزاري و اينتسترومنتال (Instrumental
Ration)
که کاربرد آن بيشتر در تنظيم معاش و سياسات است، در اين زمينه هر
چند به طور معمول مرد از زن پيشي ميگيرد، ولي اين معيار کمال نيست
و چنان که گفته شد نوعيتقسيم کار طبيعي و تکويني است و در مقابل آن
زن نيز از مهر و عاطفه افزونتري برخوردار است. از توضيح فوق روشن
ميشود که تعبير امير مؤمنان(ع) تحقير کننده زن نيست، بلکه هشدار به
کساني است که در هر مسألهاي انتظار حرکتي مردگونه از زنان دارند.
سخن آن حضرت برفرض صدور در واقع تفطّن دادن به اين نکته است که زن
موجودي سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نبايد
انتظار حسابگريهاي مردانه را داشت، بلکه بايد دقيقا روانشناسي او
را به دست آورده و به تناسب آن با وي روبرو شد، (ر.ک:
علامهطباطبايي، تفسير الميزان، ج 4، ص 365، طبع آخوندي - جوادي
آملي، عبدالله، زن در آيينه جلال و جمال، ص 249 و 366).
در انتهاي بررسي سخنان نهج البلاغه توجه به چند نکته ضروري است:
1- برخي از توصيفات موجود در کلام اميرالمؤمنان(ع) مقيد و مربوط به گروه
خاصي است و کليت ندارد؛ چه نسبت به زمان خود اميرمؤمنان(ع) و چه
نسبت به ديگر زمانها. عدم شمول و کليت آن به معناي اين نيست که
حضرت از دست يک زن عصباني بوده و همه زنان راتحقير نمودهاند؛
بلکه اساسا نوعي تيپشناسي(Typology)
در بين جامعه زنان است که مشابه آن در مردها نيز وجود دارد؛ يعني،
در هر زمان و هر جامعهاي ممکن است چنان زناني وجود داشته باشند،
ازاينرو سخن آن حضرت مربوط به زماني معين نيست؛ بلکه مربوطبه همه
زمانها است؛ ولي در هر زمان گروه خاصي از زنها را شامل ميشود و از
ديگر زنها منصرف است.
2- امکان جعلي بودن برخي از روايات ذکر شده بسيار شگفتانگيز و گرفتار آمدن
در دام مغالطه «جزء و کلّ» است. چنين موضعي ناشي از ناآگاهي نسبت
به متدلوژي پژوهش در نصوص ديني است. تحقيق در اين زمينه از حوصله
اين مختصر خارج است؛ ليکن توجه به ايننکته ضروري است که از ديدگاه
عالمان شيعي، غير از «قرآن مجيد» هيچ کتابي دربست و به طور کامل
پذيرفتني نيست. ازاينرو در تمام متون روايي، هر روايت پروندهاي
جداگانه دارد و بايد بر اساس قواعد ويژه و روششناسي (Methodology)
مدون و مضبوطيسنجيده شود که تنها يکي از آن قواعد بررسي سندي است
لذا اعتبار و عدم اعتبار يک روايت ربطي به ديگر روايات ندارد و
پيروي از روش «همه يا هيچ» (Wholism)
خطا است.
3- روايات توصيفي هيچ ربطي به احکام فقهي ندارد، تا گفته شود اگر روايتي
جنبه عصري داشت پس همه احکام فقهي و... کهنگي خواهد يافت؛ بلکه حتي
در ميان توصيفات صرف نيز چنين نيست.
براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ک:اسلام و مقتضيات زمان، شهيد مطهري.
و اما آن چند حديثي را که علامه مجلسي در کتاب حليةالمتقين خود به آنها
اشاره کردهاند، لازم است بدانيم که صرف نقل اين احاديث در کتاب
علامه دليل بر اعتبار اينها نميتواند باشد، چنان که روايات وارده
در کافي نيز همين حکم را دارد. اين که علت اين مدعا چيست واساسا
چرا احاديث به اين شکل جمعآوري شدهاند، نيازمند بحثي مفصل است که
بايستي در اين باره به کتب حديثي و روايي مراجعه نمود.
آنچه که در رابطه با اين احاديث ميتوان بيان نمود، اين است که به سه طريق
ميتوان روايات مجعول را از احاديث معتبر بازشناخت: يکي موافقت حديث
با نصوص قرآني است. دومي: مخالف نبودن مضموم حديث با حکم عقل ناب و
سليم انساني است. سومي: سازگاريداشتن با ديگر روايات معتبر وارده
در آن موضوع است.
بنا بر آنچه گفته آمد، ميتوان چنين گفت که يا بايستي آن احاديث را توجيه
کرد و گفت که صدور اين احاديث موردي بوده و از آن موارد خاص
نميتوان اراده عموم نمود و يا اين که با قطع نظر از ضعف سندي در
اين گونه احاديث، با توجه به دستورالعملي که از ناحيه حضراتائمه(ع)
در پذيرش سخنان آنها وجود دارد، مخالفت مضمون اين روايات با مضامين
قرآني و روايي معتبر ما را از عمل به آنها باز ميدارد
|