پاسخ :
عوامل
مختلفى در اين مسأله مؤثر است ضمن اين كه بايد
نكات متعددى را در اصل اين حكم شرعى نيز از
نظر دور نداشت:
عوامل مؤثر: 1. طبيعت احساساتى بودن
زنان اين يك امتياز بزرگ
در زنان است كه به واسطه آن نقش هاى بزرگ و كليدى همچون مادرى و
تربيت فرزندان به او سپرده شده است و
طبيعتا به لحاظ رعايت اين طبيعت (كه در نهاد همه زنان است
مگر آن كه به واسطه برخى كارها اين حالت تحت
الشعاع قرار گرفته و به حالت خمودى در آيد)
بعضى از محدوديت ها در تصدى كارهاى يا مديريت رفتارى براى آنان
مقرر مى شود. ناگفته
پيداست همان طور كه افلاطون گفته است: «مادر با همان دستى كه
گهواره فرزند را تكان مى
دهد، با همان دست عالمى را تكان مى دهد» مگر مديران و رهبران جامعه
جز دست پروردگان همين مادران هستند؟ از اين
رو رسول مكرم اسلام (ص) فرمودند: بهشت زير
پاى مادران است، يعنى سعادت و شقاوت فرزندان تا حد بسيار بالايي
مرهون رفتارها و تربيت هاى مادران است.
2. طبيعت عقلاني مردان: چه زنان و چه
مردان از عقل و خرد
برخوردارند ليكن در مردان استفاده از رهنمودهاى عقلى بيشتر بروز مى
يابد در حالى كه زنان به واسطه تأثير
احساسات و عواطف بر دريافت هاى عقلاني آنها، عاطفى تر برخورد
نموده، كمتر از مردان از آن رهنمود ها استفاده مى
كنند.
البته پسران نيز گاهى
احساساتى هستند و بايد بر عكس زنان نيز گاهى به
دور از احساسات و عواطف، رفتار مى كنند،
ليكن اين صفات روحى، در نوع مردان و زنان همان است كه گفتيم و
قانون نيز براى نوع افراد وضع مى شود نه
يكايك آنها، گر چه نبايد از اين نكته غفلت كرد كه مشورت با
پدر و مادر براى پسران نيز مورد توصيه اسلام است.
3. اجتماعى تر بودن مردان و
كم تجربه تر بودن زنان نسبت به مردان:
اولا اينكه در همه جوامع، مردان به هر
دليلى فرصت هاى تجربه رفتارهاى اجتماعى بيشترى
دارند تا زنان، به ويژه آن كه در فرهنگ
ارزشى اسلام، به منظور ناتوانى مردان از انجام با موفقيت تربيت و
پرورش فرزندان با آن عواطف و احساسات و
مراقبت و دلسوزى و حوصله اى كه زنان دارند، اين
تكليف مهم به زنان سپرده شده است و كار در بيرون
از منزل براى تأمين زندگى همسر و فرزندان
(خانواده) به عنوان يك وظيفه شرعى و قانونى به عهده پدر نهاده شده
است و از طرف ديگر اختلاط بين زنان و مردان
ناپسند و نكوهيده است طبيعتا گاهى به دليل بى
تجربه گى ها و ناآشنايى با حيله و فريب و يا
اخلاقيات اجتماعى، نياز به كمك مشاوره اى
داشته باشند.
به همين دليل پدران به عنوان بهترين
مشاوران دلسوز براى دختران
در نظر گرفته شده اند تا كسى نتواند با سوء استفاده از عواطف پاك و
احساسات لطيف زنان و به دليل كم تجربه بودن
دختران، آنان را فريب داده، مايه انحطاط آنان را
فراهم آورند و الا دخترانى كه قبلا شوهر كرده
باشند، و از اين تجربه برخوردار باشند،
اجازه پدر براى ازدواج آنان شرط نيست. از اين رو هر گاه پدران از
حد مشاوره پا را فراتر نهاده به اجبار و
تحميل نظرات خود بپردازند اجازه آنان فاقد اعتبار
است. توجه به نكات ذيل در فهم بهتر اين حكم مفيد
است.
شهوت در مرد غالب است و
زن اسير محبت است. آن چه مرد را مى لغزاند و از پا
در مى آورد، شهوت است و آن چه زن را اسير
مى كند اين است كه از زبان مردى نغمه ى محبت و صفا و وفا و عشق
بشنود. رسول اكرم (ص)، اين حقيقت را چهارده
قرن پيش به وضوح بيان كرده، مى فرمايد: «اين سخن مرد
به زن كه تو را دوست دارم، هرگز از دل زن بيرون
نمى رود». و همين جنبه است كه مردان ناپاك
با استفاده از آن، احساس زن را به بازى مى گيرند. چه بسيار دخترانى
كه با جمله اى محبت آميز از سوى پسرى يا
مردى ناپاك، منحرف شده و بدون هيچ تحقيقى دل به
او سپرده است [پس لازم است دختر مرد ناآزموده، با
پدرش كه از انديشه هاى مردان بهتر آگاه است
مشورت كند و موافقت او را جلب كند. اسلام با اين كار، زن را تحقير
نكرده، بلكه دست حمايت خود را بر روى
شانه او نهاده است. اگر پسران ادعا كنند
كه چرا قانون ما را ملزم
به جلب موافقت پدران نكرده است، آن قدر دور از منطق نيست كه كسى
به نام دختران به لزوم جلب موافقت پدران اعتراض
كند».(1)
افزون بر آن، «اگر
مردى در ازدواج خود فريب بخورد، مى تواند همسرش را
طلاق بدهد، در حالى كه اسلاام براى زن حق
طلاق قرار نداده است. از اين رو، زن بايد در كار خويش دقت و احتياط
بيشترى كند تا مبادا در وضعى قرار گيرد كه نتواند
به راحتى از آن رهايى يابد».(2)
البته بايد گفت كه همه ى فقهايى كه
اجازه ولى را در نكاح دختر شوهر نكرده،
معتبر دانسته اند، قيد مى كنند كه اعتبار اجازه ى
ولى تنها در صورتى است كه ولى بدون علت
موجه از دادن اجازه مضايقه نكند. اگر ولى با وجود خواستگار شايسته
و متناسب و مورد تمايل دختر، از دادن اجازه
خوددارى كند، نيازى به كسب اجازه از پدر
نيست و شرط فوق ساقط است و همچنين هرگاه پدر طفل غايب باشد و به او
دسترسى نباشد، اجازه پدر معتبر نيست.
مطلب مسلم ديگر اين است كه پسران اگر به
سن بلوغ برسند و واجد عقل
و رشد باشند، خود اختياردار خود هستند و كسى حق دخالت در ازدواج
آنان را ندارد. اما دختر اگر يك بار شوهر
كرده است و اكنون بيوه است، كسى حق دخالت در كار
او را ندارد. اما وضع دخترى كه دوشيزه است و اولين
بار است كه مى خواهد با مردى پيمان زناشويى
ببندد، چگونه است؟ در اين كه پدر اختياردار مطلق او نيست و نمى
تواند بدون ميل و رضاى او، او را به هر كس
كه دلش مى خواهد، شوهر بدهد، حرفى نيست. چنان
كه در روايتى هست، دخترك نگران و هراسان نزد رسول
اكرم (ص) آمد و عرض كرد: «يا رسول الله (ص)
پدرم برادرزاده اى دارد و بى آن كه نظر مرا بخواهد، مرا به عقد او
درآورده است». حضرت فرمود: «حالا كه او اين
كا را كرده است، تو هم مخالفت نكن، صحه بگذار و
زن پسرعمويت باش». و عرض كرد: «يا رسول الله (ص)
من پسر عمويم را دوست ندارم. چگونه زن كسى
شوم كه دوستش ندارم؟» حضرت فرمود: «اگر او را دوست ندارى هيچ،
اختيار با خودت. برو هر كس را خودت دوست
دارى، به شوهرى برگزين». دختر عرض كرد: «اتفاقا او را
خيلى دوست دارم و جز او كس ديگر را دوست ندارم و
زن كسى غير از او نخواهم شد، اما چون پدرم
بى آن كه نظر مرا بخواهد اين كار را كرده است، به عمد آمدم، با شما
سؤال و جواب كنم تا از شما اين جمله را
بشنوم و به همه ى زنان اعلام كنم از اين پس پدران
حق ندارند، سر خود هر تصميمى كه مى خواهند بگيرند
و دختران را به هر كس كه دل خودشان مى
خواهد شوهر دهند.» اين روايت را فقهايى مانند شهيد ثانى در مسالك و
صاحب جواهر از طرق اهل سنت نقل كرده اند.
خود پيغمبر اكرم (ص) هرگز اراده و
اختيار دختر عزيز خود را
در ازدواج سلب نكرد. هنگامى كه على بن ابى طالب (ع) براى
خواستگارى زهراى مرضيه (س) نزد پيغمبر اكرم رفت،
پيغمبر اكرم فرمود: «تاكنون چند نفر ديگر
نيز به خواستگارى زهرا آمده اند و من با زهرا در ميان گذاشته ام.
اما او به علامت نارضايتى، چهره ى خود را
برگردانده است. اكنون خواستگارى تو را به اطلاع
او مى رسانم». پيغمبر نزد زهرا رفت و مطلب را با
دختر عزيزش درميان گذاشت، ولى زهرا (س)
بر خلاف نوبت هاى ديگر، چهره ى خود را برنگرداند و با سكوت، رضايت
خود را اعلام كرد و پيغمبر
اكرم تكبيرگويان از نزد زهرا بيرون آمد.
پىنوشت
(1)) نظام
حقوق زن در اسلام، شهيد مطهرى، صص 69 78
(2)) پيام زن، ش 75، ص 69، مقاله» ولايت
بر دختر، اختلاف عرف و شرع «، آيت الله سيدمحمد
حسين فضل الله
|